پاورپوینت کامل خیبر با قلعه ها و نخل هایش ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خیبر با قلعه ها و نخل هایش ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خیبر با قلعه ها و نخل هایش ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خیبر با قلعه ها و نخل هایش ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint :

۷۲

مقدمه

در ماه شوال سال ۱۴۲۲ه . آقای حامد عباس در یک تماس تلفنی، خبر داد
که برنده جایزه مرحوم امین مدنی شده ام و ایشان از طرف آقای ایادبن امین
مدنی، وزیر محترم، مأمور ابلاغ این امر شده اند. دبیر خانه مراسم از من
خواسته اند مقاله ای در باره یک شهر تاریخی و باستانی ارائه کنم.

سپس توافق کردیم که این شهر، همان خیبر باشد.

در تاریخ ۲۰/۱۱/۱۴۲۲ه . = ۳/۲/۲۰۰۲ م . یک یادداشت رسمی دعوت به
حضور در مراسم اعطای این جایزه، در روز چهار شنبه ۲۰/۱/۱۴۲۳ ه . =
۳/۴/۲۰۰۲م در یافت کردم.

این بررسی تا اندازه ای گسترش یافت و شبیه به یک کتاب شد، به خاطر
محدودیت مناسبت و کمی وقت، آن را به صورت حاضر در آوردم. و به
هیئت علمی تقدیم می کنیم.

مکه مکرمه۱/۱۲/۱۴۲۲

عاتق بن غیث بلادی

فصل اول

موقعیت خیبر و تاریخ آن

آمدن یهود به شمال حجاز

تاریخ نویسان درباره این که غریبه های یهودی چه زمانی به حجاز آمده اند، اتفاق
نظریه ندارند؛ زیرا مدرکی در دست نیست.

می گویند: آنان بازماندگان سپاه حضرت موسی علیه السلام بوده اند. اینان شایعه ای را رواج
می دهند که حضرت موسی علیه السلام از آن بی خبر است و ما نمی خواهیم آن را در اینجا
بیاوریم.

برخی گفته اند: این سپاه را یوشع فرستاده است.

و گروهی می گویند: اینان فراریان از جنگ با بخت نصر هستند که به دولت یهود
حمله کرد و بسیاری از آنان را به اسارت به عراق کنونی برد.

در این باره سخنان بسیاری گفته شده و ما در اینجا تنها به این سخن می پردازیم که
یهودیان شمال حجاز؛ یعنی شهرهای تبوک وتیماء و وادی القری و خیبر را اشغال کردند
تا این که در مدینه ساکن شدن و با عربها ازدواج کردند و زنان آنان به کودکان عرب شیر
دادند و کم کم زبان عربی را فرا گرفتند و نام های عربی برای خود برگزیدند.

زمان پیامبر صلی الله علیه و آله

خداوند پیامبر خود را برای هدایت مردم فرستاد و دین حق را به او داد. پیامبر صلی الله علیه و آله
پیام خداوند را رساند و از نیک اندیشی فروگذار نکرد ولی قریش دو دسته شدند:
گروهی ایمان آوردند و گروهی کفر را برگزیدند. پیامبر صلی الله علیه و آله ناگزیر شد به مدینه منوره
هجرت کند.

وی در سال اول هجری برابر با ۶۲۲ میلادی به این شهر گام نهاد. ولی یهودیان با
او دشمنی آغاز کردند و با کافران عرب بر جنگ با او همداستان شدند و به توطئه چینی
پرداختند.

جایگاه خیبر

خیبر در شمال مدینه منوره و در حدود ۱۶۰ کیلومتری آن واقع است. جاده
آسفالته میان مدینه منوّره و
تبوک، از خیبر می گذرد. از این شهر
تا تبوک حدود ۵۴۴ کیلومتر راه است. گفتنی است جاده ای که از خیبر می گذرد تا
تبوک و عمان و دمشق و ترکیه ادامه دارد.

تاریخ خیبر

نیازی به گفتن ندارد که: خیبر از آغاز آفرینش تا کنون، همین گونه بوده است، ولی
تاریخ کهن آن، به دست ما نرسیده و تنها اشاره هایی و نتیجه گیری هایی از آن در دست
است که منابع موثقی ندارد.

بی شک، این شهر زیر نفوذ ثمود؛ یعنی ملّت حضرت صالح علیه السلام بوده است. پس از
آن، به زیر فرمان دولت لحیانیان در آمد که پایتخت آنان امروز علا (وادی القرای
سابق) نام دارد و در ۱۴۲ کیلومتری شمال غرب خیبر جای گرفته است.

پس از آن بخشی از دولت عمالیق شد که مدتها بر حجاز و شام فرمان می راندند و
برخی از پادشاهان آنان عبارتند از: ابیجاد، هوزّ و حطی تا آخرین نام هایی که حروف
ابجد از آنان تشکیل می شود.

سریّه عبد اللّه بن عتیک مأمور رویارویی با ابی رافع

در ماه رمضان سال ششم هجری، عبداللّه بن عتیک به سوی ابی رافع، سلام ابن ابی
حُقیق نضری اعزام شد.
گفته اند: ابی رافع از مردم غطفان و
مشرکان عرب سپاهی گرد آورده بود و با افزایش شمار نیروهای خود به تبهکاری
پرداخت. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عبداللّه بن عتیک و گروهی از مسلمانان را فرستاد تا او را
کششتند.(۱)

حسان بن ثابت انصاری در ستایش این عملیات جهادی می گوید:

للّه درّ عصابه لاقیتهم

یا ابن الحقیق و أنت یا ابن الأشرف

یسیرون بالبیض الخفاف الیکم

مرحا کاسد فی عرین مغرف

حتّی أتوکم محلّ بلادکم

فسوقکم خنقاً ببیض دفف

خوشا آن گروهی که ای حقیق تو آن ها را یافتی و تو ای ابن شریف با آنان روبرو
شدی.

با شمشیر آبدیده و سبک سوی شما شتافتند و مانند شیران نهفته در بیشه با ناز
کرشمه به سوی شما آمدند.

تا این که به سررزمین شما رسیدند و با آن شمشیرهای صیقل یافته صدای شما را در
گلو خفه ساختند

۳ ـ فتح خیبر

در سال هفتم هجری (۶۲۹م) در ماه جمادی الأول(۲) انجام شد. و گل سر سبد
آن ها پیروزی بزرگی بود که مرکز فساد را نابود کرد و دژهای صهیونیست ها را در هم
کوبید به گونه ای که دیگر نتوانستند کمر راست کنند. وی در سال هفتم هجری در ماه
جمادی الأول به سوی آنان تاخت و با آنان جنگید تا این که توانست دژها و روستاهای
آنان را به دست آورد. آنان دژهایی داشتند که جز خدا، کسی نمی توانست آن ها را
بگشاید، از جمله این دژها، نطاه و ناعم و دژهای کتیبه مانند قموص و وطیح و سلالم
بود. شمار بسیاری از آنان کشته شدند و گروهی به بند کشیده شدند و صفیه دختر حییّ بن
اخطب به همسری رسول خدا در آمد.

ابن هشام می گوید: برخی از آنان در مدینه و برخی در خیبر مسلمان شدند. وی در
توصیف حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله در پایان ماه محرم به خیبر
رفت… و نمیله بن عبداللّه لیثی را بر مدینه گماشت و پرچم سفید رنگ را به دست علی بن
ابی طالب علیه السلام داد.

عامربن اکوع به فرمان پیامبر خدا در پیشاپیش او حرکت می کرد و این رجز را
می خواند:

و اللّه لو لا اللّه ما اهتدینا

و لا تصدّقنا و لا صلّینا

إنّا إذا قوم بغوا علینا

و إن أرادوا فتنه أبینا

فانزلن سکینه علینا

و ثبت الأقدام اِن لاقینا(۳)

چون رسول خدا به خیبر ـ که در آن زمان قریه الحجاز ـ نام داشت فرمود:
خداوندا! ای پروردگار آسمان و آنچه در زیر آن است، و زمین و آنچه بر روی آن
است و پروردگار شیطان ها و کسانی که به دست آن ها گمراه شده اند و پروردگار بادها و
آنچه پراکنده می کنند، ما از تو خوبی های این روستا و مردم آن را می جوییم و از
بدی های آن و مردمش و آنچه در آن است، به تو پناه می بریم. به نام خدا به پیش! و به
هر روستایی که می رسید همین سخن را می فرمود.

پیامبر خدا بامدادان خیبر را با سپاهیانش گرفت وتکبیرگفت و فرمود: اللّه اکبر! خیبر
ویران شد. ما اگر بر سر مردمانی بریزیم، بامداد بدی خواهند داشت.

ابن اسحاق می گوید: پیامبر همچنان به پیشروی خود ادامه داد تا به درّه ای رسید که
آن را رجیع می نامیدند و به تصرف اموال آنان و گرفتن دژهایشان ادامه داد. نخستین
دژی را که گشود، دژ ناعم بود، و در آنجا محمد بن مسلمه کشته شد.(۴)

کشتن مرحب یهودی (حِمْیَری)

ابن اسحاق می گوید: هنگامی که پیامبر خدا، دژهای آنان را گرفت و اموال آنان را
به دست آورد، آنان به دو دژ وطیح و سلالم پناه بردند، که آخر دژ خیبر بود که گشوده
شد. پیامبر صلی الله علیه و آله بیش از ده شب آنان را محاصره کرد.

مرحب یکی از یهودیان خیبر از دژ بیرون آمد و مرد میدان طلبید.

ابن هشام می گوید: مرحب از قبیله حمیَر بود.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چه کسی به میدان او می رود؟ محمدبن مسلم گفت: من، ای
پیامبر خدا، من خونخواهم و باید انتقام خود را بگیرم. دیروز برادرم کشته شد. به پا خیز
و به میدان او برو. محمد بن مسلمه به میدان رفت و او را کشت.

پس از او برادرش یاسر بیرون آمد، و زبیر عوام به هماوردی او برخاست و او را
کشت(۵) یکی از دژها همچنان پایداری می کرد و گشوده نمی شد(۶) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: فردا
پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا به دست او دژ را
می گشاید و او هیچ گاه از برابر دشمن نمی گریزد. مسلمه می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله علی را
فراخواند، علی درد چشم داشت. پیامبر از آب دهان خود بر چشم او نهاد و فرمود: این
پرچم را بگیر و برو تا خدا به دست تو دژ را بگشاید.

مسلمه می گوید: به خدا سوگند علی پرچم را به دست گرفت و شتابان می رفت و
می دوید و من در پی او بودم، تا این که پرچم را در میان سنگلاخی پایینِ دژ فرو برد.
یک یهودی از بالای دژ سر بیرون آورد و گفت: تو کیستی؟ گفت: من علی فرزند
ابی طالب هستم. یهودی گفت: به آنچه بر موسی فرود آمده، شما علوّ و برتری یافتید.
می گوید: به خدا سوگند باز نگشت تا این که خدا به دست او به ما پیروزی عطا فرمود.

ابن اسحاق می گوید: عبد اللّه بن حسن، از برخی از خاندان خود و او از ابی رافع
خدمتگزار پیامبر صلی الله علیه و آله برای من نقل کرد: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله علی را فرستاد ما با او ر
فتیم. چون به نزدیک دژ رسید، مردم آنجا بیرون آمدند و او با آنها جنگید.یکی از
یهودیان بر او ضربتی زد که سپر از دست او افتاد. علی علیه السلام یکی از دژهای دژ را که روی
زمین بود برداشت و آن را سپر خود ساخت و این در دست او بود و با آن می جنگید تا به
پیروزی رسید، سپس آن را به زمین افکند. من با هفت تن از یارانم کوشیدیم تا آن در را
جابجا کنیم، ولی نتوانستیم.

آشتی پیامبر با مردم خیبر

پیامبر صلی الله علیه و آله مردم خیبر را در دو دژ وطیح و سلالم محاصره کرد، تا این که آنان
مطمئن شدند کشته خواهند شود. در این هنگام درخواست کردند که به آنان اجازه دهد
کوچ کنند. و به آنان امنیت جانی دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله تمام دارایی آنان را به دست آورد و
همه دژهای شق و نطاه و کتیبه را به جز این دو دژ، پیش از آن گرفته بود.

مردم فدک، هنگامی که این خبر را شنیدند، که مردم خیبر اجازه خواستند که از
آنجا کوچ کنند و دارایی های خود را برای پیامبر بگذارند و حضرت، اجازه فرموده
است، آنان درخواست کردند که نصف اموالشان برای خودشان باشد؛ زیرا آنان آن
ملک را بهتر می شناسند و بهتر می توانند آن را آباد کنند. پیامبر پذیرفت و شرط کرد که
هرگاه بخواهد آنان را بیرون کند، مردم فدک پذیرفتند.

خیبر، خراج مسلمانان و فدک حق خاص پیامبر صلی الله علیه و آله بود؛ زیرا مسلمانان برای گرفتن
آن، لشکر کشی نکرده بودند.

نویسنده می گوید: صلح بر سر خیبر، فقط بر سر میوه ها بود، ولی مصالحه فدک بر
سرِ زمین و میوه بود.

در سیره ابن هشام، ج۲، ص۳۴۱، آمده است: فتح خیبر در ماه صفر بود.

من نیز معتقدم: این درست تر است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله در ماه محرّم سال هفتم هجری
از مدینه بیرون رفت.

اخراج یهود از خیبر

مالک می گوید: نخستین کسی که یهودیان خیبر را اخراج کرد، عمر بود. یکی از
رهبران آنها گفت: با این که محمد صلی الله علیه و آله ما را بر جای گذاشت، تو ما را بیرون می کنی؟ عمر
گفت: آیا می پنداری که من سخن او را فراموش کرده ام که گفت: هنگامی که شترت
رقص کنان تو را به شام ببرد، در چه حالی هستی؟ گفت: این هم یکی از شوخی های
محمد صلی الله علیه و آله بود. عمر گفت: دروغ می گویی. سخنان او همیشه قاطعانه بود و شوخی
نمی کرد.

ابن جریج به نقل از عامربن عبداللّه ابن نسطاس نقل کرد: پیامبر صلی الله علیه و آله عبد اللّه بن
رواحه را فرستاد تا اموال آنان را قیمت گذاری کند، وقتی قرار شد بخشی را انتخاب
کنند، یهودیان خرما را برگزیدند، و خرما در دست آنان بود، تا این که عمر آنان را بیرون
راند. یهودیان گفتند: آیا پیامبر با شرایطی با ما صلح نکرد؟ او گفت: اگر تصمیم خدا و
پیامبر عوض شود، پیمان شکسته می شود و اکنون تصمیم من دگرگون شده و می خواهم
شما را بیرون کنم. عمر آن منطقه را میان مسلمانان تقسیم کرد و به کسانی که در آن
پیروزی نبودند، چیزی نداد. اکنون مردم آنجا مسلمانند و یهودی در میان آنها نیست
(یعنی در زمان ابن جریج).

سلیمان بن یسار می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله عبد اللّه بن رواحه را فرستاد تا اموال یهودیان
خیبر را قیمت گذاری کند، آنان هدایایی به او دادند. او گفت: به هدایای شما نیازی ندارم،
ای یهودیان! شما می دانید که خدا مردمی منفورتر از شما پیش من نیافریده است، و هیچ
گروهی را دوست داشتنی تر از مردم خودم خلق نفرموده ولی دوستی و دشمنی مانع از
آن نیست که شما و آنها را در حق یکسان بشمارم.

زهری می گوید: عبد اللّه بن عبید اللّه گفت: عمر شنیده بود که پیامبر در بیماری
واپسین خود گفته بود: در جزیره عربستان دو دین نباید باشد. بنابراین، در این باره بررسی
کرد و دانست که به راستی این سخن را پیامبر فرموده است. پس گفت: هرکس از
حجازیان اهل کتاب با پیامبر پیمان نوشته دارد، آن را بیاورد تا من اجرا کنم و هرکس
ندارد، بداند که وقت رفتنش فرا رسیده و خدا اجازه آن را به من داده است. و به این گونه
عمر، یهودیان حجاز را به شام تبعید کرد.

عثمان بن محمد اخنسی می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله به جنگ خیبر رفت و خدا آن را برای
او گشود. پیامبر صلی الله علیه و آله به مسلمانان فرمود: خیبر تنها حق کسانی است که در حدیبیه حاضر
بودند، این برادران نیز با شما بودند، آیا آنها را شریک نمی سازید؟ گروهی از سواران
قبیله شنوءه نیز با آنها بودند و طفیل بن عمر و أبو هریره نیز در میان آنان بودند.

مسلمانان گفتند: آری، ای پیامبر، چنین کن. پس پیامبر سهمی نیز به آنان داد. این
سر زمین دو بخش شد: شقّ و نطاه، یک بخش و وطیح و سلالم و وحیده(۷) نیم دیگر. و
نیم دوّم از آن پیامبر شد و مسلمانان شق و نطاه را گرفتند.

بشیربن یسار می گوید: چون خداوند خیبر را به پیامبر صلی الله علیه و آله داد، ۳۶ بخش از ۱۰۰
سهم آن را برداشت. و نیمی از آن را برای هزینه های لازم آن گذاشت و شق و نطاه و
سلالم و توابع آنها را میان مسلمانان تقسیم کرد. وطیح و کتیبه و سلالم نیز از این توابع
بودند. چون این دارایی ها به دست پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان افتاد، کارگر به اندازه کافی
نداشتند که کارهای زمین را انجام دهند. پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به دست خود یهودیان داد و
نیمی از درآمد آن را برمی داشتند و در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و ابوبکر این گونه بود تا این که
زمان عمر فرا رسید و کارگران مسلمان فراوان شدند و توانستند کارهای زمین را انجام
دهند. عمر یهودیان را به شام فرستاد و دارایی ها را میان مسلمانان تقسیم کرد که تا به
امروز نیز چنین است.

از جمله حوادث خیبر این بود که پیامبر صلی الله علیه و آله در بخش زیرین درّه سریر فرود آمد
که دژهای شق و نطاه در آن است. مردم این دژها برای جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون آمدند
و خدا آنان را شکست داد و به دژ بنی نزار پناه بردند و خدا آن را نیز بدون پیمان صلح
گشود، و پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به نیروهای شرکت کننده در حدیبیه بخشید که در میان آنان
یکصدوبیست اسب سوار و دو زن بودند، که در جنگ حضور یافته بودند؛ یک زنی بود
که از بنی حارثه به نام امّ ضحاک دختر مسعود و خواهر حویصه و محیصه و دیگری
خواهر حذیفه بن یمان. به هریک از آنان سهم یک مرد بخشید. در همانجا هیأتی از قبیله
طفیل بن عمرو دوسی به نزد او آمدند، که ابو هریره نیز در میان آنان بود. این ملاقات در
زمان رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله روی داد و گمان کردند خیبر تنها از آن کسانی است که در حدیبیه
حاضر بوده اند و سپس یاد آور می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله به دوسیان نیز چیزی داده است.

خیبر، چنانکه گفته اند، خرما و میوه فراوانی داشت. حسان بن ثابت چنین سرود:

أ تفخر بالکتان لما لبسته

و قد تلبس الأنباط ریطا مقصرا

فلا تک کالعاوی، فأقبل نحره

و لم تخشه سهما من النبل مضمرا

فإنّا و من یهدی القصائد نحوه

کمستبضع تمرا إلی أرض خیبرا

«آیا به پوشیدن لباس کتانی افتخار می کنی؟ با این که اشراف پیراهن های رنگین
می پوشند.

مانند سگی نباش که پارس می کند و سوی مرگ می رود؛ زیراکه تیر باریک
خویش تراش از صدای او نمی ترسد.

ما و کسی که برایش چکامه می سراییم، مانند کسی هستیم که خرمای سرزمین خیبر
ببرد.»

بکری می گوید: ابن قیّم به هنگام گرفتن دژهای شق و نطاه در جنگ خیبر چنین
سرود:

رُمیت نطاه من الرسول بفلیق

شهباءَ ذات مناکب و فقار

و استیقنت بالذلّ لما أصحبت

و رجال اسلم وسطها و غفار

ولکلّ حصن شاغل من خیلهم

من عبد أشهل أو بنی النّجار

صَبَحَتْ بنی عمروبن زُرعه غُدوه

و الشقّ أظلم لیلها بنهار

«پیامبر سپاهی گران بر سر نطاه فرستاد که سفید رنگ و پر از بازوان توانا و پشت های
رهوار بودند.

و بامدادان باور کرد که خوار و زار شده است؛ زیرا که دید مردان اسلم و غفار در میان
دژ هستند.

بر سر هر دژی سپاهی گران، از عبد اشهل و بنی نجار رفت و آن را به خود مشغول
کرد.

پگاه، بنی عمرو بن زرعه بر سر آن ریختند، و روز روشن سبب شد که شب شق تیره و
تار گردد.»

کارگران خیبر

خیبر، آن گونه که از گشودن آن و شمار جمعیت آن در گفتار تاریخ نویسان بر
می آید، یک ولایت وبی شک در زمان جاهلیت و اسلام بخشی از مدینه بوده است.
ولی منابعی که در دست ماست، نشان نمی دهد که یک ولایت بوده و والیان آن
چه کسانی بوده اند و گمان بر این است که مانند بخش های دیگر جزیره العرب بوده و تنها
به این بسنده می کرده اند که زکات و درآمدهای شرعی آن را بگیرند و بزرگ هر
سرزمینی پرداخت سالانه آن را بر عهده می گرفته است.

و تا چنین بوده، کاری به آن نداشته اند و به همین دلیل نامی از خیبر نیست و ندیدیم
که یکی از امیران حجاز به ویژه مدینه، سپاهی در خیبر داش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.