پاورپوینت کامل سلفی کیست و سلفی گری چیست؟ ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سلفی کیست و سلفی گری چیست؟ ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سلفی کیست و سلفی گری چیست؟ ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سلفی کیست و سلفی گری چیست؟ ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint :
درباره پیدایش سلفی گری باید اذعان داشت که این عقیده، به تدریج به وجود آمده و یکجا ایجاد نشده است. اندیشه های سلفی گری را وقتی در طول تاریخ اسلام بررسی می کنیم، می بینیم بخشی از اینها در قرن های اوّل، دوم و سوم و برخی در قرن های هفتم و هشتم، در زمان حیات ابن تیمیه وجود دارد. پس عقاید آنها یک باره شکل نگرفته است. مجموعه افرادی را که دارای این اعتقاد هستند، سلفی می خوانند.
••• لطفاً برای آغاز گفت وگو بفرمایید تعریف سلفی چیست و به چه کسانی سلفی می گویند؟
درباره پیدایش سلفی گری ابتدا باید به لغت سلف توجّه کنیم. سَلَف به معنای گذشته و گذشتگان است؛ ولی از نظر خود سلفی ها، هر گذشته ای سلف نیست. از نظر آنها سلف عبارت است از افرادی که در سه قرن اوّل اسلام زندگی می کردند. از نظر ما؛ اگر این مدّعا درباره مردم ساکن در قرن اوّل بود، می شد آن را به علّت صحابی پیامبر(ص) بودن پذیرفت. امّا وقتی درباره مردم سه قرن گفته می شود، ما وجهی برای برتری دادن مردم این سه قرن بر دیگر مردم نمی بینیم.
••• آنها بر چه اساسی چنین حرف عجیبی را به خورد مخاطبان خود می دهند؟
مستند آنها در این باره، یک حدیث است. حدیثی که زیاد از آن استفاده می کنند: آنها می گویند: پیغمبر(ص) فرموده اند: «خیر القرون قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم»؛ ما این سخن را در منابع روایی شیعی صحیح نمی دانیم: «بهترین قرن ها، قرن من است و بعد از من مردمی که در قرن بعدی می آیند و مردم در قرن بعد.» این حدیث در کتاب «صحیح بخاری»، کتاب «شهادات»، در باب لایشهد علی شهاده الجور اذا اّشهد آمده است. حدیث شماره ۲۶۵۲.
بنابراین، آنها اعتقاد دارندکه: به استناد این حدیث، کسانی که در سه قرن اوّل بودند، انسان های شریف و خوبی بودند و مورد تأیید پیغمبرند و به آنها سلف می گوییم.
پس تکلیف این برش تاریخی معلوم شد و دیدیم این سلف به این معنای پدران و اجداد و قرون گذشته نیست، بلکه به معنی سه قرن اوّل پیدایش اسلام است. به استناد حدیثی که خدمتتان عرض کردیم، این معنای سلف در لغت.
••• آیا واقعاً تمام این اعتقادات سلفی ها در صدر اسلام و حتّی سه قرن نخست وجود داشته است؟
درباره پیدایش سلفی گری باید اذعان داشت که این عقیده، به تدریج به وجود آمده و یکجا ایجاد نشده است. اندیشه های سلفی گری را وقتی در طول تاریخ اسلام بررسی می کنیم، می بینیم بخشی از اینها در قرن های اوّل، دوم و سوم و برخی در قرن های هفتم و هشتم، در زمان حیات ابن تیمیه وجود دارد. پس عقاید آنها یک باره شکل نگرفته است. مجموعه افرادی را که دارای این اعتقاد هستند، سلفی می خوانند.
این عقیده، در افکار خلیفه دوم، مروان بن حکم، معاویه و برخی اصحاب دیگر وجود داشته و در احادیثی رگه هایی از آن پیدا می شود.
••• ممکن است نمونه ای از باور سلفی را بیان کنید؟
مثلاً از عمربن خطّاب و عایشه نقل شده است. اینها جزیی است و کلّی نیستند؛ مثلاً روایتی از خلیفه دوم به نقل از پیامبر(ص) آمده که می گوید: گریه کردن بر میّت جایز نیست؛ زیرا باعث عذابش می شود. این روایت در صحیح بخاری آمده است. بر این پایه، مسلمانان را از گریه کردن در وقت عزا منع می کنند. اتّفاقا در همین کتاب، روایت دیگری از عایشه آمده که گفته است، منظور ازجمله یاد شده این است که، در حالی که مردم گریه می کنند، مرده هم هم زمان دارد عذاب می شود و منظور این نیست که به سبب گریه آنها، میّت عذاب می شود. در روایت دیگری هم آمده است که پیامبر(ص) از جایی رد می شدند، دیدند دارند برای زنی یهودی گریه می کنند. پیامبر(ص) فرمودند: او دارد عذاب می شود و آنها هم دارند برای او گریه می کنند. حتّی اگر فرض کنیم عذاب او به سبب گریه آنها هم بوده، باز این درباره غیر مسلمان است و نمی توان آن را به مسلمان تعمیم داد. علاوه بر آن، عایشه در ادامه اش می گوید: در قرآن کریم خداوند می فرماید: «لاتزر وازره وزر اخری؛ کسی گناه دیگری را به دوش نخواهد کشید.» جالب این است که با وجود این دلایل و آیات، باز به ما می گویند در بقیع گریه نکنید تا مایه عذاب اهل قبور آنجا نشوید.
پس هم رگه های عقاید سلفی در کتب روایی موجود است و هم عقاید مخالف آن. درباره توسّل که سلفی ها آن را قبول ندارند در صحیح بخاری روایت شده است که عمربن خطّاب برای باریدن باران به عموی پیغمبر (ص)، عبّاس متوسّل شد؛ امّا مروان بن حکم، توسّل را قبول نداشته و جلوگیری می کرده است. جالب است که در صحیح آمده مردم که دیدند باران نمی آید، از عایشه راه چاره را خواستند و عایشه به آنها گفت: مقداری از سقف خانه پیامبر را بشکافید و وقتی نور به آنجا بتابد، باران خواهد بارید. همین هم شد. این نشان می دهد که در طول قرون و اعصار، پس از پیامبر(ص) نیز هنوز توسّل و اعتقاد به آن وجود داشته است و از آن استفاده می کرده اند و الآن هم در عکس ها این دریچه را می توان دید و شاید الآن هم استفاده بشود. پس هرچند در تاریخ، رگه های این اعتقادات وجود داشته، هم زمان مخالف آنها هم بوده است به تدریج زمانی عقاید انحرافی بین مسلمانان رواج پیدا می کند و وقایعی، مثل منع حدیث در تاریخ اسلام اتّفاق می افتد و احادیث خاصّی زمان بنی امیّه نشر پیدا می کنند. برای اینکه جلوی شناخت اهل بیت(ع) را بگیرند تا مردم با آنها آشنا نشوند و توسّل به اهل بیت(ع) پیدا نکنند، این موضوعات را محدود و در نتیجه و به مرور، آن را از ذهن ها پاک می کنند. تا زمان احمدبن حنبل همین وضعیت ادامه داشت.
••• خود احمدبن حنبل چه نگاهی به تشیّع و اهل بیت(ع) داشت؟
احمد بن حنبل به لحاظ شخصیّتی و تفکّر، نزدیک ترین تفکّر را به شیعه دارد؛ امّا به لحاظ عملکرد حدیثی و فقهی نه. اگر تشیّع یعنی کسی که سینه چاک اهل بیت(ع) است، من می توانم به شما بگویم که احمدبن حنبل از همه سینه چاک تر است. تا به امروز هیچ فقیه شیعه ای فتاوای تند ایشان را به نفع تشیّع نداشته اند. او پایه گذار مکتب «حنبلی» است که وهّابیت و سلفی گری از شکم آن بیرون آمده؛ امّا او در تفکّرات به امیرالمؤمنین(ع) بسیار نزدیک بوده و پای عقیده اش، مبارزات بسیاری داشته است؛ به عنوان نمونه، یکی دو تای آن را نقل می کنم. احمدبن حنبل در زمانی زندگی می کرد که اعتقاد داشتند خلفای پیامبر سه نفرند، نه چهار نفر. او به شدّت با این تفکّر مبارزه می کند و در پی اثبات آن است که بگوید خلفای پیامبر(ص) چهار نفر بودند و الآن که همه اهل سنّت خلفای پیامبر(ص) را چهار نفر می دانند، نتیجه زحمت ها و مبارزه های احمدبن حنبل است. به استناد یک حدیث که گفته اند پیامبر(ص) می فرمایند: خلافت بعد از من سی سال است و بعد از آن تبدیل به پادشاهی می شود. احمدبن حنبل می گوید با سه خلیفه یک مقداری از آن ناقص می شود وهر کس در این مدّت سی سال حکومت کرد، خلیفه پیامبر(ص) محسوب می شود و بعد از آن دیگر خلیفه نیست و سلطنت می شود. جالب اینجاست که این سی سال شامل خلافت امام حسن(ع) هم می شود که اسم آن را نمی آورند و می گویند ایشان با صلح حکومت را واگذار کرد. بنابراین بر اساس این سخن پیامبر(ص)، کسی نمی تواند به معاویه بگوید: خلیفه و امیرالمؤمنین؛ بلکه باید بگوید: ملک (پادشاه). در این راستا احمدبن حنبل فتاوای خیلی تندی دارد؛ مثلاً روزی گفت: چه حرف زشتی است که کسی بگوید علی خلیفه رسول الله(ص) نیست و در برهه ای فتوا داد که هرکس خلافت را برای علیّ بن ابی طالب(ع) ثابت نداند، از الاغ گمراه تر است. یکبار دیگر هم تا آخر کار را رفته و می گوید: هر کس خلافت علی(ع) را قبول نداشته باشد، به او دختر ندهید و از او دختر نگیرید و با او هم کلام نشوید. باید ببینیم معنای این حرف چیست؟ ما با اهل کتاب ازدواج می کنیم، امّا با کفّار و مشرکان، هندوها و بودایی ها، ازدواج نمی کنیم؛ پس معلوم می شود که نظر احمدبن حنبل این است که کسی که خلافت امام علی(ع) را قبول نداشته باشد، در حکم کافر و مشرک است و نمی شود با او ازدواج کرد! جالب اینجاست که هرچند ما با کفّار و مشرکان ازدواج نمی کنیم، امّا با آنها حرف می زنیم، در حالی که احمدبن حنیل حتّی حرف زدن با آنها را ممنوع می کند. معنای این فتوا آن است که او خود ابلیس است و من وقتی بفهمم کسی خود ابلیس است، از او فرار می کنم و با او حرف نمی زنم. این سخن در کتاب «طبقات الحنابله» که شرح حال علمای حنبلی را طبقه طبقه گفته، آورده شده است و در همه زندگی نامه های او به این مطلب اشاره شده است. چنین فتاوای تندی را احدی از علمای شیعه نداده است. پس به لحاظ تفکّر شخصی نزدیک ترین تفکّر به شیعه است؛ امّا مذهب و مکتبش دورترین مکتب به شیعه و اهل بیت(ع) است. احمدبن حنبل حدیث گرا بود و اعتقاد داشت که هرچه در حدیث و ظاهر قرآن است، ما باید بپذیریم؛ ظاهر قرآن می گوید: «یدالله»، «اُذُن الله» پس یعنی خدا دست و گوش دارد! نمی دانیم دست خدا چطور است و فقط می دانیم خدا دست دارد. تفکّرات سلفی در مذهب حنبلی چون حدیث گرا بود و به ظاهر حکم می کرد، پررنگ تر شد و به اقوال صحابه هم اهمّیت بیشتری داده شد، حتّی به خبر واحد هم بسیار اهمّیت می داد. او می گفت: خبر واحد به قیاس و بقیه چیزها مقدّم است. او حتّی آیات قرآن را براساس روایت ها تخصیص می زند (معنایش را محدود می کند).جالب است سلفی گری و بزرگان سلفی این سری مطالب را از او گرفته اند؛ امّا تعصّباتش نسبت به اهل بیت(ع) را کنار گذاشته اند.
••• آیا در کتاب های احمدبن حنبل این رفتار تبلوری داشته است؟
احمدبن حنبل دو کتاب داشت: «المسند» که کتاب مفصّلی است. چاپ مشهور آن شش جلدی و چاپ «دارالصادر بیروت» است. چاپ های دیگری هم دارد که من چاپ ۲۵ جلدی آن را هم دیده ام. هرجا هم به طور مطلق گفته شود، مسند، منظور مسند احمدبن حنبل است. جالب است که هر آنچه درباره فضائل و مناقب اهل بیت(ع) بخواهیم، در آن هست. راجع به امیرالمؤمنین(ع)، راجع به حضرت زهرا(س) و دیگر ائمه(ع) و مطالبی که به درد ما می خورد، فراوان در این کتاب هست. فقط در حوزه مهدویّت ۱۳۲ حدیث در این کتاب وجود دارد. کتاب دیگر او «فضائل الصّحابه» است. جالب است که این کتاب ها در «عربستان سعودی» چاپ نمی شود و مورد مطالعه حنبلی ها نیست. در باقی کشورهای عربی (مصر، سوریه، لبنان و. ..) چاپ می شود؛ امّا سعودی ها که اصل و ریشه مذهبشان است، به آن کار ندارند.
••• پس منشأ این همه تعارض کجاست؟ مگر آنها خود را حنبلی نمی دانند؟
در همه ادیان و مذاهب، هر فرقه ای به طریقی که مبانی به آنها رسیده است، معتقدند. ممکن است ما اعتقاداتی داشته باشیم که اهل سنّت نداشته باشند، ولی طرف مقابل می داند که ما طریق خودمان را قبول داریم و نه طریق آنها را؛ کمااینکه ما هم توقع نداریم که اهل سنّت طریق ما را بپذیرند. بدین ترتیب، سراغ مشترکات می رویم؛ مثلاً قرآن که آیا معنی این آیه فلان چیز می شود یا خیر؟ منظور فلان آیه چیست و به چه کسی اشاره می کند؟، معنی احادیث مشترک مثل ثقلین، منزلت و. .. چیست؟ درباره مسائلی که اختلاف نظر داریم مثل اینکه وقتی قرآن گفته برای وضو پاها را مسح کنید، شما چرا کلّ پا را می شویید؟ یا اینکه دست روی دست گذاشتن در قرآن و سنّت پیامبر(ص) نیامده، امّا چرا چنین می کنید؟ در این موارد با هم به مناظره می پردازیم.
فِرَق مختلف بر اساس اینکه طریقی را قبول داشته باشند یا نه، دست به عمل می زنند. اگر طریقی را که صادر شده، قبول داشته باشند، به محتوایش عمل می کنند و الّا نه. به نظر اهل سنّت ابوهریره قابل وثوق است؛ امّا برای شیعیان نیست. پس برای آنها اگر ثابت شد مطلبی را ابوهریره گفته و اصطلاحاً طریق روایت از او درست است و نقل کننده هم مطلب را اشتباه نفهمیده، به ابوهریره استناد می کنند و بر اساس حرف هایش عمل می کنند، امّا ما نه. لذا وقتی ثابت کردیم که طریقی در فرقه ای درست است، معلوم می شود اعمالشان هم درست است؛ ولی وقتی ثابت شد که طریقی اشتباه است؛ ولو آدم های خوبی هم باشند، مثل احمدبن حنبل، آن وقت عملشان هم نادرست می شود.
••• آیا این روحیه احمدبن حنبل تا پایان عمر هم ادامه داشت یا اینکه تغییری در باورها و رفتارهایش رخ داده بود؟
احمد، ارادتش به خاندان رسول خدا(ص) و حتّی سادات تا پایان عمرش خیلی زیاد بود. روزی که می خواست بمیرد، بلافاصله به حکومت خبر دادند. حاکم دستور آزادی او از زندان را داد و وزرا برای عیادت آمدند تا مبادا شایع شود عالم بزرگ جهان اسلام در زندان مرده و برای حکومت بد شود؛ ولی احمدبن حنبل به غلامش سپرد که آنها را رد کند و به خانه راهشان ندهد. ساعتی بعد قضات که بسیاری از آنها شاگردان او بودند، آمدند و قاضی ها را هم راه نداد. جالب است بدانیم او حقوق و حتّی هدیه گرفتن از دولت، چون آن را جائر می دانست، اجازه نمی داد و می گفت: حرام است و باید با حکومت جور مبارزه کرد. برعکس آنچه امروز از وهّابی ها می بینیم. ساعتی بعد تعدادی از سادات بنی هاشم آمدند. غلام می گوید: بعید می دانم راه بدهد و وقتی به احمد می گوید، احمدبن حنبل آنها را به حضور پذیرفته و می گوید: می خواهم در لحظات مرگ، شما در کنارم باشید. پس شخصیّت احمدبن حنبل، این گونه است: اهل بیت(ع) را دوست دارد؛ امّا طریقی که آن را قبول کرده، برایش مشکل ساز شده است.
درباره شافعی حکایتی هست که روزی فتوایی داد و به او گفتند: این فتوا مخالف نظر علیّ بن ابی طالب(ع) است که این قدر سنگش را به سینه می کوبی. گفت: السّاعه از طریقی که من قبول دارم، به من ثابت کن که نظری که می دهم مخالف علی است و من دهانم را خاک می مالم و نظرم را عوض می کنم و قول علی(ع) را می پذیرم.
••• پس نمی توان احمدبن حنبل را منشأ همه رفتارها و باورهای امروز وهّابی ها بدانیم؟
اگر بخواهیم بگوییم که تفکّرات احمد، پایه گذار تفکّر سلفی گری است، ربطی به تفکّرات امروزی سلفی ها ندارد، نهایتاً % ۵ مثلاً احمدبن حنبل، ظاهر قرآن را قبول می کند و اصلاً تفسیر و تأویل را قبول ندارد. بعد از احمد هم افراد دیگری آمدند که این نوع تفکّر را گسترش دادند؛ افرادی مثل بربهاری و ابن بطه می آیند؛ ولی تفکّرات آنها تا زمان ابن تیمیه به نتیجه نمی رسد.
••• درباره ابن تیمیه و زندگی اش چه مطالبی را لازم است، بدانیم؟
«احمدبن عبدالحلیم بن عبدالسلام بن عبدلله بن خضر بن تیمیّه» متولّد سال ۶۶۱ هـ. ق. و فوتش ۷۲۸ هـ. ق. است؛ یعنی در زمان حمله مغول زندگی می کرد. ابن تیمیه، در واقع کسی است که تفکّرات سلفی گری را می سازد و آنها را تئوریزه، باب بندی و در نهایت براساس تفکّراتش جریان سازی می کند. به عبارت دیگر، ابن تیمیه، پایه گذار حقیقی سلفی گری است؛ امّا سلفی ها برای اینکه به این قضیه که سلفی گری در قرن هفتم ساخته شده، اعتراف نکنند، سلفی را به معنای سه قرن اوّل اسلام تعبیر می کنند. ابن تیمیه، برای تفکّراتی که از احمدبن حنبل برگزیده است، صغری و کبری می چیند، سعی می کند که برای روایت ها و احادیثش شاهد و مستندی بیابد و تفکّری مجموعه ای ایجاد کند؛ یعنی توحید، نبوّت و معاد را کاملاً بر اساس اعتقاداتش شکل می دهد و خود را از دیگر عقاید و مکاتب بی نیاز می سازد. یک دوره اعتقادی خاص می سازد؛ ولی آن را به این نحوی که گفتیم، مکتوب نمی کند؛ بلکه آن را در کتابی با عنوان ردّیه ای بر شیعه می نویسد. او معاصر با علّامه حلّی است. علّامه حلی، بزرگترین ضربه را در طول تاریخ اسلام به مخالفان شیعه وارد کرده است.
••• چه ضربه ای؟
علّامه در مناظره ای آنها را شکست می دهد و در آن مجلس به سلطان محمّد خدابنده کمک می کند. از آن به بعد او هم که شیعه می شود، از او دفاع می کند و به تمام حکّام دیگر مغول اعلام می کند که من شیعه شدم و بدین ترتیب باب آزار تشیّع بسته می شود. برای او مهم نبوده که بقیه شیعه می شوند یا نه، فقط می خواسته است شیعیان اذیّت نشوند. وقتی شیعه دین رسمی شد، بنابراین می توانند شیعیان از خفا بیرون آیند و به کار ترویج و مناظره و تبلیغ رسمی و تأسیس مدرسه و تربیت نیروی علمی وارد شوند.
این موضوع ظرفیت یک تحقیق جدّی را دارد که ادوار حکومتی شیعه در ایران چگونه بوده و چرا تا زمان صفویّه، تشیّع با اینکه چند بار مستقرّ می شود، باقی نمی ماند. علّت آن این است که اینها نیروی کافی برای فرهنگ سازی تشیّع در اختیار نداشته اند. ما در زمان آل بویه، می بینیم که به مدّت طولانی، حکومت کلّ بلاد اسلام در دست شیعیان بوده است؛ امّا نیروی کافی برای اشاعه تشیّع در اختیار نداشتیم. مثلاً علّامه حلّی می تواند روی حاکم اثر بگذارد؛ ولی شیعه باقی نمی ماند؛ زیرا مردم باید شیعه باشند تا حکومت شیعه بماند؛ امّا زمان محمّد خدابنده و یا آل بویه، مدّت حکومت شیعه کم بوده است: در زمان آل بویه، شیعیان، شیخ طوسی، سیّدرضی، سیّدمرتضی و شیخ صدوق را به عنوان عالم در میان خود داشتند؛ امّا تعداد عالمان به نسبت سرزمین زیاد نبود و از سوی دیگر، کسی اینها را نصب نمی کند.
در زمان صفویّه، پدر شیخ بهایی را از «جبل عامل لبنان» به «هرات» مرکز «افعانستان» و «هند» و «خراسان» آن زمان می فرستند. علمای اهل سنّت به تشویق مردم سنّی، به مناظره با شیعیان می پرداختند و قرار می شد که هرکس شکست خورد، مذهبش را عوض کند؛ وگرنه باید از ایران برود؛ نه اینکه او را بکشند. در این میان، بسیاری از علمای اهل سنّت، بعد از شکست در مناظره، شیعه را نمی پذیرفتند و از ایران می رفتند و در هر مناظره ای، تعدادی از مردم شیعه می شدند. این طور نبود که مردم در دوره صفویّه با زور شیعه شده باشند و الّا با تغییر حکومت، بلافاصله تغییر دین می دادند و به دین سابق خود باز می گشتند. به همین دلیل است که ما می بینیم در زمان صفویّه تا به امروز، مرکز ایران، بیشتر شیعه هستند؛ امّا در زمان آل بویه، علما این ترفندها را به کار نبستند. اگر این همه عالم «قم» را در آن دوره به شهرهای مختلف می فرستادند، چه می شد؟ و به
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 