پاورپوینت کامل دیدگاه های شیعه در مسائل مربوط به تقریب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دیدگاه های شیعه در مسائل مربوط به تقریب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دیدگاه های شیعه در مسائل مربوط به تقریب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دیدگاه های شیعه در مسائل مربوط به تقریب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۸۷

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه ِ جَمِیعا وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ اللّه ِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً
فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانا وَکُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَهٍ مِنْ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ
مِنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّه ُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ.(۱)

برای من مایه خوشبختی است که در این مجمع بزرگ علمی و روحانی سخن
بگویم. موضوع سخن از آیه معلوم و روشن شد که درباره «تقریب مسلمانان و طوایف
اسلامی» است؛ موضوعی که مصلحان بزرگ، در قرن گذشته، درباره آن گام هایی
برداشته و تلاش هایی کرده اند.

یکی از راه های دست یابی به تقریب، آگاهی مسلمانان از عقاید یکدیگر است؛ زیرا
مسلمانان در بسیاری از اصول، وحدت نظریه دارند و در بخشی از مسائل ـ که بیشتر
کلامی و فقهی است ـ دارای نقطه نظرهای مختلفی هستند.

اگر طوایف اسلامی، از وجود مشترکات ـ که مایه وحدت آنها است ـ آگاه شوند،
گام هایشان به سوی تقریب استوارتر شده و کم کم به وحدت نایل می شوند و به این نتیجه
می رسند که مسائل اختلافی، مربوط به جوهر اسلام نیست، بلکه از مسائل درجه دوم یا
سوم است. بدیهی است که اگر به این حد از آگاهی برسند، همگان در صف واحدی قرار
می گیرند و از منافع یکدیگر دفاع می کنند. و نیز روشن است که تا همدیگر را نشناسند،
نه تنها توحید کلمه تحقق نمی پذیرد، که حتی تقریب هم جامه عمل نمی پوشد.

دشمنان قسم خورده اسلام همواره چنین وانمود کرده اند که قرآنِ شیعه، غیر از
قرآن سنی است و حدیث هریک غیر از حدیث دیگری است! اگر این برچسب های
باطل برطرف شود، آرزویِ بزرگ مصلحان، که همان تقریب است، محقق می شود.

مایه مسرّت است که عالمان شیعه، به خوبی از عقاید اهل سنت آگاه بوده اند و
کتابخانه های آنان پر از کتاب های اهل سنت است. و علمای ما، هم از مکتب های کلامی
اهل سنت آگاهی کامل دارند و هم از مذاهب فقهی آنها. تا آنجا که این دو علم، در
حوزه های شیعه به صورت مقارن تدریس می شود.

حتی بسیاری می دانند که خود من مسائل فقهی را، بدون مراجعه به خلاف شیخ
طوسی (۳۸۵ ـ ۴۶۰) و مغنی ابن قدامه (ت۶۲۰) مطرح نمی کنم و تا از نظریات و آرای
آنها آگاه نگردم، در مسأله تصمیم نمی گیرم.

در مورد مسائل کلامی نیز همین روش را ادامه داده و کتابی با نام «بحوث فیالملل
والنحل» در هشت جلد منتشر کرده ام که در آن، عقاید فرقه های اسلامی را از منابع
دست اول آنها استخراج نموده و از این طریق، به تقریب یاری داده و مشترکات فِرَق
اسلامی را با ویژگی های آنان بیان کرده ام.

در گذشته، رابطه علمی میان دوگروه، بسیار محکم و استوار بود. در بغداد گروه
بسیاری از طوایف اسلامی پای منبر شیخ مفید (۳۳۶ ـ ۴۱۳)، سید
مرتضی (۳۵۵ ـ ۴۳۶) و شیخ طوسی (۳۸۵ ـ ۴۶۰) گِرد می آمدند و به تضارب آرا و
تبادل اندیشه می پرداختند ولی در این پنج قرن اخیر، این رابطه ضعیف تر و آگاهی از
عقاید شیعه کم رنگ تر شده است.

در سال ۱۳۱۹ ه . ق . که سفری به کشور اردنِ هاشمی داشتم، در دانشگاه های
مختلف آن کشور درباره تقریب و معرفی مواضع مشترک شیعه و سنی به سخنرانی
پرداختم. وقتی از کتابخانه بزرگ و با اهمیت یکی از دانشگاه ها دیدن می کردم، در مقابل
رایانه(کامپیوتر) که نام کتاب های کتابخانه در آن ثبت شده بود قرار گرفتم و از مسؤولان
آن خواستم که اسامی برخی از کتب شیعه را بیاورند، لیکن پاسخ همه آنان منفی بود و
تعداد کتبِ شیعه بسیار ناچیز می نمود، در حالی که کتاب های خارجی، به زبان های
بیگانه، فراوان به چشم می خورد! یکی از اساتید آنجا پرسید: در مؤسسه شما چه مقدار
از کتب اهل سنت موجود است؟

گفتم: در تمام موضوعات اسلامی، از مصادر و منابع اهل سنت، کتاب های فراوان
داریم که می توانم نام مقدار زیادی از کتب اهل سنت را درباره تاریخ، تفسیر، حدیث و
غیره برای شما نام ببرم.

خلاصه، دانشمندان شیعه از عقاید فرق دیگر آگاهی کامل دارند و پیوسته بر
مشترکات تکیه می کنند و بر تقریب فرامی خوانند، ولی در مقابل، شناخت دیگران از
عقاید شیعه بسیار ناچیز است و پیوسته بر ویژگی های آنان تکیه می کنند و نامی از
مشترکات نمی برند. حتی از دلایل عقلی و نقلیِ ویژگی ها کم بهره اند.

اکنون که سخن به این جا رسید، جا دارد به توضیح برخی از مسائل مربوط به شیعه،
که بسیار مطرح می شود، بپردازیم؛ زیرا مشترکاتِ میان دوگروه، دربرخی سخنرانی ها
شرح داده شده و ما اینک به توضیح برخی از خصایص و ویژگی های شیعه امامیه
می پردازیم و برادران دینی را به توجّه عمیق فرامی خوانیم:

۱ ـ پیدایش شیعه

از مفهومِ «پیدایش شیعه» چنین برمی آید که اسلام برای خود پیدایشی دارد و شیعه
نیز پیدایشی دیگر. اگر مقصود از این واژه این است، ما آن را منکریم و هرگز برای اسلام
و تشیع، تعدّد و دؤیّت قائل نیستیم تا برای هریک، مبدأ و آغازی معین کنیم.

تشیع، جز «پذیرش اسلام با اعتقاد به ولایت بلافصل امیرمؤمنان علی علیه السلام » چیز
دیگری نیست. اگر ولایت آن حضرت در قرآن و یا سنت حضرت رسول صلی الله علیه و آله وارد شده
باشد ـ چنان که وارد شده است ـ هردو یک مبدأ داشته و در یک زمان متولد شده اند.

در این صورت، «اسلام» و «تشیع» دو واژه اند که از مکتب واحدی حکایت دارند و
به یک حقیقت اشاره می کنند.

تشیع، جز پذیرش اسلام به صورت یک مکتب الهی، که یکی از اجزای آن ولایتِ
بلافصل امیرمؤمنان است، چیز دیگری نیست و انسان متشیّع همان مسلمانی است که به
آنچه در قرآن و سنت آمده و یکی از آنها پیروی از امیرمؤمنان و خلافت اوست، معتقد
باشد.

خوشبختانه دلایل قاطعی بر چنین مطلبی گواهی می دهد؛ رسول گرمی صلی الله علیه و آله در
سومین سال بعثت، که به حکم آیه وَ أَنْذِر عَشیرَتکَ الأقْرَبین(۲) مأمور شد بنی هاشم را
به اسلام فرابخواند و در مجلسی که آنان را به توحید و نبوت خویش و معاد روز قیامت
دعوت کرد، در همان مجلس، ولایت و خلافت علی علیه السلام را نیز اعلام نمود و چنین فرمود:

«فأیّکم یؤازرنی علی هذاالأمر علی أن یکون أخی و وصیّی و خلیفتی فیکم».(۳)

«از میان شما، چه کسی مرا در ابلاغ رسالت یاری می کند تا درنتیجه برادر، وصی و
جانشین من درمیان شما باشد؟.»

به گفته تاریخ، کسی جز علی از جای برنخاست و پیامبر سرانجام درباره او چنین
گفت:

«هذا أخی و وصیّی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و أطیعوا».(۴)

«این (علی) برادر، وصی و جانشین من است. سخن او را بشنوید و از وی پیروی
کنید.»

این حدیث درمیان محدثان، معروف است به حدیث «یوم الدار» که به صورت
متضافر نقل گردیده است.(۵)

این تنها موردی نیست که پیامبر به جانشینی امام تصریح می کند، بلکه در مواردی
به خلافت علی علیه السلام تصریح کرده و از این طریق اسلام را در قالب تشیّع شناسانده است؛
یکی از این موارد، جنگ تبوک است، آنگاه که علی را جانشین خود در مدینه قرار داد و
خود عازم تبوک شد. هنوز پیامبر از مدینه دور نشده بود که شایعه سازان، جانشینی امام
را در مدینه، گونه ای دیگر تفسیر کردند و گفتند: روابط امام با پیامبر تیره شده، از این
جهت در این غزوه افتخار مشارکت از او سلب گردید! وقتی پیامبر از چنین شایعه ای آگاه
شد، جمله تاریخی خود را در میان یارانش بیان کرد و گفت: «برادرم به مدینه بازگرد!
برای حفظ شؤون و اوضاع مدینه جز من و تو کسی شایستگی ندارد، «أما ترضی أن
تکون منّی بمنزله هارون من موسی إلاّ أنّه لا نَبیَّ بعدی؟»؛(۶) «آیا خشنود نمی شوی که
بگویم مَثَل تو نسبت به من، مَثَل هارون به موسی است، جز این که پس از من پیامبری نیست،
همان طوری که او وصی و جانشین بلافصل موسی بود، تو نیز جانشین و خلیفه پس از من
هستی.»(۷)

از این که، از میان مناصب، «نبوت» را استثناء می کند، می توان چنین استفاده کرد که:
امام تمام مناصب هارون، جز نبوت او را دارا بود. هارون وزیر، خلیفه و جانشین موسی
بود، علی نیز حائز این مقام ها بود.

در بازگشت از حجه الوداع، در یک مجمع بزرگ، امامت و خلافت علی علیه السلام را بیان
کرد و به تمام حاضران در غدیر خم دستور داد که پیام او را به دیگران برسانند.

در این مقطع، امیرمؤمنان به عنوان زمامدار مسلمین پس از درگذشت رسول خدا
معرفی گردید. از آنجا که سرگذشت غدیر، از رخدادهای قطعیِ تاریخ اسلام است، بیش
از این بدان نمی پردازیم.

بنابراین، «تشیع» که به معنای پیروی از علی علیه السلام است، جزو اسلام است و از آن جدا
نیست و درنتیجه، برای تشیع، تفسیری جز پذیرفتن همه برنامه های اسلام به ضمیمه
خلافت علی علیه السلام ، معنای دیگری متصوّر نیست، از این جهت می گوییم: تشیع پیدایشی
جدا از پیدایش اسلام ندارد و هردو در یک زمان متولد شده اند.

و امّا چرا این گروه را «شیعه» می خوانند؟ باید گفت که این نام گذاری مربوط به خود
پیامبر صلی الله علیه و آله است. مفسّران می نویسند: آنگاه که آیه إنَّ الّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ
أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ البَریّه(۸) فرود آمد، پیامبر صلی الله علیه و آله رو به علی علیه السلام کرده، فرمود: «أنت و شیعتک
یوم القیامه راضین مرضیین»؛ «تو و شیعیانت در روز رستاخیز خوشنود و مرضی دیگران
خواهید بود.»(۹)

در تفسیر این آیه، روایات متعددی از پیامبر نقل شده و در همه آنها، لفظ «شیعه»
به کار رفته است، از این جهت از زمان خود پیامبر گروهی به نام «شیعه علی» معروف
بودند.

افزون بر این، پیامبر صلی الله علیه و آله در موردی، جانشینان خود را به عنوان «خلفای اثناعشر»
معرفی کرد و چنین فرمود:

«لا یزال هذا الدّین عزیزاً إلی اثنی عشر خلیفه… کلّهم من قریش».(۱۰)

«این دین به وسیله دوازده خلیفه، گرامی و بلندمرتبه خواهد بود و همه آنان از قریش
می باشند.»

این دوازده خلیفه که پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله مایه عزّت و رفعت اسلام بودند،
چه کسانی هستند، آیا می توان خلفای اموی و عباسی را مصداق این حدیث معرفی
کرد؟! این حدیث جز بر دوازده امامِ شیعه که مایه عزت اسلام بوده اند، بر کسی منطبق
نیست.

از این بیان نتیجه می گیریم که: اسلام و تشیع، دو روی یک سکه اند و هردو به یک
حقیقت اشاره دارند. برای پیدایش شیعه، تاریخی جز تاریخ خودِ اسلام نمی توان
اندیشید و تشیّع از نقطه ای جوشید که اسلام از آنجا جوشید و هیچ تقدم و تأخری بر بیان
آن دو نیست، در حالی که دیگر فرق و گروه های اسلامی، همگی پس از درگذشت پیامبر
پدید آمده اند و تاریخی غیر از تاریخ اسلام دارند.

بدیهی است، «تسنّن»، به معنای پیروی از سنت، قدر مشترکی است میان همه فرق
اسلامی، ولی تسنن به معنی پذیرش اسلام در قالب خلافت ابوبکر و دیگر خلفا،
اندیشه ای است که پس از درگذشت پیامبر پدید آمد و زادگاه آن، سقیفه بنی ساعده و
حوادث پس از آن است، بنابراین، تسنّن به این معنی، فاقدِ اصالت است و در قالب دیگر،
یعنی پیروی از سنت پیامبر از ویژگی همه فرق اسلامی است.

برادران اهل سنت، در فقه، از یکی از چهار فقیه پیروی می کنند ولی در عقاید
اشعری هستند و پیرو آرای امام اشعری و روشن است که همه این مذاهبِ فقهی و
کلامی، پس از اسلام پدید آمده اند.

واصل بن عطا(۸۰ ـ ۱۳۰) پایه گذار مکتب اعتزال است و امام اشعری(۲۶۰ ـ ۳۲۴)
پایه گذار مذهب کلامی. و شیخ ماتریدی(۲۶۰ ـ ۳۳۱) نیز پایه گذار مکتب ماتریدی است
و همه این مذاهب، رخدادهایی است که پس از اسلام پدید آمده اند.

و اینک یادآور می شویم که: فرق جوهری مکتب تشیع با دیگر مکتب ها، آن است
که: تشیع خلافت را ادامه وظیفه رسالت می داند، پس روشن است که مانند رسالت،
مقامی الهی است و راه شناسایی امام (در حالی که رسول و طرف وحی نیست) همان
تنصیص خداست، امّا خلافت و امامت از دید اهل سنت، یک مقام اجتماعی است و راه
شناسایی آن انتخاب و گزینش مردم است و حال چرا تعداد آنها دوازده تا است، فلسفه
آن بسان دیگر مسائل غیبی، برای ما روشن نیست.

۲ ـ عصمت پیشوایان

از مسائلی که درباره آن پرسش می شود، اعتقاد به عصمتِ امامانِ دوازده گانه است.
پرسشگران تصوّر می کنند که اعتقاد به عصمت فردی، ملازم با اعتقاد به نبوت او است و
تصوّر می کنند ما که به عصمت آنان عقیده مندیم، پس آنان را نبی و پیامبر می دانیم! در
حالی که خاتمیت رسول اسلام، از ضروریات آیین است.

برای توضیح ناچاریم به دو موضوع بپردازیم:

۱ ـ دلالیل عصمت امامان شیعه چیست؟

۲ ـ اعتقاد به عصمت ملازم با اعتقاد به نبوت نیست.

دلایل عصمت امامان

عصمت پیشوایان را می توان از طرق مختلف ثابت کرد و از میان دلایل انبوه، به دو
دلیل بسنده می کنیم:

الف: آیه تطهیر

إِنَّمَا یُرِیدُ اللّه ُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا.(۱۱)

«مشیت الهی بر تطهیر شما اهل بیت پیامبر تعلّق گرفته است.»

در این که مقصود از اهل بیت خاندان رسالت و فرزندان پیامبر است، سخنی نیست
و ضمایر «مذکر» به نام «عنکم» و «یطهّرکم» بر این مطلب گواهی می دهد.

گذشته از این، پیامبر صلی الله علیه و آله بارها با انداختن کسا بر سر آنان، اهل بیت خود را معرفی
کرده است و فرموده است: «أللّهمّ إنَّ هؤلاء أهلِ بَیْتی».

باید دانست که مقصود از «تطهیر» در آیه، پاکیزگی از قذارت مادی نیست؛ زیرا
خداوند از همگان خواسته که جامه و بدن خود را از قذارت پاک کنند، بلکه مقصود،
تطهیر از گناه و آلودگی های معنوی است، همچنان که مقصود از تطهیر مریم همین است
آنجا که می فرماید:

إِنَّ اللّه َ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ.(۱۲)

«خداوند تو را (ای مریم) برگزید و تطهیر کرد و بر زنان جهانیان برتری بخشید.»

ب: حدیث ثقلین

حدیث ثقلین دلیل دوم عصمت آنان است، آنجایی که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در مواقع
مختلف عترت را عِدل قرآن می شمارد و می فرماید:

«إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی ما إن تمسّکتم بهما لَنْ تضلّوا».(۱۳)

«من درمیان شما دو امانت گرانبها می گذارم و می روم، مادام که چنگ بر آن می زنید گمراه
نخواهید شد.»

در این حدیث که فریقین آن را نقل کرده اند، عترت معادل قرآن و مایه هدایت
معرفی شده است.

به یقین قرآن از خطا مصون است و طبیعی است آنچه که معادل قرآن است و هرگز
تا روز رستاخیز از آن جدا نمی شود نیز مصون از خطا و گناه خواهد بود.

دلایل عصمت معصومان علیهم السلام منحصر به این دو دلیل نیست، لیکن این نوشته
گنجایش بیش از این را ندارد، از این رو به همین اندازه اکتفا می شود.

عصمت افراد ملازم با نبوّت آنان نیست

«عصمت» ملازم با «نبوت» نیست، هرچند که نبوت با عصمت ملازم است. به گواه
این که قرآن کریم برخی را معصوم معرفی کرده در حالی که به اتفاق همه، نبی نبوده اند؛
مثلاً حضرت مریم معصوم از گناه و مطهّر از لغزش بود لیکن نبی و رسول نبود. همچنین
مصاحب موسی که معلم او بود، معصوم از گناه بود، ولی نبی نبود. در عظمت مقام معلم
موسی همین بس که قرآن او را چنین شناسانده است:

فَوَجَدَا عَبْدا مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما * قَالَ لَهُ
مُوسَی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَی أَنْ تُعَلِّمَنِی مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدا.(۱۴)

«تا بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او افاضه نموده و از نزد خود به
او دانشی آموخته بودیم، موسی به او گفت: آیا اجازه می دهی من از تو پیروی کنم تا
از مایه های رشدی که آموخته اید بیاموزم.»

کسی که قرآن وی را با چنین جمله های چشمگیری معرفی می کند، جز معصوم
نمی تواند باشد.

بنابراین میان عصمت و نبوت، ملازمه ای وجود ندارد و نمی توان هر معصوم را نبی
دانست. و ملاک نبوت، غیر از ملاک عصمت است؛ در نبوت، مسأله وحی مطرح است و
نبی کسی است که طرف وحی الهی باشد، در حالی که در عصمت، مسأله علم به عواقب
گناه مطرح است که او را از هرنوع آلودگی صیانت می بخشد.

۳ ـ مصونیت قرآن از تحریف

شیعه امامیه معتقد است که قرآن کریم از هرنوع تحریف (کم و زیاد) مصون است و
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله ۱۱۴ سوره را، به نحوی که در مصاحف موجود است، درمیان ما گذارد
و به ملکوت اعلی پیوست و مسلمانان با عنایت خارق العاده ای در حفظ آن کوشیده اند و
نگذاشتند حتی کلمه ای از آن حذف یا دگرگون شود.

شگفتی اینجا است که شیعه معتقد است: بزرگان اهل سنت نیز بر این عقیده اند و
آنها را از هرنوع اعتقاد به تحریف منزه می شمارد و ورود اخبار تحریف در کتاب های
آنان را دلیل بر عقیده آنان نمی گیرد، همچنان که ورود برخی از روایات تحریف شده در
کتاب های ما، دلیل بر عقیده ما نیست. شما می توانید عقیده شیعه را از قدیمی ترین آثار
آنان به دست آورید، مانند:

الف : فضل بن شاذان(ت۲۶۰) در کتاب «الإیضاح»؛(۱۵) وی در این کتاب بر افرادی
مانند بخاری(ت۲۵۶) و احمد بن حنبل(ت۲۴۱) و غیر اینها خرده می گیرد که آنها آیه
رجم را در کتاب های خود آورده اند و اگر خود او قائل به تحریف بود؛ نمی توانست چنین
ایرادی را بر این افراد بگیرد.

ب : شیخ صدوق(ت۳۸۱) در کتاب اعتقادات؛ او چنین می گوید:

«إنّ اللّه تعالی محدثه و منزله و ربه و حافظه و المتکلّم به».(۱۶)

«خداوند پدیدآورنده قرآن و فرستنده و صاحب و نگاهبان و گوینده آن است.»

ج : شیخ مفید(ت۴۱۳) در کتاب «اجوبه المسائل السرویه»؛ پس از نقل اخباری که
حاکی از تحریف است، می گوید:

اینها همگی خبر واحدند که نمی توان بر صحت آنها را پذیرفت، از این جهت
نمی توانیم از مصحف به خاطر این روایات دست برداریم.(۱۷)

د : سید مرتضی علم الهدی(ت۴۳۶)؛ می گوید: گروهی از صحابه مانند عبداللّه بن
مسعود و ابیّ بن کعب و امثال آنان، قرآن را برای پیامبر بارها خوانده اند و این حاکی از آن
است که این قرآن در زمان خودِ رسول گرامی صلی الله علیه و آله گرد آمده است.

هـ : شیخ طوسی (ت۴۶۰)؛ در کتاب «تبیان» بر مصونیت قرآن از هرنوع تحریف
تصریح می کند.(۱۸)

و : طبرسی(ت۵۴۸) در «مجمع البیان»؛ با تأکید بیشتر بر نفی تحریف اصرار
می ورزد.

اینها نمونه هایی است از بزرگان و پیشینیان که پایه گذاران عقیده شیعی و
تنظیم کنندگان اصول اعتقادی این طایفه هستند. اگر مسأله تحریف سخن صحیحی بود،
لااقل باید یکی از آنان، آن را می پذیرفت.

درمیان علمای معاصر شیعه، حضرت امام خمینی رحمه الله (ت۱۴۰۹) در سال
۱۳۳۴ ه . ش . ضمن تدریس اصول، مسأله تحریف قرآن را در حجّیت ظواهر مطرح
نمودند، و روایات تحریف را به گروه های چهارگانه تقسیم کردند و سرانجام به این نتیجه
رسیدند که عنایت مسلمانان به حفظ قرآن مانع از آن بود که قرآن تحریف شود، و
روایاتِ تحریف یا مجعول است و یا در صدد تفسیر آیات می باشد.(۱۹)

مسأله اختلاف قرائت ها درنظر محققان، مربوط به خود قاریان است و ارتباطی به
وحی الهی ندارد و قرآن جز به یک قرائت فرود نیامده است. امام صادق علیه السلام دراین باره
می فرماید:

«… إنّ القرآن واحد نزل من عند واحد ولکن الإختلاف یجیء مِنْ قِبَلِ
الرواه».(۲۰)

«قرآن یکی است و از نزد خدای یگانه فرود آمده و اختلاف از آن راویان است.»

دلیل آن روشن است؛ زیرا هریک از قراء، بر قرائتِ خود، دلیلی ـ غیر از سماع از
پیامبر صلی الله علیه و آله ـ اقامه می کند. اگر واقعاً این قرائت ها با سند صحیح از پیامبر به آنان رسیده
باشد، در این صورت اقامه حجت بی معنا خواهد بود، از این جهت ما معتقدیم قرآنِ
واقعی همین قرائت فعلی (عاصم به روایت حفص) است که مأخوذ از قرائت علی علیه السلام
بوده و او هم از پیامبر گرفته است و برای ما همین افتخار بس که امام شیعه، هم حافظ و
نگهبانِ قرائت قرآن است و هم نگهبان حدیث پیامبر رحمه الله زیرا قرآن کنونی که از طریق
عاصم به ما رسیده، همان قرائت علی بن ابی طالب علیه السلام است؛ همچنان که حدیث نبوی
به وسیله علی در کتاب عظیمی جمع گردید و در اختیار پیشوایان و امامان بود ولی خلفا
نوشتن حدیث را ممنوع ساختند، و این ممنوعیت تا سال ۱۴۳ ادامه داشت و ناگهان در
عصر منصور دوانیقی تحریم شکست و نگارش حدیث از محاق تحریم بیرون آمد.

مسأله ای به نام «منسوخ التلاوه»

در صحاح و مسانید، آیه ای است به نام «آیه رجم» که سبک جمله بندی اش، حاکی
از مجعول بودن آن است ولی نویسندگان صحاح آن را جزو قرآن دانسته و از عمربن
خطاب چنین نقل می کنند که او گفت: «لولا أنّی أخاف أن یقال: زاد عمر فیالقرآن، اثبت
هذه الآیه فإنّا کنّا نقرأها علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله : الشیخ و الشیخه إذا زنیا فارجموهما ألبته بما
قضیا من الشهوه، نکالاً من اللّه واللّه عزیز حکیم».(۲۱)

محققان اهل سنت، که قرآن را از هرنوع تحریف مصون می دانند، در برابر این
روایت و نظایر آن انگشت تعجب به دندان گرفته و راه چاره ای اندیشیده اند و گفته اند:
این آیه و نظایر آن، از قبیل آیات «منسوخ التلاوه» است؛ یعنی روزگاری جزو قرآن بوده
لیکن بعدها تلاوت آن منسوخ گردیده است، هرچند مضمون آن به قوت خود باقی
است؛ زیرا رجم شیخ و شیخه از احکام قطعی اسلام می باشد.

اکنون در این جا دو مطلب را یادآور می شویم:

۱ ـ هرگاه آیه ای ازنظر مضمون، منسوخ نباشد (چنان که در مورد رجم چنین است)
چرا باید لفظ آن از قرآن حذف شود؟! آیا الفاظ آن در حدّ تحدی نبوده و از نظر فصاحت
و بلاغت به پایه آیات دیگر نمی رسید که حذف گردید؟ اگر چنین بود، چرا از اول فرود
آمد و اگر واجد شرایط اعجاز بود چرا حذف گردید.

اگر مضمون آیه منسوخ شده بود، می شد برای حذف آن مجوّزی ساخت ولی
فرض این است که معنای آیه به قوّت خود باقی است و لفظ آن حذف شده است و این
نوعی تحریف ناپسندی است که عقل و خرد آن را صحیح نمی داند.

چیزی که محققان را بر این کار واداشته، آن است که صحیح بخاری در نزد آنان،
بسان کتاب الهی خدشه پذیر نیست! اگر آنان به خود اجازه می دادند که این کتاب نیز
مانند دیگر کتاب های بشری خدشه پذیر باشد، رد روایت آسان تر از آن است که به مسأله
منسوخ التلاوه پناه ببرند و درحقیقت از زیر باران برخیزند و زیر ناودان قرار گیرند!

فرض کنیم که منسوخ التلاوه اصلی است صحیح، چرا روایات تحریف را، که در
کتب شیعه وارد شده، از این طریق تصحیح نمی کنید.

قرطبی(ت۶۷۱) در تفسیر خود «الجامع لأحکام القرآن»، در اول سوره احزاب
می نویسد: این سوره دارای ۷۳ آیه است، سپس اضافه می کند:

«و کانت هذه السوره تعدل سوره البقره و کانت فیها آیه الرجم؛ «الشیخ و
الشیخه إذا زنیا فارجموهما ألبته نکالاً من اللّه واللّه عزیز حکیم!» ذکره أبوبکر
الأنباری عن أبیّ بن کعب».(۲۲)

این سوره در آغاز و به هنگام نزول، به اندازه سوره بقره بود(۲۸۶ آیه) و آیه رجم
که می گوید: «اگر مرد و یا زنِ پیر زنا کردند، آن دو را سنگسار کنید، این انتقامی است از خدا،
خدا قدرتمند و حکیم است!» در آن بود.

و آنگاه از عایشه نقل می کند که سوره احزاب در عصر پیامبر ۲۰۰ آیه بود، ولی
هنگام نوشتنِ قرآن، جز بر آیات موجود (۷۳ آیه) دست نیافتند!(۲۳)

قرطبی سپس دست و پا زده است تا با حفظ صحّت حدیث، آن را بدین صورت که:
«این آیات پس از نزول به امر الهی، به سوی او بازگشته است» توجیه کند.

شکی نیست که این اخبار کاملاً بی اساس است و نزول آیاتی در حدّ اعجاز و رفع
آن، کار حکیمانه ای نیست، به خصوص اگر معانی آن از رسمیت برخوردار باشد. حالا
فرض کنید آنچه که آنان می گویند صحیح است، چرا چنین عذری را در روایات شیعه
نمی پذیرند؟! شیعه هم حق دارد بگوید آیاتی که به عنوان تحریف در کتب حدیث وارد
شده جزء آیات منسوخ التلاوه است و روزگاری جزو قرآن بوده و سپس از آن اخراج
شده و مانند آیه رجم در اختیار ما باقی مانده است.

به نظر می رسد که این بحثِ فشرده درباره نفی این تهمت (تحریف قرآن) کافی
باشد، خوشبختانه علمای محقق ما کتاب های گسترده در نفی این تهمت نوشته اند و در
این میان شما می توانید دو کتاب «صیانه القرآن من التحریف» و «التحقیق فی
نفی التحریف» را مطالعه کنید.

مصحف فاطمه چیست؟

گاهی علما و دانشمندان اهل سنت، از مصحف فاطمه سراغ می گیرند و تصوّر
می کنند که مصحب به معنای قرآن است و دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن خاصی داشته که
با این قرآن متفاوت بوده است!

باید یادآور شویم که واژه «صحف» در قرآن به معنای مطلق کتاب آمده است،
چنان که می فرماید:

ـ وَ إذَا الصُّحُفُ نُشِرَت.(۲۴)

«آنگاه که نامه های اعمال منتشر گردد.»

ـ إنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الأولی * صُحُفِ إبراهِیمَ وَ مُوسی.(۲۵)

«این، در صحیفه های نخستین، در کتاب ابراهیم و موسی است.»

و همچنین «مصحف» نیز از همین ماده اخذ شده و به معنای دفتر یا کتابِ جلد شده
به کار می رفت و در صدر اسلام حتی پس از درگذشت پیامبر، «مصحف» نام قرآن نبود
بلکه هر کتاب مجلّدی را مصحف می نامیدند.

ابن ابی داود سجستانی در باب گردآوری قرآن، در مصحفی از محمد بن سیرین نقل
می کند: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله درگذشت، علی علیه السلام سوگند یادکرد: «عبایی بردوش نکنم مگر
این که قرآن را در مصحفی گردآورم»؛ (اقسم علیٌّ علی أن لا یرتدی الردی إلاّ لجمعه حتّی
یجمع القرآن فی مصحف).

و نیز ابی العالیه نقل می کند:

«إنَّهم جَمعوا القرآن فی مصحف فی خلافَه أبی بَکر».

«آنان قرآن را در خلافت ابی بکر در مصحفی جمع کردند.»

و نیز از حسین علیه السلام نقل می کند:

«إنَّ عمر بن الخطاب أمر بجمع القرآن و کان أوّل من جمعه فی المصحف».

«عمر بن خطاب فرمان به گردآوری قرآن داد و او اول کسی است که قرآن را در
مصحف جمع کرد.»(۲۶)

این جمله ها حاکی است که در آن روزگار، مصحف به معنای دفتر بزرگ و یا کتابی
مجلد بوده که اوراق را از پراکنده شدن حفظ می کرده، سپس به مرور زمان اختصاص به
قرآن یافته است.

اتفاقاً روایات پیشوایان ما حاکی است که حتی در زمان آنان، لفظِ مصحف به معنای
کتاب و یا دفتر مکتوب بوده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«من قرأ القرآن فی المصحف متبع ببصره».(۲۷)

«هرکس قرآن را از روی برگ های مجلد بخواند، از چشم خود بهره می گیرد.»

و نیز در حدیثی دیگر آمده است:

«قراءه القرآن فی المصحف تخفّف العذاب عن الوالدین».(۲۸)

«خواندن قرآن از روی برگ های مجلد، عذاب را از پدر و مادر کم می کند.»

مورّخان درباره ترجمه خالد بن معدان می نویسد:

«إنّ خالد بن معدان کان علمه فی مصحف له ازار و عری».(۲۹)

«خالد بن معدان دانش خود را در دفتری ضبط کرده بود که برای آن دکمه ها و دستگیره
داشت.»

خالد بن معدان از تابعین بوده و هفتاد صحابی را درک کرده است. و ابن اثیر ترجمه
آن را در ماده کلاعی آورده است.(۳۰)

پس تا اینجا روشن شد که تا پایان قرن اول، لفظ «مصحف» به معنای کتاب مجلد و یا
دفترچه جلد شده بود که افراد دانش و آگاهیِ خود را در آن ضبط می کردند. و اگر بعدها
قرآن را مصحف گفته اند، چون از ذهن ها بیرون آمده و بر برگ ها نوشته شد و به صورت
مجلّد درآمد.

باتوجه به این مسأله، نباید در شگفت باشیم که دخت گرامی پیامبر دارای مصحفی
باشد و دانش و آگاهی های خود را که از پدر بزرگوارش برگرفته بود، در آن بنویسد و
برای فرزندان خود، به صورت بهترین میراث، به یادگار بگذارد.

خوشبختانه فرزندان فاطمه علیهاالسلام حقیقت و واقع این مصحف را شناسانده و گفته اند:
این مصحف، جز یک رشته آگاهی هایی که از پدر بزرگوارش شنیده و یا از طریق دیگر
به دست آورده، چیز دیگری نیست. اینک برخی از روایات را می آوریم:

حسن بن علی فرمود: «نزد ما جامعه ای است که در آن حلال و حرام وارد شده و
مصحف فاطمه هست در حالی که در آن کلمه ای از قرآن نیست بلکه املای رسول خدا صلی الله علیه و آله و خط
علی علیه السلام است و همگی دراختیار ماست.»(۳۱)

باتوجه به این حدیث و نصوص پیشین، نباید شک کرد که مصحف فاطمه ارتباطی
به قرآن ندارد و آن کتاب مجلدی بوده که در آن حقایق و معارفی که از پیامبر گرامی
شنیده شده بود، ضبط گردیده است.

۴ ـ تهمت تکفیر صحابه

از افتراها و سخنان بی اساس منسوب به شیعه، تکفیر یاران رسول خدا است. این
تهمت آنچنان در اعماق اذهان برخی رخنه کرده که غالباً آن را به رخ می کشیدند.

در سال ۱۴۱۹ ه . ق . برابر با ۱۳۷۷ ه . ش . در دانشگاه آل البیت اردن به سخنرانی
دعوت شدم، استادی از اساتید آنجا درباره این موضوع با من به گفتگو پرداخت، به او
گفتم: پیامبر گرامی فزونتر از صد هزار صحابی داشت که تقریباً نام ۱۵ هزار از آنها ضبط
گر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.