پاورپوینت کامل یادداشت های سفر به کربلا ۳۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل یادداشت های سفر به کربلا ۳۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یادداشت های سفر به کربلا ۳۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل یادداشت های سفر به کربلا ۳۴ اسلاید در PowerPoint :
۵۴
یادش به خیر، روزی که غوطه ور در دریای ناباوری، بار سفر دیگری را به تنهایی بستم و به تمنای دل پا در راه نهادم . ۲۱/۳/۸۰، آغاز
سفر بود . از همه آنهایی که با دلی پر امید به بدرقه آمده بودند خداحافظی کردم و در سالن انتظار فرودگاه در کنار سایر زائران
نشستم . به سفر و این که چقدر انتظار این لحظات شیرین را کشیده ام، می اندیشم که ناگهان از بلندگوی فرودگاه می شنوم:
«خانم … مسافر کربلا، به اطلاعات پرواز مراجعه نمایند .» از شنیدن این جمله و این که در ابتدای سفر، مسافر کربلا خوانده شده ام،
حس عجیبی سراسر وجودم را فرا می گیرد .
چهارشنبه ۲۳/۳/۸۰ – بغداد
با صدای زنگ، بلند می شوم . امروز تنها روز زیارت ما از ائمه مدفون در سامرا و سرداب مقدس است . بنابراین سریعا غسل زیارت
می کنم، نماز صبح می خوانم و به طبقه همکف هتل می آیم . عجیب است . با وجود اینکه ظاهرا عضو جوان کاروان هستم ولی سایر
افراد کاروان قبل از من آماده شده اند و مشغول صرف صبحانه در رستوران هتل هستند . بالاخره راس ساعت ۶ صبح هتل را به
قصد سامرا ترک می کنیم .
× × ×
ساعت ۴۵/۱۰ دقیقه صبح است و دیگر اندک راهی تا سامرا باقی نمانده است . آقای بهادری مسؤول کاروان جلوی اتوبوس
می ایستد و ضمن توضیحاتی می گوید که در روایتی امام زمان (عج) سرداب مقدس را جایگاه زیارت خویش توسط شیعیان
دانسته اند . آقای بهادری به حرف هایش ادامه می دهد، ولی بعید می دانم که دیگر کسی گوش کند . صدای گریه و نجوا از تمام
قسمت های اتوبوس به گوش می رسد . بیرون از اتوبوس را نگاه می کنم، دشتی وسیع و نیمه خشک تا بی نهایت کشیده شده است .
دلم می خواهد که پیاده شوم و خاک این دشت را ببویم و بر چشمم توتیا کنم ولی اتوبوس همچنان به پیش می رود .
فکر این که این صحرا، روزگاری قدوم مقدس مولا (عج) را بر خود احساس نموده است و حتی فکر این که شاید هنوز هم وجود
نازنین مولا (عج) برای زیارت تربت پاک پدر، مادر، عمه و جدش، از این صحرا عبور می کند، عجب احساس سبکی به انسان
می دهد .
هر وقت از مدینه و مدفن ناپیدای زهرا (س) گفته بودند و شنیده بودم، نام زیبای مولا نیز بود . درس و بحث را به کناری نهادم، با
همه سختی ها و با تمام وجود آمدم . یادش به خیر، شب های مدینه، وقتی همه جا خلوت می شد، و نجوای عاشقانه بچه های کاروان،
که در کنار بقیع، زیارت جامعه کبیره می خواندند و به شوق یک نظر می سوختند و من در کنار آنها بودم و به شوق این که اگر
نظری به این جمع افکنی، من نیز در میان آنها باشم . صبح های مدینه به بهانه نیم نگاهی از پشت پنجره های بقیع و همراه با
زیارت ائمه بقیع تو را نیز زیارت می کردم .
شنیده بودم که جمعه ای علم خونخواهی مادرت زهرا (س) را بر خواهی افراخت .
گفته بودند که در روز عرفه، در عرفات هستی و من به شوق درک ردی از ظهورت تا عرفات نیز پیش آمدم و از بالای «جبل ال
رحمه » گوشه گوشه صحرا را کاویدم و نگاهم و دلم را در آن سرزمین باقی گذاردم، تا شاید عرفه ای بیاید و آتش درونم به نگاهی و
نظری خاموش گردد .
مدینه را و سخت تر از آن مکه را که ترک می کردم; به یاد شب های نیمه شعبان و احیای چند ساعته آن در کنار بچه های هیات
دانشگاه می افتادم; سحر که می شد و مداح می خواند: «سحر طی شد و یارم نیامد» ، و فریاد بچه ها بلند می شد و صدای ضجه شان
به آسمان می رسید و حالا من پس از ۱۵ روز سفر در دیار یار، بی آنکه لیاقت حضور در محضرش را در خود ایجاد کرده باشم، به وطن
باز می گشتم
و حالا نیز در پی تو، و آخرین ردی که از حضورت داده اند و شیدا و نالان، رو به سوی سرداب مقدس دارم . به امید این که این
بی قراری به قراری رسد و از عطش دیدارت، به کرم وجودت، قدری کاسته گردد .
از دورنمای شهری در پس یک دریاچه کوچک (دریاچه سد شماره ۵ دجله) نمودار می گردد . اتوبوس پس از گذر از یکی دو خیابان
می ایستد، پیاده که می شویم و چند قدمی که راه می رویم، چشممان به گنبد زرد و زیبای ائمه مدفون در سامرا منور می گردد . با
رعایت آداب زیارت و به همراه بقیه اهل کاروان وارد صحن می شوم . گنبد فیروزه ای کوچکی در سمت چپ صحن، بر روی سرداب
مقدس، خودنمایی می کند و در مقابل گنبد بزرگ ائمه مدفون در سامرا قرار دارد . به قصد زیارت ائمه مدفون – امام حسن
عسکری (ع)، امام علی النقی (ع) و نرجس خاتون (س) و حکیمه خاتون (س) – وارد حرم مطهر می شوم …
… پس از نماز ظهر از حرم بیرون می آیم، یکی از اعضای کاروان هم با من خارج می شود . همانطور که آرام آرام به سوی سرداب ره
می سپاریم به یاد بچه های هیئت (و بخصوص سید) می افتم، هر وقت برنامه ای و زیارتی بود، همه در پایان مراسم با شور حال
خاصی می خواندند:
مجنون عشقت این همه لیلی
یابن الحسن دوستت داریم، خیلی
و حالا تنها از بین آن همه مجنون و به نیابت از آنها، نیت زیارت می کنم و بیقرار در پی دل روانه می شوم . هنوز هم جمعیت در
آستانه سرداب فراوانند، با چشمانی که در آغوش اشک خفته اند . چند قدم جلوتر که می رویم، می بینیم که در سرداب بسته است و
شلوغی جمعیت نیز به همین دلیل است و این که مولا را از پشت در بسته می خوانند:
آنقدر در می زنیم این خانه را
تا ببینیم لطف صاحبخانه را
به
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 