پاورپوینت کامل بررسی و مقایسه قصه اسماعیل (ع) در قرآن و تورات ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بررسی و مقایسه قصه اسماعیل (ع) در قرآن و تورات ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بررسی و مقایسه قصه اسماعیل (ع) در قرآن و تورات ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بررسی و مقایسه قصه اسماعیل (ع) در قرآن و تورات ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۱۶۲

اسماعیل علیه السلام در قرآن و تورات

نام اسماعیل ذبیح فرزند ابراهیم علیه السلام در یازده مورد از قرآن ذکر شده و در هفت
سوره از قرآن سخن از ایشان به میان آمده است.(۱)

ایشان اوّلین فرزند ابراهیم علیه السلام و جدّ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می باشند. قرآن وی را چنین
توصیف و معرفی می کند:

«او انسانی بردبار و حلیم بود».(۲)

او در سن طفولیت در وادی بی آب و علف (مکه) در کنار حرم الهی اسکان داده
شد.(۳)

او در ساخت کعبه همراه و کمک پدرش ابراهیم علیه السلام بود و از طرف خدا مأمور شده
بود که به همراه پدرش خانه خدا (کعبه) را برای طواف کنندگان، مجاوران، رکوع کنندگان
و سجودکنندگان از بت و آلودگی ها پاک و پاکیزه نماید.(۴)

خداوند متعال به پدرش ابراهیم علیه السلام فرمان داد که او را ذبح نماید، او همانند پدر در
برابر فرمان خدا تسلیم شد و خود را برای ذبح شدن آماده کرد، اما خداوند متعال ذبح
عظیمی را فدای او گردانید.(۵)

او در نزد خدا از برگزیدگان و نیکان است.(۶)

او از صابران و شایستگان بود و خداوند متعال او را در رحمت (خاص خود) وارد
ساخت.(۷)

او از پیامبرانی بود که وحی خدا بر ایشان نازل می شد.(۸)

او از پیغمبرانی بود که خداوند ایشان را بر جهانیان به نبوت و هدایت الهی برتری
بخشید.(۹)

و او برخلاف عقیده یهود و نصارا نه یهودی بود و نه نصرانی و بلکه پیغمبر خدا و
موحّد و پیرو آیین توحیدی پدرش ابراهیم علیه السلام بود.(۱۰)

اما توراتِ موجود، راجع به آن حضرت می گوید پدرش ابراهیم علیه السلام از خدا خواست
که اسماعیل در حضور او (خدا) زیست کند. خدای سبحان در جواب خواسته ابراهیم
فرمود: به او (اسماعیل) برکت خواهد داد و (نسل) او را زیاد خواهد کرد و دوازده رییس
و امّتی عظیم از او پدید خواهند آمد اما در هرحال تورات می گوید خدا عهدش را با
اسحاق علیه السلام استوار گردانید.(۱۱) و اسماعیل علیه السلام با این که فرزند بکر و بزرگتر است وارث
ابراهیم نخواهد بود ونسل و ذریّه ابراهیم علیه السلام تنها از طریق اسحاق خواهد بود.(۱۲) این در
حالی است که مسأله نخست زادگی از مسائل مهم تورات است. بر اساس تعالیم توراتِ
کنونی، فرزند ارشد دارای حق و حقوق خاصی است. تورات می گوید نخست زادگان
پسر، دوبرابرِ دیگران حق ارث دارند.(۱۳) و نیز نخست زاده اگر پسر باشد بایستی
خدمت گزار خداوند باشد.(۱۴)

و همچنین در تورات آمده است: اگر مردی دو همسر داشته باشد و از هردو صاحب
پسر شود و پسر بزرگترش فرزند همسر مورد علاقه اش نباشد حق ندارد ارث بیشتری به
پسر کوچکترش؛ یعنی پسر زنی که وی او را دوست دارد بدهد. او باید دو سهم به پسر
بزرگترش که نخستین نشانه قدرتش بوده و حق نخست زادگی به او می رسد، بدهد ولو
این که وی پسر همسر مورد علاقه اش نباشد.(۱۵)

اما این قانون در مورد اسماعیل علیه السلام که فرزند ارشد ابراهیم علیه السلام است نقض می شود!
بلکه تورات نویسانِ نژادپرست، پا را فراتر نهاده و او (اسماعیل) را مردی وحشی و کسی
که دست همه بر ضدّیت او و دست او بر ضدّیت همه کس دراز است معرفی کردند!(۱۶)

قصه اسماعیل علیه السلام در قرآن و تورات

همان طور که پیشتر ذکر شد، در هفت سوره قرآن سخن از اسماعیل علیه السلام به میان آمده
که داستان تولد و اسکان ایشان در مکه، ساخت کعبه توسط وی و پدرش ابراهیم علیه السلام و
ذبح او را مطرح کرده است. و قصه آن حضرت در تورات در سفر پیدایش در فصل های
۱۶، ۱۷، ۲۱ و ۲۵ آمده است که داستان تولد و اخراج وی به همراه مادرش از خانه پدر و
برخی مطالب دیگر را مطرح نمود.

قصه اسماعیل علیه السلام در قرآن و تورات تحت عناوین ذیل مورد بررسی و مقایسه قرار
می گیرد:

۱ ـ تولد اسماعیل علیه السلام .

۲ ـ اسکان اسماعیل علیه السلام در مکه.

۳ ـ اسماعیل علیه السلام و بنای کعبه.

۴ ـ ذبح اسماعیل علیه السلام .

تولد اسماعیل علیه السلام (۱۷)

قرآن و تورات در این جهت اتفاق دارند که سن زیادی از حضرت ابراهیم علیه السلام
سپری شده بود، در حالی که او هیچ فرزندی نداشت. براساس آنچه که در تورات آمده،
اسماعیل علیه السلام اولین فرزند آن حضرت در هشتادوشش سالگی اش از «هاجر» متولد شده
است.(۱۸) و قرآن هم بدون این که مقدار سن او را ذکر کند از قولش چنین نقل می کند:
«حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید».(۱۹)

و نیز در قرآن از قول ابراهیم علیه السلام نقل می کند که او به هنگام هجرت از سرزمین «اور»
به «کنعان» عرضه داشت: «پروردگارا! به من از فرزندان صالح ببخش».(۲۰)

و این در زمانی است که سن زیادی از او سپری شده بود.

و همچنین قرآن و تورات در این جهت اختلافی ندارند که اسماعیل علیه السلام اولین
فرزند حضرت ابراهیم علیه السلام است و بعد از او (براساس آنچه که در تورات آمده، حدود
چهارده سال بعد)(۲۱) فرزند دیگرش (حضرت اسحاق) متولد شد.

به هرحال این مقدار مسلّم است که تا زمانی که ابراهیم علیه السلام در «اور» بود هیچ
فرزندی نداشت و پس از هجرت به کنعان، صاحب فرزند شد. قرآن در این زمینه
می گوید: حضرت ابراهیم به هنگام هجرت از «اور» ضمن دعایی از خداوند متعال
خواسته که به او از فرزندان صالح ببخشد: (ابراهیم پس از نجات یافتن از آتش نمرودیان
گفت:) به سوی پروردگارم او مرا هدایت خواهد کرد.

پروردگارا! به من از صالحان [= فرزندان صالح] ببخش.

ما او را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم.(۲۲)

و از این جا به بعد قرآن داستان ذبح اسماعیل علیه السلام را مطرح می کند که در بحث ذبح
اسماعیل خواهد آمد.

اما تورات دراین زمینه می گوید:

و سارای زوجه ابراهیم برای وی فرزندی نیاورد و او را کنیزی مصری هاجرنام بود.

پس سارای به ابرام گفت: اینک خداوند مرا از زاییدن بازداشت به کنیز من درآی
شاید از او بنا شوم و ابرام سخن سارای را قبول نمود. و چون ده سال از اقامت ابرام در
زمین کنعان سپری شد سارای زوجه ابرام کنیز خود هاجر مصری را برداشته او را به شوهر
خود ابرام به زنی داد. پس به هاجر درآمد و او حامله شد… و هاجر از ابرام پسری زایید و
ابرام پسر خود را که هاجر زایید اسماعیل نام نهاد. و ابرام هشتاد و شش ساله بود چون
هاجر اسماعیل را برای ابرام بزاد.(۲۳)

اسکان اسماعیل علیه السلام و هاجر در مکه

براساس نقل تورات پس از تولد اسحاق علیه السلام ابراهیم علیه السلام از سوی خدا مأمور می شود
که طبق خواست همسرش «ساره» فرزندش اسماعیل را به همراه مادرش از خانه خود
بیرون کند. این امر گرچه بر ابراهیم خلیل گران آمد اما خداوند او را مأمور ساخته که مطیع
همسرش ساره باشد؛ چرا که نسل و ذریه ابراهیم از طریق اسحاق خواهد بود، نه
اسماعیل:

«آن گاه ساره پسر هاجر مصری را که از ابراهیم زاییده بود، دید که خنده می کند پس
به ابراهیم گفت این کنیز را با پسرش بیرون کن؛ زیرا که پسر کنیز با پسر من اسحاق وارث
نخواهد بود.

اما این امر به نظر ابراهیم درباره پسرش بسیار سخت آمد.

خدا به ابراهیم گفت درباره پسر خود و کنیزت به نظرت سخت نیاید بلکه هرآنچه
ساره به تو گفته است سخن او را بشنو؛ زیرا که ذرّیت تو از اسحاق خوانده خواهد شد.

و از پسر کنیز نیز امتی به وجود آورم؛ زیرا که او نسل تو است.

بامدادان ابراهیم برخاسته، نان و مشکی از آب گرفته به هاجر داد و آن ها را بر دوش
وی نهاد و او را با پسر روانه کرد. پس رفت و در بیابان بئر شبع می گشت. و چون آب
مشک تمام شد، پسر را زیر بوته گذاشت(۲۴) و به مسافت تیر پرتابی رفته در مقابل وی
بنشست؛ زیرا گفت موت پسر را نبینم و در مقابل او نشسته آواز خود را بلند کرد و
بگریست. و خداوند آواز پسر را بشنید و فرشته خدا از آسمان هاجر را ندا کرده وی را
گفت: ای هاجر، تو را چه شد؟ ترسان مباش؛ زیرا خدا آواز پسر را در آن جایی که او
شنیده است برخیز و پسر را برداشته او را به دست خود بگیر؛ زیرا که از او امتی عظیم
به وجود خواهد آورد.

و خدا چشمان او را باز کرد تا چاه آبی دید، پس رفته مشک را از آب پر کرد و پسر را
نوشانید.

و خدا با آن پسر می بود و او نموّ کرده ساکن صحرا شد و در تیراندازی بزرگ گردید.

و در صحرای «فاران» ساکن شد و مادرش زنی از زمین مصر برایش گرفت.(۲۵)

ظاهراً این داستان همان داستان مهاجرت هاجر و اسماعیل علیه السلام به سرزمین مکه
است البته با تحریف ها و زیاده و نقصانی که در آن رخ داده است.

اما داستان اسکان اسماعیل و هاجر در مکه تنها در یک مورد از قرآن، آن هم بدون
پرداختن به جزئیات ـ مطرح شده است. قرآن از قول حضرت ابراهیم علیه السلام نقل می کند که
آن حضرت پس از اسکان اسماعیل و هاجر در مکه فرمود:

«پروردگارا ! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی در کنار خانه ای که
حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دل های گروهی از مردم را متوجه آن ها
ساز و از ثمرات به آن ها روزی ده، شاید آنان شکر تو را به جا آورند».(۲۶)

اما در روایات اسلامی کم و بیش جزئیات این داستان مطرح شده است. و در
روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت فرمود:

برای ابراهیم علیه السلام هنگامی که در صحرایی از سرزمین های شام اقامت داشت،
فرزندی از هاجر متولّد گردید که اسماعیل نام یافت. ساره همسر دیگر ابراهیم چون
دارای فرزندی نبود، از این موضوع به شدّت متأثر و ناراحت گردید و موجبات ناراحتی
ابراهیم علیه السلام را نیز فراهم کرد، ابراهیم علیه السلام در این باره به درگاه خداوند شکایت نمود،
خداوند به وی وحی کرد که زن مانند دنده کج است اگر آن را به حال خود بگذاری از آن
بهره مند شوی ولی راست کردن آن موجب شکسته شدن آن می گردد.

از آن پس، پروردگار او را امر فرمود که اسماعیل را با مادرش هاجر از آن سرزمین
بیرون ببرد، ابراهیم علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! آن ها را کجا ببرم؟

خداوند فرمود ایشان را به «حرم» و محل امن من و نخستین نقطه ای از زمین که
آفریده ام؛ یعنی «مکه» ببر. در آن حال جبرائیل با «براق» به حضور ابراهیم آمد. ابراهیم،
هاجر و اسماعیل را بر براق سوار نموده حرکت کردند و در میان راه به هر نقطه سرسبز و
باصفایی که دارای درخت خرما و غیر آن و زراعت بود که می رسیدند، ابراهیم از جبرئیل
می پرسید آیا مقصد ما این جا است؟ جبرائیل در جواب می گفت نه، تا این که بالأخره به
مکه رسیدند، جبرئیل گفت مقصد این جا است. ابراهیم علیه السلام اسماعیل و هاجر را در محل
خانه کعبه گذارد و در آن نقطه درختی بود که هاجر گلیمی را به منظور سایبان روی آن
انداخت و در زیر آن نشست و از طرفی چون ساره از ابراهیم علیه السلام قول گرفته بود که در
هیچ نقطه ای تا به منزل برگردد پیاده نشود، لذا ابراهیم علیه السلام بدون توقف قصد مراجعت کرد
در این هنگام هاجر از ابراهیم پرسید: چرا ما را در این مکان که نه انیسی در آن دیده
می شود و نه آب و زراعتی به چشم می خورد، می گذاری؟

ابراهیم گفت: من از جانب خداوند مأمورم که شما را در این نقطه بگذارم و بروم.

ابراهیم از آن جا به طرف محل اقامت عزیمت کرد و هنگامی که به «کدی» که کوهی
است در «ذی طوی» رسید رو به سوی اسماعیل و هاجر برگردانید و به خداوند گفت:

رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلاَهَ
فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنْ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ

و به راه پیمایی به سوی مقصد خود همچنان ادامه داد. وقتی که آفتاب بالاتر آمد و
هوا گرم تر شد، اسماعیل سخت تشنه شد. هاجر برای به دست آوردن آب ـ در حالی که
صدا می زد آیا انیسی در این وادی نیست؟ ـ رو به بیابان گذاشت تا به «مسعی» یعنی محل
سعی میان صفا و مروه رسید و در این حال اسماعیل از نظر او ناپدید شد، برای دیدن او به
بالای تپه «صفا» درآمد و نگاهی به بیابان انداخت «سرابی» درنظر او در جانب «مروه» ـ
پدیدار گردید و چنین گمان کرد که آن آب است لذا از تپه صفا رو به بیابان فرود آمده برای
به دست آوردن آب شتابان در حال حرکت بود تا این که اسماعیل از نظر وی مجدداً ناپدید
شد و برای دیدن او به بالای تپه مروه رفت، ضمناً نگاهی به سوی بیابان افکند و «سرابی»
در ناحیه صفا درنظر او نمایان شد، لذا فوراً از مروه به طرف صفا سرازیر شد و در بیابان
به منظور تحصیل آب شتابان قدم برمی داشت تا این که باز اسماعیل از نظر وی غایب
گردید و به بالای تپه صفا رفت و به اسماعیل نگاه کرد و در این حال نیز نگاهی به بیابان
انداخت و سرابی که آن را آب پنداشت در جانب «مروه» در نظر او جلوه گر شد و لذا از
صفا فوراً به زیر آمد و رو به بیابان گذاشت و همچنان برای تحصیل آب پیش رفت تا
اسماعیل از چشم او ناپدید گردید و برای دیدن او به بالای «مروه» رفت… . و همچنین تا
هفت مرتبه میان صفا و مروه آمد و شد کرد. در دفعه هفتم که در بالای «مروه» بود، نگاهی
به طرف اسماعیل افکند. دید ناگهان چشمه آبی از زیر پای او به جوشش درآمده است،
بی درنگ با کمال مسرت به طرف اسماعیل روانه شد و مقداری از شن های بیابان را در
اطراف آب جمع کرد و مانع روان شدن آن در بیابان گردید و به همین جهت «زمزم»
نامیده شد.(۲۷) رفته رفته پرندگان و وحوش بیابان بر اطراف آن چشمه گرد آمدند. اجتماع
حیوانات در کنار آن چشمه توجه طایفه «جرهم» که در «ذی اعجاز»، «عرفات» اقامت
داشتند به سوی آن چشمه جلب کرد و به همین علت آنان به سوی آن چشمه آمده زنی را
با پسری که از درخت برای خود سایبان ترتیب داده بودند، در کنار آن دیدند، افراد قبیله
جرهم از هاجر پرسیدند تو کیستی؟ و به چه مناسبت با فرزندت این بیابان را محل اقامت
خود قرار داده ای؟ هاجر در جواب گفت: من مملوک ابراهیم خلیل الرحمان علیه السلام هستم و
این کودک هم فرزند او می باشد و خداوند به آن حضرت امر فرموده است که ما را در این
زمین اقامت دهد.

آنان گفتند: آیا اجازه می دهی که ما هم در نزدیکی شما ساکن گردیم؟

هاجر گفت: باید در این مورد از ابراهیم علیه السلام اجازه بگیرم. ابراهیم به فاصله سه روز از
این جریان برای ملاقات آن ها آمد. هاجر به او گفت در این مکان طایفه ای است از
«جرهم» تقاضا دارند که اجازه دهی در نزدیکی ما اقامت گزینند. ابراهیم علیه السلام با این تقاضا
موافقت کرد و هاجر به قبیله جرهم موافقت ابراهیم را اعلام نمود. آنان در جوار اسماعیل
و هاجر فرود آمدند و خیمه های خود را برافراشتند. هاجر و اسماعیل با آن ها انس گرفتند.
پس از مدتی ابراهیم علیه السلام مجدداً برای ملاقات اسماعیل و هاجر به مکه آمد و چون
جمعیت زیادی را در اطراف آن ها دید بسیار خرسند گردید. اسماعیل چون بزرگ شد
هریک از افراد قبیله «جرهم» یک یا دو گوسفند به او اهدا کردند و به این ترتیب وسیله
معیشت هاجر و فرزندش کاملاً تأمین شد.

هنگامی که اسماعیل به حدّ بلوغ رسید، خداوند فرمان تأسیس خانه کعبه را به
ابراهیم علیه السلام صادر کرد. ابراهیم عرض کرد: پروردگارا ! در چه نقطه ای آن را بنا کنم؟
خداوند فرمود در آن نقطه ای که قبّه ای برای آدم نازل کرده بودم و آن قبّه تمام «حرم» را
روشن کرده بود.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: قبه ای که خداوند متعال برای آدم نازل کرده بود تا زمان
نوح علیه السلام همچنان برپا بود ولی در روزگار طوفان نوح علیه السلام هنگامی که آب روی زمین را
فراگرفت خداوند آن قبه را به آسمان برد و «مکه» در آن جریان غرق نشد و به همین
مناسبت «البیت العتیق»؛ یعنی «سرزمین آزاد شده از غرق» نامیده شد.

و وقتی ابراهیم را به تأسیس خانه کعبه مأمور ساخت، او نمی دانست که
آن را در چه نقطه ای بنا کند تا این که خداوند جبرئیل علیه السلام را مأمور کرد که موضع خانه کعبه
را با خطوطی معین
کرد و پایه های آن را از بهشت آورد و
آن سنگی که خداوند آن را برای آدم علیه السلام
فرود آورده بود، در ابتدا از برف سفیدتر بود اما هنگامی که دست های کفّار آن را لمس
کرد رنگ آن تغییر کرد و سیاه گردید.

ابراهیم علیه السلام برحسب فرمان الهی برای ساختن خانه کعبه دست به کار شد و اسماعیل
سنگ ها را از «ذی طوی» حمل می کرد و به او می داد تا این که به مقدار ۹ ذرع دیوارها را
بالا برد از آن پس جبرئیل علیه السلام ابراهیم علیه السلام را به مکانی که «حجرالأسود» در آن بود
راهنمایی کرد و او آن را از آن جا بیرون آورد و در موضعی که هم اکنون در آن قرار دارد
نصب کرد و برای آن از دو طرف یکی به طرف مشرق و دیگری به طرف مغرب در قرار
داد و آن در که به طرف مغرب است «مستجار» نامیده می شود.

بعد از آن از گیاهان خوشبوی بیابان بر روی آن ریخت و هاجر گلیمی را که با خود
داشت و در زیر آن به سر می بردند، بر در آن آویخت. هنگامی که ساختمان آن تکمیل
گردید و به پایان رسید، ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام تصمیم گرفتند که مناسک حج را انجام
دهند جبرئیل علیه السلام روند «ترویه» که هشت روز از ذی الحجه گذشته بود نازل گشت و به
ابراهیم علیه السلام گفت به همراه خود از مکه آب بردارد؛ زیرا در منی و عرفات آب وجود
نداشت و لذا آن روز «ترویه» یعنی «سیراب کردن» نامیده شد پس از انجام اعمال عرفات
او ابراهیم را به «منا» آورد و او شب را در آن جا به سر می برد و اعمالی را که به آدم علیه السلام
راهنمایی کرده بود به ابراهیم علیه السلام نیز نشان داد.

هنگامی که ابراهیم علیه السلام از ساختن کعبه فراغت یافت گفت: …رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدا
آمِنا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ….(۲۸)

اسماعیل علیه السلام و بنای کعبه

از کارهای مهم و ماندنی حضرت ابراهیم علیه السلام در دوران زندگیش تجدید بنا
(یا تأسیس) خانه خدا (کعبه) است که این امر مهم به دست او و فرزندش اسماعیل علیه السلام
انجام گرفت. این بخش از زندگی ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام از لحاظ تاریخی هم جای هیچ
انکاری نیست. داستان این بخش از زندگی آن دو حضرت در چند سوره قرآن گاهی با
تفضیل بیشتر و گاهی به صورت اشاره و گذرا مطرح گردید.

اما در توراتِ موجود هیچ اشاره ای به این قسمت از تاریخ زندگی حضرت ابراهیم
و اسماعیل علیهماالسلام نشده و اصلاً چیزی در زندگی ابراهیم و اسماعی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.