پاورپوینت کامل یک اسکناس پانصد تومانی و هزاران آرزو! ۶۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل یک اسکناس پانصد تومانی و هزاران آرزو! ۶۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یک اسکناس پانصد تومانی و هزاران آرزو! ۶۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل یک اسکناس پانصد تومانی و هزاران آرزو! ۶۸ اسلاید در PowerPoint :
لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون
شب تاریک و سبکباران ساحل
می نشینی بر کرانه، می کشی از دل زبانه
او به میدان در نبردی با ستمکار زمانه
می شود ناگه به سویش تیری از دشمن روانه
قامت سرو بلندش بشکند چون از میانه
شکر خالق می گزاری، بر لبت هست این ترانه
لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون
روزی ظریفی از طریق پست الکترونیکی عکسی برای من فرستاده بود که دیدنی و قابل تأمّل بود. شاید شما هم آن را دیده باشید.
عکس یک اسکناس پانصد تومانی. آنچه که آن اسکناس را از میلیون ها برگ دیگر متفاوت می ساخت، انبوه جملاتی بود که با خودکار آبی پشت اسکناس نوشته شده بود. گویا این اسکناس را از داخل ضریح یکی از امام زاده ها بیرون آورده بودند. صاحب اسکناس که زائر محتاج و دست به دامن امام زاده جلیل القدر بوده، تمام حاجات ریز و درشت خودش را پشت اسکناس نوشته بود؛ به گونه ای که سرتاسر اسکناس، پوشیده از جملات و فهرست حاجت های آن حاجتمند شده بود؛ از جمله در این فهرست درمان درد مزمن و صعب العلاج مادر پیرش، قبولی در کنکور دانشگاه، درخواست خرید خانه مسکونی، تهیه نان شب بچّه ها و. … همگی صدر تا ذیل آن برگ اسکناس را پر کرده بودند. اگر کسی حوصله می کرد و معادل ریالی هزینه بخشی از نیازمندی های آن زائر را محاسبه می کرد، چیزی حدود سیصد میلیون تومان لازم می آمد تا مشکلاتش مرتفع شود. بخش های دیگر که اساساً با میلیاردها ریال و دلار هم دست یافتنی نبودند.
شاید آن زائر از یاد برده بود که با بلایی که بر سر اسکناس پانصد تومانی آورده، دیگر هیچ راننده تاکسی هم حاضر به قبول آن از هیچ مسافری نبود، بگذاریم و بگذریم.
قصّه ما و اهل بیت(ع) به اینجا رسیده که گاه از روی جهالت ما، به ازای یک کاسه آش نذری و یک هزار تومانی که به صندوق های جمع آوری صدقات کنار خیابان می اندازیم، سیصد میلیون تومان طلب می کنیم.
می خواستم عرض کنم که این گونه معامله کردن، یعنی ذوات مقدّسه را در یک ضریح نقره ای به ودیعه گذاردن و در وقت عرض نیاز به سویشان دویدن، به مزاح نزدیک تر است تا ولایت مداری.
اگر نگویم به نوعی، ظالمانه ترین معامله ای است که در حقّ یک انسان معمولی می توان داشت تا چه رسد با برگزیده ترین مردان صالح، مصلح و معصوم خداوند. پرواضح است که زائر، اسکناس اهدایی پانصد تومانی را ما به ازای حاجاتی که برآورده می شود، نمی شناسد و بنده هم نمی خواهم عرض کنم برای رفع حاجات ریز و درشت نباید به سوی ابواب حوائج رفت. آنان سادات و موالیانند و به دلیل رفعت مقام و شأن و عزّتی که نزد خداوند دارند، در مقام شافع، واسطه شایسته ای برای برطرف شدن حاجاتند و از روی شفقت و به اذن الله، هماره یاری رسان حاجتمندان و سائلانند و چه بهتر که ما همه حاجاتمان را نزد ایشان ببریم و از تکدّی نزد صاحبان جاه و مال دنیوی که در بی عنایتی شهره اند، پرهیز کنیم؛ امّا می خواهم عرض کنم معامله یک سویه ما از این رو ظالمانه است که تنها برای رفع حاجات دنیوی ریز و درشتمان به سوی این حضرات می رویم و در باقی ماجراها و سیر و سلوکمان در گستره زمین، رویکردی به آنان نداریم و گوش جانمان در برابر خواسته ها و فرامین آنها که عین فرامین و اوامر و نواهی حضرت حق است، بسته می باشد.
این سخن کوشی عین آکنده گوشی است. گوشمان چنان آکنده است که شنوایی را از دست داده است.
پوشیده و بی آنکه بر زبان بیاوریم، آن حضرات را در خدمت هواجس خویش وارد کرده ایم؛ بی آنکه حقّی در امر و نهی برای آنان قائل باشیم. اگر نیک بنگرید، در معاملات و مناسبات سال و ماه ما مردم، آن وقت که به تجربه پیری و کهنسالی نشستیم و به عبارتی عموم جوارح و اعضای فعّال بدنمان روی به کهولت نهاد، برای استخوان سبک کردن در صف اوّل جماعت مساجد بیتوته می کنیم و نوبت می گیریم. متأسّفانه در آن موقع هم سر در پی تضمین ملکیّت غرفه ها و رواق های بهشت و افزایش تعداد حوریه ها گذاشته ایم. این هم از همان جنس معامله ای است که بدان خو کرده ایم. عمل ما، تابعی از عمل تجّار است که همه چیز و همه کس را برای تجارت و سود می خواهند.
روزی برای زیارت قبور شهدای مدفون در «بهشت زهرا»، گذارم شهید مجید حدّاد عادل افتاد. قطعه شعر بسیار زیبایی بر سنگ قبر حک شده بود بر وزن این آیه قرآنی «لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون» همین آیه هم به عنوان مصرعی از ابیات بیان شده بود. آن قطعه را در مطلع مقاله ذکر کردم. معنی آیه این است: خداوند کریم می فرماید: «هیچ گاه به مقام برّ و نیکی نمی رسید؛ مگر آنکه آنچه را که دوست دارید، انفاق کنید.» شاید این پاسخ زیبا و رندانه ای باشد برای این جمله دعایی که گاه می خوانیم «ربّنا فغفرلنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیّئاتنا و توفّنا مع الابرار؛ ای ربّ ما و خداوند ما، گناهان ما را ببخش، سیّئات و آلودگی های ما را بپوشان و ما را در زمره آنان بمیران»!
این درخواست قرار گرفتن در صف «ابرار» بسیار بلندتر از تقاضای آب و نان و شغل است و معمولاً برای نیل بدان هم کسی اسکناسی در ضریح امامزادگان نمی اندازد؛ امّا تقاضای بلندی است. درخواست ورود در جمع ابرار و محشور شدن با ابرار.
آن آیه شاید پاسخی برای این تقاضا باشد. «لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون» شرط برآورده شدن این دعا، انفاق دوست داشتنی ترین داشته هاست. اگر همان لحظه که دست به دعا برداشته ایم، صدایی ما را مخاطب قرار دهد که ای سائل در ازای آن، چه خواهی داد؟ آیا پاسخی داریم؟
شاید گمان کنیم دست در جیب کردن و یک برگ اسکناس مچاله شده یا اتوکشیده پانصد تومانی را در کف دست فقیری افکندن، پاسخ سؤال خواهد بود و ما به ازای حاجت! آیا دوست داشتنی ترین چیز از جمع جمله دارایی های ما، همین اسکناس و حتّی یکصد برابر آنست؟ بی شک چنین نیست! آیه هم پاسخ می دهد: «لن تنالوا» نمی رسید؛ ایجاد و درک آمادگی انفاق تمام و انفاق دوست داشتنی ترین داشته ها، شرط تجربه آن مقام است. شاید استقرار در مقام آمادگی تمام برای انفاق تمام، درخود و با خود، تجربه مقام ابرار را نهفته داشته باشد.
حکایتی شنیدنی در آثار یکی از اهل زهد و معرفت در خاطر دارم که خلاصه آن را بیان می کنم. شاید حکایت در یکی از آثار مرحوم شیخ عطّار نیشابوری آمده باشد. مردی صاحب مُکنت و جاه و جلال، هر از چندی به نزدِ یکی از بزرگان اهل معرفت می آمد و از وی تقاضای معرفت و مقام اهل راز و امثال اینها می کرد. وقتی تقاضا مکرّر شد، شیخ او را صدا کرد و از وی خواست به بازار قصّابان رفته و شکمبه گوسفندی خریده و بیاورد. این موضوع بر مرد بسیار سنگین آمد. سال های درازی خدمت کاران آشپزخانه او را خدمت کرده بودند و حالا باید برود به بازار قصّابان و شکمبه خریداری کند و پیش چشم رهگذران کوچه و بازار بیاورد. با این همه پذیرفت و بر خود چیره شد و رفت.
آن صاحب مکنت، شکمبه به دست بازگشت و به محضر شیخ رسید. به او گفته شد به سر جوی آب میان شهر رفته و شکمبه ها را تمیز کند و باز گردد.
این تقاضا سخت تر از خرید شکمبه بود. با این همه به جا آورد و بر خود فائق آمد و در خود شکست. دیگر از آنچه برای خود قائل بود، از اعتبار و خدم و حشم و لباس فاخر که به سبب آن بر دیگران می نازید، چیزی نمانده بود.
در برگشت، شیخ فرمود: به آشپزخانه برود، شکمبه را طبخ کند و در کسوت خادمان، مؤمنان را پذیرایی کند… بگذریم!
تا این حیثیّت و اعتبار ظاهری، پیش چشم قربی دارد و آمادگی کندن آن همه را از خود نداریم، آن تقاضای بلند، نوعی گستاخی است.
تا برای مردم و برای مؤمنان خود را به زحمت نیافکنده باشیم تا در جانمان این اتّفاق نیافتاده باشد و انفاق در جانمان و عملمان متجلّی نشده باشد، راه به جایی نخواهیم برد. به صرف دست به دعا برداشتن، نماز مستحبّی فراوان خواندن و بی خبر از آنچه بر خلق روزگار می گذرد، روزگار گذراندن، چیزی عایدمان نخواهد شد.
ما در خدمت در نیامده، سودای درک مدارج عالی ملکوت اعلا در سر می پروریم. دیگران را به سختی می افکنیم؛ امّا خود تحمّل بار مؤمنان نمی کنیم. تردیدی نیست که در میان همین شهرهای شلوغ می توان مردانی را یافت که هنوز حاجت بر زبان نیاورده، حاجت روایند.
آنان قبلاً در خود، مقدّمات را حاضر ساخته اند؛ استعداد برکشیده شدن را در خود فراهم آورده اند.
چرا گمان می کنیم با به جا آوردن صورت اعمال و احکام و حتّی اصرار ورزیدن در آن و گاه ابتلا به وسواس در ادای حروف ادعیّه و اذکار از مخارج صحیحش از زمین جسته و بر اریکه عیش و تنعّم بهشتی می توان نشست؟ این سخن از بنده نیست.
خداوند کریم در آیه مبارکه می فرماید: «لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ…؛۱ نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و [یا] مغرب بگردانید.» اینکه جمله همّت خود را مصروف قبله و کشف سمت و سوی دقیق آن برای برپا داشتن نماز کنید، برّ نیست. این انفاق کنندگان به خویشان و یتیمان و مسکینان و واماندگان و بردگان، این زکات دهندگان و راست قامتان در وقت هجوم محرومیت ها و بیماری ها و جنگ ها هستند که از ابرارند.
«أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ؛۲ آنان صادقان راستگو و پرهیزگارند.»
در جمله این شرایط بیان شده برای احراز مقام برّ، خود را به سختی افکندن در خدمت به محرومان و مسکینان، بر دوش کشیدن رنج از پای افتادگان و گذار از بهترین داشته ها در مسیر رفع حاجت حاجتمندان پُر رنگ تر از هر امر و تکلیف نمودار می شود.
شاید راز بسیاری از پاسخ نگرفتن ها در وقت التجاء و التماس در همین امر نهفته باشد.
در خدمت درنیامده، با چند صبا رکوع و سجود خشک و خالی، طالب طیّ الارض و دیدار امام زمان(ع) نیز می شویم.
هیچ در احوال بسیاری از مؤمنان ملاقات کننده با امام زمان(عج) و صاحبان کرامت مطالعه کرده اید؟ کم نیستند حمّالان و قفل سازان و خادمانی که امام(ع) به ملاقات آنان آمده اند یا آنان را واسطه فیض رساندن به سایر حاجتمندان ساخته اند؛ در حالی که جمع کثیری از زاهدان و عابدان، واسپس سال ها عبادت و زهد و علم، پا از آستانه مسجد هم بیرون نگذاشتند تا چه رسد به طیّ الارض و دیدار ملکوت آسمان و زمین. بد نیست از لسان قرآن درباره اوصاف ابرار بشنویم:
«انّ الابرار یَشربونَ مِن کاسٍ کان مزاجُها کافورا…؛۳
به یقین، ابرار و نیکان از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است. از چشمه ای که بندگان خاص (عبادُالله) خدا از آن می نوشند و از هر جا بخواهند، آن را جاری می سازند.
آنها وفاکنندگان نذر خودند و از روزی که شرّ و عذابش گسترده است (قیامت) می ترسند و غذای خود را با آنکه بدان نیازمندند، به «فقیر» و «یتیم» و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 