پاورپوینت کامل نوحه باران ۲۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نوحه باران ۲۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نوحه باران ۲۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نوحه باران ۲۳ اسلاید در PowerPoint :

۳۴

«ذوالجناح » غرق در خون، سم بر زمین کوبید و وحشتزده شیهه کشید. جایی درست پشت سر او، خورشید، در خون فرو می رفت تا
عصر عاشورا خونین تر شود.

زنان، از خیمه ها بیرون دویدند و ضجه زنان، دورتادور او را گرفتند. رباب بی علی اصغر; مادر قاسم و عبدالله، بی دو فرزندش; زینب،
بی علی اکبر و حسین و فرزندانش…

سکینه، سر به سینه ذوالجناح گذاشت و دستهای اسب را بغل کرد.

رباب و مادر قاسم، سر به سینه هم گذاشتند و «واحسینا» کشیدند.

زینب، اشک ریخت و سکینه، زمزمه کرد: «ذوالجناح! پدرم که می رفت میدان، تشنه بود… آیا سیرابش کردند؟»

ذوالجناح، با شیندن کلام سکینه، شیهه کشان، حرکتی کرد و به تاخت، رو به سوی تپه های کنار خیمه ها کرد. خون، از زخمهای
بدنش می جوشید و تیر بلندی که در شکمش فرو رفته بود، آزارش می داد. همه، مبهوت به او نگاه می کردند. اسب، کنار تپه ای که
دامنه اش را سنگریزه های درشت پر کرده بودند، ایستاد و پیش چشمان حیرتزده زنان خیمه ها و سپاهیان ابن سعد، خم شد و سر
بر زمین و سینه تپه کوبید. آن قدر که تمام صورتش را خون گرفت. هیچ کس نمی توانست نزدیک شود. اسب، حتی برای لحظه ای
آرام نمی شد و آن قدر، سر بر زمین کوبید، تا بی حال، روی خاک افتاد.

ابن سعد، فریاد کشید: «حسین را که کشتیم، حال نوبت خیمه های اوست، آتش بزنید خیمه هایش را تا…»

هنوز کلام او تمام نشده بود که مشعلها روشن شدند. عده ای با چوب و نیزه، زنان را از خیمه ها بیرون کشیدند; عده ای، با سیلی،
کودکان را… و عده ای دیگر، آن چه در خیمه ها بود، غارت کردند.

خیمه ها، آتش گرفتند… و دخترکی که گوشه لباسش آتش گرفته بود، جیغی کشید و وحشتزده، شروع به دویدن کرد. ابن سعد،
فریاد کشید: «کیسه های طلای خیمه ام پاداش کسانی است که اسبهایشان را آماده سم کوبیدن بر روی بدن حسین کنند».

فریاد و شیون زنان، تا آسمان، اوج گرفت. «اخنس بن مرثد» و «حکیم بن طفیل »، بدن بی سر امام را در فرورفتگی خاک، جا دادند و
قطعه پارچه خیمه ای سوخته را روی بدن امام کشیدند و لحظه ای بعد که صدای سم اسبان، در گوش صحرا پیچید و فرات، موج
برداشت و زنان، ضجه زدند و خورشید، شرمگین، پلک زد; خون، پارچه را سرخرنگ کرد و ده نفر سوار بر اسب، پارچه را برداشتند و
کنار خیمه ابن سعد ایستادند تا پاداش بگیرند.

زینب، با قامتی رسا و شانه هایی که داغ مصیبت را مردانه تحمل می کردند، وارد گودال قتلگاه حسین شد. سربازان ابن سعد و زنان
خیمه ها، خیره خیره نگاه می کردند. برای لحظه ای، سکوت، صحرا راگرفت. بانو، تلاش می کرد تا چیزی بگوید…

«ای رسول خدا! نگاه کن!… این همان حسین تو است… همان حسینی که در کودکی اش، سجده هایت را طولانی می کردی تا او،
خود، از شانه هایت پایین آید… این کشته ای که در دریای خون شناور است، عزیز تو است… این همان حسین است و من، زینب توام…
ببین این مردم، با ما چه کرده اند…».

لحظه ای بعد، دو دست را زیر بدن خونین امام گرفت و اندکی بدن را از خاک جدا کرد. اشک در چشمهایش حلقه زد و رو به بدن
خونین امام گفت: «برادرم!… سایه سرم!… هرچه را که گفتی، دیدم… و خواهرت، خواهد ایستاد…

اما برادرم!…آیا این تویی؟… آیا تویی عزیز من؟… آیا تو همان حسینی که جدمان پیامبر خدا، چهره ات را می بوسید؟… چگونه باور
کنم؟… آه! برادرم!… برادرم!… کدام بی خبر از خدا، سرت را از بدن جدا کرده است؟…

بمیرم برایت که این طور غریب، شهیدت کرده اند… بمیرم برایت که این طور تشنه، سرت را از بدن جدا کرده اند… آه! حسینم!
حسینم!… کدام یک از این مردم، بدن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.