پاورپوینت کامل حضرت حمزه در جنگ اُحد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حضرت حمزه در جنگ اُحد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حضرت حمزه در جنگ اُحد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حضرت حمزه در جنگ اُحد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۴۸

در شماره های پیشین، مطالبی درباره فضایل حضرت حمزه علیه السلام و شخصیّت
معنوی آن بزرگوار از دیدگاه قرآن و حدیث و نیز در مورد دفاع آن حضرت از
اسلام و جانفشانی اش در صحنه های مختلف، به ویژه از نقش او در جنگ
بدر آوردیم. و اینک در این بخش از بحث، از حضور آن حضرت در جنگ
بدر و کیفیّت شهادتش سخن می گوییم:

از آنجا که ارزیابی اهمّیت این حضور، نیازمند بیان چگونگی جنگ اُحد
می باشد، پیش از بیان اصل موضوع، به ابعاد این جنگ، به طور اجمال
می پردازیم:

احد کجاست؟!

کوه اُحُد، که جنگ مهمّ اسلام و شرک در دامنه آن رخ داد، یکی از کوه های بسیار
مهمّ و مشهور مدینه است و در پنج کیلومتری شمال شرقی این شهر قرار دارد.

اُحد گرچه از دیگر کوه ها جدا و مستقل است، لیکن به صورت سلسله جبالی با
ده ها هزار کیلومتر طول و دو هزار کیلومتر عرض، طولانی ترین کوه در جزیره العرب
محسوب می شود.

نامگذاری این کوه به «اُحد»؟!

در تسمیه و نامگذاری این کوه به احد، نظریه های گوناگون نقل شده است، ولی
مناسبترینش آن است که این کوه را، چون متوحّد و مستقل از کوه های دیگر است، اُحُد
خوانده اند.

فضیلت اُحد:

۱ ـ روشن است که آنچه در فضیلت مدینه گفته اند، شامل اُحد نیز هست؛ از رسول
خدا صلی الله علیه و آله احادیث فراوان درباره فضیلت مدینه نقل شده است؛ مانند: تفضیل و برتری این
شهر بر دیگر شهرها. دعا کردن آن حضرت بر مردم این شهر. استشفا با خرمای آن و
حرم بودن مدینه و نهی از صید حیوانات و قطع درختان آن.

چون اُحد در داخل محدوده مدینه است، مشمول همه این فضایل نیز خواهد بود؛
زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مدینه از عیر تا ثور حرم است.»(۱) و ثور کوهی است که در
پشت کوه اُحد قرار گرفته و این حدیث در واقع بیانگر حدّ شرقی و حدّ غربی مدینه
می باشد.

۲ ـ احد کوهی است که ما را دوست می دارد…

گذشته از فضایل عمومی، که درباره کوه احد اشاره کردیم، درباره این کوه به طور
خاصّ نیز فضایلی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل گردیده که یکی از آنها چنین است:

«هذا جَبَلٌ یُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ».(۲)

«این (اُحد) کوهی است که ما را دوست می دارد و ما هم آن را دوست می داریم.»

درمفهوم این حدیث توجیهات مختلفی ذکر شده و بهترین توجیه آن است که این
جمله مجازی است و مضاف در آن حذف شده است؛ مانند «واسئل القریه» و مراد از
اُحد اهل آن است؛ یعنی افرادی که در کنار این کوه به شهادت رسیده اند و پیکر خونین
آنها در دامنه این کوه به خاک سپرده شده، ما را دوست می دارند و ما هم آنها را دوست
می داریم و بر شهادت و از خودگذشتگی آنان ارج می نهیم و مسلمانان نیزبایدبه پیروی از
رسول خدا صلی الله علیه و آله تا قیامت در حفظ این ارزش معنوی کوشا باشند.

این معنی، با توجّه به اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله این جمله را پس از جنگ احد و به
هنگام مراجعت از سفر حج(۳) و در مراجعت از جنگ خیبر(۴) فرموده است مناسب به نظر
می رسد.

قبر هارون در اُحد؟!

ابن شبه حدیثی نقل می کند که در آن آمده است: حضرت موسی همراه برادرش
هارون به قصد زیارت خانه خدا حرکت کردند و چون به منطقه مدینه رسیدند، از ترس
یهود! در خارج شهر و در کوه احد به استراحت پرداختند و این در حالی بود که هارون
سخت مریض بود و از دنیا رفت و موسی علیه السلام پیکر او را در همانجا دفن کرد.(۵)

سمهودی پس از نقل گفتار ابن شبّه می گوید: در کوه احد درّه ای است معروف به
درّه هارون و عوام الناس خیال می کنند قبر هارون در انتهای آن است! سمهودی سپس این
مطلب را تضعیف می کند و می گوید: «وَهُوَ بَعیدٌ حِسّا وَمَعْنیً».(۶)

گفتنی است در این اواخر در بعضی از کتابهای فارسی که از این قبر خیالی (طبق
نظریه سمهودی) سخن به میان آمده، به هنگام استنساخ و چاپ، کلمه «قبر» به «قبّه»
تبدیل شده است و چون «قبّه» و «بقعه» دارای یک مفهوم اند، به تدریج همان کلمه بقعه را
به کار برده اند و لذا برای بعضی از نویسندگان این ذهنیّت به وجود آمده است که
«هارون» در کوه احد دارای «بقعه» و گنبد و بارگاه است. که اگر اصل موضوع و دفن شدن
وی در این کوه صحّت داشته باشد، اینک بعد از هزاران سال از این قبر و از این بقعه نام و
نشانی وجود ندارد.

اینگونه است که بعضی از مطالب تاریخی، ناخودآگاه در مسیر تحریف قرار
می گیرد.

حرکت مشرکین به سوی مدینه

به طوری که در شماره بیست و نهم فصلنامه آوردیم، مشرکان مکّه پس از جنگ
بدر، به سرپرستی ابوسفیان، تصمیم گرفتند تا همه قوای خود را متمرکز کنند و خود را از
قید آنچه به نام محمّد و اسلام وجود دارد رها سازند. در ضمن به دردهای عمیق خود که
از کشتگان و اسرای جنگ بدر در دل داشتند التیام بخشند و بر همان تصمیم در سال
سوّم هجرت و یکسال پس از جنگ بدر، پنج هزار نفر جنگجو به فرماندهی ابوسفیان به
همراه پانزده نفر از زنان قریش به سرپرستی هند همسر ابوسفیان و با دویست اسب و سه
هزار شتر و هفتصد نفر زره دار به سوی مدینه حرکت کردند. آماده شدن قریش را عباس
عموی پیامبر صلی الله علیه و آله به وی گزارش داده بود و رسول اللّه در انتظار چنین حمله ای به سر
می برد ولی تا جهت حمله قریش مشخّص نشده بود، آن حضرت از مدینه خارج نشد.

روز چهارشنبه سیزده شوال، نیروی مشرکان خود را به کنار اُحد رسانید و در دامنه
این کوه، در میان نخلستان، در محلّ مسطّحی و در کنار درّه ای که می توانست در شرایط
سخت برای آنان مأمنی باشد فرود آمد و تا روز جمعه به استراحت و طرح نقشه جنگ
پرداخت.

پیامبر صلی الله علیه و آله پس از اقامه نماز جمعه، همراه هزار نفر به سوی احد حرکت کرد.
عبداللّه بن اُبیّ سرکرده منافقین، با سیصد نفر از همفکرانش از میانه راه برگشت و رسول
خدا صلی الله علیه و آله با هفتصد نفر که صد نفر از آنان زره دار و پنجاه نفر کماندار و تیرانداز بود و تنها
دو اسب به همراه داشتند وارد منطقه اُحد گردید و چند نفر نوجوان را به خاطر کمی
سنّشان از حضور در جنگ منع کرد.

چون مجاهدان به اُحد رسیدند، پیامبر پنجاه نفر تیرانداز را به فرماندهی عبداللّه بن
جبیر بر لب درّه گذاشت و دستور داد ما چه در حال فتح باشیم و چه در حال شکست،
شما در جای خود استوار بمانید حتّی اگر ببینید اجساد ما در روی زمین مانده و یا دشمن
ما را به درون مدینه راند و یا ما دشمن را تا مکّه عقب راندیم شما از جای خود حرکت
نکنید(۷) آنگاه به لشکریان دستور داد: تا از طرف من فرمان نرسد شما جنگ آغاز نکنید.

جنگ اُحد در مرحله نخست:

جنگ اُحد که روزشنبه ۱۵ شوّال رخ داد، در دو مرحله مختلف انجام گرفت؛ در
مرحله اوّل قریش شکست خوردند و در مرحله دوم شکست نصیب مسلمانان شد.

جنگ ابتدا تن به تن بود و نُه تن از پرچمداران قریش پشت سر هم وارد میدان
شدند که یکی پس از دیگری به هلاکت رسیدند و این موضوع موجب تضعیف روحیه
آنان گردید. سرانجام ناگزیر به حمله عمومی شدند و جنگ به اوج خود رسید، به طوری
که هند و دیگر زنان قریش که از زیبایی و آرایش برخوردار بودند، برای تشویق مشرکین
وارد معرکه شدند و در میان صفوف می چرخیدند و دف زنان و گریه کنان جنگ جویان
خود را با اسم و رسم صدا کرده و کشته شدگان بدر را به یاد آنان می آوردند.

کلماتِ: ننگ و شرف و حمیّت و غیرت و … را با آهنگها و آوازهای محرّک و
حماسی می خواندند و مشرکان را بر حملات شدید و پایداری در مقابل مسلمانان
تشویق می کردند.

طبری می گوید: در هنگامه جنگ تهاجمی، عدّه ای از مسلمانان و در رأس آنها
ابودجانه و حمزه بن عبدالمطّلب و علی بن ابی طالب وارد صحنه شدند و دشمن را در هم
شکستند وتا آخر صفوف پیش رفتند، در نتیجه خداوند مسلمانان را پیروز گردانید و
شکست قطعی را بر مشرکان وارد آورد؛ «وَقاتَلَ اَبودجانه حتّی أمعَن فی النّاس وحمزهُ بن
عبدالمطّلب وَعلیّ بن ابیطالب فی رجالٍ من المسلمین، فَأَنْزل اللّه نَصرَهُ وصدّقهم وعده
فحسُّوهم بالسیوف حتّی کشفوهم وکانت الهزیمه لا شکّ فیها».(۸)

و لذا کار بر قریشیان سخت گردید و در تهاجم عمومی هم نتوانستند کاری از پیش
ببرند و هزیمت و فرارشان آغاز شد و از ترس جان خود به درّه ها و کوه ها پناه بردند و
مقرّ خویش را بدون مراقب رها ساختند.

مرحله دوّم جنگ و علل شکستمسلمانان!

پس از شکست سختی که بر قریش وارد گردید، صحنه جنگ دگرگون شد؛ زیرا
گروهی از مسلمانان که هزیمت دشمن را دیدند، به درون درّه ای که مقرّ آنها بود حمله
بردند و به جمع آوری غنیمت پرداختند. در این هنگام گروه تیراندازان که به دستور
رسول خدا صلی الله علیه و آله در دهانه درّه پاس می دادند، علی رغم مخالفت فرمانده شان، عبداللّه بن
جبیر، بجز ده تن، به سوی مقرّ مشرکان برای غارت غنائم پایین آمدند.

خالدبن ولید، فرمانده اسب سوارانِ قریش از این فرصت استفاده کرد و با
همراهانش کوه را دور زد و عبداللّه بن جبیر را با یاران اندکش به سادگی از سرراه
برداشت، آنگاه از دهانه درّه فرود آمد و مسلمانانی را که از همه جا بی خبر بر سر غنایم
گرد آمده بودند به زیر شمشیر گرفت و از سوی دیگر زنان قریش صحنه گردان غائله
شدند و از کوه سرازیر گشته موها را پریشان و گریبان ها را چاک کردند و با پستان های
برهنه و فریادهای جنون آمیز، فراریان خود را بازگرداندند و حمله مجدّد دشمن آغاز
شد! این اوّلین عامل شکست مسلمانان بود.

دوّمین عاملی که در شکست سپاه اسلام نقش داشت خبر کشته شدنِ رسول
خدا صلی الله علیه و آله بود. در گرماگرم جنگ و درگیری که پیامبر مجروح شد و در گودالی افتاد،
«سراقه» فریاد برآورد: «محمّد کشته شد!» این خبر در میان سپاه شرک و در جبهه پریشان
مسلمانان به سرعتِ برق پیچید و موجب شکست روحیه مسلمانان و تقویت روحی
مشرکان گردید.

اینجا بود که گروهی از مسلمانان دست به عقب نشینی زدند و فرارشان شروع شد و
به گفته «ابن عقبه» در میان این گروه آنچنان سردرگمی و از هم گسیختگی به وجود آمد که
به جای دشمن به خودی ها حمله می کردند و برادر مسلمان خود را مجروح
می ساختند.(۹)

مورّخان، از جمله طبری صحنه این مرحله از جنگ را چنین توصیف می کند:

«مسلمانان با پدید آمدن شکست و شایعه کشته شدن رسول خدا صلی الله علیه و آله ، به سه گروه
تقسیم شدند: تعدادی مجروح شده و از کار افتادند. بعضی استقامت ورزیدند تا به
شهادت رسیدند و گروه سوّمی فرار کردند و جان به سلامت بردند! (وکان المسلمون لمّا
أصابهم ما أصابهم من البلاء اثلاثا؛ ثلث قتیل وثلث جریح وثلث منهزم).(۱۰)

و این خلاصه ای بود از دورنمای جنگ اُحد. بدیهی است اگر تمام مراحل و
جزئیات آن نوشته شود، کتاب مستقلی را به خود اختصاص می دهد، ولی ما با توجّه به
موضوع مقاله و بر اساس گفتار مورّخان که به هنگام هزیمت و شکست، مسلمانان به سه
گروه تقسیم شدند، نکات حساس و برجسته ای از این سه گروه را که می تواند مقدّمه بر
هدف اصلی این بحث؛ یعنی: «موقعیّت حضرت حمزه» و بیان کننده زوایای مختلف این
جنگ و روح شجاعت و شهامت و فداکاری گروهی از اصحاب رسول خدا باشد، در
اختیار خوانندگان عزیز قرار می دهیم:

مجروحان جنگ اُحد

۱ ـ رسول خدا صلی الله علیه و آله :

پیشتر اشاره کردیم که در جنگ احد تعدادی از مسلمانان مجروح شدند و با تن
مجروح و خون آلود به پیکار ادامه دادند و سرانجام از کار افتادند و به پشت جبهه انتقال
یافتند و یا به مقام ارجمند شهادت نائل آمدند. امّا متأسّفانه مشخصات همه مجروحان،
بجز تعدادی اندک، در منابع تاریخی منعکس نشده و این آثار ارزشمند تاریخ و زیباترین
جلوه های شجاعت و ایثار در راه ایمان و عقیده، به دست فراموشی سپرده شده است.

در رأس همه مجروحانِ جنگ احد باید شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله را نام برد؛ زیرا آن
بزرگوار در حالی که فرماندهی عالی جنگ را به عهده داشت و پرچمداران و فرماندهان
را هدایت و تعیین می کرد، حملات دشمن و دفاع سپاهیان اسلام را زیر نظر داشت و
خود نیز در حمله و دفاع شرکت داشت و با شجاعت و شهامت غیر قابل وصفی،
می جنگید. آنچنان جنگ کرد که تیرهایش تمام شد و مورد تعرّض دشمن قرار گرفت و به
شدّت مجروح گردید.(۱۱)

ابن اسحاق در شهامت رسول خدا صلی الله علیه و آله می نویسد: آن حضرت هنگامی که در میان
عدّه ای از صحابه در اثر شدّت جراحات بی حال افتاده بود، گروهی از مشرکان به
سرپرستی خالدبن ولید از کوه بالا رفتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله با مشاهده آنان گفت: «أللّهمّ لا
ینبغی لهُمْ أن یَعْلُونا»؛ «خدایا! سزاوار نیست که مشرکان در جایگاه بالاتر از ما مسلمانان قرار
گیرند.» همین توجّه و گفتار رسول خدا موجب گردید که عدّه ای از مسلمانان به گروه
مشرکین حمله بردند و از کوه سرازیر کردند و متفرقشان ساختند.(۱۲)

به هر حال در اوج شدّت جنگ، یکی از مشرکین به نام عبداللّه بن قمئه رسول خدا
را با سنگ مورد اصابت قرار دارد و در اثرِ آن، پیشانی و بینی آن حضرت به شدّت
مجروح شد و دندانش شکست و لب مبارکش شکافت.

ابن اسحاق می گوید در این حال که رسول خدا صلی الله علیه و آله خون از صورتش پاک می کرد،
چنین می فرمود:

«کیف یفلح قومٌ قد خضبوا وجه نبیّهم وهو یدعوهم الی ربّهم».(۱۳)

«چگونه رستگار خواهند شد مردمی که پیامبرشان به سوی خدا دعوت می کند و آنان
صورتش را به خونش رنگین می سازند!»

و بنا به نقل ابن هشام در اثر حمله عبداللّه بن قمئه علاوه بر شکستن دندان
رسول اللّه ، دو حلقه از حلقه های زره آن حضرت به گونه اش رفت، ابوعبیده جرّاح آنها را
در آورد و موجب کنده شدن دو دندان دیگر آن حضرت شد.(۱۴)

شدّت جراحات پیامبر را می توان از دو مطلب زیر به دست آورد:

وقتی جنگ پایان یافت، امیر مؤمنان با سپر خویش از مهراس؛ آبی که در گودی
سنگ های کوه جمع شده بود، می آورد و به صورت رسول خدا صلی الله علیه و آله می ریخت و فاطمه
زهرا علیهاالسلام می شست و چون با ریختن آب سیلان خون بیشتر شد، فاطمه دخت پیامبر
قطعه حصیری سوزاند و خاکسترش را روی جراحات گذاشت تا خون بند آید.(۱۵)

پس از آرام شدن صحنه جنگ، رسول خدا صلی الله علیه و آله خواست فریضه ظهر را بجا آورد
لیکن در اثر ضعف و جراحات، نماز را نشسته خواند.(۱۶)

۲ ـ علی بن ابی طالب علیه السلام

در جنگ اُحد، دوّمین کسی که به شدّت مجروح شد و تا آخر استقامت کرد و از
جان رسول خدا صلی الله علیه و آله حمایت و حراست نمود، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام بود.

روشن است که نقش آن حضرت در این جنگ بیش از همه صحابه بود و ما اینک به
نقل بخشی از آنچه که مورّخان و محدّثان در این زمینه آورده اند، می پردازیم و گفتنی
است که بیشترین استناد ما در این زمینه، به منابع اهل سنّت می باشد.

در جنگ اُحد پرچم به دست علی علیه السلام است

در جنگ اُحد، پرچمِ لشکر در دست امیر مؤمنان علیه السلام بود، لیکن در اثنای جنگ،
چون رسول خدا صلی الله علیه و آله دید که پرچم کفر در دست شخصی از قبیله بنی عبدالدار است،
فرمود: «نَحْنُ اَوْفی مِنْهُم»؛ «ما، در وفای به عهد اولی تر از آنان هستیم.» ولذا پرچم را به
مُصعب بن عمیر، که او هم از قبیله «بنی عبدالدار» بود، تحویل داد و چون او به شهادت
رسید، پرچم مجددا در دست امیرمؤمنان علیه السلام قرار گرفت.(۱۷)

امیر مؤمنان و پرچمداران کفر

به طوری که پیشتر اشاره کردیم، در مرحله اوّل جنگ، که ابتدا به صورت تن به تن
بود، تعداد هشت یا نُه تن از پرچمداران مشرک، یکی پس از دیگری به هلاکت رسیدند و
همین موضوع موجب ضعف روحیّه آنان و موجب شکست قطعی جبهه شرک گردید.
طبق نظریه مورّخان و محدّثان همه این پرچمداران به وسیله امیر مؤمنان علیه السلام کشته شدند.

ابن اثیر می گوید: «وَکانَ الَّذِی قَتَل أصحاب اللّواء عَلِیّ»؛ «کسی که در جنگ تن به تن،
همه پرچمداران را به قتل رسانید، علی بود.»

او تعداد این پرچمداران را مشخص نکرده، ولی در تفسیر علی بن ابراهیم تعداد
آنها نُه تن آمده و هر یک به نام مشخّص گردیده و چگونگی کشته شدنشان به دست آن
حضرت، به طور مشروح آمده است.(۱۸)

اوّلین و شجاعترین پرچمدار مشرکان که وارد صحنه شد، طلحه بن عثمان بود. او
فریاد برآورد:

«ای اصحاب محمّد، به زعم شما خدا، را با شمشیرهای شما وارد دوزخ و شما را با
شمشیرهای ما وارد بهشت می کند، آیا در میان شما کسی هست که به شمشیر من وارد
بهشت شود یا مرا به دوزخ بفرستد؟»

در این هنگام علی علیه السلام از صف بیرون آمد و در پاسخ وی گفت:

«به خدا سوگند این من هستم که تو را به جهنّم خواهم فرستاد !»

آنگاه به طلحه حمله کرد و جنگ در بین آنان درگرفت. علی علیه السلام شمشیر طلحه را با
سپر رد کرد و بلافاصله پای او را قطع نمود. طلحه به روی خاک افتاد، او که مرگ را با
چشم خود می دید، عورتش را آشکار ساخت و با عجز و لابه، به علی علیه السلام گفت: ای پسر
عم،(۱۹) تو را به خدا سوگند دست از من بدار! علی علیه السلام به سوی لشکر برگشت و رسول
خدا بر این پیروزی تکبیر گفت، آنگاه فرمود: ای علی، چرا دشمنت را نکشتی؟ عرض
کرد: چون او عورتش را آشکار کرد و مرا سوگند داد، من هم شرم کردم به سوی او
برگردم.(۲۰)

ابن کثیر دمشقی پس از نقل این ماجرا می گوید: در دوران زندگی امیر مؤمنان علیه السلام
این عملکرد مکرّر اتّفاق می افتاده است؛ زیرا در جنگ صفین آن حضرت وقتی به بسربن
ارطاه حمله کرد، او هم عورتش را هویدا ساخت و علی علیه السلام از کشتن وی منصرف گردید
و همچنین از کشتن عمروبن عاص هم آنگاه که عورتش را آشکار کرد، خودداری
نمود.(۲۱)

یا علی به پیش!

علی در مقابل دشمن بود که رسول خدا از کنار پرچم انصار بدو پیام فرستاد: «أن
قدّم الرایه»، به پیش بتاز. علی علیه السلام در حالی که این شعار حماسی را می داد، خود را به
صفوف دشمن زد: «أنا ابوالقُصّم مَن یُبارزنی»؛ «منم دشمن شکن، کیست که به مبارزه من
آید ؟» در این هنگام ابوسعید که پرچم دشمن به دست او بود، فریاد زد: «ای دشمن شکن
اگر مبارز می خواهی من!» مبارزه آن دو، در میان دو صف شروع گردید و شمشیرها بالا
رفت و سرانجام علی علیه السلام او را از پای درآورد.(۲۲)

لا فتی إلاّ علی

از حوادث مهمّ و نادر، که محدّثان و مورّخان اهل سنّت و شیعه از جنگ احد نقل
کرده اند، این است که در وضعیّت سخت و آنگاه که عقب نشینی و فرار اصحاب رسول
خدا به وقوع پیوست، گروهی از مشرکین به قصد جان رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن حضرت
یورش بردند. رسول خدا به امیر مؤمنان دستور داد «احمل علیهم فَفَرِّقهم»؛ «از حمله آنان
جلوگیری کن». امیر مؤمنان حمله کرد، تعدادی از آنها را کشت و برخی را مجروح کرد و
بقیّه متفرّق شدند. بلا فاصله گروه دیگر حمله کردند. باز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «یا عَلِی
احمل عَلَیهم فَفَرِّقهم». این موضوع تکرار شد و امیر مؤمنان علیه السلام در هر حمله گروهی را
می کشت یا مجروح می ساخت. در این میان شمشیر آن حضرت شکست و به سوی
رسول خدا صلی الله علیه و آله برگشت و عرض کرد یا رسول اللّه انسان با شمشیر می جنگد و اینک
شمشیر من شکست. رسول خدا شمشیر خود «ذوالفقار» را به علی علیه السلام داد و او با همین
شمشیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع می کرد و دشمن را پراکنده می نمود. تا اینکه جراحات
فراوانی بر پیکرش وارد شد، به حدّی که قیافه اش شناخته نمی شد. جبرئیل نازل شد و به
رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: «هذه المواسات»؛ این است عالیترین نمونه مواسات که علی
انجام داد. رسول خدا فرمود: «إنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ»؛ «او از من است و من از او.» جبرئیل
عرض کرد: «وَ أَنَا مِنْکُما»؛ «من هم از شمایم.»

در اینجا بود که صدای منادی در فضا پیچید: «لا سَیفَ اِلاّ ذُوالْفِقار وَلا فَتی اِلاّ
عَلِیّ».(۲۳)

طبری این حادثه را در مرحله اوّل جنگ اُحد دانسته است ولی متن روایت که
صدوق از امام صادق علیه السلام نقل نموده صریح است که این حادثه در مرحله دوّم جنگ و
پس از آنکه عدّه ای از صحابه فرار نمودند، واقع شده است.

مرحوم صدوق پس از نقل این روایت می گوید: گفتار جبرئیل «وأنا منکما» تمنّی و
آرزو است از سوی
جبرئیل که او هم با پیامبر و علی علیهماالسلام باشد واگر او در مقام و فضیلت بالاتر از آن دو
بزرگوار بود، چنین آرزو را نمی کرد و نمی خواست از مقام والا و ارجمندش تنزّل
نماید.(۲۴)

ابن ابی الحدید پس از نقل این حادثه تاریخی می گوید: این خبر از اخبار و احادیث
مشهور است که عدّه زیادی از محدّثان «اهل سنّت» آن را نقل نموده اند و من از
استادخودم عبدالوهاب درباره صحّت و سقم آن سؤال کردم، او پاسخ داد: «هذا خبرٌ
صحیح»؛ بدو گفتم اگر این خبر صحیح است، چرا مؤلفان صحاح ششگانه نیاورده اند؟!
در پاسخ من گفت: «کَمْ قَدْ أهمَلَ طامِعوا الصِّحاح مِنَ الأخبار الصَّحِیحه»؛ «صاحبان صحاح
ششگانه خبرهای صحیح بی شماری را در کتابهای خود نیاورده اند، این خبر هم یکی از آنها
است.»(۲۵)

علی علیه السلام وبیش از هفتاد زخم

طبیعی است کسی که همچون او وارد مبارزه شود و به مصاف پهلوانان و
پرچمداران دشمن برود و امواج خروشانِ نیزه داران و تیراندازان و شمشیر زنان را در هم
بشکند، از آسیب دشمن در امان نخواهد بود ولو اشجع الناس، علی، امیر مؤمنان باشد.

پیشتر اشاره شد که به هنگام دفع حملات مکرّر دشمنان، آنگاه که جان رسول خدا
را هدف قرار داده بودند، چنان مجروح شد که لخته های خون چهره اش را فراگرفت و
قیافه اش شناخته نمی شد.

و لذا خود آن بزرگوار در پاسخ یکی از سران یهود، که از تحمّل حوادث و
سختی هایش در دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن می گفت، چنین فرمود:

«وَقَدْ جُرِحْتُ بَینَ یَدَی رَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله نَیِّفا وَسَبْعِینَ جُرْحَهً»؛ «در جنگ احد، آنگاه که
گروهی از مهاجرین و انصار با فریاد «محمّد کشته شد» به مدینه عقب نشینی کردند، من در
کنار رسول خدا بودم و بیش از هفتاد زخم بر پیکرم وارد شد. آنگاه پیراهن خود را کنار زد
و دست به جای زخمها گذاشت و فرمود: این است اثر آن زخمها.»(۲۶)

مأموریت پس از جنگ:

از ویژگی های امیر مؤمنان علیه السلام ، در کنار جانفشانی و مبارزه با دشمن، مراقبت شدید
آن حضرت از جان رسول خدا و انجام وظایفی بود که خود آن حضرت تشخیص می داد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.