پاورپوینت کامل جامعه شیعه در مدینه ـ نخاوله (۲) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جامعه شیعه در مدینه ـ نخاوله (۲) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جامعه شیعه در مدینه ـ نخاوله (۲) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جامعه شیعه در مدینه ـ نخاوله (۲) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۷۰
در شماره ۲۵ این مجلّه بخش نخست «جامعه شیعه در مدینه» را تقدیم شما
خوانندگان گرامی کردیم و وعده دادیم دو بخش دیگر آن را در شماره های
بعد بیاوریم و اینک دوّمین قسمت آن را که به شرح حال نخاوله پرداخته
است از نظر شما می گذرانیم:
اشراف حسینی در دوره جدید
در قرن نوزدهم و بیستم، بسیاری
از مسافرانی که به مدینه رفته اند از
عقاید شیعی اشراف بنوحسین سخن گفته اند. سید محسن امین در باره آنها نوشته است:
«در مدینه و مکه شیعیانی زندگی می کنند؛ همینطور در برخی نقاط دیگر (حجاز). امیران
حسینی برای مدتی طولانی حاکم مدینه بوده اند. آنها شیعه دوازده امامی هستند که تاکنون
هرگز نتوانسته اند مذهب خود را در مدینه و خارج آن آشکار
کنند. در «العوالی» و جاهای دیگر، شمار زیادی از آنها زندگی می کنند.»(۱)
وی در عبارت دیگری افزوده است:
«در مدینه محلّه ای وجود دارد که ساکنان آن شیعه هستند. همچنین در مدینه طایفه هواشم
که در اصل حسینی، علوی و شیعه اند زندگی می کنند. من برخی کتابهای شیعی را در
دستان آنها دیدم. آنها هنوز متولّیِ وقفی هستند که برای تهیه غذای روز عاشورا اختصاص
داده شده است.»(۲)
روشن است که عقاید فردیِ اشراف حسینیِ مدینه، در ارتباط با زائران شیعه، باید
به گونه ای بروز می کرد که میهمانان گرایش شیعیِ آنها را درک می کردند.
امین الدوله، یک ایرانی سیاستمدار که گزارش سفر خود را در سال ۱۸۹۹ به مدینه
نوشته، در بین میزبانانِ خود، از شریف علی رییس بنوالحسین به عنوان کسی که سخت
به تشیع علاقه داشت و دارای مذاق تشیع بود، یاد کرده است. از نظر امین الدوله، این
نتیجه طبیعی بستگی خاندانی و شرافت نسبی اوست. او در خانه شریف، در نزدیک
العوالی توانسته است بدون تقیه نماز بخواند.(۳)
نمی توان نامحتمل دانست که برخی از مردم مدینه در برابر پرسش زائران شیعه از
آنها ـ در مورد مذهبشان ـ پاسخ دروغ داده باشند. Doughty از شخصی یاد کرده که
پدرش به یک کاروان ایرانی اجازه داد تا نخلستان وی را اجاره کنند، احتمالا به آن دلیل
که آنها به خاطر این محل پول زیادی می دادند، اما برای تحقیر آنها، یک مرد جوان
عیبجو، در حضورشان ادای شیعه بودن در می آورد(۴)… این نقل به ما هشدار می دهد که
ممکن است برخی از آگاهی هایی که سیّاحان از وجود شیعه در مدینه داده اند نادرست
باشد. این خطاها ممکن است ناشی از نوعی نیرنگ باشد؛ چه از ناحیه شیعیان زائر، یا
افکار واهی یا هر دو.
افزون بر اشراف، رهبر قبیله منطقه هم توانست با شخصیت برجسته ای از شیعه، از
خارج ارتباط استواری برقرار کند. یک نمونه قابل توجه، شیخ سعد جزاع (جزا) است که
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، رییس تیره احامده از طوایف قبیله حرب بود.(۵)
زمانی که در سال ۱۸۹۹ امین الدوله بعد از حج رهسپار مدینه شد،(۶) شیخ سعد با او و
همراهانش دیدار کرد.(۷) وی مهمانان ایرانی را در دیدار با اشراف و سایر اشخاص
همراهی کرده و گهگاه کار مترجمی را هم برای آنها انجام می داد. امین الدوله که از وی با
نام شیخ جزاع نخاولی یاد کرده، به نظر می رسد که دوستی سابقه داری با شیخ سعد
داشته و حتی اشاره به دیدار بعدی وی از تهران دارد.
شیخ سعد خانه ای در مدینه داشت که امین الدوله را در آن میهمان کرد، درست
زمانی که آن دو برای نخستین بار در فصل حج همان سال در مکه با یکدیگر ملاقات
کردند. او روابط محکم خود را با اشراف حفظ کرد. به نظر می رسد او به نوعی درگیر
نقشه ای شده بود که طرّاح امین الدوله بود. تا بدینوسیله پشتیبانی مالی را از سوی دولت
ایران برای شیعیان مدینه تأمین کند. با پولی که تهیه شد، برخی از نخاوله مجاز شدند تا به
عنوان دربان بقیع به کار گمارده شوند. در این صورت آنها مطمئن بودند زائران شیعه که
همیشه از سوی دربانان سنّیِ بقیع در محدودیت بودند، با حضور اینان، بدون محدودیت
می توانند به بقیع دسترسی داشته باشند. بر اساس نوشته امین الدوله تحریکات مخالفانِ
وی در کنار استعفایش از سمت صدراعظمی (در جولای سال ۱۸۹۸) مانع از اجرای این
طرح شد.(۸)
حتی در اوایل قرن بیستم، شماری از اشراف حسینی را شاهدیم که در عوالی و نیز
خود مدینه سکونت داشته و می توانستند سهمی در سیاست محلّی (و طبعا منطقه ای)
داشته باشند. در میان آنها شریف شحاته (بن علی) ـ که گاه مؤلفان عرب نام وی را
شحات و گاه شحاته می نویسند(۹) ـ در یک دوره برجستگی یافت. در شرحی که بتنونی
در سال ۱۹۱۰ درباره مدینه نوشته، آمده است: شحاته وکیل شریف مکه در امور
«العربان» یا بدوی ها بوده است.(۱۰) سکونت او در العوالی، وی را قادر می ساخت تا به
موازات نقشی که در حلّ بحران میان قبایل مدینه (و طبعا شامل تحکیم قدرت دولت
عثمانی) داشت به عنوان واسطه در حل و فصل مسائل قبیله ای عمل کند.
افزون بر این وظیفه رسمی، شحاته و برادر جوانش ناصر، پایگاهی برای زائران
شیعه در مدینه، به ویژه مساجد متبرکه جنوب شهر، همانند مسجد قبا و العوالی ایجاد
کردند. مهمان نوازی و حمایت این دو امیر، سبب ستایش آنها از سوی سید شرف الدین
در شرح حالِ خودنوشت او شده است. شرف الدین یک عالم شیعه لبنانی است
(م۱۹۵۷) همراه مادر و برخی از شخصیت های برجسته جنوب لبنان به مدینه سفر کرد و
در رمضان سال ۱۳۲۸/سپتامبر ۱۹۱۰، حدود شش ماه پس از بتنونی به مدینه رسید.
وی گفته است که در آنجا منطل راحتی در خانه «برادران مؤمن ما» نخاوله داشتیم. سپس
افزوده است:
«دو امیر، شریف شحاته و ناصر، همراه عده ای از مؤمنان (شیعیان) از عوالی به قصد دیدار
ما آمدند. آنها برای راحتی و نیز در احترام به ما، از هیچ کوششی فروگذار نکردند. در آن
زمان، هر دو امیر از موقعیت متنفذانه ای برخوردار بودند… ما تصمیم داشتیم تا برای
اعتکاف در مسجد النبی صلی الله علیه و آله بیتوته کنیم اما به خاطر اصرارشان در حمایت از ما، ما را از
این کار منع کردند…»(۱۱)
مطالب مشابهی را سید محسن امین در شرح حال خودنوشتش، در شرح یکی از
سه سفر خود به مدینه آورده است. او از مرد جوانی با نام شریف علی بن بُدیْری حسینی
یاد کرده که به سید محسن و همراهان او (از شیعیان سوریه) در رفتن به قبا و عوالی
خدمت کرده است. این شریف که فارسی نیز می دانسته، به عنوان میهمان سید محسن،
از دمشق هم دیدار کرده است.(۱۲)
این گزارش نشان می دهد که دیدار از قبا و عوالی در آن روزگار، حتّی برای شیعیان،
تنها با همراهی واسطه ای مانند یکی از شرفای حسینی ایمن بوده است. این وضعیت
منجر به یک گرایش فراگیر میان مدینه و حرب شد که بعدا به آن خواهیم پرداخت.(۱۳)
اینک به شرح حال شریف شحاته و برادرش ناصر می پردازیم:
گرچه این دو امیر حسینی مشارکت (و حتی نقش مهمی) در آنچه که به عنوان
«شورش عرب در سال ۱۹۱۶ ـ ۱۹۱۸» نامیده شد، داشتند، لیکن این مشارکت آشکارا
مورد بی توجهی بسیاری از مورخان قرار گرفته است. و اگر هم آنجا از آنها یاد شده،
گرایش های شیعی شان مورد غفلت واقع شده است!(۱۴) این مسأله تا حدی شگفت انگیز
است؛ چرا که یکی از منابع مهم با عنوان [T E. Lawrences Seven Pillars of
Wisdom] به وضوح این زمینه و اهمیت آن را شرح داده است.
لورنس به طور خاص در باره نقش برجسته شریف ناصر سخن گفته است. (در آن
زمان به عنوان اظهار نظر یک مؤلف با داشتن حدود بیست و هفت سال سن).
«ناصر احساس جالبی داشت، بیش از آنچه ما شنیده ایم و بیش از آنچه که از او انتظار
داشتیم. او راهگشای راهها و پیشگام حرکت فیصل بود. نخستین گلوله خود را در مدینه
شلیک کرد و آخرین آن را در مسلمیه (از توابع حلب)؛ زمانی که دولت ترکیه درخواست
صلح موقّت کرد و از ابتدا تا انتها، هرچه در باره او می توان گفت، خوب بود.
او برادرِ شحاته امیر مدینه است. خانواده آنها از نسل حسین فرزند علی علیه السلام و از اشراف و
سادات بودند. آنها شیعه بودند و از زمان کربلا حضور داشته اند و در حجاز، پس از امیران
مکه، در مرتبه دوم بوده اند.»(۱۵)
در گزارش مارس ۱۹۱۷ Lieut.-Col. Newcombe شرحی از یک تهاجم نظامی بر
ضد راه آهن حجاز آورده که شریف ناصر (شیعه ای از مدینه) در آن شرکت داشته
است.(۱۶) لورنس گاه از غرور ناصر و این که شریف و از شیعیان اصیل نسل علی و امام
حسین شهید است، ستایش مبالغه آمیز دارد. او از ناصر با عنوان ژنرال جنگجو یاد
می کند. ناصر پس از اندک زمانی توانست ثابت کند که به عنوان یک فیلسوف سیاسیِ
کوچک، می تواند سیاست فیصل را در تأسیس یک دولت عربی در دمشق درک کند.(۱۷)
ناصر، به رغم داشتن قدرت نظامی، آن گونه که لورنس اشاره کرده، یک کشاورز
بود که زمینش از دوران طفولیتش هیچگاه جنگ به خود ندید. او حتی طی جنگهایی که
بر ضد ترکها داشت، در آرزوی چیزی بود که لورنس آن را «قصر باغیِ او در نزدیکی
مدینه» می نامید.(۱۸)
منطقه باغیِ اطراف مدینه؛ محلی که شریف ناصر مانند دیگر افراد فامیلش
سکونت داشت، منطقه ای بود نخلستانی که از سوی مدافعان دولت عثمانی در مدینه
آسیبهایی دیده بود، آن گونه که Hogarthمی نویسد:
«باغهای نخلستانی، که در خارج مدینه در منطقه شرق و شمال شرق قرار داشت؛ همانجا که
نخلستانهای حومه العوالی بود، توسط سربازان ترک در ابتدای انقلاب ویران شد و بنی
علی، تیره ای از قبیله حرب، که بر روی آن نخلستانها کار می کردند، قتل عام شدند.»(۱۹)
زمینه این حوادث در منابع بریتانیایی روشن شده است. بر اساس دو گزارش
سرویس اطلاعاتی بریتانیا(۲۰) که در Arab Bulletin چاپ شده، بنی علی نخستین گروهی
بودند که آمادگی خود را برای پیوستن به شورش شرفا نشان دادند، اما پس از مدتی،
برخلاف سایر طوایف حرب، که بیشتر عوف را تشکیل می دادند، کم و بیش آشکارا به
جانب ترکها گرایش پیدا کردند.
به هر روی، آن ها در این سوی چیزی به دست نیاوردند و زمانی که در آگوست
۱۹۱۶، سربازان عثمانی، برای نخستین بار ـ بعد از آغاز انقلاب عرب ـ به منطقه عوالی
حمله کردند، بد رفتاری آشکاری را از سوی آنها شاهد بودند. این چیز شگفتی نبود،
آنگاه که بنو علی انگیزه مشترکی با نیروهای شرفا یافتند، بعد از آن که برخی از
قرارگاههای نیروهای عثمانی را در نزدیک مدینه در سال بعد شکست داده بودند.
به نظر می رسد که ناصر، بلافاصله بعد از آتش بس، به مدینه بازگشته، اما برادر
بزرگ وی، شحاته ـ که لورنس(۲۱) او را شرابخوار معرفی کرده ـ پس از ترک مخاصمه
توسط دولت عثمانی، در دهم ژوئن ۱۹۱۹ به عنوان قائم مقام (دولت) هاشمی در مدینه
تعیین شد.(۲۲) به هر روی، بعد از چند سال، شحاته بر نفوذ خود در منطقه افزود و در این
حال بود که در برابر شاه حسین و فرزندش، برای تحکیم کنترل مستقل خود بر مدینه
ایستاد و مقاومت کرد.
گزارش های انتقادی چندی (یا اظهار نظرهای کوتاه) توسط منابع عربی و غربی(۲۳)
در ارتباط با این سیاست، نشان از رفتار و روش شحاته در این زمینه دارد (که شامل
رقابت او با دیگر شرفا نیز هست). به نظر می رسد که حکومت نامطلوب او به عنوان
«قائم مقام» تا اندازه ای در کاهش قدرت هاشمی ها در برابر نیروهای ابن سعود، مؤثر
بوده است. در این ارتباط است که ما باز هم از ناصر رد پایی می بینیم.
وقتی سعودی ها و متحدان حجازیِ آنها، تقریبا محاصره مدینه را کامل کردند،
کنسول ایران در دمشق، حبیب اللّه خان عین الملک هویدا، همراه دستیار خود، در نوامبر
۱۹۲۵ راهیِ مدینه شد.(۲۴) در این زمان، شریف ناصربن علی تلگراف زیر را از جده
برای برادرش شحاته به مدینه فرستاد:
هشتم جمادی الأولی ۱۳۳۴/۲۴ نوامبر ۱۹۲۵:
«همه افراد نخاوله و (سایر) ساکنان سرکوب شده را جمع آوری کن. آنها را نزد کنسول
ایران ببر تا ظلمهایی که در حق آنها شده برای او بازگو کنند.»
روز بعد، شریف شحاته به وی چنین پاسخ داد:
«من مردم سرکوب شده و نخاوله را نزد کنسول حاضر کردم اما آنها (کنسول و هیأت
همراهش) بر اساس نصیحت من عمل نکردند.»(۲۵)
مدینه در ۱۹ جمادی الأولی سال ۱۳۴۴ (پنجم دسامبر ۱۹۲۵) تسلیم شد.(۲۶) به
این ترتیب حاکمیت طولانی هاشمی ها بر این شهر مقدس پایان یافت. همین رخدادها،
نشان داد که تلاشهای شریف شحاته برای بازگرداندن حاکمیت امیرنشین حسینی بر
مدینه ـ یا دست کم به بخشی از آن ـ شکست خورده است.
به نظر می رسد که دولت حسینیِ مدینه، به ویژه شحاته و برادرش ناصر، در
تلاشهایی که منجر به تشکیل سلطنت هاشمی در عراق شد دست نداشته اند. لورنس و
شماری دیگر از افسران انگلیسی، از استقرار سلطنت شاهزاده عبداللّه فرزند شاه
حسین، به عنوان حاکم عراق حمایت می کردند. لورنس به قصد توجیه این حرکت؛ یعنی
حمایت از این ادعای خود که: «عبداللّه می تواند در نزد اکثریت شیعه عراق مقبول واقع
شود»، او را به طور مکرر با این ویژگی Crypto-Shiahمعرفی می کرد، در حالی که وی
به طور رسمی، یک سنی شافعی بود.
شواهدی وجود دارد که عبداللّه ، برادرش فیصل و پدرش حسین، خود را به لورنس
و دیگر افسران انگلیسی و دیپلماتها چنان وانمود کرده بودند که سنیان آزادمنشی
هستند، با یک پیشینه دراز در داشتن گرایشهای شیعی. در مورد عبداللّه ، باورها تا آنجا
رسیده بود که وی شیعه جعفری است!(۲۷) شحاته و ناصر ـ دو شیعه واقعی ـ در یک
وضعیت مشابه، احتمالاً هرگز جاه طلبی سیاسی نداشته اند و نیز به دلایل دیگر، رقیبی
برای هاشمیان مکی در این بازی نبوده اند.
فهرستی که بلیهیشی، از شرفای حسینی مدینه جدید به دست داده (به بخش بعدی
بنگرید) نشان دهنده آن است که کم و بیش تمام خاندان حسینی هنوز در آنجا بسر
می برند. به هر روی، به نظر می رسد که نقش اجتماعی آنها محدود شده و به ویژه از تأثیر
سیاسی مستقیم، به طور کامل تهی گریده است. علی حافظ از شریف زید بن شحاته (به
احتمال قوی نواده فرد فوق الذکر قائم مقام) یاد کرده و گفته است که متولی زمین اطراف
بئر بضاعه بوده(۲۸) که به وسیله شریف شحاته و شریف ناصر بن شریف علی آل حیار
وقف شده بود.(۲۹)
وی در جای دیگر، از مردِ جوانی با نام «شریف ناصر بن علی بن شحاته» یاد
می کند که در نوامبر ۱۹۶۴ نخستین مهد کودک را در مدینه بنیاد گذاشت. در جولای
۱۹۶۲ (صفر ۱۳۸۲) محلی با عنوان «المعهد التجاری» باز کرد که در آنجا تایپ عربی و
انگلیسی را آموزش می داد.(۳۰)
اشراف حسینی نمی توانستند از زائران ایرانی، مانند گذشته؛ یعنی پیش از کنترل
سعودیها، پذیرایی و استقبال کنند. البته از آن جا که این رسم هنوز باقی بود به صورت
محتاطانه و گزینشی انجام می گرفت.
درباره شریف شاهین گفته اند که وی تعدادی از زائران شیعی را در سال ۱۹۴۲ به
خانه اش دعوت کرد و مقدمات ملاقات این زائران را با یکی از بستگان سلطان
عبدالعزیزبن سعود ترتیب داد. در این دیدار موضوع بحث انگیز عزاداریهای شیعه در
محرم و برخوردهای سخت کارگزاران سعودی مورد گفتگو بود.(۳۱)
ساداتی با نسب حسینی یا حسنی (که کم و بیش به صورت آشکار، سوابق شیعی
دارند) بعد از آن، همواره به طور رسمی یا نیمه رسمی، سمتی با عنوان
«مزورون» ـ [عنوانی شبیه مُطوّف] برای رسیدگی به زائران، به ویژه برای زائران شیعی ـ
داشتند.
در این باره نمونه ای از سال ۱۹۵۰ نقل شده است. سلطان حسین تابنده گنابادی(۳۲)
از یک شیعه محلی، از سادات حسنی با نام سید مصطفی عطار یاد کرده که مسؤولیت
پذیرایی زائران شیعه در مدینه را عهده دار بوده است. او افزوده است: برخی از اجداد
سیّدِ مزبور نیز در گذشته همین سمت را داشته اند. سید مصطفی (تا زمان استعفایش از
این سمت) برای مدتی شهردار مدینه بوده است. این اظهارات توسط دو نویسنده
سعودی تأیید شده است.(۳۳)
بلیهیشی در کتابش، در باره مدینه امروز، که در سال ۱۴۰۲/۲ـ۱۹۸۱ نوشته، به
شریف ماجد بن جدّوع بن منصور بن فهد بن راضی اشاره کرده که در عوالی زندگی
می کند و منبع اطلاعاتی وی برای شاخه های اشراف حسینی بوده است. بر اساس
گزارش وی، در حال حاضر، اشراف حسینی ساکن مدینه (شامل العوالی) به دوازده
شاخه زیر تقسیم می شوند:(۳۴)
ذاوی راضی و المبارک. اینها عنوان مشیخه را برای همه اشراف خاندان بنوحسین
به خود اختصاص داده اند. پس از آنها: العَسّاف، المَواسا، الزَرافه، البِرکه، العُمیره،
الشَمیسان، العلی، الزُهیر، الشَهیل، الشَقّارین، الشَیاهین.
نسبت به طوایفِ زیر مجموعه مربوط به نخاوله (به بحث های بعدی بنگرید)،
دشوار می توان تلفظ دقیق اسامی آنها را، که نویسندگان یاد کرده اند، دریافت.
افزون بر اشراف و نخاوله واقعی، در مدینه فعلی، خاندانی از شیعه های عرب (در
اصل عراقی) هستند که خاندان المشهدی (جمع آن المشاهده) یا عمران را تشکیل
می دهند. اینها در ظاهر سنی اند و تقریبا موقعیت بالایی در جامعه سنی به دست
آورده اند. این شامل چهره های علمی؛ مانند نویسنده محمود عیسی المشهدی نیز
می شود.(۳۵)
قبیله حرب و طوایف شیعه آن
دست کم تا آغاز دولت سعودی وهابی (۵ ـ۱۹۲۴) برخی از قبایل یا گروههایی از
قبایل حجاز، به طور عمده، قبیله حرب و جهینه، به طور آشکار خود را به عنوان شیعه
معرفی می کردند، بدون آن که در طول چند قرن، به صورت جدّی خود را وابسته به
مذهب خاصی مانند امامیه یا زیدیه مطرح کنند.(۳۶)
روحیه شورشی و جنگجوییِ برخی از این قبایل، که از آنها با عنوان «حروب»(۳۷) یاد
می شود، آثاری بر روی موقعیت شیعیان مدینه داشت، به ویژه بر روی شیعیانی که در
خارج از محدوه مدینه زندگی می کردند و «نخاوله» نامیده می شدند.
در قرن هجدهم، تنش مداومی میان ساکنان سنیِ مدینه ـ یعنی اکثریت جمعیت
شهر ـ و قبیله حرب وجود داشت. آخرین حمله آنها به شهر مقدس در سال
۱۱۴۸/۱۷۳۵ که گفته شده، در این حمله شهر و بسیاری از خانه های مردم غارت شد و
این مطلب از طرف یک شاعر با نام «السید البیتی»، شبیه به «اباحه المدینه» در واقعه حرّه
عنوان شده است.(۳۸) در دید سنیان مدینه، شیعیان طایفه بنوعلی ـ وابسته به حرب ـ
دشمنان خطرناک تری جلوه می کردند. به علاوه، برخی از خاندان های مدینه که به داشتن
عقیده رفض شهرت داشتند، مورد سوء ظن و دشمنی قرار داشتند. به هر روی، اکثریت
سنی شهر آنها را نوعی ستون پنجم در کنار شهر می دیدند، کسانی که به طور آشکار نیت
سوء خود را در باره جمعیت سنی شهر نشان می دادند.(۳۹)
در همین زمان، نیروهای عثمانی، حتی توان کنترل نواحی اطراف و نیز مناطق
اطرافِ نزدیک مدینه را نداشتند. مکانی مانند محله مسجد قبا نشان داد که برای آنان
نقطه امنی نیست؛ به طوری که بازسازی مسجد قبا برای مدتی به تأخیر افتاد، آنچنان که
صدر اعظم عثمانی ضمن گزارشی که در سال ۱۱۹۵ / ۸۱ـ۱۷۸۰ به سلطان نوشت، یاد
آورد شد که: اشقیاء البدو مکرر امنیت این منطقه را مختل کرده اند.»(۴۰)
تحت شرایطی که شرح آن گذشت، این به شدت تعجب انگیز است که بیشتر سنیان
مدینه، کوشش می کردند از ایجاد ارتباط با نخاوله بپرهیزند. یک مورد استثنا که از روی
شگفتی یا تردید در باره یکی از سنیان مدینه، اظهار شده، مطلبی است که عبدالرحمان
الأنصاری(۴۱) در باره عمر حضیرمی بیان کرده، می نویسد: «کان سیّ ء الأخلاق ویُعامل
الفلاّحین مِنَ النّخاوله».(۴۲)
به نظر می رسد که او در یک موردِ تقریبا مشابه، که در باره یک فرد برجسته سنی و
عالم است، سخت گیری کمتری کرده است. این مورد در باره سید محمد از خاندان
کبریت است.(۴۳) در باره او نوشته است: سید محمد فرزندی ـ اعم از پسر یا دختر ـ
نداشت و باغ خود را که معروف به سمیحه در عوالی بود و باغی که معروف به رملیه بوده
و در قبا قرار داشت، وقف بردگان آزادشده اش کرد که پس از مرگ آنها به پیران نخاوله
برسد.(۴۴)
روابط مخصوص و عمیق میان رؤسای قبایل شیعه حجاز و هم مذهبان شیعه ساکن
در اطراف مدینه، به ویژه در دوره جدید، می تواند در روشنگری هایی که توسط یک
عالم شیعه عراقی با نام محمد حسین مظفر (م ۱۹۶۱) آمده(۴۵) و نیز مطالب بیشتر
مشابهی که عالم و نویسنده معروف شیعه دیگر در قرن بیستم، سید محسن امین آمده،
بهتر روشن شود.(۴۶)
هر دوی اینها حوادثی را شرح می دهند که در دوره اخیر عثمانی رخ داده و در این
میان، مظفر از حادثه ای که به سال ۱۹۱۱ رخ داده سخن می گوید. عبارت او که در فصل
شیعه حجاز آورده و به بحث ما مربوط می شود، چنین است:
«در حال حاضر (زمان تألیف سال ۱۳۵۲/ ۴ـ۱۹۳۳) شمار شیعیان در میان قبایل (حجاز)،
بیش از شیعیان شهر نشین است؛ از جمله قبایل شیعه، طایفه بنوجهم و بنوعلی و برخی از
بنی عوف هستند. اما در شهرها، شمار زیادی شیعه در مدینه هستند؛ مانند نخاوله و نیز
شماری در روستاهای آن؛ مانند عوالی زندگی می کنند. به غیر از نخاوله، شمار اندکی
شیعه در مدینه هست؛ همان گونه که اندکی شیعه در مکه وجود دارد.
نبردی میان شیعیان مدینه و دولت عثمانی رخ داد که معروف است. این حادثه زمانی رخ داد
که شمار زیادی شیعه ـ بنوعلی از طایفه حرب ـ که در منطقه عوالی ـ یک روستا و یک منطقه
ـ زندگی می کردند، از طرف ترکها متهم
شدند که به دزدان و راهزنان پناه می دهند. به همین دلیل، ترکها تصمیم گرفتند در عوالی
بارو و حصار و قلعه بنا کنند، اما مردم که این تصمیم را در جهت نابودی خود می دانستند،
در این باره مقاومت کردند. به دنبال آن، سپاه عثمانی با شمار زیادی نیرو به آنان یورش
برد؛ در برابر، دیگر طوایفِ حرب نیز به دفاع از بنوعلی پرداختند.
زمانی که سپاه ترک به آنان حمله کرد، آنان با قدرت و شجاعت پایداری کردند. به دنبال این
حادثه، سپاه ترک شکست خورده به مدینه بازگشت؛ اما بنوعلی به محاصره آنان پرداختند
و تا برای دو ماه آنان را در محاصره داشتند. به همین دلیل این واقعه، به «واقعه الشهرین»
معروف شد. طی این محاصره، شمار زیادی از سپاهیان ترک کشته شدند، در حالی که هیچ
ضرری به مردم عوالی وارد نشد؛ چنان که گفته می شود: به غیر از یک سگ و بز کسی کشته
نشد. آغاز این حادثه در سوم شعبان سال ۱۳۲۹ بوده و یکی از شعرا، این حادثه را که به
پیروزی شیعه و شکست عثمانی منتهی شد، به زبان شعر بیان کرده است. به دنبال این
حادثه، موقعیت شیعیان مستضعف مدینه، بالا رفت.»(۴۷)
نکات کلّی آنچه را که مظفر آورده و نیز برخی از جزئیات را، می توان در برخی از
منابع دیگر سنیان و شیعیان و نیز نوشته های مؤلفان غربی، یافت.(۴۸) در متن حاضر،
خاطرات سید محسن امین از سه سفرش به مدینه، بسیار قابل توجه است. او احساس و
دریافتهای خود را طی دو سفری که در زمان امارت شریف حسین بن علی در مکه (بین
سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۶) داشته، بیان می کند. وی از شخصی با نام شیخ محمد علی
الهاجوج که عالم شیعی در منطقه عوالی بوده، یاد می کند و می گوید: او سالها در نجف
تحصیل کرده است.(۴۹) پدر این شیخ، که پیرمردی بوده، برای سید محسن امین داستانی
نقل کرده که چنین است:
در یکی از سالها، گروهی از مغربی ها و بخاری های مقیم مدینه، سعید پاشا، حاکم عثمانی
مدینه را متقاعد کردند تا حمله ای به منطقه عوالی کرده و به آنان و نیز ساکنان مدینه سلاح
بدهد تا با کمک هم، به
آن ناحیه حمله کنند. آنها توپی نیز برداشتند و اولین کاری که کردند، قطع آب به روی مردم
عوالی بود. همین طور نیروهایی را در مدخلهای ورودی گذاشتند تا هرچه از خوردنی و
پوشیدنی در دستان مردم عوالی می بینند، از آنان بگیرند. پیرمرد گفت: من مقداری برنج
خریده بودم که نگهبان از دست من گرفت. به او گفتم این را برای خوراک خودم خریده ام.
گفت: بروید علف بخورید. پس از آن، به عوالی حمله کردند و نخلهایی را که در مسیر بود، از
بین می بردند و توپ را بر فراز تپه ای نصب کردند. این زمان، تازه مردم عوالی خبردار شدند
و همچنان در اطراف متفرق بودند و تنها سی نفر که یکی از آنها پدر من محمد علی هاجوج
بود،
جمع شدند و توپخانه حمله کردند و او نیز توپ می انداخت. تا آن که نخاوله بالای تپه
رسیده، یک نفر را کشتند و بقیه را اسیر کردند؛ از جمله اسرا، همان شخصی بود که برنج را
از من گرفت و توهین کرد. او اکنون سخت هراسان بود؛ اما ما به وی گفتیم که ما اسیر را
نمی کشیم بلکه او را اکرام می کنیم. بالأخره دشمن شکست خورده، سلاح های خود را
انداختند و به مدینه گریختند و در را بستند. آنها حتی برای دفن کشتگان خود هم جرأت
بیرون آمدن نداشتند. به همین خاطر، برای هر کشته، پنج لیره به نخاوله می دادند تا جنازه
را به داخل مدینه ببرند و آنها را دفن کنند.»(۵۰)
سید محسن امین در ادامه توضیح می دهد که چطور نخاوله ـ که محله آنان خارج از
دیوار شهر در جنوب درِ «الجنائز»(۵۱) بود ـ توانستند کاری را انجام دهند که از آنان
خواسته شده بود، که به میدان جنگ بروند و جنازه های مجاهدان یا سربازانی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 