پاورپوینت کامل راه غدیر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل راه غدیر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل راه غدیر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل راه غدیر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۷۲
نوشته حاضر، ترجمه اثری ادبی و تاریخی از نویسنده معاصر، آقای «کمال
السیّد» است، که با نام «الطریق الی غدیر خم» منتشر شده است.
هم ترسیمی است از موقعیت جغرافیایی منطقه غدیر خم، هم ترسیم
صحنه هایی از تاریخ اسلام که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله چه در هنگام هجرت به
مدینه و چه در سال حجّه الوداع، از این منطقه گذشته و آن جا درنگ کرده و
سخن گفته است، بویژه تعیین جانشین خودکه در غدیر خم انجام گرفته است.
در میانه راه بین مکّه و مدینه، نزدیکی های «جحفه» منطقه «غدیر خم» قرار دارد.
غدیر خم سر راه کاروان ها بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز هنگام هجرت تاریخی خود به مدینه در ماه
ربیع الاوّل از آن گذر کرد. در بازگشت از حجّه الوداع در روز هیجدهم ذی حجّه سال دهم
هجری نیز در آن جا توقّف کرد و از همان جا، این سرزمین جغرافیایی، وارد تاریخ شکوهمند
اسلام شد.
پس از آن که شنهای روان، راه قدیمی کاروانها را پوشاند، منطقه غدیر خم در دوران
حاضر از راه اصلی و عمومی دور ماند. نام آن منطقه نیز به «غُرُبه» تغییر یافت. ولی چشمه ای
که از دل صخره های آن دشت گسترده می جوشد، همچنان باقی است. به خاطر بودن همین
چشمه، درختهای خرما و نیزار و در گذشته درختهای «اراک» در آن روییده است.
کسی که شهر «جدّه» را از کناره دریای سرخ پشت سر می گذارد، نزدیکیهای شهر «رابغ»
به دوراهی جحفه می رسد. جایی که یک فرودگاه محلّی سمت راست جاده وجود دارد. مسافت
میان دوراهی یادشده تا مسجد میقات، که کنار آثار مسجد قدیم و ویرانه های آن ساخته شده،
تا ۱۰ کیلومتر امتداد می یابد. از مسجد میقات می توان به طرف «قصر علیا» روی نمود، با گذر
از جاده ای پر از توده های شن که نشانه های «راه هجرت» در آن باقی است. آن قصر نیز
نزدیکیهای روستای جحفه، در سمتی است که به مدینه منوره و شهر رابغ منتهی می شود، در
حالی که مسجد میقات در سمت منتهی به مکّه مکرّمه است. مسافت میان مسجد میقات و
قصر علیا به حدود ۵ کیلومتر می رسد، در حالی که سیلها و بادها، توده هایی از شن را با خود
آورده است، تا میان این دو منطقه، موانع شنی پدید آورد.
در آن منطقه، ارتفاعات کوهستانی وجود دارد که راهی را که به یک دشت گسترده
منتهی می شود، مشخص ساخته است، جایی که راهها از آن جا جدا می شود. از آن جا می توان
به سمت «غُربه» روی آورد، که البته به سبب پخش شدن توده های شن، راه یافتن به آن
منطقه دشوار است.
ولی منطقه غدیر، نزدیکیهای «حُرّه» است، سرزمینی پر از سنگهای سیاه و غیر قابل
کشت. در انتهای حرّه، دشت گسترده ای باز می شود که چشمه های غدیر در آن جاست. در
همین سرزمین بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله توقّف کرد، تا آخرین پیامهای آسمانی را به کاروانهای
حجّاج و امّت اسلامی برساند.
دو رشته کوه از شمال جنوب، این دشت گسترده را دربر گرفته است. آبهای غدیر، از
نزدیکی دامنه های جنوبی که خیلی بلندتر از کوههای شمالی است می جوشد. در مسیل آن
دشت، درختهای خرما روییده است و به احتمال زیاد، نخلها در پی آن روییده اند که مسافران
هسته های خرما را در مسیر خود در آن دشت می افکندند. دشت باز و چشمه غدیر، مسافران را
به استراحت و خوردن خرما و قهوه فرامی خواند. نزدیکی خَمِ آن دشت و سمت مغرب، آن جا
که آبها می جوشد و آبراهی را پدید می آورد، بیشه ای وجود دارد.
نشانه های جاده، به خاطر سیلابهای شدید در مواقع باران، پیوسته تغییر می کند. کسی
که بخواهد به این سرزمین مبارک، جایی که آخرین پیامبر در تاریخ بشریت در آن توقف کرده
است تبرّک جوید، می تواند با عبور از دو مسیر ـ راه جحفه و راه رابغ ـ به سوی آن برود.
راه اوّل از دوراهی جحفه نزدیک فرودگاه رابغ آغاز می شود، آن جا که جادّه ای هموار به
طول ۹ کیلومتر تا روستای جحفه است و آن جا مسجد بزرگی است و راه از آن جا به طول ۲
کیلومتر به سمت راست کج می شود و در خلال آن توده های شن و منطقه سنگلاخی وجود
دارد و در آخر آن وادی غدیر شروع می شود.
راه دوّم از دوراهی مکه ـ مدینه و روبه روی رابغ آغاز می شود و پس از ۱۰ کیلومتر راهی
که به غدیر منتهی می شود از آن جدا می گردد. مسافت میان رابغ تا غدیر به ۲۶ کیلومتر
می رسد. وادی غدیر به صورت کلی در شرق مسجد میقات در جحفه و در ۸ کیلومتری آن قرار
دارد. فاصله آن تا جنوب شهر رابغ نیز ۲۶ کیلومتر است. در آن مکان مقدس مسجدی ساخته
شده بود که در اثر سیلها و بادها و عوامل فرساینده دیگر خراب شده و آثار آن نیز از بین رفته
است. شاید آن مسجد تا دوره های اخیر، و چه بسا تا اوایل قرن هشتم باقی بوده که فرو ریخته
و جز دیوارهایش باقی نمانده بوده است. گواه این سخن، کتابهای فقهی و تاریخی و اعمال
مستحبّی همچون دعا و نماز در آن مکان است. اشاراتی به جایگاهی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در
آن جا ایستاد و ولایت امام علی علیه السلام را به انبوه مسلمانان اعلام کرد، وارد شده است.
«بکری» گوید: (آن جایگاه) بین غدیر و چشمه است،(۱) آن گونه که حموی در
معجم البلدان یاد کرده و جایگاه مسجد را مشخّص ساخته است.(۲) در کتاب «الجواهر» نیز آن
را یاد کرده و به بقایای دیوارهای خراب شده آن اشاره کرده است،(۳) به استناد آنچه در کتابِ
«دروس» شهید اول آمده است. ولی ابن بطوطه فقط اشاره کرده که در سفرش به حج خانه
خدا، از منطقه ای که در آن جا برکه هایی نزدیک جحفه بوده، گذر کرده است.(۴)
آیین مقدس اسلام، تشویق کرده که در غدیر خم توقّف شود و در مسجد آن نماز و دعا
خوانده شود. یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام روایت کرده که از مدینه تا مکّه همسفر امام بود.
چون به مسجد غدیر رسیدند، امام به سمت چپ مسجد نگریست و فرمود: این جا قدمگاه
رسول خدا صلی الله علیه و آله است. آن جا که ایستاد و فرمود: «مَنْ کنتُ مَولاهُ فعلیٌّ مَولاهُ اَللّهمَّ والِ مَنْ
والاهُ و عادِ مَنْ عاداه».(۵) در بسیاری از کتب فقهی نیز استحباب نماز خواندن در مسجد غدیر
آمده است.(۶) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از نزول آیه: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ… در
منطقه غدیر خم توقّف کرد. به نقل منابع تاریخی، فرمان داد تا کاروانها بایستند تا در آن روز
بسیار گرم و سوزان، سخنرانی مهمّی ایراد کند. مسلمانان از یکدیگر می پرسیدند: علّت توقّف
در این سرزمین گدازان چیست؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین خطبه خواند:
سپاس از آن خداست، از او مدد می جوییم، به او ایمان داریم، بر او تکیه می کنیم و از شر
خویشتن و زشتی کارهایمان به او پناه می بریم، او که هرکه را گمراه کند، هدایتگری ندارد و
هرکه را هدایت کند، گمراه کننده ای برایش نیست. و گواهی می دهم که جز خداوند، معبودی
نیست، محمّد بنده و فرستاده اوست.
امّا بعد: ای مردم! خدای لطیف خبیر مرا چنین آگاهانیده است که هیچ پیامبری عُمر
نیافته مگر به اندازه نصف عمر پیامبر پیشین، و این که نزدیک است فراخوانده شوم و اجابت
کنم. از من سؤال خواهد شد، از شما نیز. پس شما چه خواهید گفت؟
گفتند: گواهی می دهیم که تو رساندی، نصیحت کردی و تلاش نمودی. خدا جزای
نیکت دهد.
فرمود: مگر نه این که شهادت می دهید که جز خدا معبودی نیست و محمّد، بنده و
فرستاده اوست و بهشت و دوزخ الهی و مرگ، حق است و قیامت بی شک خواهد آمد و
خداوند، خفتگان در گورها را برمی انگیزد؟
گفتند: چرا، بر این گواهی می دهیم.
فرمود: خدایا شاهد باش.
سپس فرمود: ای مردم! آیا می شنوید؟
گفتند: آری.
فرمود: من پیش از شما بر حوض (کوثر) وارد می شوم و شما کنار حوض بر من وارد
می شوید، پهنای آن به اندازه میان صنعا و بُصری است، به شمار ستارگان، در آن جامهای
سیمگون است. پس بنگرید که پس از من با دو امانت سنگین چگونه رفتار می کنید؟!
کسی ندا داد: ای رسول خدا «ثقلین» چیست؟
فرمود: «ثقل اکبر» کتاب خداست، یک طرف آن در دست خدای متعال است. طرف
دیگر در دست شماست، به آن تمسّک کنید تا گمراه نشوید. «ثقل اصغر» دودمان من است.
خدای لطیف و آگاه، مرا آگاهانیده که این دو، جدایی ناپذیرند، تا در کنار حوض بر من وارد
شوند. از پروردگارم برای آن دو همین را درخواست نمودم. پس از آن دو جلوتر نیفتید که
هلاک می شوید، عقب نیز نمانید که هلاک می شوید.
سپس دست علی علیه السلام را گرفت و بالا برد، تا آن جا که سفیدی زیر بغل آن دو دیده شد و
همه مردم او را شناختند. سپس فرمود:
ای مردم! چه کسی از خود مؤمنان بر آنان شایسته تر است؟
گفتند: خدا و پیامبرانش داناترند.
فرمود: خدا، مولای من است، من نیز مولای مؤمنانم و بر آنان از خودشان شایسته ترم.
پس هرکه را مولای او بودم، علی مولای اوست.
این را سه بار (و به روایت امام احمد: چهاربار) فرمود. آنگاه فرمود:
ـ خدایا! دوست باش با کسی که با او دوستی کند، دشمنی کن با آن که او را دشمن بدارد،
دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن. یاورش را یاری کن و خوارکننده اش را خوار
ساز، و هرجا که گشت، حق را همراه او بگردان. الا … حاضر، به غایب برساند.(۷)
در همان لحظات، شاعر پیامبر صلی الله علیه و آله ، حسّان بن ثابت برخاست تا این مناسبت را که برای
مسلمانان عید شده است، با شعر چنین تهنیت گفت:
ـ روز غدیر، پیامبرشان در غدیر خم آنان را ندا درداد.
ـ می گفت: مولا و ولیّ شما کیست؟ بی پرده و ابهام گفتند: مولای ما خداست و تویی و
در ولایت، هرگز از ما نافرمانی نخواهی دید.
ـ فرمود: ای علی بایست، که من پس از خویش تو را به عنوان امام و هادی پسندیدم.
ـ آن جا بود که دعا کرد: خدایا دوستش را دوست بدار و با دشمنش دشمن باش.
صحنه هایی در مسیر هجرت تاریخی
صحنه اوّل
هجرت، از سپیده دم تاریخ تا امروز، پیوسته همراه حیات بشری بوده و تا ابد به عنوان
پدیده ای اجتماعی و زمینه دار، خواهد ماند. هجرت، هرگاه به صورت یک معارضه آرام بر ضدّ
ستم و قهر پدید آید، حادثه ای بزرگ به شمار می آید و در زندگی یک انسان یا ملّت مهاجر،
سرفصل جدیدی محسوب می شود.
در مکّه، ستم به حدّ غیر قابل تحمّلی افزایش یافته بود و زندگی آن گروه مؤمن به
رسالتِ آسمان را طاقت فرسا ساخته بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله می کوشید برای پیروانش آینده ای
برتر بسازد. هجرت به حبشه، یک راه حلّ موقّت بود، تا آن که دیدار (با اهل یثرب) در عقبه
پدید آمد.
در دل تاریکی، در حالی که از وادی عقبه در نزدیکی مکّه روزنه امید و نجاتی گشوده
شده بود، پیامبر به آبادی خویش بازگشت تا به پیروان رنجدیده خویش چنین مژده دهد:
ـ خداوند برای شما برادران و خانه ای قرار داده که با آنها انس خواهید گرفت.
و این گونه فصل تازه ای در حیات اسلام آغاز شد. آن شبهای تلخ و هراس آمیز و دشوار و
آمیخته به امید، شاهد مردانی بود که از وطن و زادگاه خود که از کودکی در آن به سر برده
بودند، کوچ کنند. قریش، با همه قدرتی که داشت، در برابر این پدیده مهم ناتوان ماند و جامعه
مکّی به شدّت لرزید و خدایان و معادلات و مصالح، همه به تزلزل افتاد.
توطئه
ابوجهل، ابوسفیان، امیّه و سران قریش که از پیدایش اسلام ناراحت بودند، بهترین راه
حل را در آن شرایط، از بین بردن محمد صلی الله علیه و آله و آسوده شدن از او دیدند. اگر به خاطر پیوندهای
قبایلی، بنی هاشم وزنه سنگینی در حمایت از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از کشته شدن محسوب
می شدند، اگر همه قبایل در کشتن او همدست شوند، بنی هاشم از رویارویی با همه ناتوان
خواهند بود و فکر انتقام را از سر بیرون خواهند کرد. این گونه توطئه ای که از فکر ابوسفیان
جوشیده بود، شکل گرفت. توطئه در حدّی خطرناک بود که جبرئیل از آسمان نازل شد و با
آوردن آیه وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا… خبر از توطئه قتل یا اخراج پیامبر داد.
شب، مکه را فراگرفت. کوچه های مکه پر از ظلمت سنگینی شد و ستاره ها آشکار شدند،
در حالی که از دور به دلهای هراسان چشمک می زد.
ابوجهل، مست شراب بود و غرق در اندیشه هایش. مکّه خواهد ماند و داستانهایی از
هوش ابوجهل در انجمنهای این شهر.
فداکاری
در آن لحظات هیجانی که توطئه در آستانه اجرا بود، «علی»، این جوانمرد اسلام، وارد
درهای تاریخ شد، در یکی از فداکارانه ترین و دراماتیک ترین داستانها!
این که کسی در میدانهای نبرد، تا آخرین نفس بجنگد، شجاعتی اعجاب انگیز است، ولی
این که کسی جان خود را در معرض مرگ قرار دهد و به استقبال شمشیرها و خنجرها برود، در
هیچ قاموسی هرچند رسایی تعبیر و دقت در بیان داشته باشد، نمی گنجد.
علی علیه السلام آهسته به آن بزرگ مردی که بیش از بیست سال با او زیسته است، گفت:
ـ ای رسول خدا! اگر خود را فدایت کنم، تو سالم می مانی؟
ـ آری، پروردگارم چنین وعده داده است.
علی علیه السلام اندوهگین بود. مکّه، این شهر ستمکاران، بر کشتن یک انسانِ آسمانی که برای
نجات زمین آمده است، توطئه می کند. امّا اندوه علی علیه السلام بسرعت به یک شادی بزرگ تبدیل
شد. جوان، با گامهایی آرام به سوی بستر پیامبر رفت، روانداز او را بر خود کشید و منتظر
شمشیرها ماند … بزودی خون پاک او داستان زیبایی از فداکاری را بر روی خاک ترسیم خواهد
کرد. بر رختخواب پیامبر آرمید، در حالی که آن مهاجر به سمت جنوب رفت، بی آنکه به چیزی
بنگرد و توجه کند.
راه به سوی یثرب
نقشه پیامبر آن بود که به سمت جنوب، به طرف کوه ثور روی آورد، تا چند روز پنهان
بماند. وسایل کوچ فراهم شود و قریش از دست یافتن به او ناامید گردد. خوابیدن علی علیه السلام در
بستر آن حضرت نیز در تأخیر در کشف خبر هجرت پیامبر نقش بسیاری داشت. در شرایط
کاملاً سرّی، علی علیه السلام دو شتر برای پیامبر و همراهش ابوبکر خرید، با کسی به نام «عبداللّه بن
اریقط» به عنوان راهنما همراه شدند. راهنما هرچند بت پرست، لیکن امین و درستکار بود.
قریش ناگهان از خواب بیدار شدند و سران قریش شوک زده، گشتی ها را در دشت و هامون در
پی آنان گسیل داشتند و برای کسی که نشانی یا اطلاعاتی بدهد که به دستگیری آنان کمک
کند، جایزه تعیین کردند. با آنکه می دانستند بعضیها خبرهای مهمّی دارند ولی در خبرگیری
ناکام ماندند.
قریش، اطمینان داشت که آن حضرت را خواهد یافت. «ردشناسان» به منطقه ای
تردیدآمیز راه یافتند، کوه ثور، آنجا که محمّد صلی الله علیه و آله و همراهش در یکی از غارهای آن پنهان
بودند. اینجا بود که قدرت آسمانی برای حمایت واپسین رسالت در تاریخ، دست به کار شد.
یکی به سوی غار رفت تا از درون آن خبری آورد، امّا زود بازگشت.
ـ آنجا چیست؟
ـ هیچ!
ـ پس غار چه؟
ـ در دهانه غار، تار عنکبوت دیدم که می پندارم پیش از تولّد محمّد، تنیده شده است، و
آشیانه ای دیدم با دو کبوتر و مقداری شاخ و برگ درهم تنیده، که کسی توان ورود به غار را
ندارد، جز این که آنها را کنار بزند.
ـ پس کسی وارد آن نشده؟
ـ آری، انسانی به آن نرسیده است.
و پیامبر، به سخنانی که میان آنها ردّ و بدل می شد گوش می داد. از عمق جان گفت:
الحمدللّه . و آرامش در دلش جای گرفت.
کوچ
پس از سه روز که پیامبر در غار بود، در موعد مقرر، راهنما آمد، با دو شتری که همراه
داشت.
یثرب، در شمال مکّه است. با این حال، پیامبر به سمت جنوب آمده بود تا کاملاً حرکت
خویش را پنهان سازد. راهنما می بایست از سمت ساحل دریای سرخ برود، از راهی که از مسیر
کاروانها دور بود. سفر دشواری بود. هفت روز می گذشت و پیامبر، صحراهای حجاز را در آن
هوای گرم و راهی دشوار می پیمود، تا آن که سایه بانها و چادرهای «بنی سهم» آشکار شد.
نفس عمیقی کشید. خطر گذشته بود و از قریش، کاری ساخته نبود.
در ۱۲ ربیع الاول، به روستای «قُبا» در اطراف یثرب رسید. چهار روز در آنجا سپری کرد
و به انتظار رسیدن پسرعمویش علی بن ابی طالب علیه السلام ماند. چون جمعه رسید، پیامبر آهنگ
یثرب کرد، در حالی که هزاران نفر از اهل یثرب، چشم به راه طلعت او بودند. در آن لحظات
حسّاس، آنگاه که شهرها نام خود را عوض می کنند، در ۱۶ ربیع الاول، در یک لحظه تاریخی و
ماندگار به مدینه رسید. مردم یثرب از بامدادان خود را برای استقبال از آخرین پیامبران در
تاریخ آماده کرده بودند. دخترکان مدینه، سرودخوانان بیرون آمدند، در حالی که از دور به
کاروان هجرت که از «تپه های وداع» می گذشت می نگریستند.
تاریخ هجری در آن لحظات سرشار از احساس امید و آرزو و شادی و دیدار، آغاز گشت و
هسته اولیه «جامعه اسلامی» شکل گرفت.
صحنه دوّم
زندگی و مرگ، بصورت یک معمّا در زندگی انسان باقی خواهد ماند. پرده ای که بر
چشمها افتاده، برای کسی که در پی جاودانگی است، راه نگاه را بکلّی خواهد بست. کدام راه را
بپیماید؟ راه مرگ یا راه زندگی را؟ بگذار به جایگاه ارجمندی در مکّه بنگریم که ۱۳ سال از
فرود آمدن جبرئیل در غار حرا گذشته است.
مشرکان، وقتی دیدند فرزندان مکّه، همراه دینشان به سمت شمال، به یثرب می کوچند،
احساس خطر کردند. خداوند برای آنان قومی را فراهم ساخته بود تا رسالت آسمان را یاری
کنند. هجرت مسلمانان پیوسته بود، تا آنکه همه محلّه ها تهی شد. قریش دریافت که این گونه
دست بسته بودن، خطر را روز به روز بزرگتر می کند. ابوجهل یک تصمیم جهنمی گرفت تا
برای همیشه از وجود پیامبر آسوده شود. جبرئیل نازل شد، در حالی که نقشه شیطان را برای
خاموش ساختن فروغی که کوه حرا را روشن ساخته بود و می رفت تا عالمگیر شود، رسوا
می ساخت وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ…
در آن لحظات تاریخی، یکی از بزرگترین داستانهای فداکاری در تاریخ بشری آغاز شد.
انسان هرچند هم تخیّل نیرومند داشته باشد، نمی تواند احساس جوان ۲۳ ساله ای را که با
مرگ هماغوش می شود تصوّر کند. حوادث پیاپی می آمد و قریش در اندیشه طرح خطرناکترین
توطئه اش بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پسرعموی محبوبش را طلبید و او را در جریان بخشهای توطئه
گذاشت و از او می خواست تا در بستر پیامبر بخوابد و همه فکر علی علیه السلام این بود که بپرسد: آیا
اگر خودم را فدایت کنم، تو سالم می مانی؟(۸) فرمود: «آری، خدا چنین وعده داده است.»
احساس خشنودی بر چهره علی نقش بست و به سوی بستر پیامبر قدم پیش نهاد تا با
خاطری آسوده در آن بیارامد، در حالی که چشم چهل گرگ، در تاریکی می درخشید!
لحظات می گذشت، پیامبر پنهانی از خانه بیرون آمد و به سمت جنوب، به سوی غاری
در کوه ثور رفت. توطئه گران با شمشیرهایی که در هوای گرگ و میش سپیده دم می درخشید به
خانه رسول خدا حمله کردند که ناگهان علی از بستر برخاست و به چنگشان افتاد. مکه در آن
سحرگاه شاهد حرکتی غیرعادی بود. انسانی گریخته بود که آسمان او را فرستاده بود تا زمین
را از نور خدا روشن سازد. سوارکاران همه جا را گشتند. قریش برای یابنده زنده یا مرده
محمّد صلی الله علیه و آله یا کسی که خبری بیاورد که به دستگیری او بیانجامد، جایزه های بزرگ قرار داد.
علی علیه السلام چند روز در مکّه ماند، در حالی که هر صبح و شام در مکّه ندا می داد: هرکس
نزد محمّد امانتی داشته، بیاید تا امانتش را باز گیرد.
نامه ای از قُبا
پیامبر صلی الله علیه و آله به «قبا» رسید و در آن قطعه از سرزمین خدا بار افکند. نامه ای از قبا به
پسرعمویش نوشت و او را به آمدن فرمان داد. رساننده این نامه به مکّه، و به دست علی علیه السلام ،
ابوواقد لیثی بود.
راستی! این همه انتظار برای آمدن علی چرا؟ چرا پیامبر، بر آستانه مدینه درنگ کرد تا
پسر عمو و برادرش بیاید؟ تاریخ هجرت به نظاره ایستاده است تا لحظات گرم دیدار محمد و
علی علیهماالسلام را تماشا کند. در ژرفای وجود علی رازی شگفت است. آنگاه که در حقیقت انسانی،
شعله بزرگتری برافروخته می شود، همه چیز را در اطراف، نورانی می سازد. آن هم نه از نور
خورشید و ماه، بلکه فروغی برخاسته از دل آسمانها. ایمان آن جوان نیز این گونه بود. در پهنه
هستی سروری جز «محمد» نمی شناخت. محمّدی که چشمان او را بر سرچشمه های نور در
بلندای حرا گشوده بود.
در افق، جز ریگزارها و آن خطّ کبودی که با تیرگی صحرا هماغوش است دیده نمی شود.
کاروانی پدیدار شد که آرام می آمد و چهار «فاطمه» داشت: فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر
پیامبر، فاطمه دختر حمزه و فاطمه دختر زبیر. در «ذی طوی» ستمدیدگان چ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 