پاورپوینت کامل منتظرتیم! ۳۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل منتظرتیم! ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل منتظرتیم! ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل منتظرتیم! ۳۰ اسلاید در PowerPoint :
۳۸
آذین بندی می کنیم . فردا نیمه شعبان است . کلی تدارک دیده ایم . پاورپوینت کامل منتظرتیم! ۳۰ اسلاید در PowerPoint احتمالا می آیی! کلی برنامه ریخته ایم . همه پول
مال خودمان است . نصفش «پول توجیبی » است . پیاده رفتیم و برگشتیم; به عشق جشن تولدت . گرسنگی را تحمل کرده ایم; به
عشق شیرینی و کیک تولدت . دست بردار هم نیستیم . نصف دیگرش هم پول خودمان است . رفتیم سر کار . می خواستیم امسال
جشن تولدت فقط مال ما جوان ها باشد . دست به کار شدیم . بالای شهر هم نرفته ایم . به انتظار دستمزد بدون کار و انعام و … هم
ننشسته ایم . به عشقمان قسم زحمت کشیده ایم! کارگری و شاگردی کرده ایم . حتی یکی از بچه ها کتک هم خورد . اما عیبی ندارد!
من نمی گویم! خودش می گوید: «در مسلخ عشق سر و جان باید داد . اینکه چیزی نیست .»
خلاصه برای همه اش عشق و عرق ریخته ایم . می دانیم که بدون توجه تو حتی کار هم گیرمان نمی آمد . حرافی بس است . بهتر
است بروم به بچه ها کمک کنم .
چهارشنبه – ۱۴ شعبان
پاورپوینت کامل منتظرتیم! ۳۰ اسلاید در PowerPoint
میلادت مبارک! کوچه مان خیلی قشنگ شده است . باورت نمی شود! دعوا بود سر اینکه اصل برنامه جلوی خانه چه کسی باشد .
از هر که می پرسیدی می گفت: «آن یکی » . هیچ کس حاضر نبود به تنهایی افتخار میزبانی قدومت را داشته باشد . پیشنهاد دادم:
هرکی عاشق تره . همه خوششان آمد و زیر چشمی به عاشق تر نگاه کردند . اما … با چه معیاری؟! مگر برای عشق هم حد و اندازه
وجود دارد؟! … دیگر کلافه شدیم! عزیز دل! خودت راه حلی نشانمان بده .
متشکرم! «هرکی نماز شب می خونه » . رسول برنده شد . دیگر کتمان این یکی امکان نداشت . از هرچه بگذریم از نور چهره و بوی
خوشش پیداست که شب ها چه کار می کند . خوشا به سعادتش! …
عشق را می شود در چهره ی تک تک بچه ها خواند . آن چنان به سیمای جوانان مومنی که از کوچه مان می گذرند، می نگرند که
انگار تو تک تک آنانی! با شوق و ولع خاصی تبریک می گویند . گویی تولد تو را به تو تبریک می گویند! با زیرکی خاصی بو می کشند
تا شاید بوی بهشت را از یکی استشمام کنند و به دنبالش بروند! هر که به نظرشان آشناتر بیاید، بدون سلام و دیده بوسی رهایش
نمی کنند . تا شاید بعدها به گذشته و آینده خود مباهات کنند که تو را دیده اند، بوییده اند، بوسیده اند و تولدت را تبریک گفته اند!
از صبح چشم به راهند و بعد از دور شدن هر رهگذر در فکر فرو می روند: مگر نه اینکه اگر تو را در هنگام حضور نشناسند در
هجران دوباره خواهند شناخت؟! برق شادی را در چشم تک تکشان می بینم و شوخی هایشان را می شنوم . به دهان هاشان می نگرم
. نمی جنبند . گویی همه روزه اند . فقط لب ها تکان می خورند . از چهره های صمیمی شان پیداست که در دل حضور تو را حس
می کنند و ظهور تو را انتظار می کشند . گهگاه هوس گریه به سرمان می زند . اما به روز تولد تو که نباید گریست! یکی از بچه ها
دیگر طاقت ندارد . از بعد از نماز جماعت بدجوری دلش گرفته . می گوید: «بچه ها! می رم جایی کار دارم . زود برمی گردم .» بچه ها
شروع می کنند و سر به سرش می گذارند:
– «مگه روزه نیستی سینا؟!»
– «بذار بره، یکی یه دونه ست . خب لابد گرسنشه »
– «بچه ها! اذیتش نکنید! لابد کار داره!»
– چه کاری؟! عبادتش را که کرده، بازی هم که کرده، اهل تلویزیون هم که نیست، خونه هم که نمی خواد بره، فقط می مونه
حث سیاسی شکم، که آقا توش استاده!» .
همه می زنند زیر خنده . به سینا نگاه می کنم . اتفاقا خیلی هم ظریف و موزون است! معصومانه به بچه ها که سرگرم حرف های
خودشان و خنده ها و قهقهه هایی از غم انتظار هستند نگاه می کند . نگاهش به نگاه من که گره می خورد; قطره اشکی به روی
گونه اش راه پیدا می کند . جا می خورم! تازه می فهمم چه خبر است! فورا اشکش را پاک می کند و لبخند می زند . هیچ اثری از اشک
باقی نمانده است . بغضی گلویم را می گیرد . به اطراف نگاهی می کنم، بر خودم مسلط می شوم و بعد، انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده
باشد می گویم:
«آقا! چرا خودت رو عذاب می دی؟ یک کلمه به رئیست می گفتی تا اجازه بدم بری و هر وقت خواستی بیای! اصلا می خوای نیا!
خوبه؟!» .
می گوید: «قربون آدم چیز فهم!» و می رود . فقط تو و خدا می دانید که چقدر دوست دارم همراهش بروم . حیف که نمی شود!
بچه ها نگاهم می کنند و می گویند: «ا … ! از کی تا حالا آقا رئیس شده؟ تو متنت رو بنویس .» می گویم: «باشه! به هم می رسیم!» و
رهگذری دیگر همه را به کار خود مشغول می کند .
صبر سینا که تمام شد . صبر آفتاب هم آهسته آهسته دارد کم می شود . اما ما هنوز منتظریم!
ظهر پنجشنبه – نیمه شعبان
هر چه منتظر شدیم بی نتیجه بود . گویا اصلا لیاقت نداشتیم! و تمام آن تلاش ها فقط برای دلخوشی مان بود . اصلا انگار … با
بچه ها قرار گذاشتیم تا جمعه صبر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 