پاورپوینت کامل گاردی ها ۲۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گاردی ها ۲۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گاردی ها ۲۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گاردی ها ۲۳ اسلاید در PowerPoint :

دکمه های پیراهن بلند گلدارش را باز کرد. عینک سیاهی به چشم زد و بار دیگر در آینه ماشین، نگاهی به خودش انداخت. موهای روشن و ریش پرفسوری، او را شبیه جهانگردی های خارجی کرده بود. دستی به موهایش کشید و مهره های درشت گردنبند روی سینه اش را مرتّب کرد. از ماشین پایین آمد و گفت: احمد جان، لبخند یادت نرود.

ـ فقط لبخند آقا مصطفی. .. پس بقیه اش چی؟

احمد این را گفت و از پشت فرمان بلند شد. دکمه های بالای پیراهنش باز بود. موها را رو به بالا زده و یقه پیراهن را به روی کت سیاهش پهن کرده بود. کیف کوچکی در دستش بود.

مصطفی دسته اسکناس صد تومانی را پیش رویش گرفت.

ـ چاره کار اینجاست، غصّه چه چیز را می خوری؟

ـ اگر باز بهانه همراه را گرفتند چه؟

خیالت راحت؛ این تانخورده های اعلی حضرت پس چه کاره اند؟

احمد سرش را تکان داد و دست در گردن مصطفی انداخت. مصطفی اسکانس ها را در جیب گذاشت، دسته کیف سامسونت را در دست فشرد و اوّلین گام را به سوی نگهبان های رستوران برداشت. نگهبان جوان تر با دیدن آنها لبخند زد و گفت: امشب هم که تنها آمدید مستر؟! بابا عجب تنبلید شما. ..

مصطفی دو اسکانس بیرون کشید و دستش را به سوی نگهبان دراز کرد. نگهبان دوم که پیرتر بود و سبیلی رو به بالا تابانده داشت، دست نگهبان جوان را کشید و با مصطفی دست داد، چهره اش شکفت. از جیبش فندکی بیرون آورد و پیپ خاموش مصطفی را روشن کرد. گفت: خواهش می کنم بفرمایید، خیلی خوش آمدید.

نگهبان اوّل، در را باز کرد و سهم را از نگهبان دوم گرفت.

ـ خیلی خیلی خوش آمدید مستر.

احمد شانه بالا انداخت و دندان های سپیدش را به نگهبان جوان نشان داد. مصطفی هم دستی به شانه نگهبان پیر زد و پا به درون رستوران گذاشت. رقص نور، دود بالای سر آدم ها را که با صدای موسیقی تندی در هم می پیچید. هر لحظه به رنگی تازه درمی آورد.

مصطفی عینک سیاهش را از چشم برداشت و به طبقه دوم نگاه کرد. صدای خنده بلندی از آنجا به گوش می رسید. احمد کیف سامسونت را از او گرفت و زیر میز همیشگی گذاشت. دو مرد با کت و شلوار سفید و موهای روشن وارد رستوران شدند. احمد به مصطفی اشاره کرد. زنی که در کنار در ورودی ایستاده بود، با دیدن خارجی ها به سویشان رفت.

ـ هِلو یانکی.

یکی از مردها که قد بلندتری داشت، زن را به سوی خود کشید. زن کراوات او را در دست گرفت و گفت: نکند امروز هم اعلی حضرت ناراحت بودند؟

مرد شانه بالا انداخت، زن دوباره گفت: دیشب خیلی دمغ بودند، اصلاً خوش نگذشت. از این سر و صداهای دانشگاه دلشان خون بود.

صدای خنده اوج گرفت. احمد جلوی دهانش را گرفت. مصطفی زیر نگاه گنگ خارجی ها، دست او را کشید. پیپ را به دهان نزدیک کرد و سری تکان داد، گفت: مستر، دو تا سودا برای ما بیاور. امشب دوست ما جای دیگری خودش را ساخته. جوان است دیگر، نمی شود جلویش را گرفت.

و سرش را با ریتم موسیقی تکان داد. بعد دست احمد را گرفت، او را به دست شویی برد و شیر آب را برایش باز کرد. احمد در آینه به خود خیره شد.

ـ آقا مصطفی به خدا خسته شده ام؛ از این لباس، از این کراوات، نمی دانم. .. از این خودم خسته شده ام.

مصطفی دست بر شانه اش گذاشت و به آرامی گفت: احمد جان! دیگر چیزی نمانده. امشب آخرین شب مهمانی است، طاقت بیاور.

احمد مشتی آب به صورت ریخت. برگشت و در چشمان پراشک مصطفی نگاه کرد.

امشب همه چیز را طور دیگری می بینم. وقتی نماز می خواندم، حال و هوایم فرق کرده بود. بعد از سلام، از خدا خواستم مرا عاقبت به خیر کند. آقا مصط

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.