پاورپوینت کامل غیر از خدا هیچکس نبود ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل غیر از خدا هیچکس نبود ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل غیر از خدا هیچکس نبود ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل غیر از خدا هیچکس نبود ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۵۱
مشقهای سفر حج
در سال ۱۳۷۹ شمسی، که به سال قمری ۱۴۲۱ سال از هجرت پیامبر از مکّه گذشته
بود، مرا هجرت به مکّه افتاد و این دعایم مستجاب شد: «اَللّهُمَّ ارْزُقْنی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ».
در آن سفر به تنها چیزی که نمی اندیشیدم، نگارش سفرنامه بود. آن هم بدین دلیل که
عصر سفرنامه نویسی را سپری شده می دانم و چنین می پندارم که رسانه های گروهی و
خبرگزاران بدین مهم اهتمام می ورزند و لذا باید چیزی نوشت که دیگری نمی نویسد. امّا
برای من، که قلم انگشت ششم است، مگر امکان قطع انگشت بود؟ این بود که هرگاه
فراغتی از عبادت حاصل می شد، می نوشتم و می نوشتم و می پنداشتم که بدین آیه جامه
عمل می پوشم: فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ .(۱)
چون از دیار یار برگشتم و در سیاهه هایم نگاهی دیگر افکندم، آنچه حسب حال بود
و حکایت شور و اشتیاق خویش، در آب افکندم. گفتم خواننده را چه فایدت که
تجربه های شخصی و احساسات فردی مرا بداند و بخواند؟ امّا آنچه از نوشته هایم در آب
نرفت، همین است که در مرکّب فرو رفته و امید که به یک بار خواندن بیرزد.
عنوان فرعی این اوراق را «مشق های سفر حج» نهادم تا انتظار خواننده را پایین
بیاورم؛ زیرا این نوشته ها در سفر و بدون دسترسی به منابع فراهم آمده است و نباید انتظار
داشت که جز سیاه مشقی بیش نباشد.
فصل حج
… و اینک برگی دیگر از دفتر زندگی ما ورق می خورد و به حج می رویم.
دیگر کسی را نمی سزد که بگوید: «به کجا چنین شتابان؟» زیرا به آنجا می رویم که
آسمانش نه این رنگ است و کرّوبیان، صف در صف، ایستاده اند.
«پلّه پلّه تا ملاقات خدا» می رویم؛ با نردبانی که پایه اش در خانه یکایک خداباوران
است و سوی دیگرش در خانه خدا؛ خانه آزاد شده، خانه ای که هیچکس مالک آن نیست
و از آنِ همه است.
به زیارت خانه خدا می رویم، خدای همه خانه ها، خدای همه خلق که آغوش برای
جملگی گشوده است تا سر بر سینه او نهند و مُهرِ مِهرِ او را بر دل و سینه زنند.
به حریمِ حرمِ خدا گام می نهیم، آنجا که پیامبران گام نهاده اند: آدم، ابراهیم، محمد؛ به
آنجا قدم می گذاریم که قدمگاه خداباوران بوده است و سزاست که در آنجا سر بگذاریم.
دیار خود را می گذاریم و دیار یار را بر می گزینیم، بلکه یار را. پس خود را می گذاریم
و یار را بر می گزینیم تا گزینه یار شویم.
به حج می رویم، با شرم و شوق. شرم از آنچه کرده ایم و شوق به آنچه خواهیم کرد.
می رویم تا تجدید شخصیّت کنیم و پوستی دیگر اندازیم و پیش از آنکه بمیریم، بمیریم و
با تولّدی دیگر، نوزایی خویش را جشن بگیریم.
کوی دوست را آهنگ می کنیم تا سر بر خاک بگذاریم و دل از خاک برداریم و از
همه تمنّیات و تعلّقات آزاد شویم و بر هر چه که هست، چهار تکبیر زنیم.
به آنجا می رویم که خداوند میزبان و حج گزار میهمان است و سفره اش را پیر
پیامبران گسترده و مائده های آسمانی و شراب های روحانی آن را رحمت جهانیان برنهاده
است؛ باشد که با هر نواله ای، جان را فربه سازیم و با هر قدحی، دل را طراوت بخشیم.
می رویم تا با خدا بیعت کنیم و از بیعت غیر او تن زنیم. به مقام ابراهیم برسیم و توان
ایثار اسماعیل را بیابیم و سعی را از هاجر بیاموزیم.
می رویم تا از گناهان هجرت کنیم و جهاد با نفس. آنک چندان رویینه تن شویم که
شیطان را رمی کنیم و در سه جبهه با زر و زور و تزویر بستیزیم.
به عرصه نیایش و صحنه نمایش می رویم؛ صحنه نمایش توحید و نیایش به آستان
او. ایستادن بی نهایت کوچک در برابر بی نهایت بزرگ و جذب کاه در کهربا.
جامه دنیا را بر می کنیم؛ جامه ای که دیگر تنها تن پوش نیست، بلکه وسیله
جلوه فروشی و تفاخر شده است. جامه فخر را از خود جدا می کنیم تا از هم جدا نشویم و
یکرنگ گردیم و به رنگ خدا درآییم. بی جلوه می شویم تا یارای تماشای کسی را بیابیم که
با صد هزار جلوه بیرون آمده است.
مسیر و مصیر خود را خدا می کنیم و لبّیک می گوییم، لبّیک.
برگرد خانه دوست
… و اینک به مکّه گام نهاده ایم؛ به آنجا که با سر دویده ایم تا گام نهیم؛ به شهری که بر
آن امنیّت سایه گستر است؛ مادرِ شهرهای جهان؛ مادری که هزاران سال از عمر او سپری
شده و خلقی واله آن است.
آری، به مکّه آمده ایم، امّا نمی خواهیم سیر بی سلوک کنیم. بدین رو از همه
دیدنی های آن چشم می پوشیم و فقط به خانه خدا چشم می دوزیم. نیم نگاهی هم به
تکنولوژی و ساختمان های آسمانخراش آن نمی کنیم و به سوی خانه ای می رویم که نه
تکنولوژی، بلکه ایدئولوژی آن را بنا کرده و نه تنها آسمانخراش نیست، که در گودالی بنا
شده است. گودالی که رفیع ترین نقطه زمین است و بنای بر آن بلندترین بناست و تو
گویی آسمان در زیر آن گنجانده شده و هیچگاه از باد و باران گزند نمی بیند.
رسیدن به مکّه همان و رهنمون شدن به کعبه نیز همان. بیدرنگ آنجا را در کانون
توجّه خویش قرار می دهیم تا غبار از دل بزداییم. به خانه خدا می رویم، خانه خلق، خانه
دیرینه و از مالکیّت این و آن رهیده. خانه ای که در قباله احدی نیست و از آنِ خداوند احد
است و برای جمهور خلق.
به خانه خدا می رسیم و خود را چون پروانه ای می کنیم و دور آن می گردیم تا خدا از
آن ما گردد؛ «مَنْ کانَ لِلّهِ کانَ اللّهُ مَعَهُ». خود را در برابر خدا کوچک و کوچک می کنیم؛ به
کوچکی یک پروانه و به زیبایی همان. خود را در برابر او کوچک می کنیم تا در برابر جز او
کوچکی نکنیم. آری، اینجا آنکه کوچکتر است بزرگتر است.
به گرد خانه خدا می گردیم، فقط هفت بار، به شماره آسمان ها و زمین. گویا با
آسمان ها و زمین در گرد این خانه ایم و نه تنها من و تو، که «ابر و باد و مه و خورشید و
فلک» نیز.
به گرد خانه ای می گردیم که در آنجا آرامگاه هاجر است؛ یک زن، آن هم کنیز و آن
هم سیه چرده. شگفتا ! یک کنیز سیاه در خانه خدا و خلقی گرد آن. و چه اشارتی و عبرتی
برتر از این که در چشم خدا، میان مرد و زن و سیاه و سفید تفاوتی نیست و برتری به
پرواپیشگی است و اگر آن پرواپیشه کنیزی سیاه باشد، باشد.
طواف می کنیم و آنک دوگانه در برابر خداوند یگانه می گزاریم؛ پشت مقام ابراهیم.
باشد که آن مقام را دریابیم و از قیام او درس آموزیم و بر دین او قامت بندیم.
و در فرجام، سعی می کنیم؛ از صفا تا مروه و به آهنگ خدا. در پیِ عمری دویدن از
خانه تا محلّ کار و به مقصود نرسیدن، در اینجا سعی می کنیم و امید می بریم به مقصود
برسیم. خدایا ! ناامیدمان مکن.
پاورپوینت کامل غیر از خدا هیچکس نبود ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
… و سرانجام کاروان ما نیز به مکّه رسید و خدا را به آغوش جان کشید. تقویم زمان
حکایت از آن داشت که ۱۴۲۱ سال از هجرت پیامبر گذشته است و در آغاز قرن بیست و
یکم و هزاره سوم میلادی هستیم. عقربه ساعت نیز نشان می داد که سه ساعت از صبح
گذشته است و چنانکه مردم می گویند، سه نیمه شب است.
کاروانیان همسفران من بودند که در این سفر کوتاه با یکدیگر دوست شده بودیم.
دیگر، یکدیگر را نه همسفر، که دوست می دانستیم و این احساس در من بیشتر ریشه
داشت.
غبار سفر را نزدوده بودیم که خانه خدا را آهنگ کردیم. پا در رکاب گذاشتیم و
حاضر یراق رفتیم. دیدیم آنچه را حتّی در پندار نمی گنجاندیم. پیر و جوان، سفید و سیاه،
مرد و زن و از همه اصناف مردم و کشورهای گونه گون، چون دانه های برف برگرد خانه
دوست می گردیدند و می گریستند و زمزمه می کردند. همه در کنار هم و هر یک در کنار
خدا و همنشین با او شده بودند. آری، «اَنَا جَلیسُ مَنْ ذَکَرنی».
نمی دانم آسمان به زمین آمده بود یا زمین به آسمان بال گشوده بود. هر چه می دیدم
رنگ خدایی داشت و هر که را می نگریستم، خداگونه شده بودند. تو گویی در گرداگرد
این خانه، بشر خاکی نبود، انسان افلاکی بود. همگان پا بر زمین داشتند، امّا سر در آسمان
و دست بر آستان جان جهان.
گردیدیم، دوگانه گزاردیم، کوشیدیم و تقصیر کردیم و عذر تقصیر آوردیم تا از
تقصیراتمان بگذرد. بگذریم و بگذاریم.
برگشتیم که یکی از رهیاران پرسشی کرد و آتش بر دل افکند: چه دیدی؟ زبان در
کام کشیدم و اینک قلم از نیام می کشم و برمی نویسم که خدا را، خدا؟؟؟. یافتم، یافتم.
کجاست ارشمیدس که طلب و طرب را بنگرد.
آری، در دیار یار همه بودند، امّا پاورپوینت کامل غیر از خدا هیچکس نبود ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint.
مقصد و مقصود
آنکه از خانه خود روانه می شود تا خانه خدا را زیارت کند، یک مقصد و یک
مقصود(۲) دارد و این دو همواره ملازم یکدیگر نیست. مقصد وی خانه خداست و مقصود
او تقرّب به خدا. به دیگر سخن، مقصد او کوی دوست است و مقصود او روی دوست؛
زیرا زیارت خانه خدا وسیله است و هدف از آن، تقرّب به خدا و خداگونه شدن.
برخی همین که به مقصد می رسند، می پندارند که به مقصود رسیده اند و شاهد را در
آغوش گرفته اند. حال آنکه گفته اند:
هر چه در این پرده نشانت دهند
گر نستانی به از آنت دهند
پس هرگز نباید در مقصد ایستاد و باید بالا و بالاتر رفت و به چند پایه هم قناعت
نکرد.
پایه بسیار سوی بام بلند
تو به یک پایه چون شوی خرسند
در این سیر نباید به آنچه یافتیم بسنده کنیم، بلکه باید دست از طرب و طلب
برنداریم و بیشتر بخواهیم و به خدا نزدیکتر شویم.
من غلام آنکه او در هر رباط
خویش را واصل نداند بر سماط
همچو مستسقی کز آبش سیر نیست
بر هر آنچه یافتی باللّه مایست
باید چندان به خدا نزدیک و نزدیکتر شد تا بتوان او را دید و جز او را ندید.
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیّت
سخن کوتاه که حجگزار باید «مُهاجِرا اِلی اللّهِ»(۳) تا مقصد برود و «فَفِرُّوا اِلَی اللّهِ»(۴)
را در تیررس دید خویش قرار دهد و در مقصود چندان غوطه ور شود، بلکه غرق شود، که
به مقام …قُلِ اللّه ُ ثُمَّ ذَرْهُمْ… (۵) دست یازد.
پس در حج دو سیر باید: سیر آفاقی و سیر انفسی. با آن به مقصد می توان رسید و با
این به مقصود. بهوش که در مقصد نمانیم و از آن گامی فرا پیش نهیم.
حجّ مقبول
حج یک «سیر روحانی» است و نه یک «سفر جغرافیایی». البتّه سفر از یک نقطه
جغرافیایی به نقطه ای دیگر هست، امّا تنها این نیست. هدف از این سفر، سیر است؛ سیر
با سلوک. و شرط این سیر، سفر است، امّا این شرط، شرط لازم است و نه کافی. پس حج
با توریسم و سیاحت و جهانگردی فرق می کند و هر که چنین پنداری از حج دارد، و یا با
چنین پنداری به حج می رود، محنت بادیه به سیم می خرد و شاهد را در آغوش نمی گیرد.
امّا و شگفتا که عدّه ای به «سفر این سیر» بیش از «سیر این سفر» می اندیشند. برای
سفرشان به دقّت برنامه ریزی می کنند و مقدّمات و مؤخّرات و لوازم آن را مطمح نظر قرار
می دهند، امّا برای سیرشان گام از گام برنمی دارند و بدون آماده سازی فکری و اخلاقی
روانه می شوند. لسان الحال این عدّه این است که حج یک سفر است، با مقداری
تشریفات عبادی که لزوما تأثیری در زندگی آینده حجگزار ندارد. حال آنکه هرگز چنین
نیست و نه تنها حج، بلکه دیگر عبادات نیز بر پایه مصالحی تشریع شده و تأثیری شگرف
و شگفت در زندگی هر مسلمان دارد. اگر آثار یک عبادت در مشی و منش مسلمانی دیده
نشود، دانسته می شود که وی به پوسته آن عبادت اقتصار کرده و مغز آن را فرونهاده است.
حج مبتنی بر یک سلسله مناسک فقهی است، امّا فقط مناسک فقهی نیست، بلکه
دربردارنده مناسک فکری و اخلاقی نیز هست و گوهرش نیز در همین است. اگر مناسک
فقهی حج بدون پشتوانه و ثمره فکری و اخلاقی بود، فقط تشریفات صوری شمرده
می شد و هرگز درس آموز و غفلت زدا نبود. حال آنکه مناسک و اعمال حج شعائراللّه
است و شعائر موجب تقرّب به خدا می شود.
البتّه شرط صحّت حج غیر از شرط قبولی آن است. شرط صحّت حج، عمل صحیح
به مناسک فقهی است و شرط قبولی آن، عمل به مناسک اخلاقی حج. بنابراین حج سیر
بی سلوک نیست و حتّی دقیق تر آن است که بگوییم سیر و سلوک نیز نیست، بلکه سلوک
و سیر است. هدف از آن سلوک است و لازمه آن، سیر. بدین رو در حج نباید فقط به
مناسک و اعمال اقتصار کرد و با به جا آوردن آنها چنین پنداشت که دیگر وظیفه ای بر
عهده نداریم. خداوند در سوره حج آیه ۳۷، فرموده است:
لَنْ یَنَالَ اللّه َ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنْکُمْ… .
«گوشت ها و خون های قربانی به نزد خداوند نمی رسد، بلکه تقوای شما به نزد او
می رود.»
همچنین در سوره بقره، آیه ۱۹۷، ضمن اینکه از مناسک فقهی حج سخن رفته،
خطاب به حجگزاران آمده است:
وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی… .
«توشه برگیرید و بهترین توشه، تقواست.»
از همین دو آیه دانسته می شود که آنچه از حج مورد نظر خداوند است، تقواست و
همه مناسک به شرط تقوا پذیرفته می شود. همان گونه که در سوره مائده، آیه ۲۷، آمده
است:
اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ… ؛ «براستی که خداوند از متّقین می پذیرد.»
حج، زیارت حرم خداوند است، چنانکه قلب هر انسان نیز حرم خداوند است
(القَلْبُ حَرمُ اللّه). پس نمی شود با قلبی که غیر خدا در آن راه یافته است، به زیارت حرم
خدا رفت.
رسم عاشق نیست در یک دل دو دلبر داشتن
یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن
نمی شود آن حرم خداوند را زیارت کرد و این حرم خداوند را رعایت نکرد و به
مادّیگری اخلاقی و اقتصادی آلوده ساخت. هم آن خانه باید پاک باشد و هم این خانه، و
هم آن خانه را باید زیارت کرد و هم این خانه را رعایت.
نخورد از عبادت، بر آن بی خرد
که با حق نکو بود و با خلق بد
حج در زندگی هر مسلمان یک سرفصل است و هر حاجی باید زندگی پیش و پس
از حج او با یکدیگر متفاوت باشد. پذیرفتنی نیست که کسی به حج برود و برگردد و
همان گونه زندگی کند که پیشتر زندگی می کرد. برگشت از حج نباید برگشت به زندگی
گذشته باشد، بلکه باید پیشروی به سوی حیات طیّبه باشد. حج، «فرارٌ إِلَی اللّه » است و
برگشت از سفر حج نباید «فرارٌ مِنَ اللّه » باشد، بلکه باید «قرار مَعَ اللّه » باشد.
آنکه گرفتار بت نفس است و ساکن بیت الهوی، نمی تواند بیت اللّه را زیارت و آداب
اخلاقی آن را رعایت کند. او سیاحت و تجارت می کند و نه زیارت. حدّاکثر اینکه
زیارتش صحیح است، امّا مقبول نیست و به آن پاداش داده نمی شود. و پیداست که آنچه
مطلوب است، حجّ مقبول است و نشانه آن، ترک گناه. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:
«آیَهُ قَبولِ الْحَجِّ تَرکُ ما کانَ عَلَیهِ الْعَبدُ مُقیما مِنَ الذُّنوبِ».
«نشانه قبولی حج این است که حاجی از گناهانی که در پیش انجام می داده است،
دست بردارد.»
آری، حج صحیح غیر از حجّ مقبول است. حجّ صحیح لزوما حجّ مقبول نیست، امّا
حجّ مقبول لزوما صحیح است. بنابراین، باید در پی حجّ مقبول بود و دغدغه آن را داشت.
هر که کارد قصد گندم باشدش
کاه خود اندر تبع می آیدش
بسیاری از حجگزاران فقط دلنگران حجّ صحیح هستند و حتّی با هزار گونه
وسواس، به مناسک فقهی حج عمل می کنند، امّا و دریغا که هرگز دغدغه حجّ مقبول را
ندارند و اصلاً چنین موضوعی برایشان مطرح نیست. در نتیجه نگریسته می شود که
زندگی پیش و پس از حج آنها هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارد و در حالی که یک لقب به آنها
افزوده شده، هیچ فضیلتی برایشان حاصل نشده است.
پاداش حج
«بهشت را به بهانه می دهند و نه به بها.»
«بهشت را به بها می دهند و نه به بهانه.»
از این سخن، که یکی از آنِ یکی از عارفان شوریده سر است و دومی، گفته یکی از
روحانیّون عملگرا، کدام درست است؟
چنین می نماید که هر یک از این دو سخن، به اعتباری، درست است و لذا می توان
هر دو را با یکدیگر جمع کرد. می شود گفت که بهشت را به بها می دهند؛ زیرا آنچه یک
بنده مطیع خداوند انجام می دهند، بهای بهشت است و در روایات نیز تعبیر «ثمن الجنّه»
آمده است. از سوی دیگر می توان گفت که بهشت آنقدر گران است و بهایی که در برابر آن
پرداخت می شود چندان اندک است که آن بها، جز بهانه ای بیش نیست. بنابراین شایسته
می نماید که گفته شود بهشت را به بهایی می دهند که بهانه است.
بهشت چندان سرشار از نعمت های خداوندی است که هم به درک نمی آید و هم به
وصف (لا یُدرک وَ لایُوصَف)، و یکی از نعمت های آن نیز این است که انسان در آن
جاوید است و هرکه در آنجا قدم بگذارد هرگز بیرون نمی شود. حال بنگرید که در مقابل
آن بهشت و آن همه نعمت، یک بنده مطیع خداوند چه می کند که این همه پاداش
می یابد؟ کسی که همه واجبات و مستحبات را انجام دهد و از کلّیه محرّمات و مکروهات
بپرهیزد، کار دشوار و توانفرسایی انجام نداده و اصولاً خداوند هیچ عمل مشقّت باری را
واجب نکرده است. همان گونه که در قرآن آمده است:
یُرِیدُ اللّه ُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ… .(۶)
«خداوند برای شما آسان خواسته و دشوار نخواسته است.»
مضافا اینکه خداوند در برابر هر کار نیکی به انسان ده پاداش می دهد:
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا… .(۷)
بنابراین، پاداش بهشت و پاداش ده برابر به هر حسنه، بسی گرانتر از اعمالی است که
یک بنده مطیع خداوند انجام می دهد. خداوند بهای اندکی دریافت می کند و پاداش گرانی
پرداخت می نماید و آن بها، بهانه ای است برای ورود به بهشت.
اضافه کنیم که اگر میانگین عبادات و طاعات هر انسان پنجاه سال باشد، پاداش آن
نیز پنجاه سال می شود. امّا خداوند در برابر مدّتی طاعت، کمتر یا بیشتر از پنجاه سال،
بهشت جاودان را به انسان پاداش می دهد. از اینجا نیز دانسته می شود که خداوند پاداشی
گرانتر از بهایی که انسان ها برای بهشت می پردازند به آنها می بخشد و در واقع آن بها را
بهانه ورود به بهشت می کند.
حال به ربط این موضوع با موضوع حج بپردازیم. در روایات متعدّدی آمده که
پاداش حجّ مقبول، بهشت است. پیداست که این پاداشِ بزرگ به ازای یک فریضه، از سر
لطف و رحمت خداوند است و او خواسته بدین وسیله بندگانش را بیامرزد و بهشتی کند.
موسم حج، موسم ریزش گناهان است و حجگزار، اگر هم با کوله باری سنگین از
گناه به خانه خدا آمده باشد، بدون کوله بار گناه به خانه اش رهسپار می شود. از آن پس، او
می ماند و آینده ای که در پیش دارد: آیا دیگر بار کوله باری از گناه فراهم می سازد یا آنکه
سبکبار از گناه، آینده را در می نوردد. امام صادق علیه السلام فرموده است:
«اِذا اَفاضَ الرَّجُلُ مِنْ مِنی وَضَعَ یَدَهُ مَلک فی کِتْفَیهِ ثُمَّ قالَ: اِسْتَأْنِفْ».
«هنگامی که حاجی از منا کوچ می کند، فرشته ای دست بر شانه های او می گذارد
و می گوید: اعمال را از سر بگیر.»
در حدیث فوق تصریح شده است که در منا کارنامه حاجیان از گناه زدوده می شود و
او تولّدی دیگر می یابد و باید زندگی را از نو آغاز کند. همچنین در حدیثی از
رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است: «از اهل عرفات آن کس جرمش بیشتر است که از عرفات
برمی گردد و می پندارد که آمرزیده نشده است.»
این همه پاداش برای حجگزار از چه روست و مگر او چه می کند؟ پیداست که
خداوند تکلیف بما لایُطاق نمی کند و حجگزار کاری توانفرسا انجام نمی دهد. این همه
پاداش جز از سر کرامت و لطف خداوند نیست و او این عبادات را دستمایه آمرزش
گناهان و ورود بندگان به بهشت کرده است.
شگفتا که برخی بندگان خداوند در پی کوچکترین بهانه ای هستند تا دیگران را تنبیه
کنند، امّا خداوند بهانه هایی قرار داده است تا بندگانش را بیامرزد و روانه بهشت کند.
شگفت تر اینکه بعضی بندگان به این بهانه ها چنگ نمی زنند و از پرداخت بها برای ورود
به بهشت، که بهانه ای بیش نیست، تن می زنند !
بیعت با خدا
در گوشه ای از خانه خدا سنگ سیاهی وجود دارد که به همین نام، نامبردار است؛
حجرالأسود. گویا هیچ نامی زیبنده این سنگ نبود که فقط «سنگ سیاه» خوانده شد. امّا
این سنگ، در دل و دیده مسلمانان، از همه سنگ های جهان ارزنده تر است و آن را با کلّیه
سنگ های سفید و رنگین، که بس گرانبهایند، عوض نمی کنند.
حجرالأسود نخستین سنگی است که بر زمین نهاده شده و چنانکه در روایات آمده،
یادگار آدم از بهشت موعود است. مهمتر اینکه این سنگ، جنبه سمبلیک دارد و نماد
دست خداوند در زمین است. اضافه کنیم که «دست خداوند» نیز، به شرحی که سپس
خواهیم گفت، دربردارنده مفهومی سمبلیک است. لذا در اینجا دو نماد، رخ می نماید:
«دست خداوند» و «سنگی که دست خداوند است».
باری، در احادیث متعددی از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:
«اَلْحَجَرُ یَمِینُ اللّهِ فِی الارضِ فَمَنْ مَسَحَهُ مَسَحَ یَدَاللّهِ».
«حجرالأسود دس
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 