پاورپوینت کامل داستان موعود ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل داستان موعود ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان موعود ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان موعود ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint :
در آستانه چهاردهمین سال از فعّالیت مؤسّسه فرهنگی موعود و انتشار یک صدمین شماره مجله موعود فرصتی پیش آمد تا صفحه ای از صفحات دفتر فعّالیت این چهارده سال، فرا روی عزیزان موعودی گشوده شود. گفت وگو دراین باره به نام مدیر مسئول و سردبیر مجله، یعنی اینجانب افتاد. به اختصار مطالبی را قلمی خواهم کرد.
درباره موعود سؤالاتی وجود دارد که سعی می کنم به آنها بپردازم و پاسخ های مختصری به آنها بدهم. امیدوارم که قابل استفاده واقع شوند.
از من سؤال می شود که چه شد به فکر تأسیس مؤسّسه فرهنگی موعود افتادید؟
واقعیت این است که فکر ورود به این عرصه و فعّالیت در حوزه فرهنگ مهدوی از من نبود. شاید این سخن تعارف فرض بشود؛ لیکن به صراحت عرض می کنم همه آنچه اتّفاق افتاده است، حاصل لطف و عنایت حضرت صاحب الزّمان(ع) بوده و تا به امروز هم، به رغم همه ضعف و فتور و ناتوانی هایی که وجود داشته، استمرار پیدا کرده است. قبل از اینکه وارد این حوزه بشوم یا در این عرصه قلم بزنم، تمام همّ و غمّم معطوف به گفت وگو از شرایط فرهنگی، تاریخی و تمدّنی مسلمانان و آنچه که جهان اسلام به ویژه طی دویست سال اخیر به آن مبتلا شده است، بود. خدا رحمت کند مرحوم علّامه عسکری را، به یاد دارم روزی از ایشان درباره حوزه تحقیقاتشان سؤال کردم، و پرسیدم: چه شد که به این وادی کشیده شدید و به مطالعات در این زمینه پرداختید؟ پاسخ دادند که من در پی یافتن پاسخ سه سؤال، به این موضوعات رسیدم. اوّل اینکه می خواستم بدانم: اسلام چه بوده، دوم، بر سر اسلام چه آمده و سوم اینکه برای اسلام چه باید کرد؟
به نوعی ذهن من هم به این مطلب مبتلا بوده است. می خواستم بدانم که به راستی چه بر سر جهان اسلام، به خصوص طی دویست سال گذشته آمده است؟، چه نوعی از آلودگی دامن ساحت های مختلف فکری، فرهنگی و تمدّنی آنها را گرفته است؟ و در نتیجه برای پالایش دادن آنها چه کار باید کرد؟ همین عبارت ساده چیزی حدود پانزده تا بیست سال از زندگی مرا به خود مصروف کرد تا در کنار مطالعات مستمر و دائمی، این توفیق را یافتم که در این باره قلم بزنم. به همین دلیل عموم آثار قلمی من تا قبل از ورود به عرصه مؤسّسه فرهنگی موعود و نشر آثار مهدوی، معطوف به آثاری می شوند که حول موضوع غرب شناسی، غرب زدگی و یهودیت می چرخند و در این باره گفت وگو می کنند؛ از حال و روز مردم مسلمان و به ویژه ایران اسلامی در برابر غرب، غرب زدگی و آنچه که استعمار برای آنها به ارمغان آورده است. در همان سال ها هم تلاش داشتم تا آنچه را که فکر می کردم صحیح است و باید به اجرا در بیاید، در قالب طرح های بنیادین، دامنه دار و دراز مدّت، ارائه بشود. از همین رو در سازمان ها و نهادهای دولتی حضور پیدا می کردم، در این میادین قلم می زدم، طرّاحی می کردم و برنامه سازی و برنامه نویسی داشتم. متاسّفانه هرچه پیش می رفتم، بیشتر متوجّه می شدم که جای این گفت وگوهای جدّی و برنامه های کلان و دراز مدّت در سازمان ها و نهادهای رسمی در کشور خالی است. منظورم بیشتر اجرای طرح هایی بود که با پرسش از غرب و نقد غرب آغاز می شد. از همین جا بود که دست به چند تجربه زدم و با مقدورات اندکی که داشتم، سعی کردم دفتر و مکان و مؤسّسه ای را ایجاد کنم تا بتوانم این کارها را در آنجا انجام بدهم. امّا متأسّفانه با شکست های مکرّر روبه رو می شدم. فکر می کنم بیش از هفت مرتبه همه داشته هایم را از دست دادم و زندگی ام را دوباره از صفر آغاز کردم. آخرین و بزرگ ترین تجربه ای که از بیانش پرهیز دارم، مرا به میدانی کشید که امروز در آستانه چهاردهمین سال آن دارم زندگی می کنم.
طی این همه سال، با مردانی حشر و نشر داشتم که امروز هم جایشان را در عرصه های مهمّ فرهنگی و برنامه ریزی کلان خالی می بینم.
واقعه شگرفی در زندگی من رخ داد و همان باعث شد تا من از خداوند تقاضا کنم تا حلقه خدمت گزاری مردی را در گوشم کند که در حقیقت همه شایستگی و ویژگی های مردانه در او جمع است. سال ۱۳۷۴ را به یاد دارم که برای انجام حجّ تمتّع به مکّه معظّمه رفته بودم. با آنکه قریب به سه چهار ماه پیش از آن به این موضوع اندیشیده بودم که در وقت رویارو شدن با خانه کعبه از خداوند چه چیزی باید بخواهم، امّا در خاطرم هست که در اوّلین لحظه دیدار و تماشای خانه خدا این کلام از جانم برخاست و بر زبانم جاری شد که: «الّلهمّ انّا نرغب الیک فی دولهٍ کریمهٍ تعزّ بها الاسلام و اهله و تذّل بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدّعاه الی طاعتک و القاده الی سبیلک و ترزقنا بها کرامه الدّنیا و الآخره؛ بار خدایا، ما آرزومند آن حکومت با کرامتی از جانب تو هستیم که به وسیله آن اسلام و اهلش را عزیز و نفاق و اهلش را خوار گردانی، ما را در آن از دعوت کنندگان به بندگی است و رهبران و پرچمداران به سوی راهت قرار دهی و بدین وسیله بزرگواری در دنیا و آخرت را روزی مان فرمایی». فرازی از دعای افتتاح بود که در قالب دعا و استغاثه بیان شد. آرزوی بزرگی که پهنا، گستره و ژرفای آن را من درک نمی کردم، با این همه آرزو می کردم که خداوند به من توفیق خدمت گزاری به ساحت مقدّس حضرت ولی عصر(ع) را عطا کند. پس از حج، وقتی به ایران برگشتم اتّفاقات پی در پی و جالبی در همین راستا برایم پیش آمد.
شاید سؤال شود چه ارتباطی میان دل مشغولی های فکری شما و تأسیس این مؤسّسه مهدوی وجود داشته است؟
می خواهم عرض کنم در وقت گفت وگو از غرب و غرب زدگی مسلمانان، برای من یک سؤال وجود داشت و آن اینکه اگر در وجه سلبی غرب و غرب زدگی، مدرنیته و مدرنیزاسیون را مورد پرسش قرار می دهیم، از وجه ایجابی، از چه، باید آغاز کنیم و از چه، باید بگوییم؟
آن هنگام که موعود بسان پرند ه ای سپید بال و زیبا از پنجره اتاق وارد شد و بر فرش دل و خانه من نشست، این سؤال پاسخی شایسته یافت. دانستم که در چنین شرایطی راه گریز و گذار از این همه واماندگی و انفعال و غربزدگی، آغاز گفت وگو از منجی آخرالزّمان حضرت مهدی(ع) است. در همان زمان هم نکته ای برایم روشن شد و آن اینکه گویا همه آنچه را از دوران نوجوانی تجربه کرده و در سفر و حضر اندوخته و خوانده بودم، مقدّمه ای بیش نبودند برای ورود به این عرصه.
همانند همه نقاط جهان که راه اندازی و تأسیس یک مؤسّسه، مشکلات ویژه ای را به دنبال دارد، تأسیس مؤسّسه فرهنگی موعود هم خالی از مشکل و سختی نبود. این مشکلات متعدّد بوده اند و ما همچنان بار آن را به دوش می کشیم و تجربه می کنیم. البته در شرایط ویژه فرهنگی و اجتماعی سال ۱۳۷۴ نوعی دغدغه و نگرانی از بابت متهم شدن به وابستگی به انجمنی معروف به انجمن حجّتیه هم وجود داشت و این ماجرا می توانست در تأسیس و راه اندازی مؤسّسه تأثیرات سوئی داشته باشد و شاید از همین جهت ما تا مدّت های دراز باید انگشت اشاره، کنایه ها و تردیدهایی را که درباره موعود و کارهای موعود به وجود می آمد، تحمّل می کردیم. امّا من مسئله را برای خود حل کرده بودم، می گفتم اگر جامعه ما بعد از آن همه حضور و قلم و قدم زدن، قادر به تشخیص جایگاه و سوگیری ما در موعود نیست، همان بهتر که با این سوء ظن بماند و اگر هم قادر به درک باشد، که دغدغه و نگرانی وجود ندارد. از اینها مهم تر اینکه همه توجّه و توکّل ما به وجود امام عصر(ع) بود و اطمینانی که حاصل آمده بود.
مشکل جدّی و بعدی ما کسب مجوّزهای قانونی بود که این موضوع هم با عنایت خداوند و امام زمان(ع) حل شد. اگر بخواهم وارد جزییات این مبحث بشوم مطالب جالب و شنیدنی زیادی وجود دارد که نیازمند وقت کافی است. فقط به همین مقدار بسنده می کنم که در طی مراحل اداری و قانونی، من بارها و بارها دست عنایت امام زمان(ع) را دیدم.
به یاد دارم روزی برای تکمیل مدارک و پرونده به یکی از شعب نیروی انتظامی رفته بودم تا برگه اعلام عدم سوء پیشینه را بگیرم. به من گفته بودند اگر طی ده روز این مدرک را بیاورید ما می توانیم در اوّلین جلسه تصمیم گیری موضوع تأسیس مؤسّسه موعود را مطرح کنیم. امّا در وقت مراجعه به اداره تشخیص هویت به من گفتند، پاسخ شما حدّاقل پانزده روز بعد آماده می شود. در همان زمان نگران و متأثّر شدم و نمی دانستم که چه باید کرد؟ در همین حال در راهروی اداره تشخیص هویت قدم می زدم که آقایی آمد و به پشت شانه من زد. برگشتم و با او سلام و علیک کردم. پرسید شما اینجا کاری دارید؟ گفتم: بله آمده ام برای گرفتن برگه عدم سوء پیشینه و چون زادگاهم شیراز است، گفته اند، اعلام آن پانزده روز طول می کشد. بی هیچ گفت وگو مدارکم را گرفت و گفت: شما همین جا بمان تا من برگردم. رفت و برگشت و گفت شما چند دقیقه در اتاق من بنشینید تا با هم صحبت کنیم. او مرا به صرف چای دعوت کرد. حدود بیست دقیقه بعد یکی از خدمت گزاران همان اداره در زد و وارد شد. همان جا متوجّه شدم که او درجه سرهنگی دارد و در آن اداره مشغول به کار است. به این ترتیب، بدون آنکه کار ما به درازا بکشد، در کوتاه ترین زمان ممکن، برگه مزبور آماده شد. بعداً از او علّت کمکش را پرسیدم، گفت: من در اتاقم نشسته بودم و مشغول کار بودم. ناگهان به دلم افتاد که از اتاقم بیرون بیایم و بی آنکه شما را بشناسم، آمدم سراغ شما. در مراحل راه اندازی مؤسّسه، مواردی از این قبیل بسیار اتّفاق افتاده است.
بعد از آن، مشکل جدّی ما فقدان منابع مالی بود. در آن زمان من جز یک فولکس قورباغه ای مدل ۶۷ میلادی، که با آن رفت و آمد می کردم، نداشتم و در آپارتمانی ۶۵ متری و اجاره ای در خیابان استاد معین تهران زندگی می کردم لازم است به این نکته اشاره کنم که در تجربه های قبل از تأسیس موعود همه امکاناتم را از دست داده بودم. وقتی متوجّه شدم حتّی قادر به تدارک یک اتاق اجاره ای هم نیستم، برای طلب و تقاضا راهی جمکران شدم. یکی دو روز بعد یکی از دوستان بسیار قدیمی ـ حاج اسماعیل وفایی ـ را بعد از پانزده سال دیدم. او خوابی دیده بود. از من پرسید چه می کنی و وقتی در جوابش هدفم را از راه اندازی مؤسّسه ای درباره امام زمان(ع) گفتم، خوابش را تعریف کرد و گفت اگر کمکی از دستش بر آید حاضر است مرا در این راه همراهی کند. به او گفتم من به دنبال اتاقی هستم که در آن یک دستگاه میز و صندلی بگذارم و کار را شروع کنم. او گفت مبلغی پول از کسی طلبکارم و می توانم به جای آن پول، خانه اش را برای مدّتی از او اجاره کنم. ساختمان را دیدم. ساختمان بسیار وسیعی بود که در آن زمان بیش از یک یا دو اتاقش به کار ما نمی آمد، چون هنوز کار شروع نشده بود و ابزار و ادوات زیادی نداشتیم. با عنایت امام زمان(ع) چیزی نگذشت که ظرف مدّت کوتاهی میز و صندلی و فایل و دیگر ابزار و ادوات تهیه شد و امروز هم بعد از پانزده سال همچنان از آن وسایل استفاده می کنیم. خاطرات بسیار زیادی در این باره وجود دارد.
از همان ابتدای فعّالیت ورود برادر عزیزم «ابراهیم شفیعی سروستانی» به میدان موعود، به منزله ورود همراهی امین و متخصّص در حوزه مطالعات دینی بود که می توانست با همراهی صمیمانه اش بار بزرگی را از دوش ما بر دارد و به راستی نیز طی همه سال های گذشته، چنین بوده است.
کار شروع شد. اوّلین قدم این بود که منابعی را تدارک ببینیم تا کتابخانه تخصّصی مورد نیاز فراهم بشود. منابعی را از میان مجموعه کتاب هایی که خودم از دوران جوانی جمع کرده بودم، گلچین کردم و به این ترتیب هسته اوّلیه کتابخانه تخصّصی مهدویت در مؤسّسه شکل گرفت. همان که امروزه قریب به ده هزار جلد کتاب جدّی فرهنگی و مهدوی را در خود جای داده است. بعد از آن اوّلین هدف ما انتشار مجله ای با نام «موعود» بود. جالب این است که ما برای انتخاب نام و عنوان مجله، با دوست عزیز و همراه که یادش به خیر باد، جناب آقای علی محمدی، هفتاد اسم از نام های مختلف حضرت را روی برگه نوشته بودیم و به دنبال زیباترین و گوش نوازترین نام بودیم که نام ماندگاری برای مجله باشد. شاید برای خواننده ما امروز این مطلب عجیب باشد و لبخندی بر چهره اش از این صحبت بنشیند که ما چگونه برای تک تک اسم ها دست به استخاره زدیم و با خداوند مشورت کردیم تا در نهایت، منجر به انتخاب نام «موعود» شد.
برای رسیدن به لوگوی موعود، از خطّاطی خواستیم صورت های مختلفی از حروف «م، و، ع و د» را بنویسد. اگر اشتباه نکنم، جناب استاد شیرچی بود. او حالات مختلف حروف «م، و، ع، د» را برای من نوشت. شبی آن قدر این حروف را جابه جا کردم تا اینکه به شکل موجود درآمد؛ امّا چون اندازه این حروف یکی نبود لوگوی به دست آمده، زیبایی نداشت و اجزایش به هم نمی خورد. باخبر شدم که یکی از خطّاطان معروف خطّ ثلث در قم زندگی می کند. نامش آقای موّحد بود. الگوی کلمات را برای او فرستادم و ایشان این شکل (لوگوی ثابت موعود) را برای عنوان «موعود» ابداع کرد. این طرح الآن چهارده سال است که بر تمام آثار و محصولات موعود، قابل شناسایی است.
در همه این سال ها، ما تلاش کرده ایم تا ذهن افرادی را که می شناختیم، نسبت به موضوع مهدویت متأثّر کنیم. می خواستیم اتمام حجّت نماییم؛ با معلّمان، همکاران، مسئولان فرهنگی در دستگاه های مختلف، اعم از سازمان تبلیغات، آموزش و پرورش، صدا و سیما و… به گفت وگو نشستیم، آثار خود را عرضه کردیم و…
همّت و حرکت اوّلیه ما که چیزی حدود سه سال طول کشید، از سویی مصروف متذکّر شدن مردم و به ویژه مسئولان و مدیران تأثیرگذار در کشور شد و از سوی دیگر بیان ضرورت گفت وگو در مجله موعود و ارائه آثاری که در مرتبه اوّل به معرفی حضرت امام زمان(ع) و مهدویت می پرداخت. این مطلب را با کمی احتیاط عرض می کنم که روزی همراه با دوست عزیز و خوبم سید مهدی شجاعی به دیدار یکی از مسئولان رده بالا و صاحب منصب فرهنگی کشور، رفته بودم. به او گفتم که ما در حال تدارک انتشار مجله ای با نام مبارک امام زمان(ع) هستیم. او روی صندلی و پشت میز بسیار بزرگش جا به جا شد و گفت: «مگر امام زمان(ع) هم مجله می خواهد»؟! در جواب او گفتم: «وقتی در این کشور سنگ و سیمان صاحب عنوان و نشریه هستند، چگونه شما می فرمایید مجله ای به نام مبارک امام زمان(ع) جایگاهی ندارد. در هر صورت سه سال اوّل همّت ما مصروف این ماجرا شد، ضمن آنکه در آن سال ها تلاش می کردیم که مجله ای برای جوانان نیز ارائه کنیم. این جوان نامه یا همان موعود جوان، ابتدا لابه لای مجله موعود می آمد ولی آرام آرام زمینه استقلال آن فراهم شد.
مرتبه دوم از حیات فرهنگی مؤسّسه، مرتبه ای بود که وجه اجتماعی و سیاسی مهدویت ارائه شد؛ به این معنا که تلاش داشتیم اذهان جوانان را متذکر این نکته نماییم که مهدویت تنها خلاصه در ابراز مباحث ساده اخلاقی و اعتقادی صرف نیست. وجوه، ناگفته ای از مهدویت هست که باید به آن پرداخته شود و یکی از آن وجوه وجه اجتماعی و سیاسی مهدویت است. همین امر باعث شد تا مطالبی در مجله منتشر شود که ذهن ها را متوجّه خود بنماید.
در کنار این آثار، امکان ارزیابی میزان تأثیرگذاری آنها هم وجود داشت؛ ما در رفت و آمد و گفت و شنود با جوانان در دانشگاه ها و دیگر اقشار مردم، می دیدیم که مجله به رغم ساده بودن تأثیرات مثبت خود را می گذارد و افراد را متذکر این نکته می کند که باید درباره امام زمان(ع) گفت وگو کرد.
بعد از چهارده سال، امروزه مهم ترین موفقیت های «مؤسّسه فرهنگی موعود» را می توانم در چند مطلب خلاصه کنم:
۱. طلسم گفت وگوی وسیع و مسلسل از حضرت صاحب الزّمان(ع) از طریق این نشریه برای اوّلین مرتبه شکسته شد. این حرکت که با عنایت امام(ع) انجام شد، نقش عمده ای در حرکت های بعدی ایفا کرد؛
۲. علاوه بر ابتدا کردن در گفت وگو از مهدویت در قالب مجله، وجه و بُعد جدیدی از مهدویت که بیان رویکرد و کارکرد اجتماعی و سیاسی از مهدویت بود هم با موعود آغاز شد. این مسئله نقش عمده ای در انتشار موضوع و سرعت بخشیدن به آن در میان جوانان داشت؛
۳. از آنجا که پیش تر به مطالعات استراتژیک علاقه داشتم و در این زمینه وقت بسیاری را صرف کرده بودم، منظر جدیدی را با رویکرد استراتژیک به موضوع مهدویت گشودم. بیان «استراتژی انتظار» یا نشان دادن وجه استراتژیک مهدویت اتّفاق دیگری بود در کنار آنچه که تاکنون اشاره کردم. این را هم می توان یکی دیگر از موفقیت های موعود برشمرد؛
در این رفت و آمدها و تعاملات، خاطرات زیادی وجود دارد. مجله در آن سال ها خیلی ساده منتشر می شد. یادم هست که برای طرّاحی جلد اوّلین پیش شماره، دنبال کسی می گشتم که در این باره با ما همکاری کند. با همراهی آقای سید مهدی شجاعی، سراغ آقای حمید عجمی رفتیم به این ترتیب نام او در طول حیات موعود به عنوان اوّلین طرّاح جلد نشریه ثبت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 