پاورپوینت کامل زمزم در تحولات تاریخ (۴) ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل زمزم در تحولات تاریخ (۴) ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زمزم در تحولات تاریخ (۴) ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل زمزم در تحولات تاریخ (۴) ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint :
۸۶
در بخش های گذشته، به سرآغاز و چگونگی پیدایش زمزم پرداختیم. اکنون که از آن
واقعه مهم و تاریخ ساز چهارهزار سال می گذرد، زلال زمزم همچنان در جوار کعبه معظّمه
جاری است و جرعه نوشان عشق و تشنه کامان وصل را سیراب می کند و تا قیامت
می جوشد تا گواهی صادق از رویش نهال محبت در کویر انقاع و درخشش نور امید در
وادی حیرت و نومیدی ها باشد که خاندان حضرت ابراهیم علیه السلام بذر آن را پاشیدند و
ثمره اش را دیدند؛ ….وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ….
در طول چهار هزار سالی که بر این پدیده شگفتِ حرمِ الهی گذشته، زمزم تحوّلاتی
را از سر گذرانده است و بی شک در رهگذر حوادث، به یک روال طیّ مسیر نکرده است.
مدّت زمانی آشکار بود و از آن استفاده می شد و در فترتی از زمان، در دل صخره ها و
رمل ها پنهان ماند و در فترتی دیگر غواصان بحر محبّت و ساقیان حرم، این گوهرِ
گرانسنگ را در اعماق زمین و میان سنگ های سوخته کاویدند و لایروبی کردند تا
سرچشمه آن را برای لب های خشکیده و جگرهای تفتیده میهمانان خدا جاری سازند و
زائران بیت عتیق را در آن دیارِ بی آب و علف سیراب کنند.
هر چند تفصیل این تحوّلات، از حوزه تحقیق و کاوش کنونی بیرون است امّا اجمال
این وقایع را بر اساس مستندات تاریخی می توان مرور کرد و در چند مقطع تاریخی به
بررسی نهاد:
۱ ـ زمزم در دوران ابراهیم و اسماعیل
«سقایه اسماعیل علیه السلام » در آغاز به صورت چشمه ای از زمینِ خشگ بیرون زد و هاجر
کوشید با خاک و رمل، اطراف آن را مسدود کند تا آب هدر نرود و او و فرزندش بتوانند از
آن استفاده کنند! و در این حال بود که آن فرشته مقرّب، که برای مددکاری دو میهمان
غریب خدا آمده بود، به هاجر گفت:
«بر ساکنان این وادی، از تشنگی هراس نداشته باش. چه، این چشمه ای است که
میهمانان خدا از آن خواهند نوشید.»(۱)
و بدینگونه با بیان نقش تاریخی زمزم هاجر را آرامش داد و نه تنها هاجر و
اسماعیل، که قبائل صحرانشین حوالی مکّه نیز بر سر سفره زمزم گرد آمدند تا جامعه
نخستین «امّ القری» را تشکیل دهند و پرندگان صحرا و وحوش و طیور به سوی آن
چشمه شتافتند تا ریزه خواران زمزم شوند…
از روایات چنین برمی آید که ابراهیم و اسماعیل این چشمه را به صورت چاهی
درآوردند تا از دستبرد حوادث مصون بماند و آب آن فزونی گیرد و کفاف ساکنان و
مسافران را بدهد.
در حدیث مفصّلی که از قول امام صادق علیه السلام درباره حوادث مکّه و بنای کعبه و
تحولات زمزم و شرح حال ابراهیم و اسماعیل و وقایع دیگری در این خصوص در کتب
حدیث آمده است، چنین می خوانیم:
«اسماعیل علیه السلام از کمیِ آب به ابراهیم علیه السلام شکایت کرد، آنگاه خداوند بزرگ به ابراهیم
فرمود که چاهی را حفر کند تا حاجیان از آن بنوشند، سپس جبرئیل فرود آمد و چاه
آنان؛ یعنی زمزم را حفر کرد تا آب آن نمودار گشت، آنگاه جبرئیل به ابراهیم گفت در
چاه فرود آید، بسم اللّه … بگوید و آن را از چهارگوشه حفاری کند، که یکی از این زاویه ها
به طرف بیت اللّه بود و از هر یک از این چهار زاویه چشمه ای جوشید و جبرئیل و ابراهیم
از چاه خارج شدند و جبرئیل به ابراهیم گفت: از این آب بنوش و برای فرزندانت دعا کن
و به طواف کعبه بپرداز که این چشمه ای است که خداوند برای فرزندان اسماعیل پدید
آورده است…»(۲)
از صدر و ذیل روایت فوق چنین استفاده می شود که گفتگوی ابراهیم و اسماعیل در
خصوص کم آبی مکّه، پس از بنای کعبه و انجام مراسم حج بوده است؛ بدینگونه که
اسماعیل با پدرش در یکی از سفرهایش از شام به سوی مکه، در خصوص آب این
سرزمین صحبت کرد که به حفاری زمزم با کمک جبرئیل انجامید و این واقعه با پیدایش
زمزم در کودکی اسماعیل چند سال فاصله داشت و هنگامی بود که اطراف کعبه و زمزم
جماعتی زندگی می کردند و کسانی برای زیارت می آمدند و آب کفاف نمی داد.
در هر حال، آنچه مدّ نظر ماست، حفر زمزم و به صورت چاه درآمدنش به وسیله
ابراهیم است.
فاکهی، تاریخ نگار مکّه نیز از حفر زمزم به وسیله ابراهیم سخن گفته است. وی از
قول عثمان بن ساج از «وهب بن منبّه» چنین نقل می کند:
«سرزمین مکّه در آن روزگار آب نداشت و به همین جهت کسی در آنجا ساکن نمی شد،
تا اینکه خداوند زمزم را برای اسماعیل پدید آورد و به دنبال آن، مکّه آبادانی گرفت و
قبلیه ای از «جُرهُم» به هوای آب در آنجا مسکن گزیدند…»
عثمان بن ساج اضافه می کند: «زمزم اثر پای جبرئیل است. چشمه ای که خداوند برای
اسماعیل پدید آورد، در آن روز که او و مادرش تشنه بودند و جبرئیل آنان را از آن
مشکل رهانید. و از آن پس ابراهیم علیه السلام این چاه را حفر کرد و آنگاه با گذشت زمانی،
ذوالقرنین آن چاه را تصرف کرد و بر آن سلطه یافت (وآسیب رسانید) و به گمانم که
در آن حال ذوالقرنین از ابراهیم می خواهد که برای او به درگاه خدا دعا کند و ابراهیم به
او می گوید: چگونه دعا کنم در حالی که شما چاه مرا ویران کردید؟! و ذوالقرنین پاسخ
می دهد: من به چنین کاری دستور ندادم و کسی به من نگفت که این چاه از آنِ ابراهیم
است و سرانجام سلاح جنگ بر زمین نهاد.»(۳)
۲ ـ زمزم پس از اسماعیل علیه السلام
اسماعیل ذبیح، بیش از صد سال در جوار حرم زیست تا روزی که بدرود حیات
گفت و در جوار کعبه و در حجر اسماعیل آرمید و فرزندان اسماعیل در آن سرزمین
مأوی گزیدند و قبایل جُرهم که پیوند سببی با اسماعیل و با فرزندان اسماعیل برقرار کرده
بودند، جامعه شهر مکّه را تشکیل دادند و آب زمزم همچنان سرچشمه حیات مکّیان بود
اما از آنجا که نسل ها و جامعه ها از آفات اعتقادی و اخلاقی همواره سالم نمی ماند، جرهم
نیز از صراط مستقیمِ ترسیم شده به وسیله ابراهیم و اسماعیل منحرف شدند و نعمت
خداوندی را ناسپاسی کردند.
و سرانجام آن ناسپاسی این شد که نعمت حق زوال پذیرد.
فاسی، مؤلّف «شفاء الغرام» می نویسد:
«آب زمزم همواره در اختیار مردم مکّه بود و از آن بهرمند می شدند تا اینکه جرهم
حرمت کعبه و حرم را شکستند و در نتیجه زمزم از آنها گرفته شد و طی گذشت
برهه ای از زمان اثری از آن برجای نماند.»(۴)
و نیز ازرقی در کتاب خود (اخبار مکّه) از قول برخی از اهل علم نقل کرده است که
گفتند:
«جرهم از زمزم می نوشیدند و تا آن زمان که خداوند اراده کرده بود در آنجا رحل
اقامت داشتند، امّا از آن هنگام که نسبت به جرهم بی حرمتی کردند و حرمت خانه را
پاس نداشتند و مال کعبه را که به آن هدیه می شد آشکار و پنهان خوردند و علاوه بر
اینها گناهان بزرگ دیگری مرتکب شدند، آب زمزم قطع شد و محلّ آن چاه، به تدریج و
بر اثر جاری شدن سیل، طی سالهای متمادی ناپدید گشت. «عمرو بن حارث جُرهمی»،
جرهم را به جهت اعمالشان نکوهش کرد و از پی آمد ستم و بی حرمتی نسبت به بیت اللّه
برحذر داشت امّا این هشدارها سودی نداشت، لذا شبانه در محل زمزم گودالی کند و دو
غزال «طلا» و شمشیرهایی را که در کعبه بود در آن گودال دفن کرد و از آن پس
خداوند «خزاعه» را بر «جرهم» مسلط نمود تا آنها را از حرم بیرون راندند و امور مکّه
را در دست گرفتند امّا چاه زمزم همچنان مخفی بود تا اینکه خدا آن را برای عبدالمطّلب
آشکار ساخت.»(۵)
در اینکه چه عواملی موجب اختفای زمزم بوده است، میان مورّخان و محقّقان
اختلاف نظریه وجود دارد؛ برخی معتقدند عوامل جغرافیایی در این امر مدخلیت داشته
است. یاقوت حموی درباره زمزم می نویسد: «سالها گذشت و بر اثر آمدن سیل و باران
زمزم پوشیده شد و اثر از آن به جای نماند.»(۶)
به هر حال و چنانکه اشاره کردیم: ناسپاسی ساکنان حرم را در این امر دخیل
دانسته اند، هرچند تاریخ دقیق این اتفاقات را نمی توان مشخص کرد. گویند یکی از
جرهمیان به نام «عمرو بن حارث بن مضاض بن عمرو جرهمی» افراد قبیله خود را
موعظه کرد و از ارتکاب ظلم و ستم در حرم برحذر داشت و از انتقام الهی ترسانید و
گفت: مکّه شهری است که ستمکاران را تحمل نمی کند. پس، از خدا بترسید و حرمت او
نگهدارید پیش از آنکه کسانی بیایند و شما را با ذلّت و حقارت از حرم بیرون کنند و آنگاه
شما آرزو کنید که به طواف خانه بیایید و قادر نباشید. با این حال، آنان به هشدارهای وی
اعتنایی نکردند. از این رو عمرو دو غزال طلایی که در کعبه بود و شمشیرهای نقره را که
جزو اموال کعبه بودند، شبانه برداشت و برای آنکه از دست نرود به طور مخفیانه در چاه
زمزم پنهان کرد و از آن پس خداوند خزاعه را بر آنان مسلط کرد تا جرهم را از حرم بیرون
راندند و تولیت کعبه و حکومت مکّه را به دست گرفتند و این جریان ادامه یافت و محلّ
زمزم سالها همچنان ناشناخته ماند.(۷)
برخی دیگر از مورّخان، جریان را به گونه ای دیگر نوشته اند: آنها می گویند: یکی از
سران مکّه به نام «مضاض بن عمرو جرهمی» در یکی از درگیری ها شکست خورد و
احساس کرد که دشمن به زودی وی را از مکّه بیرون خواهد راند، اینجا بود که تصمیم
گرفت دشمن را از آب های استراتژیک مکّه محروم سازد، از این رو اشیای قیمتی و عتیقه
و طلاهای کعبه را در چاه زمزم پنهان ساخت و روی آن را پوشانید و آثار آن را محو کرد و
در این میان عوامل طبیعی نیز به کمک وی شتافتند و رمل های زیادی بر محل زمزم
انباشته شد و هیچگونه اثری از آن برجای نماند. مضاض از آن پس به سوی یمن
گریخت.(۸)
اهالی مکّه با ناپدید شدن آثار زمزم، ناگزیر شدند به دنبال منابع دیگری از آب
بروند، از این رو چاه هایی حفر کردند که بیشتر آنها در حوالی مکّه بود. چه، منابع آب شهر
مکّه به دلیل نداشتن نهرها و چشمه ها و محرومیت از بارانهای منظّم، تنها منابع زیرزمینی
و چاه هایی است که حفر می شد. این چاه ها، متعدد بودند و هر یک به نامی موسوم؛ «چاه
میمون حضرمی»، «چاه عجول» که قیس در خانه امّ هانی، دختر ابوطالب حفر کرد و
نخستین چاهی بود که در مکّه حفر شد، و چاه های «الجفر»، «الطوی»، «سجله»، «الحفر»
و«الغمر» که هر یک به قبیله ای از قبایل تعلّق داشت. چاه های دیگری نیز در خارج مکّه
وجود داشت که تاریخ آن به زعامت زعمای گذشته قریش بازمی گردد. زمان «مرّه بن
کعب و کلاب بن مُرّه» چاه هایی بود که مشهورترین آنها چاه «رم» نام داشت و «مرّه بن
کعب بن لؤی» آن را حفر کرد و نیز چاه «ضم» که «کلاب بن مرّه» حفرش نمود.
گویند «قصیّ بن کلاب» جدّ بزرگ عبدالمطّلب حاجیان را در حوضچه هایی از
پوست آب می داد. او از خارج مکّه آب می آورد تا زائران بیت اللّه بنوشند.(۹)
۳ ـ عبدالمطّلب و حفر زمزم
عبدالمطّلب نیای گرامی پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله را منزلتی است رفیع. او چهره برجسته
بنی هاشم و قریش و برترین مرد موجّه مکّه بود که سقایت حاجیان را بر عهده داشت.
مقام و منزلت عبدالمطّلب، علاوه بر شخصیت خانوداگی اش، ایمان و شجاعت
و بزرگواری و کیاست او بود که جایگاه اجتماعی او را در میان مکّیان و اعراب منطقه
موجّه می ساخت و داستان گفتگوی او با ابرهه که به قصد ویران کردن مکّه آمده بود، در
تواریخ معروف است که از عظمت این شخیصت و روح بلند او حکایت دارد.
به همین دلایل بود که خداوند افتخار حفر زمزم و سقایت حاجیان را به او ارزانی
داشت. درست متعاقب پایداری اش در حرم و وفاداری اش نسبت به بیت اللّه بود که آن
خواب تاریخی را دید و هاتفی وی را مأمور حفر زمزم ساخت.
ازرقی در اخبار مکّه، از زهری نقل می کند: نخستین چیزی که از عبدالمطّلب، فرزند
هاشم، جدّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله به یاد مانده، این است که قریش با شنیدن خبر هجوم ابرهه، از
مکّه گریختند امّا عبدالمطّلب که جوانی برومند بود گفت: به خدا سوگند از حرم خدا
بیرون نشوم که عزّت را جای دیگر جستجو کنم! این بگفت و در کنار خانه کعبه معتکف
شد و قریش او را تنها گذاشتند.
آنگاه عبدالمطّلب در قالب یک شعر با خدا راز و نیاز کرد و آن شعر این بود:
«هُمَّ انّ الْمَرء یمنع رحله فامنع رحالک
لا یغلبن صلیبهم وضلالهم غدوا محالک»
«بار خدایا! یک مرد از خانه و کاشانه خود دفاع می کند، تو نیز از خانه و کاشانه ات دفاع
کن. و البته که صلیب آنها و گمراهی شان بر اراده تو پیروز نگردد و فردا توطئه آنان
کارگر نیاید.»
او همچنان در حرم ماند تا خدا سپاه ابرهه و اصحاب فیل را به هلاکت رسانید و
قریش به شهر مکّه بازگشتند و عظمت عبدالمطلب و پایداری اش در بزرگداشت حرم
الهی، بیش از پیش آشکار گردید. در همین روزها بود که خداوند حارث (فرزند ارشد
عبدالمطّلب) را به او عنایت کرد و آنگاه در خواب دید که به او گفتند: «إحفر زمزم خبیئه
الشیخ الأعظم»؛ «زمزم، دفینه آن پیر بزرگ (ابراهیم خلیل علیه السلام ) را حفر کن.» و چون بیدار
شد از خداوند خواست که محلّ آن را برای وی مشخص کند تا اینکه جایگاه آن را بار
دیگر در خواب با علایمی مشخص کردند و گفتند: «زمزم را حفر کن. میان خون و
شکمبه، آنجا که زاغی منقار می زند لانه مورچگان قرار دارد، روبروی علایم سرخ».
عبدالمطّلب برخاست و در مسجدالحرام نشست و مترصد بود تا علایم یاد شده را
مشاهده کند. در آن هنگام گاوی ذبح کردند و خون و شکمبه آن بر زمین ریخته شد و
کلاغی آمد و منقار زد و همانجا نیز لانه مورچگان را یافت. با دیدن این علایم برخاست
و به حفر زمزم پرداخت. قریش آمدند و گفتند: این چه کاری است؟! ما تو را نادان
نمی انگاشتیم! چرا دور مسجد چاه می کنی؟ عبدالمطلّب گفت: من آن را حفر می کنم و در
راه آن مبارزه می کنم. او و فرزندش حارث به ادامه حفاری پرداختند. با این حال، قریش
به دلیل وجاهت و صدق و دینداری او مخالفت ننمودند تا اینکه پس از چندی
عبدالمطّلب خسته شد و نذر کرد که اگر خداوند ده پسر به او عطا کند یکی را قربان نماید.
در همان حال که به حفر چاه مشغول بود شمشیرهای دفن شده در زمان جرهمیان را
یافت. قریش پیش آمده، سهم خود را مطالبه کردند و عبدالمطّلب گفت: اینها متعلّق به
خانه خدا است و به حفر ادامه داد تا آب زمزم جوشیدن گرفت آنگاه در کنار آن، حوضی
آماده ساخت و آن را از آب پر می کرد تا حاجیان بنوشند.(۱۰)
چاره جویی برای کم آبی
در خصوص اقدام عبدالمطّلب به حفر زمزم و مقدّمات آن، برخی تاریخ نگاران
چنین گفته اند: عبدالمطّلب بزرگ قریش بود و سقایت حاجیان را بر عهده داشت و از
چاه های اطراف مکه با شتران خود آب می آورد و به زائران بیت می نوشاند. و چون
فرزندی جز حارث نداشت، این کار برای او دشواری بسیار به همراه داشت. برای مدتی
مکه شاهد خشکسالی شد و بر اثر نباریدن باران، چاه های مکه خشکید و مشکل بزرگی
پدید آمد. چون موسم حج سپری شد و قریش به محل زندگی خود مکه برگشتند، در
یکی از شب ها در خانه عبدالمطّلب گرد آمدند و از دشواری هایی که عبدالمطّلب برای
تهیه آب تحمل کرده بود، سخن گفتند و در آن میان از چاه زمزم گفتگو شد و آرزو کردند
که ای کاش می توانستند به آن دست یابند. در
این حال عبدالمطّلب به فکر افتاد که
اگر موفق به حفر زمزم شود آرزویی
بزرگ تحقق یافته است و مشکل آب در مکه حل خواهد شد. به دنبال چنین اندیشه و
آرزویی بود که آن خواب شگفت را دید.
خواب عبدالمطّلب در روایت کلینی
چگونگی خواب دیدن عبدالمطّلب را بیشتر مورّخان و محدّثان، با اندک اختلاف
نقل کرده اند.
محدّث گرانقدر، مرحوم کلینی از علی بن ابراهیم و برخی از محدّثان دیگر روایت
کرده است که: در کعبه مجسمه دو آهو، از طلا، به علاوه پنج شمشیر(قیمتی) بود، همینکه
«خُزاعه» بر «جُرهم» چیره شدند و در حرم حاکم گردیدند، جرهم آن شمشیرها و آهوان
را در چاه زمزم افکندند و محل چاه را پنهان کردند و چون قُصیّ بر خزاعه غلبه یافتند،
جایگاه زمزم را نمی دانستند و محل آن پنهان بود تا اینکه عبدالمطّلب فرمانروای مکه
گردید و برای او در کنار کعبه فرشی می گستردند و جز او کسی دارای چنین منصبی نبود.
در یکی از اوقات که عبدالمطّلب در جوار کعبه آرمیده بود، کسی را درخواب دید که به
اوگفت: «احفر برّه»؛ «بره را حفر کن». پرسید: برّه چیست؟ روز دوم آمد و گفت: «طیبه را
حفر کن» و روز سوّم آمد و گفت «مضنونه را حفر کن»(۱۱) پرسید مضنونه چیست؟ تا این
که روز چهارم آمد و گفت: زمزم را حفر کن؛ آبی را که نخشکد و مورد نکوهش قرار
نگیرد و انبوه حاجیان را سیراب کند، آنجا که زاغی با منقار و پای قرمز بر لانه مورچگان
منقار زند. و در آن حال بر محل زمزم سنگی بود که مورچه گان از زیر آن خارج می شدند
و زاغی آنها را می خورد. بدین وسیله عبدالمطّلب محل چاه را شناسایی کرد و قریش را
گفت: «چهار شب است که مرا به حفر زمزم فرمان می دهند و این مایه عزت و افتخار
ماست». اما قریش وی را یاری ندادند و او با کمک فرزندش حارث به حفر زمزم
پرداخت و چون با دشواریِ این کار روبه رو شد به درِ کعبه آمد و دست های خود را به دعا
برداشت و در آن حال نذر کرد که اگر ده پسر پیدا کند، عزیزترین آنها را قربانی نماید و
حفر را ادامه داد تا به نقطه ای رسید ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 