پاورپوینت کامل در سفر معراج ۵۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل در سفر معراج ۵۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در سفر معراج ۵۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل در سفر معراج ۵۲ اسلاید در PowerPoint :

در ادامه راه، به بهشت رسیدم که دم درب بهشت نهری بود به نام کوثر و جویباری به نام رحمت، که از آب کوثر نوشیدم و با آب رحمت غسل کردم. سپس وارد بهشت شدم. در اطراف بهشت، خانه من و اهل بیت من ساخته شده بود. خاک بهشت مانند مُشک خوشبو بود. انواع غذاها و نوشیدنی ها و میوه ها در آنجا موجود بود؛ از جمله در بهشت، درختی بود که اگر پرنده تیز پروازی می خواست تنه درخت را دور بزند، در مدّت هفتصد سال نمی توانست.

بیان معراج پیامبر اکرم(ص) از زبان آن حضرت و اهل بیت(ع)

خداوند در «قرآن کریم» می فرماید: «پاک و منزّه است خدایی که بنده اش را در یک شب از «مسجدالحرام» به سوی «مسجد الأقصی، که گرداگردش را پر برکت ساخته ایم، بُرد تا برخی از نشانه های عظمت خود را به او نشان دهیم. همانا او شنوا و بیناست.»۱

مرحوم علّامه مجلسی، در کتاب «بحارالانوار» جلد ۱۸ صفحه ۳۱۹ به نقل از تفسیر مرحوم قمی از امام صادق(ع) نقل می نماید که:

«جبرئیل و میکائیل و اسرافیل با بُراق (براق چیست؟ پیامبر(ص) فرمودند: «براق حیوانی بهشتی است که صورتش مانند انسان، دست و پایش مانند اسب، دمش مانند دم گاو، از استر کوچکتر و از درازگوش بزرگتر، زینش از یاقوت قرمز، رکابش از درّ سفید، به هفتاد هزار لجام طلایی، لگام زده شده. دو بال دارد که به درّ و یاقوت و زبرجد زینت شده است و بین دو چشمش جمله «لا اله الا الله وحده لاشریک له، محمّد رسول الله(ص)» نوشته شده است. اگر خدا به او اجازه دهد، در مدّت کوتاهی، تمام دنیا را سیر می کند. دارای بهترین رنگ است و کلام انسان را متوجّه می شود.»۲) محضر رسول خدا(ص) آمدند. یکی افسار براق را به دست گرفت و دیگری رکاب را آماده کرد و سومی زین را مهیّا نمود. هنگام سوار شدن، براق، چموشی کرد. جبرئیل به او نهیب زد که آرام باش؛ زیرا هیچ پیامبری به عظمت او بر پشت تو سوار نشده است. براق آرام شد و رسول خدا(ص) سوار بر آن شد. از زمین برخاست و بالا رفت (از اینجا جریان معراج توسط خود پیامبر(ص) بیان گردیده است). پیامبر(ص) می فرمایند:

«هنگام حرکت، صدایی از سمت راست من بلند شد و مرا صدا زد؛ ولی من به او جواب ندادم و توجّهی به آن نکردم. سپس از طرف چپم ندایی برخاست. به آن هم پاسخی ندادم و التفات ننمودم. ناگهان مقابل من زنی نمایان شدکه زیورآلات فراوان داشت. به من گفت: یا محمّد! به من نگاه کن و با من سخن بگو؛ ولی به او نگاه نکردم و توجّه ننمودم. سپس ناگهان صدای مهیبی برخاست که من زیاد ترسیدم. به راهمان ادامه دادیم تا اینکه به مکانی رسیدیم. جبرئیل گفت: «فرود بیاییم و نماز بخوانیم.» پس نماز خواندیم. جبرئیل گفت: «می دانی در چه مکانی نماز خواندی؟» گفتم: «خیر.» گفت: «اینجا (مدینه) است که به زودی به سوی آن هجرت خواهی کرد.» سپس مقداری راه پیمودیم. گفت: «فرود بیا.» فرود آمدیم و نماز خواندیم. گفت: «می دانی در کجا نماز خواندی؟» گفتم: «خیر». گفت: «اینجا (طور سینا) است که موسی با خدا صحبت می کرد.»

دوباره مقداری راه رفتیم. پیاده شدیم و نماز خواندیم. جبرئیل گفت: «اینجا (بیت اللّحم) است. محلّ ولادت عیسی بن مریم.» سپس حرکت کردیم تا اینکه به «بیت المقدّس» رسیدیم. داخل مسجد شدم؛ در حالی که جبرئیل در کنارم بود. درون مسجد، حضرت ابراهیم و موسی و عیسی و جمع زیادی از انبیاء جمع بودند. اذان و اقامه برای نماز گفته شد. زمانی که صف ها آماده شد، جبرئیل بازوی مرا گرفت و امام جماعت قرار داد و نماز جماعت خوانده شد.

سپس سه جام که یکی شیر و دیگری آب و دیگری شراب بود، آماده شد. در همین حال شنیدم گوینده ای می گوید: اگر آب را بگیری، امّتت غرق می شوند و اگر شراب را انتخاب کنی، خودت و امّتت گمراه می گردید و اگر شیر را برگزینی، تو و امّتت هدایت خواهید شد. بنابراین من شیر را گرفتم و نوشیدم. جبرئیل به من گفت: «تو و امّت تو رستگار شدید.» سپس گفت: «در مسیر راه چه دیدی و چه شنیدی؟» گفتم: از طرف راست صدایی شنیدم؛ ولی به آن توجّهی نکردم. گفت: «اگر جواب می دادی و التفات می کردی، تمام امّتت یهودی می شدند. دیگر چه شنیدی؟» گفتم: صدایی از طرف چپم شنیدم. گفت: «اگر پاسخ داده بودی، همه پیروانت مسیحی می شدند.» جبرئیل گفت: «چه چیزی مقابلت ظاهر شد؟» گفتم: زنی که زیورآلات فراوان داشت؛ ولی با او صحبت نکردم و توجّه ننمودم. جبرئیل گفت: «اگر تکلّم می کردی، امّت تو دنیا را بر آخرت مقدّم می کردند.»

به جبرئیل گفتم: هنگام حرکت، صدای مهیبی شنیدم که مرا ترساند. این صدای چه بود؟ جبرئیل جواب داد: «سنگی در کنار و لبه جهنّم قرار داشت که درون جهنّم افتاد و مدّت هفتاد سال در حرکت به طرف قعر جهنّم بود و الآن به انتهای جهنّم رسید که این صدا از آنجا برخاست.»

پیامبر خدا(ص) می فرمایند: «به راهمان ادامه دادیم تا اینکه به آسمان دنیا رسیدیم. نگهبان آن فرشته ای بود که نامش اسماعیل بود و زیر فرمان او هفتاد هزار فرشته بود که هر فرشته ای نیز هفتاد هزار فرشته سرباز داشت. به جبرئیل امین گفت: چه کسی با توست؟ گفت: «محمّد(ص).» پرسید: به پیامبری رسیده و مبعوث گردیده؟ گفت: «بله.» سپس درِ آسمان را به روی ما گشود. من به او نزدیک شدم و سلام کردم و برای او طلب مغفرت کردم. او نیز به من سلام کرد و طلب مغفرت کرد و گفت: آفرین بر برادر و پیامبر صالح و درستکار.

هنگام ورود به آسمان، فرشتگان زیادی را ملاقات کردم که همه خندان بودند و چهره ای شاداب داشتند تا اینکه به فرشته ای برخورد کردم که هیکل و جثّه ای بزرگ و چهره ای زشت و ظاهری خشمگین و غضبناک داشت. به جبرئیل گفتم: این کیست که من از او ترسیدم؟ گفت: «حق داری بترسی و ما هم از او ترسناکیم؛ زیرا او مأمور آتش جهنّم است که نامش مالک است و از وقتی که خدا او را مأمور جهنّم نموده، خندان نشده و هر روز به خشم و غضبش نسبت به دشمنان خدا و گناهکاران اضافه می شود.» به جبرئیل گفتم: آیا می شود جهنّم را ببینم؟» جبرئیل به او دستور داد و او گوشه ای از درب جهنّم را باز کرد که ناگهان شعله ای بزرگ از درون آن بلند شد و فوران کرد که نزدیک بود مرا در برگیرد. به جبرئیل گفتم: درپوش را بگذارد. امر کرد و مالک جهنّم، درپوش را گذاشت.

آنگاه به حرکت در آسمان دنیا (آسمان اوّل) ادامه دادیم تا اینکه مردی را با هیکلی خیلی بزرگ و صورتی گندمگون ملاقات کردم. پرسیدم: این کیست؟ جبرئیل گفت: «پدرت حضرت آدم است.» پس به او سلام کردم و او نیز سلام کرد و گفت: «آفرین بر پسر و پیامبر صالح که در زمانی صالح مبعوث گردیدی!»

به فرشته ای برخورد کردم که بر روی تختی نشسته بود و بین دو پای او تمام دنیا قرار داشت و برگه ای از نور در دستش بود که بر آن کلماتی نوشته شده بود و اصلاً به طرف چپ و راست نگاه نمی کرد؛ بلکه دائماً به آن ورقه نظر می انداخت؛ در حالی که چهره اش گرفته و محزون بود. از جبرئیل سؤال کردم: این فرشته کیست؟ گفت: «فرشته مرگ است که دائماً در حال جان گرفتن است»، به او سلام و احوال پرسی کردم و او من و امّتم را بشارت به نیکی و بهشت داد.از او پرسیدم: چگونه جان انسان ها را می گیری؟ گفت: «خداوند، دنیا را (مانند درهمی که در کف شما باشد) در اختیار من گذاشته و من کاملاً به آنها تسلّط دارم و بنابراین هیچ خانه ای نیست؛ مگر آنکه من در روز، پنج مرتبه به آن خانه نگاه می کنم و هرگاه عمر کسی به پایان رسیده باشد (نام او از آن صفحه نور محو می شود)، جان او را می گیرم و وقتی بازماندگان میّت بر او گریه می کنند، می گویم: گریه نکنید. من سراغ تک تک شما می آیم و کسی را باقی نمی گذارم.

پیامبر(ص) می فرمایند: «به جبرئیل گفتم: مرگ خیلی سخت است. گفت: «اوضاع بعد از مرگ، از خود مرگ سخت تر و سنگین تر است.» از آن فرشته گذشتیم تا اینکه به دسته ای رسیدیم که در مقابل آنها ظرفی از گوشت پاکیزه و خوش طعم و ظرفی گوشت گندیده و فاسد قرار داشت و آنها از گوشت فاسد می خوردند و گوشت سالم را کنار گذاشته بودند. از جبرئیل پرسیدم: اینها چه کسانی هستند؟ جبرئیل گفت: «کسانی هستند از امّت تو که

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.