پاورپوینت کامل فرهنگ نامه جغرافیایی حرمین شریفین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فرهنگ نامه جغرافیایی حرمین شریفین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فرهنگ نامه جغرافیایی حرمین شریفین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فرهنگ نامه جغرافیایی حرمین شریفین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۳۱

در شماره پیشین، نخستین بخش از فرهنگنامه جغرافیایی حرمین
شریفین منتشر گردید، اکنون توجه خوانندگان گرامی فصلنامه «میقات
حج» را به ادامه آن جلب می کنیم:

بُطحان: وادیی است در مدینه. در ضبط این کلمه اختلاف نظر است. اهل حدیث آن
را به ضم باء و سکون طاء تلفظ کرده اند، و اهل لغت به فتح باء و کسر طاء. روایت سومی
هم هست: فتح اول و سکون دوم.

بطحان یکی از وادی های بزرگ و اصلی مدینه است. در حدیث آمده است: بطحان
بر روی تُرعه (در یا پله)ای از ترعه های بهشت قرار دارد… این وادی از حرّه شرقی مدینه
شروع می شود و از عوالی و سپس از نزدیک مسجدالنبی می گذرد و در شمال جمّاوات به
عقیق وصل می شود (نک : اودیه المدینه).

بُطَیْحاء: مصغّر «بطحاء» است. گفته اند: میدانگاهی بوده به ارتفاع حدود یک گز که
عمربن خطاب آن را در بیرون مسجد مدینه ساخت و گفت: هرکس خواست شعری
بخواند یا جار بزند به این میدانگاه برود… این میدانگاه بعد از دوره عمر ضمیمه مسجد
شد.

بُغَیْبغه: مصغّر «بغبغ» و به معنای چاهی است که آب آن نزدیک باشد، و به قولی:
چاهی که به عمق یک قد یا در همین حدود باشد. بغیبغه مزرعه ای بوده متعلق به امام
علی علیه السلام که امروزه به آن «ینبع النخل» می گویند. آن حضرت این مزرعه را وقف مسلمانان
تهی دست کرد.

حمد جاسر می گوید: هنوز هم این نام بر زمین وسیع و خالی از سکنه ای که در آن جا
می باشد اطلاق می شود.

بقره: راهی است که از مدینه منوّره به نُخیل می رود (نک : نخیل).

بقیع: در لغت به معنای جایی است که در آن انواع درخت باشد. این کلمه به نام های
چندی اضافه می شود، از جمله:

بقیع بُطْحان: منظور از بطحان همان وادی بطحان پیشگفته است.

بقیع الخیل: جایی بوده در مدینه نزدیک خانه زیدبن ثابت. سمهودی می نویسد:
محل بازار مدینه در مجاورت مصلّی بوده است. مقصود ابوقطیفه در این بیت
همین جاست:

ألا لیت شعری هل تغیّر بعدنا

بقیع المصلّی أم کعهدی القرائن

قرائن: خانه هایی بوده در جوار مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله .

بقیع الخَبْجَبه (به فتح خاء وسکون باء و فتح جیم): خبجبه درختی بوده که این محل
به نام آن شهرت یافت. بقیع مذکور در مدینه و در سمت چپ بقیع الغرقد قرار داشته
است. در باب زکات سنن ابی داود از این محل نام برده شده است.

بقیع الزُّبیر: مقصود زبیربن عوام است. او از پیامبر صلی الله علیه و آله تقاضا کرد که این مکان را به
اقطاع وی دهد و پیامبر صلی الله علیه و آله تقاضای او را پذیرفت. بقیع زبیر در مدینه و احتمالاً در نواحی
بقیع الغرقد بوده است.

بقیع الغَرْقَد: غرقد در لغت به معنای گیاه دیوخار است. بقیع الغرقد همان قبرستان
معروف مدینه است که نام آن برای همگان آشناست و در سمت شرق مسجدالنبی قرار
دارد.

بلاط (به فتح باء و کسر آن): جایی است در مدینه میان مسجدالنبی و بازار شهر که
سنگفرش است. روایت شده است که برای عثمان آب آوردند و او در بلاط وضو گرفت،
که مقصود از بلاط در این روایت همین بلاط یاد شده است. بنابراین، بلاط بین
مسجدالنبی تا مُناخه در شرق مسجد نبوی است و همان است که مروان به دستور معاویه
آن جا را سنگفرش کرد.

بخاری در صحیح خود بابی را گشوده است درباره کسی که شترش را در بلاط یا در
مسجد عقال کند، و در این زمینه حدیث جابر را آورده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله
وارد مسجد شد و من نزد ایشان رفتم و شتر را در بلاط، عقال بستم. بخاری همچنین بابی
را به رجم کردن در بلاط اختصاص داده و حدیث دو نفر یهودی را که زنا کرده بودند، از
قول ابن عمر آورده است که گفت: آن دو در محل بلاط سنگسار شدند. در روایتی دیگر
از ابن عمر آمده است که: آن دو در نزدیکی جایگاه جنازه ها رجم شدند.

در مسند احمد و مستدرک حاکم از ابن عباس روایت شده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله
دستور داد دو نفر یهودی را جلوی در مسجد رجم کردند.

همه این ها درست است؛ چرا که بلاط محلی قدیمی و پیش از حکومت معاویه
وجود داشته است.

از آنچه گفتیم روشن می شود که بلاط در شرق مسجد در ناحیه محل جنازه ها بوده
است. ظاهر سخن ابن زباله و ابن شبه گویای آن است که بلاط برای اولین بار در زمان
معاویه به وجود آمد؛ زیرا این دو نفر از قول عثمان بن عبدالرحمن بن عثمان بن عبداللّه
روایت کرده اند که گفت: مروان بن حکم به دستور معاویه بلاط را سنگفرش کرد. مروان
ممرّ پدر خود حَکَم به مسجد را سنگفرش کرد؛ زیرا پدرش پیر و مبتلا به باد مفاصل شده
بود و هرگاه به مسجد می رفت پاهایش را به زمین می کشید و گرد و خاک می شد. وقتی
این کار را کرد معاویه به او دستور داد که بقیه جاهای نزدیک مسجد را نیز سنگفرش کند و
مروان چنین کرد. او خواست بقیع زبیر را نیز سنگفرش کند اما زبیر مانع او شد و گفت:
می خواهی نام زبیر را محو کنی و مردم بگویند: بلاط معاویه؟ عثمان بن عبدالرحمن گوید:
مروان کار سنگفرش بلاط را ادامه داد و چون به مقابل خانه عثمان بن عبیداللّه رسید
فضای جلو خانه او را به حال خود رها کرد.

عبدالرحمن بن عثمان گفت: اگر این جا را سنگفرش نکنی آن را به خانه ام می افزایم.
پس مروان آن جا را هم سنگفرش نمود.

عیاض در توضیح بلاط به آن قسمت که در غرب مسجد بوده بسنده کرده و گفته
است: بلاط محلی است سنگفرش شده میان مسجد و بازار مدینه.

وی در این توضیح از ابوعبید بکری تبعیت کرده است. اما این سخن جای تأمل
دارد؛ زیرا مقتضای روایات پیشگفته این است که مراد از بلاط قسمتی است که در شرق
مسجد واقع بوده است. با این حال، مراد از بلاط هم شرق مسجد است و هم قسمت
غرب و شمال آن.

ابن شبه گفته است: محمدبن یحیی از عالمی موثّق برایمان حدیث کرد که کسی که
پیرامون مسجد رسول خدا را سنگفرش کرد معاویه بن ابی سفیان بود. او مروان بن حکم را
مأمور انجام این کار کرد و عبدالملک بن مروان کار سنگفرش را به عهده گرفت و پیرامون
خانه عثمان بن عفان را که به محل گذاشتن جنازه ها شارع بود سنگفرش کرد.

حدّ غربی این بلاط عبارت بود از: مابین مسجد تا خاتم الزوراء، نزدیک خانه
عباس بن عبدالمطلب در بازار؛ حد شرقی آن تا خانه مُغیره بن شُعْبه واقع در راه مسجد به
بقیع؛ حدّ یمانی (جنوبی) آن تا حدّ گوشه خانه عثمان بن عفان که درِ آن به سمت جایگاه
جنازه ها باز می شد؛ و حدّ شامی (شمالی)اش جلو حُشّ (بوستان) طلحه واقع در پشت
مسجد. از سمت مغرب، همچنین، به حدّ خانه ابراهیم بن هشام که درش به طرف مصلّی
بود می رسید.

بَلاکِث: یکی از اعراض مدینه و تپه بزرگی است در بطن اضم که بین ذوالمروه و
ذوخُشُب واقع شده است. حدس می زنم همان «بلکثه» باشد.

بَلْدَح و بلادح: وادیی است در مکه مکرّمه. در حدیث آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از
آن که به ایشان وحی نازل شود، در پایین پای بلدح به زیدبن عمروبن نفیل برخورد کرد.

بُوَیْره: مصغّر «بئر» (چاه آب) است. بویره جایگاه سکونت بنی نَضیر بوده که رسول
خدا صلی الله علیه و آله شش ماه پس از جنگ احد به سوی آن، لشکر کشید و نخل های ایشان را سوزاند
و زراعت ها و درختانشان را قطع کرد. آیه شریفه مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَهٍ أَوْ تَرَکْتُمُوهَا قَائِمَهً
عَلَی أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللّه ِ… .(۱) در همین باره نازل شده است. بعضی گفته اند: بویره نام جای
خاصی ازجایگاه های بنی نضیربوده است.

بیت الحرام: کلمه بیت الحرام به معنای کعبه است و به آن بیت العتیق نیز می گویند. اما
مسجد، به آن مسجدالحرام می گویند. مقصود از حرم هم مکه است؛ زیرا تمام مکه منطقه
حرم می باشد.

بَیْداء: زمین خشک بی آب و علف خطرناک و بیابان است. بیداء که در حدیث تیمّم
وارد شده، زمینی است در منتهی الیه جنوبی ذوالحلیفه که در آن جا از مرز ذوالحلیفه خارج
می شوی. امروزه (۱۴۰۸) ساختمان تلویزیون و دانشکده در این جا قرار دارد.

بَیْسان: جایی بوده در طرف خیبر و نزدیک به مدینه. در حدیث آمده است که رسول
خدا صلی الله علیه و آله در غزوه «ذی قرد» در محل آبی به نام «بیسان» فرود آمد و از نام آن پرسید. عرض
کردند: نامش بیسان است و آبی شور دارد.

حضرت فرمود: نه، آن «نعمان» است و آبش شیرین و گواراست. بدین ترتیب
رسول خدا صلی الله علیه و آله نام را تغییر داد و خداوند آب را. طلحه این آب را خرید و صدقه اش داد و
سپس نزد پیامبر آمد و این موضوع را به اطلاع حضرت رساند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای
طلحه، تو واقعاً فیّاض (کریم و بخشنده) هستی. و از آن پس، به نام طلحه الفیّاض خوانده
شد.

بیضاء: در داستان اِسراء از این
محل نام برده شده است و همان ثنیّه
(گردنه) تنعیم است. این گردنه بر سر راه مدینه به وادی فخّ در مکه واقع شده و در پایین
آن مسجد عایشه قرار دارد که مردم از آن جا برای عمره محرم می شوند. به این مکان
«عمره» و «عمره التنعیم» می گویند.

«ت»

تبوک: درغزوه تبوک وجیش العُسره از این مکان نام برده شده است. تبوک در ۷۷۸
کیلومتری شمال مدینه واقع شده است.

تَنْعیم: میان مکه و سَرِف واقع شده و اهالی مکه برای عُمره از این محل محرم
می شوند. گفته اند: نام آن از درختی معروف در بادیه گرفته شده است. بعضی هم گفته اند:
وجه تسمیه آن به تنعیم این است که در سمت راست آن کوهی است که به آن تنعیم
می گویند و در سمت چپش کوه دیگری است که به آن «ناعم» می گویند و نیز وادی
«نَعْمان» در آن جا قرار دارد.

تِهامه (به کسر اول): به سرزمینی که در شرق دریای سرخ واقع شده و از عقبه در
اردن تا «المخا» در یمن امتداد دارد اطلاق می شود. به قسمت یمن آن تهامه یمن
می گویند و به بخش حجازش تهامه حجاز. مکه مکرمه، جدّه و عقبه در این سرزمین قرار
دارند. گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن نسبت داده و گفته می شود: تهامی.

تَیْم: یکی از نام های کوهی است که در حدود شرقی حرم مدینه واقع شده و غزوه
سویق در محل آن به وقوع پیوست. این کلمه ـ همان گونه که گذشت ـ دچار تصحیفات
زیادی گشته است.

«ث»

ثَبْره (به فتح اول و سکون دوم): در حدیث آمده است که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله در ثبره
که بر سر راه و روبه روی بویره قرار دارد، ایستاد و فرمود…».

ثبره: زمینی را گویند که سنگ هایی مانند سنگ های حَرّه دارد. گفته می شود: به ثبره
فلان رسیدم؛ یعنی به حرّه فلان. بکری می نویسد: ثبره نام جایی است.

نک : «بویره».

ثَبیر (به فتح اول): کوهی است در مکه. در احادیث از این کوه نام برده شده، از جمله
آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله بالای آن رفت و کوه لرزید. حضرت فرمود: آرام باش، ثَبیر !

نیز ثبیر جایی است در سرزمین مُزَینه که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را به اقطاع شُریس بن
ضمره مزنی داد. نیز نک : «شعب ثبیر».

ثُمامه (به ضمّ اول): صُخیرات الثمامه یکی از جاهایی است که پیامبر صلی الله علیه و آله در مسیر
خود از مدینه به بدر از آن جا عبور کرد. «صخیرات الثمام» هم می گویند. مغربیان آن را
به صورت «صخیرات الیمام» ـ با یاء ـ روایت کرده اند.

ثَنیّه الحوض: در حدیث سلمه بن اکون آمده است که گفت: با رسول خدا صلی الله علیه و آله از عقیق
به راه افتادم و چون به ثنیه (گردنه)ای که به آن ثنیه الحوض می گویند و در عقیق است
رسیدیم آن حضرت با دست خود به طرف مشرق اشاره کرد… تا آخر حدیث.

ثنیه العائر: این گردنه نزدیک مدینه است و رسول خدا صلی الله علیه و آله در راه هجرت از آن عبور
کرد.

ثنیه العلیا و ثنیه السفلی: در سنن ابن ماجه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله از ثنیه العلیا
وارد مکه می شد و هرگاه می خواست خارج شود از ثنیه السفلی خارج می شد. ثنیه عُلیا
همان جایی است که امروزه به آن «مَعْلاه» می گویند و عبارت است از بخش بالای مکه
ودر حال حاضر به محله و بازار میان حجون و مسجدالحرام اطلاق می شود. گورستان
مکه در «مَعلاه» جای دارد. ثنیه سُفلی عبارت است از «مسفله» که شامل منطقه پایین
مسجدالحرام می شود.

«کَداء» ـ به فتح کاف ـ جزء ثنیه علیا یا معلاه است و «کُدی» ـ به ضمّ و یای مقصور ـ
در قسمت بالای مکه قرار دارد. گفته اند: فتحه بده و داخل شو و ضمّه بده و بیرون رو.
منظورشان از این عبارت این است که: هرگاه خواستی از مکه خارج شوی از کُدی ـ به
ضمّ کاف ـ خارج شو و هرگاه خواستی وارد مکه شوی از کَداء ـ به فتح کاف ـ درآی.

ثنیّه المحدث: در حدیث تعیین حدود حرم مدینه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله میان
دولابه(۲) مدینه را تا عَیْر و تا ثنیه المحدث و تا ثنیه الحفیاء… را حرم قرار داد.

ثنیه مِدْران: جایی است در راه مدینه به تبوک که رسول خدا صلی الله علیه و آله را در آن جا
مسجدی بوده است.

ثنیه الوداع: گردنه ای است که هرکس رهسپار شام بوده از آن جا می گذشته است.
بعضی گفته اند بر سر راه مدینه به مکه قرار داشته است. شاید هم دو گردنه بوده است
بدین نام؛ زیرا هر راهی گردنه ای داشته است که مردم در آن جا با یکدیگر وداع و
خداحافظی می کرده اند… در وجه تسمیه آن اختلاف است… ظاهراً این نام به دوره
جاهلیت مربوط می شود؛ دلیلش هم این است که در شعری که در استقبال پیامبر صلی الله علیه و آله
سروده شده این نام به کار رفته است.

در این جا آن چه را ابن شبّه در تاریخ المدینه پیرامون ثنیه الوداع آورده است ذکر
می کنیم:

آنچه درباره ثنیه الوداع و سبب نامگذاری آن بدین نام آمده است:(۳)

ـ ابو غسان از عبدالعزیزبن عمران از عامر از جابر روایت کرده است که گفت: هیچ
کس وارد مدینه نمی شد مگر از راه واحدی از ثنیّه الوداع و اگر در آن جا تعشیر نمی کرد
پیش از آن که از گردنه خارج شودمی مرد. هرگاه درگردنه توقف می کرد گفته می شد: «وداع
کرد» و به همین علت به نام ثنیه الوداع خوانده شده است.

می گویند عروه بن وَرْد عَبْسی به گردنه آمد. به او گفته شد: تعشیر کن، اما او این کار
را نکرد و این بیت را خواند:

لَعَمْری لَئِن عشّرتُ مِن خشیه الرّدی

نهاق الحمیر اِنّنی لَجَزوعٌ

پس وارد مدینه شد و گفت: ای گروه یهود، چه می گویید درباره تعشیر؟ گفتند: هیچ
غیر مدنی به مدینه وارد نشود و در ثنیّه الوداع تعشیر نکند مگر این که بمیرد، و هیچ کس از
جایی غیر از ثنیه الوداع داخل نشود مگر این که مرض ضعف و لاغری او را از پای
درآورد. اما چون عروه تشعیر را ترک کرد (و صدمه ای هم ندید) از آن پس مردم هم این
کار را ترک گفتند و از هرسویی وارد مدینه می شدند.

ـ ابوغسان از عبدالعزیزبن عمران از ایوب بن سیّار از عبداللّه بن محمدبن عقیل از
جابربن عبداللّه رضی اللّه عنه روایت کرد که گفت: علت نام گذاری «ثنیّه الوداع» بدین نام آن
است که هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از خیبر آمد مسلمانانی که همراه آن حضرت بودند
زنانی را متعه کرده بودند؛ چون پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه رسید به آنان فرمود: «دعوا ما فی
أیدیکم من نساء المتعه»؛ «زنان متعه ای را که در اختیار دارید رها کنید» و مسلمانان آنان
را آزاد کردند. به همین دلیل، این گردنه «ثنیّه الوداع» نام گرفت.

اینک به تحقیق دقیقی درباره «ثنیّه الوداع» می پردازیم، شاید که فصل الخطابی باشد
در این موضوع و به بحث و مناقشه و اختلاف پیرامون آن برای همیشه پایان دهد.

هر شهری هرگاه در راه های مسافران خود گردنه های متعددی داشته باشد طبیعی
است که ثنیه الوداع ها یا گردنه های خداحافظی متعددی نیز خواهد داشت؛ چرا که جهت
سفر مسافران متعدد است. برای مثال، همین مدینه النبی را درنظر بگیریم: کسی که به
سمت شام یا شمال و خیبر و تیماء و تبوک و… سفر می کند «اگر در محدوده مدینه قدیم
ساکن باشد» از راه «سلطانه» (ابوبکر صدیق) باید برود؛ کسی که قصد سفر به مکه را
داشته باشد از راه هجرت که از قبا آغاز می شود و از عروه و آبارعلی (ذوالحلیفه)
می گذرد، می رود ـ قبل از این که راه هجرت باز شود از راه عنبریه می رفتیم ـ ؛ و کسی که
عازم سفر به سرزمین نجد باشد از راه فرودگاه می رود. همچنین است کسی که بخواهد به
مدینه بیاید. چنین کسی نیز باید از این راه ها وارد مدینه شود. معقول نیست کسی که
می خواهد به نجد سفر کند یا از نجد به مدینه بیاید از جاده سلطانه برود یا بیاید، مگر
این که مانعی مانند جریان سیل یا خطر دشمن بر سر راه باشد. با نظرداشت این توضیح،
این روایت اعتبار خود را از دست می دهد که می گوید «در جاهلیت هیچ کس وارد مدینه
نمی شد مگر از یک راه و آن ثنیّه الوداع بود و اگر در آن جا تعشیر نمی کرد قبل از این که از
گردنه خارج شود می مرد و هرگاه در گردنه توقف می کرد گفته می شد: «وداع کرد» و به
همین دلیل آن را ثنیه الوداع گفته اند» (ابن شبّه، تاریخ المدینه،ج۱، ص۲۶۹). تعشیر به این
معناست که مسافِر مدینه می بایست در ثنیه الوداع ده بار در یک نفس عرعر کند. مورخان
این داستان را در ضمن اخباری که می گوید مدینه در قبل از اسلام شهری وباخیز بوده
است نقل می کنند.

به نظر من، روایتی که می گوید نام «ثنیه الوداع» در زمان جاهلیت وضع شده، فاقد
اعتبار است؛ زیرا هم متن و هم سندش ضعیف می باشد و امارات و قراینی هم که آن را
تقویت کند وجود ندارد، و این لفظ در هیچ متن شعری جاهلی یا روایت موثق و
قابل اعتمادی نیامده است. فیروزآبادی در «معالم طابه» تنها به ذکر همین عبارت بسنده
کرده است که: ثنیّه الوداع نامی جاهلی است. او برای این سخن خود شاهد و دلیلی
نیاورده است. ممکن است کسی بگوید که در سرود «طَلَعَ البدرُ عَلینا» که در آغاز هجرت
خوانده شده، نام «ثنیات الوداع» آمده است؛ اگر این مکان در آن زمان معروف نبود،
کودکان مدینه در این سرود خود، نام آن را نمی بردند.

پاسخ این است که: روایات قوی تری در دست است که هم سند و هم متن سرود در
برابر آن ها تاب پایداری ندارد.

اما روایاتی که می گوید ثنیّه الوداع یک نام اسلامی است؛ یعنی بعد از ظهور اسلام
پدید آمده است، نه در دوره جاهلیت، فراوان و موثق هستند. از جمله ابن حجر در
«الفتح» (ج۹، ص۱۶۹)، از حازمی از جابر روایت کرده است که گفت: همراه رسول
خدا صلی الله علیه و آله برای غزوه تبوک بیرون رفتیم و چون به عقبه طرف شام رسیدیم، زنانی که متعه
کرده بودیم آمدند و شروع به چرخیدن بر گرد جهاز شتران ما کردند. در این هنگام رسول
خدا صلی الله علیه و آله آمد و ما موضوع آن زنان را به حضرت گفتیم. پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین شد و به ایراد
خطبه ایستاد… و از متعه نهی فرمود. در آن روز ما با آن زنان وداع کردیم و آن گردنه به نام
ثنیّه الوداع معروف شد.

ابن شبه نیز به سند خود از جابر روایت کرده است که گفت: ثنیّه الوداع از آن رو بدین
نام خوانده شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسلمانان که زنانی را به صورت متعه به نکاح خود
درآورده بودند از خیبر برگشت و چون به مدینه رسید به آنان فرمود: «دَعوا ما فِی أَیْدِیکُم
مِنْ نَساء الْمُتْعَه»؛ «زنان متعه ای را که در اختیار دارید رها کنید»، و مسلمانان هم آن ها را
آزاد کردند. از آن پس، این گردنه به نام ثنیّه الوداع خوانده شد (تاریخ المدینه، ج، ص۲۷۰)
در «الاوسط» از قول جابر روایت شده است که: پس بدین سب ثنیّه الوداع نامیده شد، در
صورتی که قبلاً به آن «ثنیّه الرکاب» می گفتند (نقل از وفاءالوفا، ص۱۱۶۸). عیاض
می گوید: گفته می شود: علت نامگذاری ثنیه الوداع بدین نام آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در
یکی از سفرهای خود با مسلمانان مقیم مدینه وداع و خداحافظی کرد. به قولی هم در آن
گردنه با برخی اُمرای سریّه های خود وداع کرد. حال که ثابت شد «ثنیّه الوداع» یک نام
اسلامی است دیگر نمی توان به سرود «طلع البدر» که در آغاز هجرت پیامبر خوانده شده
استشهاد کرد.

ثانیاً: این ثنیّه یا گردنه ای که در سرود «طلع البدر علینا» ذکر شده در کجا واقع می شود
و مردم مدینه کی این سرود را گفته اند ـ اگر گفته باشند ـ و آیا اصلاً دو ثنیّه یا گردنه بوده
است؛ اگر چنین است کدام یک شهرت بیشتری داشته و وقتی گفته می شده «ثنیه الوداع»
ذهن متوجه کدام یک از این دو می شده اس

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.