پاورپوینت کامل حج در عرفان و ادبیات اسلامی (۱) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حج در عرفان و ادبیات اسلامی (۱) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حج در عرفان و ادبیات اسلامی (۱) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حج در عرفان و ادبیات اسلامی (۱) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۰
اشاره
سلسله بحثهایی که از این شماره باعنوان «حج در عرفان و ادبیات اسلامی» ارائه
میشود، بررسی و جمعآوری مطالب هر یک از عارفان و ادیبان، در یک یا چند مقاله است،
تا خواننده عزیز با مطالعه آن، به نظریه شخصیتهای عرفانی و ادبی، در خصوص حج آشنا
گردد.
در این راستا، نخست نگاهی داریم به کتاب «کشف الأسرار و عدّه الأبرار» که یکی از
تفاسیر عرفانیِ کهن است. این مجموعه در ده جلد توسط انتشارات امیر کبیر، به اهتمام
علیاصغر حکمت به چاپ رسیده که متن آن از عارف نامدار جنابخواجه عبدالله
انصاریاست و توسط رشیدالدین ابیالفضلبن ابیسعید احمدبن محمدبن محمود المیبدی
(متوفای ۵۲۰هجری) شرح گردیده است.
شیوهای که مؤلف در نگارش تفسیر برگزیده، بدین صورت است که: ابتدا مطالب لغوی و
ادبی مربوط به آیات را آورده، آنگاه به نکات تفسیری میپردازد و سرانجام کلمات
بزرگان دین و عارفان و ادیبان را بیان میکند. وی مطالب لغوی و ادبی را تحت عنوان
«النوبه الأولی» و موضوعات تفسیری را در «النوبه الثانیه» و نکات عرفانی را در
«النوبه الثالثه» آورده است.
همانگونه که پیشتر اشاره شد، در این سلسله ، در پی بیان مطالب عرفانی و ادبی حج
هستیم; از این رو، به عنوانهای «النوبه الأولی» که مباحث لغوی محض است نمیپردازیم.
النوبه الثانیه:
قوله تعالی: وإذْ قالَ اِبراهیم….(۱)
آن وقت ]بود[ که ابراهیم کودکِ خود اسماعیل و مادر وی (هاجر) را برد و به فرمان حق
ایشان را در آن وادی بیزرع نشاندـآنجا که اکنون خانه کعبه استـپس از ایشان
بازگشت، تا آنجا که خواست از دیدار چشم ایشان غایب گردد، خدای راـعزّ و
جلّـخواند و گفت: رَبِّ اجْعَل هذا بَلَداً آمِناً….
همان است که در آن سوره دیگر گفت:
رَبَّنا اِنّیأسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیّتیبِواد غَیرِ ذیزَرع عِندَ بیتک
المحرّم.(۲)
خداوندِ ما! بنشاندم فرزندِ خود را به هامونی بیبَر، نزدیک خانه تو; خانه باآزرم،
با شکوه و بزرگداشته. خداوندا! تا نماز به پای دارند و آن خانه نماز را قبله
گیرند.
آنگه ایشان را روزیِ فراوان خواست و همسایگان خواست که وادی بیزرع وبینبات بود. و
بیابانی بیاهل و بیکسان بود. گفت: فَاجْعَل أفئِدَهً مِنَ النّاسِ
تَهویإلَیهم.
خداوندا! دلِ قومی از مردمان چنان کن که میشتابد به این خانه و به ایشان
وَارْزُقهُم مِنَ الثَّمَراتِ از میوههای آن جهان روزی کن.
خدایـعزّوجلّـدعای وی اجابت کرد; فَما مُسلم اِلاّ وَیُحبّ الحجّ; «هیچ
مسلمانی نبود که، نه دوست دارد حج کردن و زیارت خانه.»(۳)
آنگه قصه بنا نهادن کعبه در گرفت… و قصّه آن است که عبدالله بن عمرو بن العاص
السهمی گوید:
کعبه پیش از آفرینش دیگر زمین بر آب بود، کفی خاک آمیز، سرخ رنگ، بر روی آب گردان،
دو هزار سال. تا آنگه که ربّ العالمین زمین را از آن بیرون آورد و بازگسترانید، از
اینجاست که کعبه را «أمّالقری» خوانند و گویند: «مادرِ زمین»، که زمین را از آن
آفریدهاند، پس چون الله تعالی زمین را راست کرد، موضع کعبه در زمین پیدا بود، بالا
یکی رنگ آمیز سرخ رنگ. پس چون ربّ العالمین آدم را به زمین فرستاد، آدم بالایی داشت
به مقدار هوای دنیا. فرق وی به آسمان رسیده بود و آدم به آواز فرشتگان مینیوشیدی و
از وحشت دنیا میآسودی و اُنس میگرفتی، امّا جانوران جهان از وی میترسیدند و
میبگریختند.
و در بعضی اخبار آمده است که: فریشته]ای[ به وی آمد کاری را و از وی بترسید، پس
۱ ـ بقره: ۱۲۶
۲ ـ ابراهیم: ۳۷
۳ ـ تفسیر کشف الأسرار، ج۱، ص۳۵۶
الله ـ سبحانه و تعالی ـ او را فرو آورد به یدِ صنعت خویش تا بالای وی به شصت گز
باز آورد و آدم از شنیدن آواز فرشتگان بازماند و مستوحش شد و با
خداوندـعزّوجلّـنالید. جبرئیل آمد و گفت: الله میگوید که مرا در زمین خانهای
است، رو گِرد آن طواف کن، چنانکه فرشتگان را در آسمان دیدی که گِرد بیت المعمور
طواف میکردند. آدم برخاست از زمین هندوستان که منزل وی آنجا بود و به دریای عمان
برآمد به حج و این دلیل است که آن گز که بالای وی شصت گز بود، نه این گز ما بود. پس
چون به مکه رسید فرشتگان به استقبال وی آمدند و گفتند:
«یا آدم، برّ حجّک طِفْ فَقَد طِفنا قبْلَک بألفَیعام»
«ای آدم، نیک باد آخر، پذیرفته باد حج تو! آری، آدم! طواف کن که ما پیش از تو طواف
کردیم به دو هزار.»
و گفتهاند که آدم پنجاه و چند حج کرد و همه پیاده که در روی زمین بارگیری نبود که
آدم را برتوانستی داشت و…. چون به مکه آمد فرشتگان از بهر وی خیمه از نور
آوردند از بهشت به دو در و آن را بر موضع کعبه زدند; یک در از سوی مشرق و یکی از
سوی مغرب. و قندیل درآویختند و کرسی آوردند از بهشت از یک دانه یاقوت سپید و در
میان خیمه بنهادند، تا آدم بر آن مینشست.
پس چون آدم از دنیا بیرون شد آن خیمه را به آسمان بردند که یاقوت همچنان نهاده بود
درخشان و روشن، جهانیان به وی تبرّک میکردند. و به وی، از آفتها و عاهتها و دردها
شفا میجستند. از بس که دست کافران و حائضان و نا شستگان به وی رسید، سیاه شد. پس
چون آب گشاد طوفانِ نوح را، خداوندـعزّوجلّـنوح را فرمود تا برگرفت و برکوه
بوقبیس پنهان کرده، همانجا میبود تا روزگار ابراهیم(علیه السلام). پس الله تعالی
خواست که کعبه را بردست وی آبادان کند و ابراهیم را به آن گرامی کند و آیین آن
مؤمنان را تازه کند، فرمود: وی را، که مرا خانهای است در زمین، رو آن را بنا کن.
ابراهیم رفت بر براق و سکینه با وی و جبرئیل با وی، به مکه آمد. اسماعیل را دست
بازگرفت، و جبرئیل کارفرمای بود و سکینه در هوا باز ایستاده بود. چون پاره میغ،
چهار سوی و آواز میداد: «ابن عَلَیَّ»; «بنا بر من نه». ابراهیم بر سایه وی اساس
نهاد و بنیاد ساخت. اسماعیل سنگ میآورد و به دست پدر میداد و جبرئیل اشارت میکرد
و ابراهیم برجا مینهاد.
این است که الله گفتـجلّ جلالهـ: وإذ یرفعُ ابراهیمُ القواعِدَ مِنَ البَیتِ
واسماعیلُ،ابراهیم دیوار میبرآورد و اسماعیل ساخت در دست مینهاد، چون به جای رکن
رسید آنجا که حَجَراسود نهاده است، گفت:
«یا اسماعیل، إذهب فابغ لیحجراً اصنعه هیهُنا لِیَکونَ علماً لِلنّاسِ»
«ای اسماعیل، رو مرا سنگی جوی که بر اینجا نهم تا جهانیان را عَلَمی باشد.»
اسماعیل شد ]رفت[ تا سنگ جوید. جبرئیل آمد به کوه بوقبیس و آن سنگ سیاه که آنجا
پنهان کرده بود و یاقوت رخشان بود، از اوّل بیاورد و در دست ابراهیم نهاد ]و[
ابراهیم بر آن موضع نهاد، چون اسماعیل باز آمد و سنگ دید،گفت:
این از کجا آمد ای پدر؟
گفت: «جاءَ بهِ مَنْ لَمْ یَکِلْنیإلی حَجَرِک»
«این ]را[ آن کس آورد که مرا با سنگ تو نگذاشت.»
پس چون فارغ شدند، خدای راـعزّوجلّـخواندند ابراهیم و اسماعیل و گفتند:
رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إنّک أنتَ السَّمیعُ العَلِیم، رَبَّنا وَاجْعَلْنا
مُسلمَینِ لَک
«خداوند ما! ما را دو بنده گردن نهاده کن، مسلمان، مسلمان کار، مسلمان خوی، مسلمان
نهان!»(۱)
وَ أَرِنا مَناسِکَن، (به کسر راء و اختلاس آن و اسکان آن، هر سه خواندهاند،
سکوت قراءت مکی و یعقوب است و اختلاس قراءت ابوعمرو، و کسر راء قراءت باقی)
و معنی آن است که: «با ما نمای و در ما آموز مناسک حجِّ ما و معالم آن، که چون کنیم
و تو را به آن چون پرستیم؟»
«مناسک» جمع است و ]به[ یکی از آن «مَنْسَکْ» گویند (به فتح سین) و «مَنْسِک» گویند
(به کسر سین). چون به فتح گویی «عینِ نُسک» است; احرام گرفتن و وقوف کردن و سعی و
طواف کردن و جمار انداختن و بُدنه کشتن. مَنسِک (به کسر سین) «جایگاه نسک» است;
احرام را میقات و وقوف را عرفات و نحر را منا و سعی را صفا و مروه و طواف را خانه و
رمی جمار را سه جای به سه عقبه.
۱ ـ کشف الأسرار، ج۱، ص۳۵۸ و ۳۵۹
چون ایشان دعا کردند، الله تعالی اجابت کردی دعای ایشان و جبرئیل را فرستاد تا
مناسک حج، ایشان را درآموخت.
آنگه ربّ العالمینـجلّ جلالهـابراهیم را فرمود که: «جهانیان را به زیارت خانه
من خوان»; فذلک قوله تعالی: وَ أذِّنْ فِیالنّاسِ بِالحَجِّ…
ابراهیمگفت:خداوندا! جهانیان آوازمن چگونهشنوند؟ وایشان ازمندورندوآوازمن ضعیف!
الله گفت: «عَلَیکَ النِّداءُ وِ عَلَیَّ الإسْماع وَالإبْلاغ»، یا ابراهیم بر تو
آن است که برخوانی و بر من آن است که برسانم و بشنوانم.
«فَعَلا إبراهیمُ جَبَل أبیقُبَیس و نادیـأیّها النّاسُ ألا إنّ ربّکم قد بنی
بَیتاً فحَجّوهُ فأسمَعَ الله تعالی ذلک فیأصلابِ الرّجالِ وَ أرحام النساء وَ ما
بَین المشرق و المغرب و البَرِّ وَ البَحر، مِمّن سَبَق فیعلمالله سبحانه، اِنّه
یحج الی یوم القیامه فأجابه: لَبَّیک اللّهم لَبَّیک».
گفتهاند کس بود که یکبار اجابت کرد، حکمالله چنان است که یکبار حج کند در عمر
خویش و کس بود که بیشتر، پس به قدر اجابت و تلبیه خویش هر کس حج کند، و کس بود که
سه بار و کس بود که بیشتر، پس به قدر اجابت و تلبیه خویش هر کس حج کند تا به قیامت.
وکس بود که آن را به تلبیه اجابت نکرد، حکم خدایـعزّوجلّـچنان است که وی در
عمر خویش حج نکند!
و در قصّه بیارند که آن بنا و هیئت که ابراهیم ساخت، فراختر از آن بود که امروز
است، که شاذروان و حِجر در خانه بود و دو در داشت یک در از سوی شرق و دیگر در از
سوی غرب، سپس به روزگار باد آن را میزد و آفتاب آن را میسوخت و سنگ از آن میریخت
تا زمان جُرهم. جُرهم آن را باز گرفتند و نو بنا ساختند و عمارت کردند. هم بر اساس
و هیئت بنای ابراهیم. و همچنان میبود تا زمان عمالقه. مَلِک ایشان باز آن را نو
کرد. و تُبَّع آن را باز عمارت کرد و پرده پوشانید. پس به روزگار دراز، باد آن را
میزد و آفتاب آن را میسوخت تا زمان قریش. قریش چون دیدند شرف خویش به سبب آن خانه
]است[، و خانه از کهنگی میریخت. مشاورت کردند عمارت آن را و باز نو کردن آن را;
قومی صواب دیدند و قومی از آن میترسیدند و احتراز میکردند بیست و پنج سال، در این
مدّت مشاورت و قصد شد تا
مصطفی(علیه السلام) بیست و پنج ساله گشت، آخر اتفاق افتاد ]شد[ میان ایشان تا خانه
باز کردند.
و به چوب حاجت افتاد، کارِ آن را کشتی جهودی بازرگان بشکست در دریای جده، چوب آن،
از آن جهود خواستند. چوب کوتاه بود، خانه را تنگ کردند. حِجْر و شاذروان بیرون او
کندند و خانه به یک در آوردند، بنا زداشتن را، تا گذرگاه نباشد در آن، و در او بند
ساختند تا آن را در گذارند که خود خواهند، چون به رکن رسید خلاف ]اختلاف[ افتاد
میان ایشان که حجراسود که برجای نهد؟ هر قبیله میگفت: ما بنهیم، و به آن سبب جنگی
بر ساختند و شمشیرها کشیدند. آخر میان ایشان وفاق افتاد بر آن که، اوّل کسی که از
درِ مسجد درآید، سنگ ]را[ او برآنجا نهد. بنگریستند، اول کسی که درآمد مصطفی(صلی
الله علیه وآله) بود. گفتند: محمّدالأمین آمد. وی ردا فرو کرد و حَجَر برمیانِ ردا
نهاد و از هر قبیله مردی را گفت که از این ردا کرونه]ای[ گیر. برداشتند و میبردند
تا آنجا که اکنون هست. پس مصطفی(صلی الله علیه وآله) دست فرا کرد و حجر را برگرفت و
بر جای نهاد بر کرامت خویش و رضای قریش.(۱)
النوبه الثالثه:
وَ إذْ قالَ اِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَل هذا بَلَداً آمِن
این دعای خلیل، هم از روی ظاهر بود هم از روی باطن. از روی ظاهر آن است که گفت: بار
خدایا! هر که در این شهر باشد وی را ایمن گردان بر تن و بر مال خویش و دشمن را بر
وی مسلط مکن. و از روی باطن گفت: بار خدایا! هر که در این شهر شود، او را از عذاب
خود ایمن گردان و به آتش قطیعت مسوزان!
ربّ العالمین دعای وی از هر دو روی اجابت کرد و تحقیق آن را گفت: وَآمَنَهُم مِن
خَوف، و قال تعالی: جَعَلنا حرماً آمِناً وَ یَتَخَطَّفُ النّاسُ مِن حَولِهِم.
میگوید: سکّان ]ساکنان[ حرمِ خود را ایمن کردم از آنچه میترسند و دست ظالمان
ودشمنان، از ایشان کوتاه کردم و تسلّط جبّاران و طمع ایشان، چنانک بر دیگر
شهرهاست، از این شهر باز داشتم و جانوران را از یکدیگر ایمن گردانیدم تا گرگ و میش
آب به یکدیگر خورند، و وحشی با اِنسی به یکدیگر اُلف گیرند. این خود «اَمن ظاهر»
است.
و «امن باطن» را گفت: وَ مَن دَخَلَهُ کانَ آمِن.
ابونجم صوفی قرشی گفت: شبی از شبها در طواف بودم، فرا دلم آمد که: «یا سیدی
۱ ـ کشف الأسرار، ج۱، ص۳۶۰ و ۳۶۱
قُلتَ: وَمَن دَخَلَهُ کان آمِن مِن أیّ شیء؟»
«خداوندا! تو گفتی هر که در حرم آید ایمن شد ]باشد[، از چه چیز ایمن شد؟»
گفت: هاتفی آواز داد که: «من النار»; «از آتش ایمن گشت»; یعنی نسوزیم شخصی او را به
آتشِ دوزخ و نه دل او را به آتش قطیعت. این از بهر آن است که خانه کعبه محلّ نظر
خداوند جهان است هر سال یکبار; «وَ ذلک فیما رُوِیَ عَنِ النبی(صلی الله علیه وآله)
إنّه قال: إنّ الله عزّوجلّ یلحظ الی الکعبه فیکلّ عام لحظه و ذلک فیلیله النصف من
شعبان فعند ذلک تحنّ القلوب إلیه ویفد إلیه الوافدون».
یک نظر که ربّ العالمین به کعبه کرد، چندان شرف یافت که مطاف جهانیان گشت ومأمن
خلقان. پس بنده مؤمنکه به شبانه روزی سیصد و شصت نظر از حق جلّ جلاله نصیب وی آید،
شرف و اَمن وی را خود چه نهند؟ و چه اندازه پدید کنند؟
وَ إذْ یَرفَعُ اِبراهیمُ القواعدَ مِنَ اْلبیتِ…، در زمین خانه ساختند و مطاف
جهانیان کردند ودرآسمان خانه ساختند ومطاف آسمانیانکردند. آن را«بیت المعمور»
گویند و فرشتگان روی بدان دارند و این یکی را «کعبه» نام نهادند و آدمیان روی بدان
دارند. سید انبیا ورسل(صلی الله علیه وآله) گفت: شب قربت و رتبت، شب الفت که ما را
در این گلشن روشن خرام دادند، چون به چهارم آسمان رسیدم که مرکز خورشید است و منبع
شعاع جرم شاه ستارگان است، به زیارت بیت المعمور رفتم. چند هزار مقرّب دیدم در جانب
بیت المعمور، همه از شراب خدمت مست و مغمور از راست میآمدند و به جانب چپ
میگذشتند و لبّیک میگفتند، گویی عدد ایشان از عدد اختران فزون است و از شمار برگِ
درختان زیادت، و هم ما شمار ایشان ندانست، فهم ما عدد ایشان درنیافت. گفتم: یا
أخیجبرائیل، کهاند ایشان؟ و از کجا میآیند؟ گفت: «یا سید و ما یَعلَم جُنود رَبّک
الاّ هُوَ!» پنجاه هزار سال است تا همچنین میبینیم که یک ساعت آرام نگیرند. هزاران
از این جانب میآیند و میگذرند، نه آنها که میآیند بیش از این دیدهام، نه آنها
که گذشتند دیگر هرگزشان بازبینم. ندانیم از کجا آیند، ندانیم کجا شوند. نه بدایت
حال ایشان دانیم، نه نهایت کار ایشان شناسیم.
یکی شوریده گفته است: آه! این چه حیرت است! زمینیان را روی فراسنگی! آسمانیان را
روی فراسنگی! به دست عاشقان بیچاره خود چیست؟ هزار شادی به بقای ایشان که جز از روی
معشوق قبله نسازند و جز با دوست مهره مهر نبازند!
یا مَنْ الی وَجْهِهِ حجّیومعتمدی*** إنّ حَجّ قوْمَ إلی ترب و أحجار
هر کسی محراب دارد هر سویی *** باز محراب سنایی کوی تو
کعبه کجا برم چه برم راه بادیه *** کعبهاست رویدلبر ومیلاست سوی دوست
جوانمرد آن است که قصد وی سوی کعبه ننهاد، احجار راست که وصل آفریدگار است.
دردم نه ز کعبه بود کز روی تو بود *** مستی نه ز باده بود کز بوی تو بود
«یحکیأنّ عارفاً قصد الحجّ وکان لهُ ابنٌ فقال ابنه: إلی أین تقصُد؟ فقال: الی بیت
ربّی. فظنّ الغلام أنَّ مَنْ یری البیتَ یری ربّ البیت. فقال: یا أبَه، لِمَ لا
تحملنیمَعَکَ؟ فقال: أنتَ لا تَصلحَ لذلک، قال: فَبَکی فحمله معه. فلمّا بَلَغا
المیقاتَ، أحرما ولبّیا الی أن دخلا بیتالله فتحیّر الغلام و قال: أینَ ربّی؟ فقیل
له: الربُّ فیالسماء فخرّ الغلامُ میتاً، فدهش الوالد و قال: أین ولدی، أینَ ولدی؟!
فنُودیمِن زاویه البیت: أنتَ طَلَبتَ البیتَ فوَجَدتَ البیتَ، و إنّهُ قَدْ طَلَبَ
ربَّ البیتِ فوَجَدَ ربُّ البیت. قال: فرفع الغلام مِنْ بَینِهم، فَهَتفَ هاتف إنّه
لیس فیالقبر و لا فیالأرض و لا فیالجنّه، بل هو فیمقعد صدق عِندَ مَلیک
مُقتَدِر.»(۱) ولقد أنشدوا:
إلَیکَ حجّیلا للبیتِ والأثر *** وفیکَ طَوفیلا للرکن والحَجَرُ
صفاء ودّیصفائیحین أعبره *** وزمزمیدمعه تجریعن البصرُ
زادیرجائیله والخوفُ راحلتی*** والماء من عبراتیوالهوی سفری(۲)
قوله تعالی: إنَّ أوَّلَ بَیت وُضِعَ لِلنّاسِ.
مجاهد گفت: مسلمانان و جهودان در کار قبله سخن گفتند و تفاخر کردند، هر کس از ایشان
به قبله خویش.
جهودان گفتند: «بیتالمقدس» فاضلتر و شریفتر ]است[ و قبله آن است که مهاجر انبیاست
در زمین مقدّسه.
مسلمانان گفتند: قبله «کعبه» است و کعبه شریفتر و عظیمتر و نزدیک خدا بزرگوارتر
۱ ـ گویند که عارفی قصد حج کرد، پسرش از وی پرسید: قصد کجا داری؟ گفت: به زیارت
خانه خدا میروم. پسر گمان کرد هر که خانه خدا را ببیند خدا را نیز میبیند. از این
رو گفت: ای پدر، چرا مرا با خود نمیبری؟ پدر گفت: تو صلاحیت آن را نداری. پسر گریه
کرد، پدر دلش سوخت و او را نیز به همراه خود برد. رفتند تا به میقات رسیدند و محرم
شدند و لبیک گفتند تا داخل خانه شدند. جوان متحیّر ماند و پرسید: پروردگارم کجاست؟
گفته شد که پروردگار در آسمان است. پس جوان بیهوش شد و مرد. پدر به وحشت افتاد و
گفت: فرزندم چه شد؟! از زاویه خانه خدا ندا آمد: تو خانه طلب کردی و به آن رسیدی.
او صاحب خانه را طلبید و بدان رسید. گفت پس جوان از میان آنها برخاست و دیگر پیدا
نشد. هاتفی ندا زد که او نه در قبر است و نه در زمین و نه در بهشت، بلکه او در
نشستگاه صدق و نزد ملیک مقتدر است.
۲ ـ تفسیر کشف الأسرار، چاپ امیر کبیر، ج۱، ص۳۶۷ ـ ۳۶۵
صفحه ۱۸
ودوستتر از همه روی زمین ]است[، فَأَنْزل اللهُ عزّوجلّ: إنَّ أوَّلَ بَیت
وُضِعَ لِلنّاسِ ایشان در این منازعت بودند که ربّ العالمین تفضیل کعبه را این آیت
فرستاد.
فصل فیفضائل مکّه
اکنون پیش از آنکه در تفسیر و معانی خوض کنیم، از فضائل مکّه و خصائص کعبه طرفی
برگوییم، هم از کتاب خدا ـعزّ اسمهـ و هم از سنّت مصطفی(صلی الله علیه وآله) قال
الله:
جَعَلَالله الْکَعبَهَ الْبَیتَ الْحَرام قِیاماً لِلنّاس و وإذ جعلنا البیتَ
مَثابَهً لِلنّاسِ وَ أمن و إذْ یَرْفَعُ إبْراهیمُ القَواعِدَ مِنَ الْبَیتِ
وَ اِسماعیل وطَهِّر بَیْتِیَ لِلطائِفِین وإنَّما أُمِرْتُ أن أعْبُدَ ربَّ
هذه البلده التّیحرّمه و رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِن و إذ
بَوَّأنا لإبراهیمَ مَکانَالبیتِ و لِیَطَّوَّفوا بالبیتِ العتیق و فَاذْکُرُوا الله عِنْدَ الْمَسجدِ الحَرام
و أجَعَلْتُم سِقایَهَ الحاجّ وَ
عِمارَهَ المَسجِدِ الحَرام و إنّ الصفا والمروه مِنْ شعائرِ الله و وأذِّنْ
فیالنّاسِ بالحَجِّیَأتُوکَرِجالا… إلیغیرذلک منالآیات الدالّه
علیشَرَفِهاوَفَضْلِها.
این آیات هر یکی بر وجهی دلالت کند بر شرف کعبه و فضیلت آن و بزرگواری و کرامتِ آن
نزدیک خداوند عزّوجلّ.
آن را «عتیق» خواند، و عتیق کریم است و از دعوی جبّاران آزاد; یعنی که: بزرگوار است
آن خانه به نزدیک خداوند عزّوجلّ، و آزاد است که هرگز هیچ جبّار سرکش دعوی در آن
نکرد و قصد آن نکرد.
«مسجد حرام» خواند و شهر حرام و بیت حرام; یعنی با آزرم است، و با شکوه، و با وقار.
بازگشتنگاه جهانیان و جای امن ایشان، و نزولگاه انبیا و مستقرّ دوستان، منبع نبوّت
و رسالت و مَهبط وحی و قرآن.
و از دلائل سنّت بر شرف آن بقعت، آن است که: مصطفی(صلی الله علیه وآله) گفت: آنگه
که بر حزوره بایستاد: «والله اِنِّیلأعلَمُ أنَّکِ أحبُّ البلاد الی الله وأحبُّ
الأرضِ الی الله، ولو لا أنّ المشرکینَ أخرجونیمنکِ ما خرجت». وقال(صلی الله علیه
وآله): «إنّ الأرضَ دُحیت مِن مَکّه، وأوّل مَن طافَ بالبَیتِ المَلائکه».
و«ما مِنْ نَبیٍّ هَرِبَ مِن قَومه الی الله إلاّ هرب إلی الکعبه، یعبد الله فیها
حتّی یَمُوت».
و«إنّ قبر نوح و هود و شعیب و صالح فیما بین زمزم و المقام».
و«إنّ حول الکعبه لَقبور ثلاثمأه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 