پاورپوینت کامل من و شبهای چهارشنبه ۱۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل من و شبهای چهارشنبه ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل من و شبهای چهارشنبه ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل من و شبهای چهارشنبه ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۲۴

خوب یادم هست اولین بار که به دیدن مسجد جمکران رفته بودم سن و سالی نداشتم . شاید سنی حدود ۴ یا ۵ سال . و درست و
دقیق ازاون فضا و مکان روحانی خاطره ای در ذهن ندارم . چند سالی هم که از شهر قم رد می شدیم و به دیدن مادر بزرگ و پدر
بزرگ به اراک می رفتیم، همیشه عجله داشتیم یا دیر وقت بود و … خلاصه تا اون وقت هیچ گاه زیارت این مسجد روحانی نصیب ما
نشد .

توصیف و تعریفش را زیاد شنیده بودم و از ته دل آرزوی دیدن و زیارت این مکان مقدس را داشتم . از تلویزیون بارها و بارها
تصاویرش را دیده بودم و حرفهای مردم مخلصی را که پای پیاده به راه افتاده بودند . گاهی اوقات شبهای چهارشنبه بدجوری دلم
هوای اونجا را می کرد و خیلی وقتا بهش فکر می کردم . اما درس و مدرسه و تبعیت از پدر و مادر و بهتر بگویم آقا ما را نطلبید تا
این که دست تقدیر و چرخ گذر ایام ما را به اراک کشاند شهری که ساکن آن هستیم .

شاید این هجرت سبب خیری بود برای این که روزی ما را همسفر کند با گروهی که قصد زیارت این مسجد و امامزاده داوود را کرده
بودند . صبح حرکت، از شوق دیدار لبریز بودم و خوشحال از این که بالاخره شب چهارشنبه ای هم ما مهمان خانه آقا می شویم و از
جام صفا و خلوص این بارگاه سر مست خواهیم شد . برنامه ما در ابتدا زیارت بارگاه مقدس امامزاده داود در ارتفاعات غرب تهران و
بعد زیارت حرم مقدس امام خمینی (ره) و نماز مغرب حرم حضرت معصومه (س) و بیتوته شب در کنار خانه آقا بود .

حدود ساعت ۹ ما در مسجد بودیم . نمای ورودی حیاط و صحن مسجد و آن گنبد آجری، آن درختی که دوازده شاخه سبزش غرق
در تلالؤ نور و روشنایی بود و آن جمعیت عاشق همه و همه مرا غافلگیر کرده بود . در ازدحام جمعیت و صدای ناله ها و تلاوت دعای
توسل و سلام و صلوات غرق شده بودم . وضویی تازه کردیم و با اجازه دخول از محضر آقا وارد صحن مسجد شدیم . روشنایی
چلچراغها، صدای نجواها و دعاهای آهسته، گریه های ضعیف و سوزناک، زمزمه های ملتمسانه، ذکر پیاپی صلوات راکعین و
ساجدینی که پیشانی بر مهر تقدس می ساییدند و از همه مهم تر بوی عطر تندی که فضا را آکنده کرده بود به همراه حرکت پیچان
دانه های تسبیح، قرمزی گلهای چادرها و برق عقیق انگشترها، گره دستهایی که فشرده در وجود دعا، دعای فرج را زمزمه
می کردند; حسابی مرا مات کرده بود . پاهایم سست شده بود گوشه ای جایی یافتم و زانو زدم . سجاده ام