پاورپوینت کامل هاله ای نورانی ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هاله ای نورانی ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هاله ای نورانی ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هاله ای نورانی ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

۱۸

… بغض راه گلویم را بسته بود . از مردم هر چه می شنیدم هیچ، فکر نمی کردم مادرم هم اهل زخم زبان باشد . آن هم چه زخمی؟
شورتر از هر نمکی بود که تا آن روز، زخم هایم را نمک گیر کرده بود . آن شب به مادرم چیزی نگفتم . وقتی از خانه مان رفت، فوری
رفتم تا بخوابم .

آرام نمی گرفتم . مطمئن بودم اگر بدنم توانایی حرکت داشت، مدام از این پهلو به آن پهلو می شدم . تنها اشک بود که از روی
گونه هایم می لغزید و روی بالش می چکید . لب هایم را روی هم فشار می دادم تا صدای گریه ام بلند نشود . با صدایی که تنها توی
گوش خودم می پیچید گفتم:

یا امام زمان (ع) ! یا مرگم را برسان، یا شفایم را از خدا بخواه . نمی دانم کی خوابم برد . در خواب امام زمان (ع) را دیدم . فرمود:

«من مسجدی به دست خود بنا کرده ام . بیا آنجا متوسل شو» .

صبح که از خواب بیدار شدم مسجد جمکران در نظرم بود . ولی توجهی به خوابم نکردم و با خودگفتم سال بعد به آنجا خواهم
رفت و از منزل بیرون رفتم . ساعت دوازده شب بود که برگشتم . برعکس شب های دیگر کوچه شلوغ بود و سایه زردی که گاه قرمز
می شد و باز به زردی می زد، کوچه را فرا گرفته بود . جلو رفتم . سرم گیج می خورد . چشم هایم بی اختیار باز و بسته می شدند . آرزو
می کردم وقتی چشمانم را باز می کنم، خانه ام را سالم ببینم .

شعله های آتش که مغرور زبانه می کشیدند، برای خود بزمی به پا کرده بودند و مست و سرکش، زندگیم را خاکستر می کردند و بر
سر یکدیگر می ریختند . دستم را روی پیشانی ام گذاشتم و از حال رفتم . چشمانم را که باز کردم، خانواده ام را اطرافم دیدم .
نگاهی کند به دور و برم انداختم . در خانه دوستم بودم . با سختی خودم را تکان دادم تا بنشینم . دوستم زیر بازوهایم را گرفت و به
دیوار تکیه ام داد . گفت:

آرام باش تا وضع خانه ات درست شود، همین جا پیش ما می مانید . گفتم:

مزاحم شما نمی شویم .

گفت:

چه مزاحمتی؟ همسنگر برای همین موقع هاست دیگر .

آن قدر اصرار کرد که نتوانستم حرف روی حرفش بیاورم . سرم را پایین آوردم و گفتم:

قربانت، اگر می شود، همسر و بچه هایم مدتی اینجا بمانند . اگر خدا بخواهد می خواهم بروم قم . شرمنده ام، اگر ممکن است
مقداری پول به من قرض بده، ان شاءالله جبران می کنم .

لبخندی زد و گفت:

خواهش می کنم اخوی . جنابعالی آنقدر تیر و ترکش در بدن جای داده اید که آهنربا را شرمنده کرده اید، ما آدم خاکی که جای
خود داریم .

دشمنت شرمنده باشد .

پول را از او گرفتم و همان روز راه افتادم . توی اتوبوس که نشستم . سرم را روی شیشه پنجره گذاشتم . بیابان را که دیدم، دلم
خواست شاعر باشم . اما انگار شاعرها، تمام کلمات زیبا را استفاده کرده بودند و من نمی توانستم، کلماتی موزون و زیبا برای
احساساتم پیدا کنم . شکاف هایی که بر تن خشک کویر بود، او را تشنه تر نشان می داد و کویر، با چشم هایی خمار، از آسمان می
طلب می کرد تا با همه نداریش، سبزی گیاهی را بر خود ببیند . انگار کویر هم مانند من زخمی بود …

<

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.