پاورپوینت کامل دست بوعلی از آستین آل اسحاق ۵۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دست بوعلی از آستین آل اسحاق ۵۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دست بوعلی از آستین آل اسحاق ۵۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دست بوعلی از آستین آل اسحاق ۵۵ اسلاید در PowerPoint :
۷۱
گفت وگو با آیت الله حاج شیخ محمّد آل اسحاق؛ مؤسّس و مدیر مجمع پژوهشگران طبّ سنّتی بوعلی سینا
چه شد که شما به حوزه طبّ روی آوردید و در ادامه تحصیلات حوزوی خود، طبّ را انتخاب کردید؟ در این زمینه آیا خودتان کار کردید، یا استاد داشتید؟
من در «مسجد امام قم» حدیثی شنیدم و به این دلیل جذب طبّ شدم. آن حدیث این بود: «العلم علمان؛ علم الأدیان و علم الأبدان؛ ۱ دو علم از همه علوم ارزش و اهمّیت بیشتری دارد. اوّل علم دین و مذهب و دوم علم الأبدان (علم طبّ). » من ابتدا مدّتی در «حوزه زنجان» و قم بودم و بعد به «نجف» به دنبال علوم دینی رفتم. آخرین مرحله را برای شما عرض می کنم، امام خمینی (ره) تازه به قم آمده بود و [تدریس ] «مکاسب» را شروع کرده بود. من که می خواستم به ایران بیایم آیت الله سید نصرالله مستنبط، که به جای آقای خویی نماز جماعت می خواند و مورد اعتماد همه بود و طلبه ها به او اقتدا می کردند تا ساعت ۱۲ شب، سه مرتبه به منزل ما آمد و گفت: فلانی، علمای نجف به تقوا و علم تو ایمان دارند. تو بیشتر از یک وجب تا مرجعیت فاصله نداری. من می دانم تو می روی و جذب امام که به ضدّیت با سلطنت و شاه معروف بود، می شوی و دیگر برنمی گردی؛ نرو. من گفتم: تابستان است و ما می خواهیم به ییلاق برویم؛ چون نجف گرم است. گفت: این بهانه است. تو می روی و دیگر برنمی گردی.
چه سالی بود؟
تاریخ از من نپرسید که در حافظه ام نیست. آنجا رسم این بود که هر کس می خواست به ایران برود، روضه برپا می کرد و مراجع و علما در آن شرکت می کردند و به آن، جلسه تودیع و روضه وداع می گفتند. هر کس رساله خود را می آورد و داخل آن مبلغ کلانی پول می گذاشت، امّا من هیچ کس را خبر نکردم و مخفیانه به «ایران» آمدم.
امام در «مسجد سلماسی»، مکاسب را شروع کرده بودند. به مسجد امام رفتم و دیگر هم برنگشتم، چون درس امام (ره) تنها درس فقه نبود، بلکه درس سیاست و مسائل انقلابی نیز بود. اخوی من آقا شیخ علی که در نجف بود، نامه نوشت که تو رفتی که برگردی. گفتم: من الآن درس کسی هستم که آقای خویی باید بیاید و در مقابل او زانو بزند. (من ایمان و اعتقادم را می گفتم). اخوی نامه را برای طلبه ها خوانده و به آقای خویی داده بود. ایشان استاد ما بود؛ ولی تا آخر عمر از ما برگشت. علم الادیان را تا اینجا فرا گرفتم.
علم الابدان از آنجا شروع شد که جذب طبّ شدم. کتاب «قانون» بوعلی را به عنوان کتاب طبّ انتخاب کردم و در «مسجد امام (ره)»کتاب قانون را روی منبر می بردم و روزی یک ورق تدریس می کردم و ۱۵۰ مسجدی متعهد هم داشتیم که یادداشت می کردند و به مسئولیت خودشان مریض پیدا می کردند و برای آنها نسخه می نوشتند و نتیجه آن را به من گزارش می کردند. ده سال من «قانون» را بدین ترتیب در مسجد امام (ره) تدریس کردم و این طور بود که جذب علم الابدان شدم.
پس استاد نداشتید؟
نه، خودم «قانون» را خواندم. این سرگذشت من بود. ویژگی طبّ بوعلی چیست و چه تفاوتی در طبّ او وجود دارد که در مقایسه با طبّ ها و روش های سنّتی دیگر مثل طبّ هندی، ژاپنی و. . . آن را ماندگار کرده است؟
در طول تاریخ برخی انسان ها، ناشناخته اند؛ اگرچه در کل هم انسان موجودی ناشناخته است. بوعلی سینا فردی نابغه است؛ اوّلًا فقیه صاحب نظر و مجتهد است. ثانیاً بعد عرفانی او فوق العاده بالا است؛ ایشان از آیه: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَهَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَکرُونَ»؛ ۲ اگر شما نشئه اولای انسان را بدانید آنگاه متوجّه می شوید که به قدری برای شما پر بار است که همه سؤالات شما را پاسخ می دهد و احتیاجی به تذکر نیست و همان کافی است. بنابراین بوعلی ما را به گردش علمی دعوت می کند. گردش در نشئه اولی که توضیحش مفصّل است و وقت خوانندگان محترم را نمی گیرم. آنجا به این نتیجه می رسد که غیبِ جهان جایی است که سه چهار تا انرژی وجود دارد و این انرژی ها در فرمول های ریاضی مسخّر شده اند: «وَ سَخَّرَ لَکمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ؛ ۳ و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، همه را که از سوی اوست برای شما رام ساخت. » این اتم است و اتم ها را تشکیل داده اند و فیزیک از اینجا شکل گرفته است. همچنین انسان علم خود را از عالم ملکوت نیز می گیرد: «وَ کذلِک نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ ۴ و بدین سان ابراهیم را ملکوت آسمان ها و زمین می نمودیم. » ملکوت، متافیزیک است. عناصر اربعه، فیزیک است و ملکوت متافیزیک و ماوراء الطبیعه است که راه آن مبارزه با نفس است: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا؛ ۵ آنها که در راه ما (یعنی در راه و هدف خدا) جهاد می کنند، (با تأکید) حتماً حتماً شاهراه های خودمان را در اختیارش قرار می دهیم. » در آیه، «صراط» و «طریق» نیامده، بلکه «سبیل» آمده، یعنی شاهراه و نه یک شاهراه بلکه؛ شاهراه های خودمان.
من در سنّ هشت سالگی این را آزمایش کردم. با برادرم به مکتب مرحوم آقا شیخ رحیم می رفتیم. راه طولانی بود. روزی دو شاهی به ما می دادند و ما ناهار آنجا می ماندیم. با یک شاهی دو لواش می خریدیم و یک شاهی هم یک روز حلوا ارده، یک روز لبو و یک روز سبزی می خریدیم. پدر ما از مراجع بود و از بیت المال استفاده می کرد. در زنجان ماشین نبود و میوه ها را در رودخانه می ریختند تا نگندد و آب ببرد. او هر روز یک نوع میوه می خرید و خودش می آورد و به باربر هم نمی داد و بین همه تقسیم می کرد. پدرم چهار تا زن داشت و ما بیست و دو تا بچّه بودیم. مادر من سیده ای صاحب کرامت بود. سهم ما را نگه می داشت و بعد از ظهر که ما برمی گشتیم میوه ها را به ما می داد. بچّه ها دور ما را می گرفتند و معلوم بود که با یکی دو تا زردآلو راضی نشده اند. مادرم اصرار می کرد بخورید و گرنه بچه های دیگر از شما می گیرند. من تظاهر می کردم و می گفتم شما خاطر جمع باشید. مادرم کار داشت و می رفت. از اینجا دقّت کنید، من با اینکه خیلی انگیزه داشتم، میوه ها را نمی خوردم. جهاد با نفس من همین بود؛ جهاد با نفس کودکانه. امّا طولی نکشید که از عالم ملکوت طَبق هایی به قلب من الهام می شد و آن طبق های علم بود. در همان زمانی که به مکتب می رفتم، روزی آقای روزبه، معلّم ریاضی به آنجا آمد و پنج نفر را انتخاب کرد که یکی من بودم. چهارشنبه به مدرسه آقای روزبه رفتیم. شنبه دفتر نمره را که گرفتند، من شاگرد اوّل شدم. تا کلاس نُه شاگرد اوّل بودم و بیشتر از آن، مدرسه نرفتم. وقتی آقای روزبه یک بحث ریاضی را تدریس می کرد به بچّه ها می گفت: چه کسی می تواند بیایید و دوباره درس را بگوید؟ هیچ کس توان نداشت درسی را که او داده، دوباره بدهد. من دست بلند می کردم و می رفتم و درسی را که آقای روزبه داده بود، دوباره می گفتم. تا سال ۱۳۱۷ که پدرم استعداد مرا دیده و شناخته بود و به همین دلیل به من گفت: تو که این لیاقت را داری، آن را مفت نفروش. بیا و سرباز امام زمان علیه السلام و طلبه شو. من هم قبول کردم. از «امثله» تا «کفایه» را یک ساله تمام کردم؛ در حالی که همه الآن هشت ساله تمام می کنند من خودم می خواندم و ابوی گوش می کرد و اگر جایی توضیح لازم بود، می گفت.
کلّ سطح را یک ساله تمام کردید؟
بله، به نظرم رسید. بعد به «قم»، نزد آقا شیخ حسین دین محمّدی، هم حجره آقای بروجردی بروم. پیش ایشان «کفایه» می خواندم. یک مسئله مطرح شد و ایشان از من سؤال کرد. من پاسخ گفتم. او گفت: دیگر تقلید بر شما حرام است، شما مجتهد شده اید. یعنی ما در متن «کفایه» به اجتهاد رسیدیم. در قم آقای حجّت، آقای خوانساری، صدر، علّامه طباطبایی (مفسّر قرآن) و امام (ره) استاد بودند و من به درس همه ایشان حاضر شدم؛ یعنی همه اساتید قم را درک کردم دیدم همه آنها را می دانم. این کلاس ها برایم شبیه مباحثه بود. زنجانی ها در «مدرسه دارالشّفاء» حجره ای داشتند و من به آنجا می رفتم. رفقا به من متلک می انداختند که فلان فلان شده، تو نه مطالعه می کنی، نه مباحثه می کنی، ولی در درس بلبل زبانی می کنی و توجّه استاد را به خود جلب می کنی. از آنجا به بعد من دیگر هر درسی را می رفتم برایم مزه مباحثه داشت. این فشرده ای از زندگی من بود.
ارکان طبّ بوعلی را در کجا می توان یافت؟
جلد اوّل کتاب «قانون» ارکان مزاج ها را بیان کرده و آن را آقای شرف کندی (که کرد است) ترجمه کرده و ترجمه خوبی است. ما هر روز صبح این کتاب را مباحثه می کنیم. کتاب خون، همه در جلد اوّل است. جلد دوم خواصّ گیاهان است. جلد سوم درباره سمو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 