پاورپوینت کامل لازمه دیدار ۶۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل لازمه دیدار ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل لازمه دیدار ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل لازمه دیدار ۶۱ اسلاید در PowerPoint :

۵۰

گاه سؤال می شود چه عمل، یا ختم و ذکری باعث می شود که شخص توفیق شرفیابی خدمت
حضرت ولیّ عصر ـ ارواحنا فداه ـ را پیدا کند؟ در جواب باید گفت هر چه انسان دین
اسلام را بهتر بشناسد و به همه جوانب آن عمل کند زمینه برای چنین توفیقی در وجود او
زیادتر می شود. زیرا در اثر شناخت دین و عمل به دستورات آن، سنخیّت روحی و نزدیکی
باطنی و قرب معنوی به آن حضرت پیدا می کند، و به دنبال این نزدیکی روحی است که
امکان تقرّب جسمی به محضر آن عزیز سفر کرده و مجالست و بهره مندی از نورانیت کلامش
برای شخص میسر می شود.

البته واضح است که همه این دیدارها و تشرفات، به لطف و فضل الهی است و هیچ گاه کسی
به خودی خود، لیاقت درک محضر نورانی آن حضرت را پیدا نمی کند، زیرا چنین لیاقتی
مختصّ خود معصومین(ع) است که در رتبه ومنزلت و نورانیت، از یک شجره طیبّه هستند،
اما غیر معصومان به فضل الهی و حکمت ها و زمینه ها و مصلحت هایی که وجود دارد، این
توفیق نصیب آنها می گردد.

یکی از امور مؤثر در ایجاد زمینه ملاقات و تحصیل مصلحت، ختم ها و ذکرهایی است که
بعضاً تجربه هم شده؛ بخصوص اگر از طرف کسی که صاحب سلوک عملی و تأثیر نفسی است،
صادر شده باشد.

حکایت تشرف مرحوم آیت الله شیخ عبدالنبی اراکی، یکی از همین نمونه هاست که جناب
حجت الاسلام و المسلمین آقای سید محمد مهدی مرتضوی لنگرودی، ماجرای آن را بدون
واسطه از خود آن مرحوم شنیده و نوشته است تا در اختیار خوانندگان و عشّاق امام
زمان(ع) قرار گیرد.

قبل از ذکر ماجرا، لازم است عرض کنم که مرحوم آیت الله شیخ عبدالنبی اراکی از قفهای
بزرگ حوزه علمیه نجف و قم بودند. در ۲۷ رجب ۱۳۰۸ق. در اراک متولد شده، پس از رشد،
دو سال در همدان تحصیل و سپس در اراک، دروس سطح را تمام نموده، در سال ۱۳۲۷ق. به
نجف هجرت کردند. ایشان در سال ۱۳۶۸ قمری به ایران بازگشته، بنا به تقاضای جمعی از
فضلای اراکی و دیگران، رحل اقامت افکندند و به تدریس خارج پرداختند. و سرانجام در
سال ۱۳۸۷ق. در سن حدود هشتاد سالگی وفات نمودند و جنازه شان با استقبال و تجلیل
فراوانی تشییع و در قم، حرم حضرت معصومه(س) در مسجد بالاسر، پایین قبر مرحوم
آیت الله حائری به خاک سپرده شد.

حجت الاسلام و المسلمین مرتضوی لنگرودی نوشته است:

یک روز آیت الله اراکی برای دیدن مرحوم آیت الله والد به منزل ما آمدند و پس از
گفت وگوهای اولیه، آیت الله اراکی(ره) آیت الله والد را مخاطب قرار دادند و
گفتند: «شما که از نظر ما نسبت به آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی تا اندازه ای با
اطلاع بودید و می دانستید که ما مروّج ایشان نبودیم، بلکه در مجامع علما و فضلا،
نسبت به ایشان می گفتیم که: ما از آیت الله اصفهانی آن قدر کمتر نیستیم که مرجعیّت
ایشان را ترویج نماییم».

آیت الله والد گفتار ایشان را تصدیق نمود و چنین گفتند: «آری شما چنین ادعایی
می کردید، ولی در واقع به مراتب از ایشان کمتر بودید حتی می توانم بگویم قابل
مقایسه با ایشان نبودید ».

آیت الله اراکی گفتند: «به هر حال من امروز می خواهم عظمت و شخصیت آیت الله
اصفهانی را برای شما بیان نمایم». آنگاه به سخنان خود، چنین ادامه دادند:

«یک روز در نجف اشرف مشهور شد که یک نفر مرتاض هندی که از راه حق، ریاضیت کشیده و
به مقاماتی رسیده، به نجف اشرف آمده است. فضلا و علما و طلاب به دیدار او می رفتند،
از جمله، من هم به دیدار وی رفتم و به مرتاض گفتم: آیا در مدت ریاضت خود ختم یا
ذکری به دست آورده ای که بشود به وسیله آن، به خدمت آقا امام زمان ـ روحی له الفداء
ـ رسید؟! وی در جواب گفت: آری من یک ختم مجرب دارم. من از وی دستور آن ختم مجرب را
گرفتم؛ دستور ختم چنین بود:«با طهارت بدن و لباس، به بیابان برو و نقطه ای را
انتخاب کن که محل رفت و آمد نباشد، بعد با حالت وضو رو به قبله بنشین و خطی دور خود
بکش و مشغول ختم شو؛ پس از انجام ختم، هر کس که به نزد تو آمد، آقا امام زمان ـ
روحی له الفداء ـ است».آیت الله اراکی ادامه دادند: «من به بیابان سهله رفتم و طبق
دستور، ختم را انجام دادم، همین که ختم تمام شد سیدی را دیدم که عمامه ای سبز رنگ
داشت و بود، به من فرمود، چه حاجتی داری؟ من فوراً در جواب گفتم: به شما حاجتی
نیست.

سید فرمود: «شما ما را خواستید که به اینجا بیاییم». من گفتم: شما اشتباه می کنید،
من شما را نخواستم، سید فرمود: «ما هرگز اشتباه نمی کنیم. حتماً شما ما را
خواسته اید که به اینجا آمده ایم وگرنه ما در اقطار دنیا کسانی را داریم که در
انتظار ما به سر می برند. ولی چون شما زودتر این درخواست را کرده اید، اول به دیدار
شما آمده ایم، تا حاجت شما را برآوردیم و آنگاه به جای دیگر برویم».

گفتم: ای آقا سید، من هر چه فکر می کنم، با شما کاری ندارم، شما می توانید به نزد
آن کسانی که شما را می خواهند بروید، من در انتظار شخص بزرگی به سر می برم. سید
لبخندی بر لبانش نقش بست و از کنار من دور شد، چند قدمی بیش دور نشده. بود که این
مطلب به خاطرم خطور کرد که، نکند این شخص امام زمان ـ روحی له الفداء ـ باشند، به
خود گفتم: شیخ عبدالنبی مگر آن مرتاض نگفت، جایی را اختیار کن که محل عبور و مرور
اشخاص نباشد … و بعد از ختم هر کس را دیدی، همان آقا امام زمان(ع) است؛ و تو بعد
از انجام ختم کسی را غیر از این سید ندیدی. حتماً این سید امام زمان(ع) است.

فوراً به دنبالش روانه شدم، ولی هر چه تلاش کردم به او نرسیدم، ناچار عبا را تا
کردم و در زیر بغل قرار دادم و نعلین را به دست گرفتم و با پای برهنه، دوان دوان در
پی سید می رفتم ولی به او نمی رسیدم، هر چند سید آهسته راه می رفت.

در این صورت یقین کردم آقا سید بزرگوار، امام زمان ـ روحی له الفداء ـ است. چون
زیاد دویدم خسته شدم، قدری استراحت کردم، ولی چشم من به سید دوخته شده بود و مراقب
بودم که سید به کدام یک از کوخ های عربی وارد می شود تا من هم بعد از مقداری
استراحت به همان کوخ بروم. از دور دیدم به یکی از کوخ های غربی وارد شدند. بعد از
مدت کوتاهی به سوی آن کوخ رفتم. پس از چندی راه پیمایی به آن کوخ رسیدم. درب کوخ را
زدم، شخصی آمد و گفت: چه کار دارید؟ گفتم: سید را می خواهم. گفت: دیدار سید نیاز به
اجازه ورود دارد، صبر کن بروم و برای شما اذن دخول بگیرم. وی رفت و پس از چند لحظه
آمد، و گفت: آقا اذن دخول دادند. وارد کوخ شدم، دیدم همان سید بر روی تخت محقّری
نشسته است، سلام کردم و جواب شنیدم. فرمود: بیایید و بر روی تخت بنشینید، اطاعت
کردم و بر روی تخت رو به روی سید نشستم. پس از تعارفات، مسائل مشکلی داشتم، خواستم
یک به یک از آقا سؤال کنم، اما هر چه فکر کردم حتی یکی از آن مسائل مشکل به یادم
نیامد. پس از گذشت مدتی فکر، سربلند کردم، و آقا را در حال انتظار دیدم، خجالت
کشیدم و با شرمندگی تمام عرض کردم: آقا اجازه مرخصی می فرمایید. فرمود: بفرمایید.از
کوخ خارج شدم، همین که چند قدم راه رفتم، یک به یک مسائل مشکل به یادم آمد. گفتم من
این همه زحمت کشیدم تا به اینجا رسیدم و نتوانستم از آقا استفاده ای بنمایم، باید
پررویی کنم، دوباره درب کوخ را بزنم، به خدمت آقا برسم و مسائل مشکلم را سئوال
نمایم.

درب کوخ را زدم، دوباره همان شخص آمد. به او گفتم: می خواهم دوباره خدمت آقا برسم.
وی گفت: آقا نیست. گفتم: دروغ نگو، من برای کلاشی نیامده ام، مسائل مشکلی دارم،
می خواهم به وسیله پرسش از آقا حلّ شود.وی گفت: چگونه نسبت دروغ به من می دهی؟
استغفار کن! من اگر قصد دروغ کنم هرگز جایم در اینجا نخواهد بود. ولی بدان، این آقا
مانند آقایان دیگر نیست؛ این امام والامقام در این مدت بیست سال که افتخار نوکری او
را دارم، برای یک مرتبه زحمت درب باز کردن را به من نداده است، گاهی از درب بسته
وارد می شود. گاهی از دیوار وارد می شود. گاهی سقف شکافته می شود و وارد این کوخ
می شود، گاهی مشاهده می کنم بر روی تخت نشسته و مشغول عبادت و یا ذکر گفتن است. و
گاهی مشاهده می نمایم که نیست، ولی صدای مبارکش به گوش می رسد و گاهی ابداً در کوخ
نیست، گاهی پس از گذشت چند لحظه باز مشاهده می کنم که بر روی تخت می باشد، گاهی مدت
سه روز طول می کشد و تشریف فرما نمی شود، گاهی چهل روز، گاهی ده روز، گاهی چند روز
پی درپی در این کوخ تشریف دارد، کار این آقای بزرگوار متفاوت از دیگران است.گفتم:
معذرت می خواهم و از نسبتی که دادم استغفار می کنم. امیدوارم که مرا ببخشی. گفت:
بخشیدم. گفتم: آیا برای حل مسائل مشکل من راهی داری؟ گفت: آری، هر وقت آقا امام
زمان(ع) در اینجا تشریف ندارند، فوراً در جای ایشان نایب خاصّشان ظاهر می گردد و
برای حلّ جمیع مشکلات آمادگی دارد. گفتم: می شود به خدمت نایب خاصّشان رسید؟ گفت:
آری. وارد کوخ شدم، دیدم بر جای آقا امام زمان(ع) حضرت آیت الله آقا سید ابوالحسن
اصفهانی نشسته است. سلام کردم و جواب شنیدم. بعد با لبخند و لهجه اصفهانی فرمود:
حالت چطور است؟ گفتم: الحمدالله. بعد مسائل خود را یکی پس از دیگری مطرح کردم، همین
که هر مسئله ای مطرح می شد، بدون تأمل جواب مسئله را با نشانه می داد، و می گفت:
این جواب را «صاحب جواهر» در فلان صفحه، «صاحب حدائق» در فلان جا داده است. و جواب
آن مسئله را «صاحب ریاض» در فلان صفحه از ریاض داده است و … جواب ها کاملاً تحقیق
شده و قانع کننده بود.

پس از حلّ جمیع مسائل مشکل، دستش را بوسیدم و از خدمتش مرخص شد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.