پاورپوینت کامل اگر دریاقلی نبود! ۳۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اگر دریاقلی نبود! ۳۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اگر دریاقلی نبود! ۳۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اگر دریاقلی نبود! ۳۵ اسلاید در PowerPoint :

ما هر سال در سالگرد حماسه ذوالفقاری، در آبان ماه، به آبادان می آییم تا شاهد دوچرخه سواران خوش اخلاقی باشیم که به یاد تو آن نُه کیلومتر را رکاب می زنند تا به مقرّ سپاه برسند. نگو که نیست، هست! وقتی ما دلمان چیزی را بخواهد هست، نگو که نیست دریاقلی، هست.

نام گذاری برخی از روزهای تقویم، بهانه ای است برای درنگی بیشتر در حوادثی که در گوشه و کنار تاریخ جای خوش کرده اند تا عبرتی باشند، برای عبرت گیران. حادثه عظیم فتح خرمشهر نیز از همین دست وقایع است و گفتن و شنیدن از آن همیشه نه با تکرار، که با عبرت همراه است. کتاب «داستان های شهر جنگی» را به همین مناسبت برگزیدیم تا در مجاورت روزهای حماسه و عشق، در داستان های آن گشت و گذاری کرده باشیم. حبیب احمدزاده، نویسنده توانا و صاحب سبکی است که نامش برای بسیاری تداعی کننده داستان هایی در حال و هوای جنگ هشت ساله است؛ ادبیاتی که بیشتر با نام ادب پایداری شناخته می شود. او متولّد مهر ماه سال ۱۳۴۳ است و طبع گرم زادگاهش، «آبادان» را می توان در میان سطر سطر آثارش حس کرد. فارغ التّحصیل کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی است و جوایزی چون بهترین کتاب داستان در زمینه دفاع مقدّس (۱۳۷۸) برای کتاب «داستان های شهر جنگی» و برترین کتب بیست سال داستان نویسی دفاع مقدّس (۱۳۷۹) برای همان کتاب را در کارنامه خود به همراه دارد. احمدزاده در نگارش فیلم نامه هایی چون «آژانش شیشه ای»، «چتری برای کارگردان»، «دکل»، «گفت وگو با سیاه» و.. نیز همکاری کرده است. داستا ن های شهر جنگی، مجموعه ای از داستان های کوتاه اوست که موفّقیت قابل توجّه آن را چاپ های متعدّد آن و نیز اقبالی که برخی از کارگردانان به داستان های آن داشته اند، تأیید می کند. فیلم «اتوبوس شب» و «شب واقعه» با الهام از این اثر ساخته شده اند. این مجموعه غیر از داستان های جنگی، در بر گیرنده سه نقد و یادداشت درباره همین اثر و نیز مجموعه نامه نگاری های نویسنده با افسران نیروی دریایی آمریکاست. بخش دوم این کتاب، یعنی نقد و نظرها می تواند برای کسانی که غیر از مطالعه آثار داستانی به تحلیل و بررسی آنها نیز علاقه مندند، قابل استفاده باشد. بخش سوم این کتاب هم زمینه مناسبی است برای آشنایی بیشتر با فاجعه فراموش ناشدنی انهدام هواپیمای مسافربری ایران توسط ناو جنگی آمریکایی در خلیج فارس.

چرا کسی تو را نمی شناسد؟ نام تو، نام کوچکی نیست؛ دریا در ابتدای نام توست! دریا که کوچک نیست. پهناور است و عمیق، زلال است و موّاج. کسی نیست که دریا را نشناسد، امّا تو چرا این قدر گمنامی؟

کسانی که نام تو را در کتابی خوانده اند یا تو را می شناسند، انگشت خود را بالا بگیرند و ما که تو را نمی شناسیم، آرام سرمان را پایین بیندازیم.نام تو، دریا را به یاد می آورد، «بهمن شیر» را به یاد می آورد و «کوی ذوالفقاری آبادان» را. در آن نیمه شب ارتش بعثی ها، چقدر راحت با قطع کردن نخل های قشنگ کوی ذوالفقاری روی بهمن شیر پل می زنند و بی سر و صدا به این طرف آب می آیند تا محاصره آبادان را کامل کنند و آبادان هم بسان برادر دوقلویش، «خرمشهر» و مانند یک سیب سرخ در دامن خودخواهشان بیفتد. امّا ضربِ شصت بچّه های سبزگون خرمشهر به آنها این درس را داده بودکه باید منطقه ای آرام را برای ورود به آبادان انتخاب کنند.

کوی ذوالفقاری آن شب چقدر آرام بود. ما مدافعان کم شمار شهر، کیلومترها آن طرف تر در میان دو پل ورودی شهر ـ پل ایستگاه هفت و ایستگاه دوازده ـ انتظار ورود بعثی ها را می کشیدیم ولی سر و کلّه دشمن از لابه لای نخل های خوش قامت کوی ذوالفقاری پیدا شد. بعثی ها می دانستند که جنبنده ای میان خانه های منهدم شده آنجا نیست. امّا گمان نمی کردند که در میان آن همه ماشین های اوراق شده در گورستان اتومبیل ها، پیرمردی به نام تو، به نام تو دریا قلی هنوز با دوچرخه اش زندگی می کند؛ پیرمردی که دریا ابتدای نام اوست؛ دریاقلی اوراق فروش! آن شب هیچ چشمی جز چشمان تو، آنها را ندید. تو می دانستی که چند شب پیش خرمشهر از دست رفته و بعثی ها روی آسفالتِ جادّه های اصلی ورودی به شهر آبادان، خاک پوتین های خود را می تکانند.

ما نمی دانستیم بعثی ها با عبور از جادّه های «ماهشهر» و آبادان ـ «اهواز» راه ها را بسته اند و چقدر از مردم ما به دست آنان اسیر شده اند.

امشب که تو در لابه لای آهن های زنگ زده اتومبیل ها چشمت به بعثی ها می افتد، می فهمی که نوبت شهر توست؛ آبادان!

آرام خودت را در دل سیاهی شب جا می کنی و دستانت فرمان دوچرخه را لمس می کند. روی زین که جابه جا می شوی، رکاب می زنی. پیرمرد چه رکابی می زنی! تو که عضله هایت جانی ندارد. آرام تر، خسته می شوی، نفست بند می آید، در نیمه راه می مانی ها…؟

امّا نه! رکاب بزن، بعثی ها با جادّه «خسرو آباد» چهار کیلومتر فاصله دارند. یعنی با تنها جادّZ تسلیم نشدZ

شهر و تو تا مقرّ سپاه آبادان نُه کیلومتر فاصله داری.

رکاب بزن! هر که زودتر برسد تاریخ را عوض خواهد کرد. اگر بعثی ها به جادّه خسرو آباد برسند، همه کناره ایرانی اروندرود در دستشان خواهد بود و آنان به تمام ادّعاهای مرزی خود خواهند رسید.

رکاب بزن دریاقلی! بعثی ها برای بلعیدن آبادان بی سر و صدا آمده اند. آنان تو را ندیده اند. ای کاش به جای دوچرخه یک موتور داشتی یا نه! ای کاش از میان این گورستان ماشین ها، یک ماشین زنده می شد، فقط یک ماشین و تو راحت پشت فرمان می نشستی و می آمدی به مقرّ سپاه آبادان. نه! آن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.