پاورپوینت کامل امتحانات حضرت امیر (ع) ۸۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل امتحانات حضرت امیر (ع) ۸۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امتحانات حضرت امیر (ع) ۸۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل امتحانات حضرت امیر (ع) ۸۴ اسلاید در PowerPoint :

۲۰

هر که در این بزم مقرّب تر است

جام بلا بیشترش می دهند

آری، خداوند متعال دوستانش را مورد سخت ترین امتحانات قرار می دهد تا هم او را در کوره بلاها آب دیده کند و بر ارزشش افزوده شود و هم دیگران بدانند که نزدیک شدن به خداوند، بی تلاش و مجاهده به دست نمی آید؛ همان طور که در روایت زیبایی آمده است:«برای فرد درجاتی در بهشت هست که به آن نخواهد رسید؛ مگر با صبر بر بلا و جزای بزرگ در مقابل بلای بزرگ است. » ۱

حالا مردی چون امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب (ع)، وقتی در پیشگاه الهی قرار می گیرند، چگونه آزمایش می شوند؟ حضرت علی (ع) خودشان در روایتی بلند، برخی از سخت ترین امتحانات خود را در زندگی برمی شمرند. آن حضرت این امتحانات را در مباحثه ای که با دانشمندی یهودی داشتند، در میان جمعی از مسلمانان برای او بیان کردند. در نهایت، مرد یهودی به آئین اسلام پیوست و شاهد شهادت بزرگترین مرد تاریخ شد. آنچه در ادامه می خوانید متن این روایت است.

امتحان نخست: رحلت مولا و برادر

«ای برادر یهودی، همانا خداوند عزّوجلّ بعد از وفات رسول خود، مرا در هفت موطن امتحان نمود و بدون تزکیه نفس، مرا صبور و بردبار یافت. امّا اوّلین آنها ای برادر یهودی! در اثر شدّت علاقه و انسی که من با رسول خدا (ص) از جهت دین و دنیا داشتم، در وفات آن حضرت چنان مصیبتی بر من وارد شد که اگر بر کوه ها وارد می شد، گمان ندارم که می توانستند آن را تحمّل کنند. و مردم در آن حال مختلف بودند؛ امّا فرزندان عبدالمطّلب از شدّت جزع و فزع خوددار و مالک خود نبودند؛ بلکه جزع و فزع و بزرگی مصیبت، صبر و عقل آنان را ربوده بود؛ امّا سایر مردم گروهی تسلیت داده و امر به صبر می کردند و گروهی در گریه و زاری شریک بودند.

و من خود را به صبر و بردباری وادار نمودم و به آنچه حضرتش امر فرموده بود، از تجهیز و تکفین و نماز و دفن آن حضرت و جمع نمودن «قرآن» اشتغال ورزیدم. نه اشک چشم و نه اندوه و بزرگی مصیبت، هیچیک مرا از انجام وظیفه باز نداشت تا اینکه حقّ خدا و رسول را ادا نمودم. »آنگاه حضرت علی (ع) روی به اصحاب خود نمودند و فرمودند: «آیا چنین نیست؟» عرضه داشتند: بلی، یا امیر المؤمنین! چنین است که فرمودی.

امتحان دوم: چپاول ردای خلافت

پس از آن فرمودند: «امّا دومین [آزمون ] ای برادر یهودی!همانا رسول خدا (ص) در حال حیات خود، مرا بر تمام امّت امارت داد و از تمام حاضران بیعت گرفت و امر به اطاعت از من فرمود و به حاضران امر فرمود که به غایبان برسانند. من هرگز خیال نمی کردم که کسی در این امر، با من در مقام نزاع و معارضه برآید.

[حضرت رسول ] در بیماری ای که به رحلتشان انجامید، امر فرمود که لشکری که در تحت امارت اسامه بن زید قرار داده بود، به طرف مقصد حرکت نمایند و هیچیک از قبایل عرب، اوس، خزرج و سایر مردمانی که خوف نقض عهد و مخالفت با من، در آنان بود و هیچیک از آنان که با من دشمنی داشتند که پدر یا برادر یا خویشان آنان را به قتل رسانده بودم، باقی نگذاشت؛ مگر اینکه همه را در «سپاه اسامه» قرار داد و همچنین مهاجران و انصار و سایر مسلمانان و مؤلفه القلوب ۲ و منافقان را، همگی در آن سپاه قرار داد تا اینکه راه برای من صاف باشد و از احدی، چیزی بر خلاف من صادر نگردد تا جایی که آخرین کلام آن حضرت راجع به امر امّت این بود که سپاه اسامه را فرمان برید و احدی از آن تخلّف نورزد و در این کار، بسیار تأکید فرمود.

با همه اینها پس از آن حضرت، ناگهان دیدم که گروهی در مقام مخالفت برآمده و با عجله امیر خود را رها نموده و از سپاه اسامه بازگشتند و به گشودن عقدی پرداختند که رسول خدا (ص) محکم نموده بود و به نقض عهدی شتافتند که خدا و رسول (ص) بر گردن آنان قرار داده بودند و آن [عهد] را برای خود قرار دادند.

آنها بدون اینکه احدی از فرزندان عبدالمطّلب را شریک قرار دهند یا به آنان مراجعه نمایند این کار را انجام دادند؛ در حالی که من به امر غسل و کفن و دفن رسول خدا (ص) مشغول بودم که از اهمّ امور دین و دنیا بود.

ای برادر یهودی! این کار، با آن مصیبت بزرگ و فاجعه جان گداز، بزرگترین مصیبتی بود که بر قلب من وارد آمد. پس بر همه این مصیبت ها که هر یک پس از دیگری به سرعت به من روی آورد، صبر نمودم. »آنگاه امیرمؤمنان (ع) روی به اصحاب خود نمودند و فرمودند: «آیا چنین نیست؟» عرضه داشتند: بلی. یا امیر المؤمنین! چنین است که فرمودید.

امتحان سوم: صبر برای باقی ماندن اسلام

پس از آن فرمودند: «امّا [امتحان ] سوم، ای برادر یهودی!همانا آن کس که بعد از رسول خدا (ص) قیام نموده و متصدّی امر شد، در تمام ایام خلافت خود از من عذر می خواست و آنچه را که مرتکب شده بود، به گردن دیگران می انداخت و از من حلّیت می طلبید و من با خود می گفتم: «ایام او سپری شود و بدون اینکه در اسلام، که به نسبت جاهلیت، عهدی تازه است، نزاعی واقع شود و اختلافی پدید آید، حقّی که خدا برای من قرار داده است، به من برمی گردد. »

و گروهی از اصحاب محمّد (ص) که نسبت به خدا و رسول و قرآن و دین پایدار بودند، مکرّر نزد من آمده و مرا به قیام برای اخذ حقّ خود دعوت نمودند و در نصرت و یاری من تا پای جان حاضر بودند و من می گفتم: «باید صبر کرد. شاید خداوند بدون نزاع و خونریزی حقّ مرا به من برگرداند. »

همانا بسیاری از مردم به شک افتادند و کسانی در امر خلافت طمع کردند که شایستگی آن را نداشتند و هر قومی می گفتند: باید از ما امیری بوده باشد و این نبود؛ مگر اینکه، غیر من متصدّی امر خلافت شد. پس دیگران نیز در آن طمع نمودند.

با این حال، چون وفات وی (ابوبکر) نزدیک شد، کار را به رفیق خود واگذار نمود و با من، همان معامله شد که روز اوّل نمودند: آنچه خداوند برای من قرار داده بود، از من ربودند.

پس گروهی از اصحاب محمّد (ص) نزد من آمده و مثل روز اوّل، به قیام برای اخذ حقّ خود، ترغیب و تحریصم نمودند و من همان جواب اوّل را دادم که باید صبر کرد و کار را به خدا واگذار نمود. و این کار برای ترس از این بود که گروهی که رسول خدا (ص) به نرمی و حسن اخلاق در جایی، و شدّت و سختی در جای دیگر و با بذل مال در جایی و با شمشیر در جای دیگر متّحد و متّفقشان نموده بود، فانی شده و از بین بروند. آن اتّحاد و اتّفاقی که در حالتی به دست آمده بود که وقتی که مردم در کمال خوشی و سیر و سراب و دارای همه چیز بودند، خانه های ما آل محمّد (ع) نه دری داشت و نه سقفی و نه پرده ای، مگر از جریده خرما و امثال آن.

ما لباس و فرشی نداشتیم به حدّی که یک پارچه لباس را بیشتر از ما برای ادای نماز، دست به دست نموده و به نوبت می پوشیدند و عموماً شب و روز را به گرسنگی به سر می بردیم.

با این حال که وصف شد، چه بسا از غنایم، سهمی به ما می رسید که خداوند برای ما قرار داده بود و رسول خدا (ص) آن را بر صاحبان مال و نعمت ایثار می فرمود که تألیف قلوب آنان نموده و به سوی اسلام جلب نماید و برای من شایسته تر و بود میان گروهی که رسول خدا (ص) آنها را به این نحو زیر پرچم اسلام جمع نموده، تفرقه نیندازم؛ زیرا که اگر من قیام نموده و آنان را به یاری خود دعوت می نمودم، از دو حال خارج نبود: یا اجابتم می کردند؛ در این حال، چون در اقلّیت بودند، به قتل می رسیدند یا اجابتم نکرده و از اطاعتم سرپیچی می کردند؛ در این حال، کافر می شدند؛ زیرا که می دانستند که مقام و منزلت من نسبت به رسول خدا (ص) مقام هارون است به موسی. پس همان چیزی که به قوم موسی (ع) [در اثر نافرمانی ] رسید، به آنان نیز می رسید.

پس دیدم که خشم خود فرو بردن و نفس را در سینه حبس کردن و صبر و بردباری نمودن تا آن زمان که خداوند فرج را برساند یا به آنچه مقدّر است، حکم فرماید، برای من بهتر و برای گروهی که وصف کردم، مصلحت اندیشانه تر است. «وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً؛ ۳ و فرمان خدا همواره به اندازه مقرّر [و متناسب با توانایی ] است. »

ای برادر یهودی! اگر ترس از آنچه بیان کردم، نبود و قیام نموده و طلب حقّ خود کرده بودم، هر آینه من از آنان که آن را طلب نموده بودند، شایسته تر بودم؛ زیرا همه می دانند که من از حیث عشیره، از همه برتر و از حیث حجّت و برهان، از همه بالاتر بوده و مناقب و سوابق من در اسلام، از همه بیشتر و قرابت من به رسول خدا (ص)، از همه نزدیک تر بود. علاوه بر آن، وصیت پیغمبر برای احدی عذری باقی نگذاشته بود و چنین بود بیعتی که از زمان آن حضرت به گردن آنان بود.

رسول خدا (ص) وفات کرد؛ در حالی که مقام ولایت در دست آن حضرت و در خانه آن حضرت بود؛ نه در دست و خانه آنان که متصدّی آن شدند و اهل بیت آن حضرت که «آیه تطهیر» در شأن ایشان نازل شد، در تمام خصال و صفات شایسته تر از دیگران بودند. »سپس حضرت روی به اصحاب خود نمودند و فرمودند: «آیا چنین نیست؟» عرضه داشتند: بلی. یا امیر المؤمنین! چنین است که فرمودید.

امتحان چهارم: دوران خانه نشینی و سکوت

پس از آن فرمودند: «امّا چهارمین [آزمایش ] ای برادر یهودی!همانا آن کس که پس از رفیق خود، متصدّی امر شد، با من در کارها مشورت می کرد و در مشکلات به من مراجعه می نمود و به رأی من عمل می کرد و من و اصحاب من گمان نداشتیم که بعد از وی، کس دیگری در این امر طمع نماید و من امید داشتم که به زودی، حقّ مرا خواهد به من برگرداند.

تا اینکه بدون سابقه بیماری، مرگ او رسید و بدون اقدام قبلی، امر را از من برگرداند و گروهی را نام برد که من ششمین نفر آنان بودم و اصلًا از قرابت و سوابق من نامی نبرد، با اینکه هیچیک از آنان، سابقه مرا نداشته و با من برابر نبودند. پس امر را شورا قرار داد و دستور داد که اگر به امر او عمل نکنند، هر شش نفر را گردن بزنند و ای برادر یهودی! صبر بر این امر برای من کافی بود.

پس من در مدّتی که معین کرده بود، حجّت را بر آنان تمام کرده و سوابق خود و عهد رسول خدا (ص) را به یادشان آوردم؛ لیکن حبّ ریاست و جاه و رجوع به دنیا، وادارشان نمود که به گذشتگان خود اقتدا نموده و آنچه برای آنان نبود، به دست آورند.

هنگامی که با یک نفر از آنان در خلوت، ملاقات می شد و عاقبت امر را به یادش می آوردم؛ از من تقاضا می کرد که امر را بعد از خود، برای او قرار دهم و چون نزد من، غیر از حق و عمل به قرآن و وصیت رسول خدا (ص) نیافته و به آرزوی خود نرسیدند، ناچار مردی از آنان کار را از من برگرداند و به پسر عفّان (عثمان) که نه با وی و نه با دیگران مساوی بود و نه دارای مناقبی بود که خداوند، رسول خود و اهل بیت او را به آنها گرامی داشته است، واگذار نمود.

[آنان ] به زودی از کردار خود پشیمان شده و اظهار ندامت کردند و هر یک دیگری را ملامت می نمودند و طولی نکشید که او را تکفیر نموده و از وی تبرّی جستند. او هم نزد اصحاب رفته و از بیعت خود طلب بازگشت می کرد و از کارهای خود توبه می نمود.

ای برادر یهودی! این کار ازسخت ترین رسوایی هایی بود که نسبت به من واقع شد که وصف آن نمی توان نمود و جای آن داشت که بر آن صبر نتوان کرد؛ لیکن چاره، جز صبر کردن نبود و من بر تمام این امور صبر نمودم و همه این ناگواری ها را تحمّل کردم.

باقی شش نفر [شورا] از همان اوایل امر، نزد من آمده و اظهار ندامت کردند و از من تقاضا می کردند که ابن عفّان را خلع نموده و علیه او قیام نمایم و حقّ خود را بازستانم و وعده کمک هم می دادند و به خدا قسم! ای برادر یهودی! مرا از این کار منع نکرد؛ مگر همانی که قبلًا بیان نمودم. با اینکه می دانستم که اگر قیام نمایم و آنان را برای یاری خود دعوت به مرگ نمایم، قبول می کردند و خود من هم هرگز از مرگ هراس نداشته ام و گذشتگان و حاضران می دانند که مرگ در نزد من، به منزله آب سرد خوشگوار است برای شخص عطشان در هوای بسیار گرم و همانا من و عمویم حمزه و برادرم جعفر و پسر عمویم عبیده با خدا و رسول، عهد و پیمانی داشتیم که به آن وفا نمودیم و آنان بر من سبقت گرفتند و من برای آنچه، خداوند مقدّر فرموده است، باقی مانده ام و این آیه شریفه در شأن ما نازل شده است: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا؛ ۴

از میان مؤمنان، مردانی اند که به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا کردند. برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی از آنها در [همین ] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند. »

حمزه و جعفر و عبیده همانانی اند که مدّتشان به سر آمد و به خدا قسم! منم کسی که منتظرم و عقیده ام را مبدّل به چیزی ننمودم. و من درباره پسر عفّان ساکت نشسته و در کار او دخالت نکردم؛ زیرا که او را امتحان نموده و اخلاق او را می دانستم که هرگز از کارهای خود دست برنمی دارد تا اینکه اجانب و اقارب بر قتل و خلع او اجتماع نمایند. پس صبر کردم و درباره او، حتّ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.