پاورپوینت کامل حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار (۱۲۱۰ ـ ۱۳۴۴ق) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار (۱۲۱۰ ـ ۱۳۴۴ق) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار (۱۲۱۰ ـ ۱۳۴۴ق) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار (۱۲۱۰ ـ ۱۳۴۴ق) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۳۰
غارتگری های اعراب بدوی در بیابان ها
در بخش پیشین گذشت که یکی از عادی ترین مشکلات کاروان های حج؛ اعم از
عجم و عرب در مسیرهای بیابانی، گرفتاری آنان در میان اعراب غارتگر بادیه بود که
دزدی از کاروان های تجاری و زیارتی را از دو سه هزار سال قبل به عنوان یک درآمد
مشروع و یک راه و رسم برگزیده بودند و به گفته نایب الصدر «معتقدند که راه زنی و قافله
غارت کردن مباح است».(۱) پیش از این، نمونه هایی از این دشواری ها را به خصوص در
راه جبل اشاره کردیم. در این باره، اطلاعات بیشتری در سفرنامه ها وجود دارد که خود
نتیجه گسترده بودن این قبیل حملات و راهزنی هاست. تأمین راه به عهده نیروهای
دولتی؛ اعم از عثمانی و حکومت شرفای مکه و مدینه بوده، لیکن به رغم تلاش هایی که
صورت می گرفت، به دلیل طولانی بودن راه، دشواری اسکان نیروهای نظامی و جز آن،
حفظ وحراست از کاروان ها، به طور کامل، ممکن نبوده است.
در برخی روستاها، وضع اعراب از نظر «خبث باطن و خونخواری» به قدری خراب
بود که عسکر رومی، شب از ترس در قلعه می ماند و درها را به روی خود می بست.(۲)
حتی در برخی منازل، خطر آن اندازه بود که نیروهای دولتی «از شرارت اعراب حرب»
کاروانسرای خود را ترک کرده و نمی ماندند.(۳) چنان که گاه کاروان را همراهی می کردند و
در رویارویی با دشمن شکست خورده، خود نیز به همراه کاروانیان قلع و قمع می شدند.
حاجی علی خان اعتمادالسلطنه در سال ۱۲۶۳ در باره حمله عرب ها در بیست فرسنگی
راه جبل از بغداد به سوی شام می نویسد: بالاخره هر چه باروت داشتیم تمام شد، و از
خارج کسی به امداد ما نیامد، عرب قریب هشتاد سوار بودند، مطمئن شدند که دیگر در
تیپ ما قورخانه باقی نمانده، یک دفعه همه هجوم آوردند، که هر نفرمان به دست چهار
نفر عرب ماندیم، شش نفر از ما زخمی شد، یکی بنده بودم … چهار نفر از سوارهای
جنگی که [یکی [از آنها، دو روز دیگر مرد. چنان لخت و برهنه مان کردند که تنبان در پای
احدی باقی نگذاشتند، اسب و اسباب جَبَلی ها و تاتارخانه را به کلّی گرفتند، به علاوه یک
قافله هم در جلو ما بود، که قریب پنجاه شصت چاپار داشتند. آنها را هم به صورت ما
کردند، و در نهایت پریشانی از منزل که دلی عباس باشد، مراجعت کردیم.(۴)
به طور معمول، مستحفظینی که همراه کاروان تا محلی می آمدند، پس از رسیدن به
آن محل «قبض سلامتی گرفته مرخّص می شدند»(۵) و کسان دیگری همراهی کاروان را
عهده دار می گشتند.
بسیاری از قبایل راه؛ اعم از راه جبل یا راه مدینه به مکه، درآمدی از طریق حجاج
داشته و حتی با توافق قبلی با پاشای شام یا شریف مکه، به صورت عادی پولی از
حمله دارها می گرفتند. گزارش اعتمادالسلطنه در سال ۱۲۶۳ از اعراب راه چنین است که
«کلاً اهلش عربِ پابرهنه زبان نفهم هستند، قریب سی ـ چهل هزار [نفر] از این دهات،
تفنگ چی خوب بیرون می آید، و اطاعت به احدی ندارند، مگر به مشایخ خودشان، هر
ساله قریب ده هزار تومان از جانب دولت روم مستمری دارند، به اعتقاد اعراب باجِ حاج
است، هرگاه امین صُرّه، که خزانه دار دولت است، دو ساعت پیش از ورودِ حاج، این وجه
را به مشایخ مزبور تسلیم نکند، عبور حاج مقدور نیست، جمعیت می کنند، هرگاه رأیشان
تاختِ حاج بشود، پنجاه هزار تومان در آن واحد از حاج مطالبه می کنند.»(۶)
اعتماد السلطنه در باره اهمیت موقعیت شریف نزد اعراب بدوی می نویسد: پیش از
ورود به مدینه، باید با خود شریف یا ولیعهدش، با هزار نفر شتر سوار عرب وارد مدینه
شده، حاج را همراه خود به مکه بیاورد و در مراجعت هم تا آنجا بدرقه نماید، اگر غیر از
این باشد اعراب آن میانه، جمعیّت زیاد دارند و حاج را برهنه می کنند، از توپ و عسکرِ
امیرحاج شامی نمی ترسند، و لیکن از شریف مثل سگ می ترسند.(۷)
این ممکن بود که برخی از قبایل بر اساس همین قراردادها، وجهی از آن را به خود
شریف نیز می رساندند. روشن بود که حکومت نمی توانست به طور کامل در برابر قبایل
بایستد و برای تأمین امنیت پرداخت وجهی را به آنان ضروری می دید و در این باره، با
آنان قراردادهایی نیز بسته می شد.(۸) این مبلغ عنوان «حق راه» یا «حفاظت حاج» داشت که
رؤسای قبایل از حمله دارها ـ و آنان نیز از حاجیان ـ می گرفتند.(۹) عقیده ترکان عثمانی آن
بود که «افندم خرسیسه چاره اولماز؛ چاره دزد را نمی توان کرد.»(۱۰)
از مدینه تا مکه، دو راه وجود داشت؛ یکی راه سلطانی و دیگری راه فُرْع. برخی راه
شرق را راه سوّمی دانسته اند.(۱۱) منازل راه فرع عبارت بود از: وادی فاطمه، بئر عسفان،
قضیمه، رابغ، بئر رضوان، امّ الضباع، ریّان، سمت الأبیض، بئر العذب، و بئر الماشی. اما
منازل راه سلطانی، از مکه تا رابغ با راه فرع یکی بوده و پس از آن از بئر مستوره، بئر
حصان، بئر عباس و مسجد شجره می گذشت که مسجد شجره منتهی الیه هر دو راه در
رسیدن به مدینه بود.(۱۲) راه سوم هم آن بود که از مکه به جده رفته به کشتی بنشینند و از
آنجا به ینبع رفته بار دیگر با شتر عازم مدینه شوند. این راهی است که مخبرالسلطنه همراه
امین السلطان و دیگر همراهان در سال ۱۳۲۱ آن را طی کردند.(۱۳) طبعا شمار کسانی که از
این راه می رفتند، اندک بود. اعتقاد بسیاری بر این بوده است که راه سلطانی بهتر از راه
شرق است؛ جز آن که برخی سال ها، برای این که پولی به اعراب آن مسیر داده نشود، راه
شرقی را که سخت تر و سنگلاخی است انتخاب می کنند.(۱۴)
در برخی از این راهها، آب اندکی وجود داشت و نبودن آب سبب آزار و اذیت
فراوان حجاج به ویژه کسانی می شد که پیاده سفر می کردند. میرزا داود شرحی از تشنگی
مردم را نگاشته و از جمله می نویسد:
«هیچ فراموش نمی کنم، زنی مصری را که با وجود اینکه سواره بود آمد نزد حقیر و
زبان خود را نشان داد که تشنه ام و یک لنگه دست بند خود را می داد که او را آب بدهم،
وقتی که او را آب دادم و دست بند را هم نگرفتم، دست حقیر را بوسیده و می خواست
حقیر را سجده کند، امروز به قدر مقدور و هر چه آب داشتم دادم، و وضو هم نگرفتم،
بلکه طهارت هم نگرفتم، آب قلیان ما را گرفته و خورده بودند».(۱۵)
هرکدام این راه ها خطرات خاص خود را داشت و هر سال یا هر چند سال، ممکن
بود که حجاج یکی از این راه ها را طی کنند. در مسیر رفتن، به طور معمول، حجاج ایرانی
همه با هم حرکت می کردند.(۱۶) فرهاد میرزا در سال ۱۲۹۲ نوشته است که «ده ـ پانزده سال
است که راه سلطانی مسدود شده است». راه فرع نیز آن سال به خاطر زندانی بودن یکی
از اهالی این منطقه در مدینه، مسدود شد و قبایل اجازه عبور کاروان حج را ندادند و آنان
را مجبور کردند تا از راه سلطانی بروند. اما آن راه نیز به دلیل وحشتی که از سوی طایفه
حرب وجود داشت، متوقف شده، راه سخت تری انتخاب گردید.(۱۷)
در نزدیکی مدینه، و در مسیر خروج به سمت مکه، طوایف مختلفی از قبیله حرب
بودند که کارشان اخاذی از کاروان و عامل حکومت یا محمل شام برای هدایت کاروان
بودند و ناامنی ها و تیراندازی ها و ایجاد ترس و وحشت در میان کاروانیان، کار آنها بوده
است. این طایفه در همین سال ۱۲۹۲ ادعا کردند که مالیات یا به قول خودشان اخوه یا
خاوه هفت سال را نگرفته اند و تا نگیرند اجازه عبور به کاروان را نخواهند داد.(۱۸)
فراهانی در سال ۱۳۰۲ شرحی مفصل از خاوه و چگونگی آن داده است. ایرانی ها
مکلّف بودند که شخصا خاوه را به قبیله حرب که میان مدینه ومکه مستقرند، بپردازند.
آنها این وجه را با کرایه به رییس قافله یا حمله دار می دادند. در صورتی که این پول به
دست رؤسای قبایل می رسید، کاروان به سلامت می گذشت و الاّ معطلی و غارت و
چپاول امری عادی بود.(۱۹)
گزارش نایب الصدر در سال ۱۳۰۵ از وضعیت حرکت کاروان از مکه تا مدینه،
نشان می دهد که حرامی ها هرلحظه در کمین حمله بوده اند. شب ها مرتب ندای «نخوابید،
نخوابید» بلند بوده و هر کسی که تنها چند قدم از کاروان دور می شده، دزدان به او حمله ور
شده او را می کشتند و اموالش را می بردند. در این سفر به حاج اعلام شد که «مَنْ خَرَجَ عَن
حَدِّهِ، فَدَمه فی عُنُقِه». «هر کس از حد خود خارج شود، خونش به گردن خودش است.»(۲۰)
زائری در سال ۱۳۱۷ از حضور «بیست نفر عسکر و بیست نفر مستحفظ» که برای حاج
گذاشته بودند، یاد کرده و با این حال می نویسد:
«مع هذا تا صبح از صدای همهمه و تیر و گلوله و تاختن حرامی ها به جانب مردم،
احدی خواب نکرد و مال مردم را، چه در روز و چه در شب خیلی بردند و چند نفر هم
مجروح شدند که به قدر صد قدم از چادرشان بیرون رفته بودند، زخم کاری برداشتند و
قریب پانصد تومان لیره و مروارید از آنها بردند که خود فدوی دیدم.»(۲۱)
در مورد دیگری که مربوط به سال ۱۳۱۵ است، یکی از حجاج در حالی که تنها ده
قدم از خیمه خود دور شده بود «ناگهان فریادش بلند شد که قَتَلُونی». حجاج هر یک
حربه ای برداشته بدان سوی شتافتند. وقتی بالای سرش رسیدند، او را بی هوش یافتند.
معلوم شد هرچه از لیره و پول به همراه داشته برده بودند.(۲۲)
در گزارشی از سال ۱۳۳۱ آمده است: کاروان بزرگی که قصد حرکت از مدینه به مکه
را داشت، در یک فرسنگی شهر ایستاد تا صبح حرکت کند. اما شب هنگام که «ظلمت افق
را فرو گرفت، دزدانِ حوالی، بنای آدم کشی و غارتگری گذاشتند و جماعتی حفظه و
حرسه اطراف حاج فریاد الحفاظ و بَرّه، بَرّه بلند کردند و تا به صبح از تشویش و قال و
قیل خواب درستی نرفتیم.» فردا نیز حرکت نشد وشب بعد هم «مثل شب گذشته مشغول
به مدافعه با اشرار شدند».(۲۳) معلوم شد قبیله ای که سر راه است پول می خواهد . مذاکرات
به جایی نرسید. و در نهایت کاروان بدون مصالحه حرکت کرد؛ اما آن قدر اوضاع
خطرناک بود که حجاج نتوانستند برای محرم شدن به مسجد شجره بروند و از برابر آن
محرم شدند. با این حال، یک مرتبه «صدای گلوله و تفنگ از عقب قافله بلند شد و آتش
حرب و فتنه مشتعل گردید. حجاج مُحْرم برهنه بیچاره سوار بر شترها روی به راه
نهادند … رفته رفته از اطراف کوه ها گلوله باریدن گرفت. قافله حاج هدف رصاص جفا
کردند. شترها رمیدند. کجاوه ها زمین خورد. جمّال های خبیث چون بازار را آشفته دیدند
و آب گل آلود، مشغول نهب وصید ماهی شدند… جمعیت دزدها زیاد شد، از سه طرف
باران گلوله باریدن گرفت … زن های مجلّله با لباس احرام پای برهنه از هراس جان، هر
یک به سمتی می دویدند … فی الحقیقه قیامتی برپا شد.» ماجرا واقعا خواندنی است.(۲۴)
عاقبت کاروان به مدینه برگشت، اما زمانی که «جمعی هدف گلوله مجروح و چند نفری
مقتول شده. آن قدرها لیره و بارها و قره پوک ها و براتها و زرها و زیورها و قالیچه ها رفت
که قلم نوشتن آن را طاقت ندارد.»، «همین که حجاج جمع شدند، صدای ضجّه و گریه
بلند شد، مسلمان نشنود، کافر نبیند !»(۲۵)
البته، چنین واقعه هولناکی، هر ساله رخ نمی داد و به نوشته گزارشگر آن «این
حادثات از لوازم لاینفک سفر حجاز نیست، فقط قضیه شخصیه و اتفاق غیرمترقّبی بود،
کسانی که سی و شش سفر مشرّف شده بودند از عدول، گفتند تاکنون چنین وقعه ندیده و
نشنیده بودیم».(۲۶) پیش از این گذشت که در طول سفر در حد محدود این قبیل راهزنی ها
وجود داشته است.
نویسنده این سفرنامه، شرحی از این بدبختی نوشته و در نهایت می افزاید: «این
است حال ایرانی بیچاره در یک فرسخی مدینه طیّبه، مرکز حکومت با وجودی که مبلغی
خطیر به رسم خاوه مثل جزیه از نوع ایرانی بخصوص می گیرند.»(۲۷)
بدین ترتیب زمانی که یک کاروان از مکه به سمت مدینه یا به عکس به راه می افتاد،
می بایست هر لحظه منتظر حملات اعراب بدوی می بود. کمترین شکل حمله، دزدی های
نامرئی بود که در نیمه های شب صورت می گرفت و اعراب، با نزدیک شدن به کاروان، به
آرامی و بی سر و صدا، اموال مردم را غارت می کردند. گاه چنان بر سر حاجِ دور شده از
کاروان می زدند که او را بی هوش کرده، اموالش را غارت می کردند و پس از آن کسان آن
شخص، او را دریافته به همین که سالم بود، راضی و خشنود بودند.(۲۸)
اما صورت پرهزینه این قبیل دزدی ها، حملات دسته جمعی دزدان به کاروان بود که
با تیر و تفنگ صورت می گرفت و معمولاً کشته هایی نیز به همراه داشت. یک بار که اشرار
اعرابی به کاروانی حمله کردند «شصت ـ هفتاد نفر جمّال، همگی با خنجرها و آلات
و ادوات حرب جلوگیری کرده، تیر و تفنگ چند رد و بدل و مخاصمه و مدافعه کاملی
شد.»(۲۹)
همین شتربانان که آنان را جمّال می گفتند، گاه خود مهم ترین دشواری بودند و به
انواع و اقسام بهانه، پول اضافی از حجاج دریافت می کردند و کسی هم جرأت مخالفت با
آنان را نداشت.(۳۰) یک راه دزدی آن بود که افسار شتر را از «قطار گسیخته»، شتر را به
کناری برده به «دست آویز اصلاح شکدف» اموال آن را می بردند.(۳۱)
به هر روی دشواری های راه و ترس و دلهره حجاج به قدری بود که بلااستثنا وقتی
به مقصد می رسیدند، از این که «از وحشت و زحمت این منازل خطرناک جان و مال به
سلامت» برده اند، شکرگزار بودند.(۳۲) حجاج به خاطر همین وضعیت خطرناک راه،
مجبور بودند در شب کشیک بدهند، چرا که «در تمام منازل راه مدینه دزد و حرامی»
فراوان بود.(۳۳) با این حال، اتفاق می افتاد که «از چهار طرف صدای دزد، دزد» در می گرفت
و بعد معلوم می شد که «در بین راه، خورجین پسر حاج عبدالهادی استرآبادی که در بغداد
تجارت دارد، از زیر پایش بریده با بقچه رختش بردند.» راوی که یک زن زائر است،
می افزاید: این «حرکات بسیار شبیه است به مثال حسین کُردکه در کتاب ها نقل می کنند.»(۳۴)
در این میان، شب هایی که مهتاب بود، به دلیل قابلیت مراقبت، کمتر این قبیل اتفاقات
می افتاد.(۳۵)
گاه این خطر به حدی بود که زائرانی که ابتدا حج را به جای آورده و سپس قصد
رفتن به مدینه را داشتند، از رفتن منصرف می شدند. آنان به اجبار، نایبی از شیعیان مدینه
می گرفتند تا برای آنها در مدینه زیارت کند.(۳۶) در واقع، شریف مکه نیز نمی توانست
کاری بکند و به همین دلیل، اعلام می کرد که راه ناامن است و او مسؤولیتی ندارد. اگر
علما در حج حاضر بودند، اعلام می کردند که رفتن به مدینه صلاح نیست.(۳۷) حتی
شریف مکه به امین الدوله توصیه کرد که راه مدینه به ینبع خطرناک بوده چرا که «هوس
اعراب صحرایی در ایجاد مشکلات و سلب امنیت پایان ندارد.»(۳۸) البته وقتی وی به
مدینه رسید، شیوخ راه ینبع، ناصر و شاهر و شاکر نزد وی «آمدند و در باب آن راه و
امنیت و سلامت آن سمت گفتگوها» کردند.(۳۹) اینان آمده بودند تا امین الدوله را قانع کنند
تا از راه ینبع بازگردد.(۴۰)
مصیبت تنها در راه جبل و یا مسیر مکه به مدینه نبود، بلکه در فاصله کوتاه جده تا
مکه نیز اعراب غارتگر حضور داشتند. مخبرالسلطنه می نویسد که تاکتیک آنها این است
که از یک سو تیراندازی می کنند و وقتی قافله درهم شد، می ریزند و می برند. «اگر کسی
دفاع کرد، خنجر در سینه اش می خلد. زنی ترک مجروح شد و مردی مقتول.» این در حالی
است که طول کاروان هزار ذرع بوده است.(۴۱) در این مسیر در فواصل اندکی قراولخانه
بوده و به مقدار هر دو فرسنگی، یک قلعه با شماری نیرو حضور داشته و ابتدا و انتهای
کاروان مراقبت می شده است.(۴۲) دزدی شامل حال صحرای منا هم می شد. امین الدوله دو
بزغاله را که برای کشتن آورده بودند، از رأفت در پشت چادر نگه داشته گفت برای آنان
علف فراهم کنند. «هنوز علف نرسیده، عرب ها یکی را دزدیدند و دیگری در فراق رفیق
خود نالان بود که به جزئی غفلت آن هم به سرقت رفت.»(۴۳) این دزدی شکل های دیگری
هم داشت. جمّالی قول دادن شتر داده پولی توسط دلال گرفته و صبح روزی که حجاج از
مکه عازم مدینه شدند، نه از شتربان خبری هست و نه شتر.(۴۴)
مالیات راه و تذکره
یک زائر، از هر مرزی که عبور می کرد، وقتی وارد حجاز می شد، لزوما باید پولی
بابت تذکره به دولت متبوع خود و پولی بابت اخوه به اعراب سر راه و پولی برای شریف
و والی که البته غیر مستقیم توسط حمله دار صورت می گرفت، بپردازد. این افزون بر
گمرک یا بهانه های دیگری است که وسیله ای برای گرفتن پول از زائران می باشد.
در تمام سفرنامه های موجود به این قبیل پرداخت ها به طور مکرر اشاره و از آنها
گله شده است. حتی ثروتمندی چون ظهیرالملک هم از این مسأله نالیده، می نویسد:
«پول است که به انواع و اقسام مختلف متصل باید داد. یک نفر حاجی… حساب
نمود از ورود به خانقین تا مکه متبرکه هر یک تذکره مبلغ بیست و پنج تومانِ ایران تمام
می شود.»(۴۵)
نایب الصدر در سال ۱۳۰۵ از انواع پول هایی که به هر دلیل در جده از مسافران تازه
از راه رسیده گرفته می شود، سخن گفته است.(۴۶) همو از شراکت ویس قونسول ایران در
جده با جمال و شریف و مطوف و مخرج و حمله دار سخن گفته و این که «چون همگی
شریک شده اند، حُجّاج ایرانی ممتنع است از کید حَجّاج جان سالم» بدر برند.(۴۷)
وی به قدری از هماهنگی آنان در شگفت شده که می نویسد: «گویا ـ همه آنها ـ در
رکن حجرالأسود معاهده بسته اند که بدون اطلاع و صلاح دید یکدیگر هیچ کاری در معنا
نکنند.»(۴۸)
کازرونی در سال ۱۳۱۵ فهرستی از پولهای متعددی که در وقت ورود به جده تا
رفتن به مکه داده، ارائه کرده و به قول خودش پنج گونه ظلم را برشمرده است. اولاً کرایه
قایق که آنان را از کشتی به ساحل آورده نصف مجیدی؛ یعنی پانصد دینار ایرانی
گرفته اند. ثانیا به عنوان عبور از گمرک هر نفری نیم مجیدی داده و برگه عبور می داده اند.
در مرحله بعد تذکره بوشهر را گرفته دو مجیدی و نیم، بابت تذکره ایرانی گرفته اند. کرایه
شتر نیز که سر جای خود، علاوه بر آن ریال فرنگ را نیز با ارزش کمتری برداشته اند.(۴۹)
بسیاری از رؤسای قبایل و طوایف میانه راه نیز، مبلغی از کاروان ها می گیرند. این
مبلغی است که آنان در قبال حمله نکردن به کاروان و احیانا تعهد برای جلوگیری سایر
بدویان و غارتیان به کاروان، از حاجیان دریافت می کنند.(۵۰) پولی که حاجی به حمله دار
می دهد، به عنوان کرایه و خاوه برای رؤسای قبایل و احیانا حقی برای خود اوست. اما به
نوشته فراهانی، از این پول باید سهمی به شریف، پاشا، رییس قافله، مطوّف،
مخرج ـ کسی که هزینه کرایه را معین کرده و از هر کشوری شخصی را شریف برای این
کار در نظر می گیرد ـ قونسول و دیگر فضول های قافله برسد. طبعا «همه اینها را روی
کرایه می اندازند و کرایه خیلی گزاف می شود.»(۵۱)
در مسیر جبل، رؤسای طوایف و قبایل آن ناحیه که قدرت بیشتری داشته وامارتی
بهم زده بودند، مبالغی را به عنوان اخوه می گرفتند. بر اساس گزارش محمد ولی میرزا
از سال ۱۲۶۰ در این راه، امیر عبداللّه به این شرح، اخوه از حجاج دریافت می کرده است:
از مرد عجم دو غازی، از مرد عرب یک غازی. از زن عرب نصف غازی و از زن عجم
یک غازی. از هندی و درویش هیچ نمی گیرند. غازی هم چهارهزار و دویست و پنجاه
دینار است.(۵۲)
گفتنی است که همیشه در میان حجاج، افراد درویش و فقیری هم بودند که پولی در
بساط نداشتند و کسی هم از آنان انتظاری نداشت. فراهانی نوشته است که در میان سه
هزار و اندی حاج ایرانی «قریب هفتصد از این حجاج، حجه فروش و عکام و درویش و
فقرا بودند که منفعتی از آنان به هیچ کس نمی رسید. و دو هزار و کسری حاجی بودند.»
این تازه در شرایطی بود که به نظر وی «حجاج ایران بالنسبه به سایر حجاج از جهت
مخارج و اسباب منزل و چادر و غیره منظم تر و بهتر بودند.»(۵۳) امین الدوله نیز اشاره به
آنها دارد که در سوئز از او هزینه کشتی را می خواسته اند و پانزده نفر می شده اند.(۵۴)
اداره امور حج
سرپرستی حجاج عجم
بحث امیری حاج از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله آغاز شده و پس از آن، هر ساله دستگاه
خلافت شخصی را به عنوان امیرالحاج انتخاب می کرد و مسؤولیت اداره امور حج را به
وی می سپرد. این وضعیت تا زمانی بود که دنیای اسلام به لحاظ مذهبی و سیاسی، به چند
پاره تقسیم نگردیده بود. از زمانی که دولت های مستقلی در نواحی مختلف شکل گرفت،
رقابت بر سر اداره حرمین شریفین آغاز شد و به ویژه در امر امارت حج که سروکارش با
مکه و مدینه؛ دو شهر مقدس برای همه مسلمانان بود، این رقابت خود را نشان می داد؛
به طوری که دولت هر منطقه برای حجاج خود امیرالحاجی انتخاب می کرد. این کار،
در اوایل پسندیده نبود، اما از پس از انحلال خلافت عباسی، رواج بیشتری گرفت. در این
میان، برای شیعیان عجم نیز امیری از سوی حکام ایرانی انتخاب
و فرستاده می شد. طبعا وظیفه وی
حفظ منافع حجاج ایرانی بود که در
قرون هفتم هجری تا پیش از روی کار آمدن صفویه در آغاز قرن دهم، به
عنوان حجاج «عراق عجم» شناخته
می شدند.(۵۵) اندکی پیش از صفوی، شاعری در وصف امیر حاج و همکاری او با دزدان
راه می گوید:
هست میرحاج با دزدان یکی
می رباید زر ز دزدان بی شکی
گوید او با میر دزدان بی خبر
بند کن بر قافله راه و گذر
بسته شد چون ره بر این مظلوم چند
در میانه قصه صلح او فگند
گیرد او از هر شتر مقدار زر
می شود مجموع آن بی عد و مر
جمله را در کیسه خود می نهد
اندکی زانها به دزدان می دهد(۵۶)
در دوره صفوی، ایرانیان همانند سایر مسلمانان به حج می رفتند، اما به دلیل تسلط
دولت عثمانی بر حجاز و رقابت شدید این دولت با دولت صفوی، امکان هیچ گونه بروز
و ظهوری برای حجاج ایرانی نبوده است. طبعا دولت عثمانی تحمل وجود یک
امیر الحاج برای حجاج عجم را نداشته و به شکل های مختلف در پی بی اعتبار کردن ایران
و دولت صفوی بوده است. با این حال، در دوره هایی که صلح میان دو دولت بود و البته
این دوره ها اندک اندک طولانی نیز شد، کسانی از درباریان نیز به حج می رفتند و طبعا
وجود این قبیل اعیان و اشراف می توانست به نوعی در کار اداره حج ایرانیان مؤثر باشد.
در سال ۹۷۶ یکی از شخصیت های برجسته دولت صفوی با نام «معصوم بیگ»
صفوی که «مدت چهار سال امیر دیوان و شانزده سال وکالت» شاه طهماسب را داشت،
عازم سفر حج شد. زمانی که وارد حجاز گردید و مُحْرم شد، در روز پنجشنبه ششم
ذی حجه در منزلی در نزدیکی مکه موسوم به «وادی فاطمه» مورد حمله اعراب بدوی
قرار گرفت و کشته شد. در این واقعه، فرزندش خان میرزا و رفقای دیگر او از جمله
بشارت بیگ ترکمان نیز کشته شدند و در همان موضع مدفون گشتند. دولت عثمانی با
فرستادن نماینده ای به پایتخت صفوی، از این جریان عذر خواهی کرد، اما به هر روی،
تحمل آن برای دولت ایران دشوار بود. تحمل این واقعه برای عامه مردم ایران نیز سخت
بود و محتشم کاشانی اشعاری در وصف این حادثه سروده، آن را کربلای دیگری
دانست.(۵۷)
در اواخر دوره صفوی آمد و شد درباریان؛ از جمله خواجگان معتبر دربار صفوی به
حج، رو به فزونی گذاشت، اما با این حال خبری از این که سازماندهی خاصی برای اداره
امور ایرانی ها بوده، گزارش نشده است. تنها یک زائر، چند بار از تعبیر «عجم آقاسی» یاد
کرده که به نظر می رسد مقصود سرپرست حجاج ایرانی بوده است. از جمله، در شرح
رخدادهایی که در طول حرکت کاروان حج می گوید:
به روز دیگرم کردند آگاه
عجم آقاسی اینک آمد از راه
و در جای دیگر می گوید:
روان بودی عجم آقاسی از پس
که آسیبی به مردی ناید از کس
و باز در شرح برخورد حرامیان با کاروان و درخواست پول از ناحیه آنان و مخالفت
حجاج می گوید:
عجم آقاسیِ ما هم برآشفت
سخن را تند با آن ناکسان گفت
به طول آخر کشید آن گفتگوها
به یکدیگر تُرُش کردند روها
کشیدند از کمر شمشیرها را
رها کردند از زه تیرها را(۵۸)
طبیعی است در هشتاد سال فترت میان صفوی و قاجاری نیز این وضعیت ادامه
داشته و حتی در چند دهه نخست قاجاری نیز خبری از وجود امیرالحاج نرسیده است.
آنچه نقل شده این است که در آن دوره، به طور پراکنده، گاه کسانی از شخصیت های
برجسته ایرانی و یا چهره هایی از سادات معتبر مکه یا مدینه، به نوعی کارهای مربوط به
حجاج ایرانی را انجام می داده اند. این حرکتی است که به تدریج تقویت گردیده و در نیمه
دوم دوره قاجاری، با وجود قونسولگری ایران در جده و وجود نمایندگانی در مکه و
مدینه، شکل بهتری پیدا کرد.
به هر روی، یکی از نخستین گزارش ها، مطلبی است که بروجردی در سال ۱۲۶۱
گفته است. وی در آنجا مطلبی را از «جناب حاج سید حسین ناصر اصفهانی ساکن تبریز
که در آن سال امیر حاج عجم بود و از طریق شام آمده بود …» نقل کرده،(۵۹) که به کار بردن
تعبیر امیر حاج عجم در آن جالب توجه است. همو از «حاج سید موسی» نامی یاد می کند
که اهل زیرای دشتستان فارس و در جدّه مقیم بوده؛ «سیدی عزیز و معمّر و به غیرت و
عصبیّت سمر است و به وکالت عجم موصوف و مشتهر. الحق به قدر قوّه ساعی است و
این گلّه بی شبان ـ یعنی بدون امیرالحاج ـ یعنی حجاج بی نام و نشان ایران را راعی. هر
سال به اتفاق حجاج به مکه می رود و از وجودش دفع ضرّ از سیم و زر به جهت حجاج
حاصل می شود؛ ولی چون از سلطان عجم به فرمایشی و نگارشی و سفارشی کما ینبغی
سرافرازی ندارد، چنانچه باید و شاید از عهده بر نمی آید.»(۶۰) این به صراحت نشان
می دهد که امیرالحاجی در کار نبوده است.
اعتماد السلطنه در سال ۱۲۶۳ نوشته است که حجاج ایرانی ـ همانند سایر حجاج ـ
که از طریق شام به حج می آیند، امیرالحاج شان همان پاشایی است که از طرف دولت
عثمانی به عنوان امیرالحاج انتخاب شده است: «جمیع اختیار همه حاج رومی و ایرانی
و هندی و عرب و عجم با اوست».(۶۱) طبعا حجاجی نیز که از راه جبل می رفتند، زیر نظر
شخصی بودند که همراه آنان از سوی امیر جبل معین شده و وی مدافع آنان بود.
در این میان، درباریانی که هر ساله به حج می آمدند، در صورتی که میان آنان شخص
مهم و معتبری بود، به طور غیر رسمی کارهای حجاج ایرانی را سر و سامان می داد. رفتن
درباری ها به حج، مانند سایر مردم، امری عادی بود.(۶۲)
برای نمونه حسام السلطنه، عموی ناصرالدین شاه که در سال ۱۲۹۷ به حج مشرف
بوده، کار رتق و فتق امور حجاج ایرانی را انجام می داده است. همین طور، حضور
محمد ولی میرزا در مراسم حج سال ۱۲۶۰ به همین شکل بوده است. فرهاد میرزا نیز در
سال ۱۲۹۲ نوشته است که «حساب کردیم ده نفر از اولاد خاقان مغفور ـ فتحعلی شاه ـ در
قافله حج بودند. خداوند برکتی در نسل خاقان مغفور داده که برّ و بحر را
فروگرفته اند !»(۶۳) البته حج رفتن شاهزادگان، به ویژه اعیان درباری، گاه پس از عزل آنان
بوده و در اصل، فرصتی و بهانه ای برای استراحت یا گریز از فشار سیاسی و جز اینها
بود.(۶۴) یک نمونه از این موارد، خود امین الدوله است که به خصوص از ناحیه صدر اعظم
جدید امین السلطان تهدید می شد.(۶۵) وی یکی دو سال پس از معزولی خود از ریاست
وزرایی در سال ۱۳۱۶، با استجازه از دربار به حج رفت و همه جا با احترام مواجه شد. او
در این سفر با سیل محتاجانی از حجاج ایرانی که هنوز به حج نرسیده در شهر سوئز
«تمنای کرایه کشتی الی جده می کردند… لهجه کرمانشاهی و گیلانی وشیرازی و طهرانی
و غیره به هم مخلوط شده از آه و زاری فروگذار نکردند.»(۶۶) اینها در واقع، حجه خرانی
بودند که «به گدایی خود را به مکه می رسانند و آنجا به عکامی و نوکری و دزدی و جیب
بری کار خود را می سازند!»(۶۷)
البته آمدن این قبیل شاهزادگان به حج که می توانستند نقش مؤثری در کاهش
دشواری های زوّار ایرانی داشته باشند، همیشگی نبود و به همین دلیل است که
امین الدوله پس از شرحی که از نقش خود در حل دشواری زائران ایرانی دارد، می نویسد:
«به خاطرم می گذرد، چه ضرر دارد هر سال حجاج ایرانی که می آیند یک نفر از معارف ما
که عزیمت حج داشته باشد، از جانب دولت دخیل و کفیل امور یک مشت زوار ایران
شود؛ عجزه و مساکین را نگذارد در غربت بیچاره بمانند.»(۶۸)
همان گونه که گذشت، به مرور، مسؤولیت کار حجاج در مدینه و مکه به برخی از
چهره های معروف از سادات آن نواحی واگذار شد. این مسأله به ویژه در مدینه مطرح
بود؛ زیرا در مکه کار اداره را حمله دار و مُطوّف انجام می داد.
بر اساس برخی از نقل ها، از میان خدّام برجسته حرم نبوی در مدینه، شخصی
وجود داشته که مسؤول امور عجمان بوده است. بروجردی ضمن ستایش از این خدام از
شخصی یاد می کند که چنین وظیفه ای داشته و در حل مشکلات شیعیان عجم تلاش
می کرده است: «حقیقتا خدّام با احترام حضرت رحمه للعالمین چنانچه عرض شد بالنسبه
رؤوف و مهربان و با غربا عطوف و خوش زبان و به اندک احسانی شاکر و قانع و به قلیل
تعارفی شرور و اشرار را از حجاج و زوار دافع. از آن جمله جناب حاج سید مصطفی
است که از دولت روم و از جانب شیخ مصطفی، شیخ المعلّمین آن مرز و بوم، مباشر امور
عجم است، الحق مردی بسیار با چم و خم، دهانی گرم دارد و زبانی نرم. بی شمار؟؟؟
زیرک وزرنگ است ودرگذرانیدن امور جمهور، پر حیله و نیرنگ. بسی چاپلوس است و
در فن اخذ ومداخل از مرد و زن، سلطانی با طبل و کوس؛ عجم را شیخ المزوّرین، و در
اصلاح کار شیعه با اهل سنت و جماعت رییس المدبّرین و المزوّرین … انصاف این
است و حقیقت چنین که وجودش بی نهایت ضرور و درکار است و شیعیان را به غایت
مددکار و پرستار.(۶۹)
این همان سید مصطفی است که در سال ۱۲۶۰ نیز چهارده غازی از محمدولی
میرزا گرفته است تا او به آسانی بتواند به زیارت های خود در مسجد و بقیع برسد.(۷۰)
فرهاد میرزا (سال ۱۲۹۲) هم نوشته است که «آقا سید حسن پسر آقامصطفی هم به
استقبال آمده بود که حالا دلیل حجاج عجم است و سید صلاح را معزول کرده است.»(۷۱)
فراهانی، در سال ۱۳۰۲ حکایتی را نقل کرده که از هر حیث تازه است: «شنیدیم سابقا
حجاج عجم و شیعه را در حرم حضرت رسول صلی الله علیه و آله به واسطه اخذ تنخواه اذیّت و بهانه
جویی می کردند. و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 