پاورپوینت کامل میراث بزرگ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل میراث بزرگ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل میراث بزرگ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل میراث بزرگ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۶
«در حقیقت «صفا» و «مروه» از شعائر خداست [که یادآور اوست]؛ پس هر
که خانه [خدا] را حج کند، یا عمره گزارد، بر او گناهی نیست که میان آن دو
سعی به جا آورد. و هر که افزون بر فریضه، کار نیکی کند، خدا حق شناس
و داناست.»(۱)
پیامبر خدا، حضرت ابراهیم علیه السلام ،
همراه خانواده اش راهیِ یک سفر ایمانی
و الهی شد. او بیابان ها را طی می کرد و
دره ها را پشت سر می گذاشت. نه شکی به
سراغش می آمد و نه تردیدی به درونش
راه می یافت. این سفر، فرمان برداری
خالصانه ای بود که هیچ گونه شک
و شبهه ای در آن وجود نداشت.
ابراهیم علیه السلام چشمانش را به جایی
می دوخت که خداوند فرمانش داده بود؛
خدایی که در طول این سفر با او بود
و همراهی اش می کرد.
هرگاه برای ابراهیم، آن شوهر
بزرگوار و پدر مهربان، در میان تپه های
آن دره ها، واحه ای نمایان می شد که چند
درختی کوچک پیرامونش را احاطه
کرده و شمار آنها از شمار انگشتان یک
دست فراتر نمی رفت و یا این که نگاهش
به بقعه ای می افتاد که کشتزاری آن را در
میان گرفته و نخل هایی سایه خود را در
آن گسترده بود، آرزو می کرد که
ای کاش این، همان جایگاهی باشد که
خداوند آن را برای خاندان و نسل آینده
او برگزیده است.
آری، این آرزو، تنها یک آرزو و
وسوسه ای است که از دل پدر مهربان
خطور می کند و یک امر بشری و حالتی
طبیعی به شمار می رود که پیامبران هم با
آن جایگاه بلند و مقام بزرگی که دارند،
از چنین آرزوهایی خالی نیستند. البته،
این موضوع، هیچ گونه تضادی با تسلیم
بودن و فرمانبرداری آنان از آفریدگار
بلند مرتبه، ندارد.
در حقیقت، وحی آسمانی این شیخ
بزرگ و همراهانش ـ همسر وی هاجر و
فرزند شیر خوارش اسماعیل ـ را وادار
می کرد که سفری دور و دراز در پیش
داشته باشد، آن هم در درّه های خشک و
بیابان های داغ. نگاه های ابراهیم پیامبر
این جا و آن جا پراکنده و تقسیم شده
بود؛ نگاهی به آسمان دوخته بود و با
حالت زاری و اخلاص دعا می کرد و
نگاه دلسوزانه ای هم به تنها فرزندش در
آن روزگار و به همسر فرمانبردار و امین
خویش داشت که خداوند او را برای
انجام وظیفه ای بزرگ برگزیده بود. یک
بار نگاهی دور و دراز به آن بیابان های
خشک می انداخت و بار دیگر به خاطر
هراس نسبت به سرنوشت کودک شیر
خوارش، اشک هایش سرازیر می شد؛
همان کودکی که خداوند او را نیز برای
ایفای نقشی دیگر که عظمتی کمتر از
نقش مادرش نداشت، برگزیده بود.
بنابراین، او با اشک ها و سوز و گدازهای
شناخته شده و احساسات به جوش
آمده اش، از خدا می خواست که
رحمتش را فرو ریزد…
این سه مسافر [ = ابراهیم، هاجر و
اسماعیل] که جبرئیل آنان را همراهی
می کرد، از پشته صعب العبوری
نمی گذشتند، مگر این که به پشته
صعب العبور دیگری گام می نهادند و از
هیچ دره خشک و بی آبی عبور
نمی کردند، مگر این که بر دره بی گیاه و
خشک تری فرو می آمدند… در سرزمین
دور دستی که نه کشتزاری در آن به
چشم می خورد و نه سایه ای داشت. آنان
سرانجام در سرزمین «بطحا» فرود
آمدند… بطحای مکه؛ یعنی جایگاه
اقامت و فرود آوردن وسایل سفرشان.
در این حالت، این پیرمرد با
خانواده خویش در این بیابان ها و میان
این کوه ها چه می خواهد؟ و حتی باید
پرسید: از او و خانواده اش چه چیزی
خواسته شده است؟
پاسخ این پرسش را می توان در
سخن ابراهیم خلیل علیه السلام یافت، آنگاه که
خواست به جایگاه اصلی اش باز گردد و
همسر و فرزندش را با توشه ای ناچیز و
آبی اندک رها کرد: «نزد خانه محترم تو،
خانواده ام را گذاشتم.»(۲)
همسرش به او نگاه کرد و دید که
بدون او و فرزندش، عزم بازگشت به شام
را دارد و لذا گفت:
ای ابراهیم، آیا ما را در جایی فرو
می گذاری که نه آشنایی در آن هست، نه
آبی و نه کشتزاری؟! کجا می روی؟ در
این دره ترسناک و بی آب و گیاه، ما را به
که می سپاری؟ هاجر تلاش می کرد
عواطف و احساسات او را تحریک و به
خود جلب کند. لذا ابراهیم در حالی که
دلش سخت رقت پیدا کرده و اشک از
دیدگانش سرازیر شده بود، به همسرش
گفت: خدای به من فرمان داده است که
شما را در این جا بگزارم و او شما را
بسنده خواهد کرد.
هاجر به صرف این که سخن ابراهیم
را شنید، خبر فرمانبرداری از فرمان خدا
و تسلیم شدن در برابر آن و تکیه کردن به
رحمت او، هیچ عکس العملی از خود
نشان نداد. او این سخن را با خود زمزمه
می کرد: «خداوند هرگز ما را وانخواهد
گذاشت» پژواک ادعای ابراهیم در
فضای دامنه ها، دره ها و کوه های مکه
پیچید. [او چنین دعا کرد]:
«پروردگارا ! من [یکی از[
فرزندانم را در دره ای بی کشت، نزد خانه
محترم تو سکونت دادم. پروردگارا ! تا
نماز را به پا دارند. پس دل های برخی از
مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را
از محصولات[موردنیازشان[
روزی رسان.باشدکه سپاسگزاری کنند.»(۳)
به پا داشتن نماز
تمامی این سفر پر مشقت، دشوار و
پر خطر، به خاطر این هدف بزرگ با
مفاهیم والا و عظیمی که دارد، صورت
گرفته است. آری، «برای این که نماز به پا
دارند» با تمام مفاهیم زیبا و اهداف
بزرگی که نماز در خود دارد. آن هم نه
در هر جایی، بلکه تنها در این بقعه پر
برکت؛ جایی که دل ها مشتاق آنند،
جایی که روزی فراوان و آرامش و امنیت
در آن است، جایی که خانه پاک در آن
جای دارد، جایی که طوافگران و رکوع
و سجود کنندگان به سوی آن می شتابند.
این جا، در حقیقت همان جایگاهی است
که همان رحمت خدا بر آن سایه
می افکند و برکات او بر آن فرود می آید
تا نماز با همان صورت و درونمایه ای که
خدا می خواهد به پا داشته شود و این
فرمان الهی به تمامی سرزمین های دنیا و
مناطق آن راه یابد.
ابراهیم [به شام] بازگشت و سفری
دیگر برای هاجر آغاز شد که دشواری ها
و خطرهایش بیش از سفر نخست بود؛
زیرا نه وحیی وجود داشت که وی را
همراهی کند و نه پیامبری. این سفر تنها به
این دلیل آغاز شد که هاجر ـ در حالی که
جامه تقوا در بر کرده و خویشتن را با
صبر نیکو آراسته است ـ زندگی اش را به
تنهایی در کنار بیت اللّه الحرام آغاز کند
و رسالت و وظیفه خویش را انجام دهد
و لذا به نگهداری پیامبری دیگر
می پردازد و آزارها را از او دفع می کند
و در کودکی و بزرگی از وی مراقبت به
عمل می آورد. او درنگ کرد، در حالی
که از نوزادش نگهداری می کرد و از
آنچه ابراهیم برایش برجای گذارده بود،
می خورد، تا این که آب آشامیدنی اش به
آخر رسید، توشه اش اندک شد، شیرش
خشکید و فریاد کودکش بلند گردید.
هاجر برخاست و در درون آن دره
ترسناک به دنبال چیزی می گشت که او را
از این وضعیت رهایی بخشد، به کوه های
سر به فلک کشیده و تپه های دور دست
نگاه می کرد، چشمش به کوه ابوقبیس
افتاد که با سنگ های سخت و صافش سرِ
پا بود و رو به روی آن، کوه قعیقعان با
سنگ های نرم و شکننده قرار داشت.
اینک همسر ابراهیم علیه السلام در دره ای
است که در آن هیچ اثری از زندگی
وجود ندارد، جز چند درخت کوچک و
آب نخورده که این جا و آنجا
پراکنده اند. به راستی که این دره، بیابانی
است خشک و دارای آفتاب سوزان و
گرمای طاقت فرسا… اکنون وی غمین و
دل شکسته زندگی می کند، لیکن در
آینده به صورت شخصیتی ناشناخته و
پیچیده در خواهد آمد تا در خاطره
تاریخ جاودان بماند و انسان ها با احساس
تقدس و عظمت از وی یاد کنند.
در این صورت، بطحای مکه
آزمایش دیگری است برای هاجر. چه،
تشنگی اثرش را آغاز می کند و جگر او
و کودک شیر خوارش را می سوزاند؛
کودکی که زبانش را می گرداند تا شاید
قطره آبی در فضای دهان خشک
خویش بیابد و لذا صدای گریه اش بلند
می شود، مادرش که با دیدن این
وضعیت، سخت نگران است، چاره ای
نمی بیند، جز این که به جستجوی جرعه
آبی برآید تا بدین وسیله، او را از عطش
رهایی بخشد. این سو و آن سو می دود،
از یک تخته سنگ بالا می رود و از تخته
سنگی دیگر فرود می آید و میان دو کوه
و دره ای که آن دو را به یکدیگر پیوند
می دهد، به رفت و آمد می پردازد.
از این رو، بالای کوه صفا می رود و
نگاهش به سرابی می افتد که خیال می کند
دریایی است و به سوی آن می شتابد، اما
بناگاه می بیند که آن، کوهی است و
چیزی جز سنگ در آن وجود ندارد.
بنابراین، رویش را به سوی همان جایی
برمی گرداند که آمده بود و به دره ای که
پیشتر از آن عبور کرده بود می نگرد و
می بیند که از جایگاه کودکش به قدری
دور شده است که نزدیک است از نظرش
ناپدید شود. ناگهان در همان جایگاه
نخستین که از آن آمده است، آب
می بیند و با شتاب به سویش باز می گردد
تا کفِ آبی از آن بردارد و تشنگی
فرزندش را بر طرف سازد و این، در
حالی است که فریاد استمداد مادر و پسر
بلند است.
وقتی در جایگاه نخستین هم آبی
نیافت، آثار نا امیدی و شکست در
چهره اش پدیدار شد و به دنبال سرش
نگریست و در آن سرابی را دید که گمان
می کرد آب است و بدین ترتیب و با این
عمل خویش، چه رفت و چه برگشت،
هفت شوط را تکمیل کرد و هفتمین
شوط او در نزد کوه مروه به پایان رسید.
در روایتی آمده است: وقتی آب
تمام شد، هاجر بالای کوه صفا رفت و
کمک می خواست که کسی برای او آب
بیاورد. سپس از آن جا به کوه مروه رفت.
آنگاه به صفا بازگشت. هفت بار کمک
خواست، تا این که جبرئیل به کمک او
شتافت و چشمه آبی را در کنار
اسماعیل علیه السلام بیرون آورد(۴).
نگاه هاجر به فرزندش افتاد که
فریادش را بلند کرده بود و پاهایش را بر
زمین می کوبید تا بلکه قطره آبی بیابد. در
حالی که نیرویش به تحلیل رفته بود، به
سوی کودکش باز گشت؛ چرا که هفت
بار میان دو سراب رفت و آمد کرده بود،
ببدون این که به قطره آبی برای این
کودک دست یابد. لیکن (پس از هفت
شوط میان صفا و مروه) ناگهان با
پدیده ای رو به رو شد و آن این که دید
اسماعیل با آبی که از زیر قدم هایش
بیرون آمده، بازی می کند و در عین
حال، وی آنچه را می بیند، باورش
نمی آید. در حقیقت، این چشمه آب،
رحمت الهی است که خداوند پس از
آن که هاجر را آزمود، این رحمت را
فرو فرستاد.
و این آزمایش، تنها به شکیبایی،
بردباری و ایمان او افزود. همین رحمت
الهی، عینا حکمت سعی (میان صفا و
مروه) است و طواف در این دو کوه، پناه
بردن انسان با ایمان به پروردگار خویش
و حرکت به سوی او، و دویدن (هروله)
در پیشگاه اوست، در حالی که بر او تکیه
می کند، از گناهانش پشیمان است. به او
پناه می برد، به او توسل می جوید و از او
درخواست می کند که از زبونی دنیا و
عذاب روز واپسین نجاتش دهد.
اینک این آرزوی ابراهیم است که
تحقّق پیدا می کند و این آب، همان آبی
است که به زودی دل ها هوادار آن
خواهد شد و این جایگاه، همان
جایگاهی است که به زودی سرچشمه
خیر و نعمت و رحمت برای جهانیان
خواهد گردید.
بنابراین، بانوی ما (هاجر) یکی از
شعائر خداوند را جامه عمل پوشانید و
سعی او در میان این دو کوه (صفا و
مروه) به صورت یکی از بزرگترین اعمال
حج که خداوند آن را بر بندگان با ایمان
خویش واجب کرده است، درآمد و
جایگاه ارزنده ای را در شریعت اسلامی
پر کرد و دارای پیام هایی بزرگ و
مفاهیمی بسیار گردید و اکنون تمامی
حاجیان گام در جای گام او می نهند و
سعی او را انجام می دهند و زحمت ها و
رنج های بانویی را به یاد می آورند که به
صحنه تاریخ انسانی و دینی گام نهاد و
این در حالی بود که او از آن صخره های
سخت و صاف بالا می رفت و در آن
گرمای سوزان خورشید و در میان
شن های داغ و با آن اندوه و سوز دل که
نسبت به کودکش داشت، دشواری های
آن بیابان خشک و خالی از عناصر
حیات را پشت سر می گذاشت، همان
کودکی که تشنگی شدید، قلبش را
می فشرد و او در آخرین لحظه
زندگی اش قرار گرفته بود.
هاجر نمی دانست که این تلاش ها،
رنج ها، خستگی ها، نگرانی ها و بیم هایش
روزی به عبادتی تبدیل خواهد شد که
تمامی مسلمانان «مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ» برای
انجام آن عشق می ورزند و واجب و
رکنی خواهد بود که اگر انجام نشود، حج
باطل خواهد شد.
پس تردیدی وجود ندارد که سعی
هاجر در میان دو کوه صفا و مروه، در
طی هفت شوط ، یکی از اعمال فریضه
حج و واجبات و ارکان آن، از دیدگاه
تمامی مسلمانان است.
ارکان حج عبارتند از: نیت، احرام،
وقوف در عرفه، وقوف در مشعر،
طواف و سعی. اگر کسی یکی از این
ارکان را ترک کند، حج او باطل است.
همچنین، سعی (میان صفا و مروه) یکی
از ارکان عمره نیز می باشد، خواه عمره
تمتع در حج باشد و خواه عمره مفرده.
سعی یکی از ارکان چهارگانه عمره را
تشکیل می دهد؛ نیت، احرام، طواف و
سعی. حج و نیز دو عمره تمتّع و عمره
مفرده بر اثر ترک عمدی هر کدام از این
ارکان ـ که سعی از جمله آنها است ـ
باطل می شود. درباره دو وقوف (وقوف
عرفه و وقوف مشعر) فقیهان سخنان
مفصل دارند که جایش این جا نیست.
سعی، پاورپوینت کامل میراث بزرگ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint و مبارکی است
که این بانوی شایسته، مؤمن به خدا،
وفادار به شوهرش ابراهیم، پیامبر خدا و
کسی که جانش را برای پاسداری از
فرزندش فدا می کند، برای ما به
ارث گذاشت.
سعی، نقشی بزرگ و میراث
مبارکی است که دست غیب آن را
ساخت. هاجر، بانوی نمونه، زن با ایمان،
همسر شایسته و مادر فداکاری است که
بر اثر اخلاص کامل به خدای تعالی،
درک کرد که می باید قهرمان این نقش و
صاحب این میراث باشد.
خداوند دانشمندِ امت، ابن عباس را
رحمت کند که وقتی گروهی را دید که
میان صفا و مروه طواف می کنند، گفت:
«این، همان چیزی است که مادر
شما، مادر اسماعیل، برایتان به ارث
گذارد.»
روایت ابن عباس
…ابراهیم علیه السلام هاجر و فرزندش
اسماعیل را که شیرخوار بود با خود
آورد، تا این که او را در نزد بیت الحرام،
در کنار درختی بالای زمزم که در
بالاترین نقطه مسجد قرار داشت، رها
کرد و در نزد آن دو، انبانی نهاد که خرما
داشت و نیز مشکی که در آن آب بود.
سپس راه بازگشت در پیش گرفت. مادر
اسماعیل از پی او آمد و گفت: ای
ابراهیم، کجا می روی؟ آیا ما را در این
بیابان، که نه آدمیزاد در آن هست و نه
چیزی، رها می کنی؟ این سخنش را چند
بار تکرار کرد. لیکن ابراهیم به او توجه
نمی کرد. هاجر گفت: آیا خداوند تو را به
این کار مأمور کرده است؟ گفت: آری.
هاجر گفت: در این صورت، او ما
را وانخواهد گذاشت. سپس باز گشت و
ابراهیم روانه شد تا این که به «ثنیه»
(گردنه ای در مکه) رسید؛ یعنی به مکانی
که دیگر همسر و فرزندش او را
نمی دیدند. رویش را به سمت خانه خدا
کرد تا دعا کند و دستانش را (به سوی
آسمان) گرفت و چنین گفت:
«پروردگارا! من (یکی از) فرزندانم را در
دره ای بی کشت، نزد خانه محترم تو،
سکونت دادم» تا این که به این جمله
رسید: «شاید که سپاسگزاری کنند».
مادر اسماعیل از آن آب می نوشید
و به اسماعیل شیر می داد، تا این که آب
مشک تمام شد، او و فرزندش تشنه
ماندند. او به فرزندش می نگریست که
چگونه (بر اثر تشنگی) در خود
می پیچد ـ و یا: بر روی خاک می غلطد ـ
برای این که او را در این حالت نبیند، به
راه افتاد و دید که در زمین نزدیکترین
کوه به او، صفا است. از این رو، بر بالای
آن ایستاد، سپس به آن دره نگاه کرد، تا
شاید کسی را ببیند، لیکن هیچ کس را
ندید و از صفا پایین آمد، تا این که به دره
رسید، گوشه پیراهنش را جمع کرد،
سپس به سان شخص خسته و رنج دیده،
دوید و آنگاه دره را پشت سر گذاشت و
به مروه آمد. پس بر بالای آن ایستاد و
(به اطراف) نگریست تا شاید کسی را
ببیند و هیچ کس را ندید و این کار را
هفت بار انجام داد.
ابن عباس می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله
فرمود: «همان، (هفت بار رفت و آمد
میان صفا و مروه) سعی مردم میان آن دو
است» زمانی که بالای مروه رفت،
صدایی را شنید و گفت: ساکت باش! او به
خودش خطاب می کرد. سپس با دقت
گوش فرا داد و باز هم صدایی را شنید و
گفت: اگر می توانی، به من کمک کن.
ناگهان فرشته ای را در جایگاه زمزم دید
که با بال خویش زمین را کند و کاوید، تا
این که آب پیدا شد.
بنابراین، هاجر آب بندی ساخت و
با دستانش جلو آب را می گرفت و برای
سیراب کردن خویش آب را برمی داشت
و پس از آن که آب برمی داشت، دوباره
آب از زمین می جوشید.
ابن عباس گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«خدای مادر اسماعیل را رحمت کناد!
ای کاش آب زمزم را رها می کرد» و یا
این که فرمود: «اگر او از آن آب
برنمی داشت، چشمه ای بود جاری».
گفت: پس او از آن آب نوشید و به
کودکش شیر داد و آن فرشته به او گفت:
از تلف شدن مترس که این جا خانه
خداست و این کودک و پدرش آن را بنا
می کنند و خداوند خانواده او را تنها
نخواهد گذاشت.
قرائت
برای این آیه، قرائت های چندی
وجود دارد:
به عنوان مثال، عطا ازابن عباس
روایت کرده است که او چنین قرائت کرد:
فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ الاّ یَطَّوَّفَ بِهِمَا . این
قرائت، قرائت ابن مسعود است. نقل
می کنند که همین قرائت در مصحف ابیّ
ابن کعب است و از أنس نیز چنین روایت
می کنند و محمّد بن سیرین، وابسته أنس
ابن مالک هم، قرائتش همین طور بوده
است.
افزون بر این که قرائت مزبور، شاذ و
نادر است، چند ایراد بر آن وارد شده
است که برخی از آنها از این قرارند:
۱ ـ این قرائت، بر خلاف چیزی
است که در قرآن کریم به اثبات رسیده
است و انتقال از آنچه در قرآن ثابت
شده، با قرائتی که اختلافی است و معلوم
نیست صحیح باشد یا نه، درست نیست.
۲ ـ عطا، فراوان به طور مرسل و
بدون این که مستقیما چیزی را از ابن
عباس بشنود، از او نقل می کرد.
۳ ـ روایت انس هم مضبوط نیست.
بر فرض که این قرائت ثابت شود،
در آن دو احتمال وجود دارد:
اول: «لا» زاید است، چنان که در
آیه ۱۲ از سوره اعراف قَالَ مَا مَنَعَکَ
أَلاَّ تَسْجُدَنیز لا زاید می باشد.
همچنین، در سخن ابونجم، لا زاید
است:
و ما ألوم البیض ألاّ تسخرا
لما رأین الشَّمط القفندَرا
در این صورت، بر فرض این که این
احتمال درست باشد، هیچ تفاوتی میان
دو قرائت وجود ندارد.
دوم: «لا» زاید نباشد و معنای آیه
چنین باشد: برداشتن گناه از انجام چیز، به
معنای برداشتن گناه از ترک آن است.
بنابراین، معنای آیه، همان مخیّر بودن
میان فعل و ترک است.
بر اساس این احتمال، دو قرائت با
یکدیگر تفاوت دارند و تفاوت میان آنها
چنین است: در قرائت نخست «أَنْ
یَطَّوَّفَ» برداشته شدن گناه بر فعل مترتّب
است؛ یعنی بر سعی میان صفا و مروه. در
حالی که برداشته شدن گناه در قرائت دوم
بر ترک فعل مترتب می باشد.(۵)
ما و آیه
به رغم این که مسلمانان در این باره
وحدت نظریه دارند که: «سعی» یکی از
واجبات فریضه حج و دو عمره است و
به رغم این که در رکن بودن سعی
اختلاف نظریه دارند، چنان که روایات
شیعه و سنی و سیره گفتاری و رفتاری
نبوی و نیز سخنان پیشوایان و عالمان این
دو گروه، نشانگر آن است، آنان درباره
خود آیه مزبور دچار اختلاف شده اند که
آیا بر وجوبِ سعی دلالت دارد و یا
این که نمی توان وجوب را از آن بهره
گرفت. حتی برخی از علما آیه را دلیل بر
عدم وجوب سعی قرار داده اند.
در این جا ما به دور از سیره و
روایاتی که آنان بر وحدت نظریه دارند،
خود آیه را که مورد اختلاف آنان است
بررسی می کنیم تا ببینیم که آیا آیه ای که
در عمره قضا، در سال هفتم هجری نازل
شد ـ این عمره با همین نام، نامیده شد؛
زیرا یکی از شرایط صلح حدیبیه در سال
ششم هجری بود… ـ آیا شایستگی آن را
دارد که برای وجوب و یا عدم وجوب
سعی بدان استدلال شود یا خیر، و نهایت
چیزی که این آیه بدان دلالت دارد،
استحباب است و یا اصلاً بر هیچ یک از
احکام تکلیفی دلالت ندارد؟
در این صورت، اختلاف در
برداشت از این آیه است و این که آیا
ظاهر آن بر وجوب سعی، که دیدگاه
گروهی از مفسران و فقیهان شیعه و سنی
است، دلالت دارد و یا این که بر آن
دلالت ندارد، بلکه تنها بر استحباب و یا
مباح بودن سعی دلالت می کند و این،
نظرگاه برخی دیگر از فقیهان می باشد.
واژه فَلاَ جُنَاحَ… محور اصلی
این اختلاف در برداشت از آیه و مفهوم
آن است. در حالی که برخی از علما،
جمله: وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْرا… را دلیل
دیگری بر اثبات عدم دلالت آیه بر
وجوب سعی قرار داده و گفته اند: آنچه
از آیه برداشت می شود، همان مخیّر
بودن (میان فعل و ترک) است.
پس، اکنون به طور خلاصه، به
بررسی آیه کریمه می پردازیم که در
موضوع خود، در قرآن کریم، بی نظیر
است. آیه ای که به خاطر ردّ توهم آنان،
مبنی بر این که: «سعی میان صفا و مروه
ممنوع است!» آمده است؛ زیرا خداوند
پس از آن که طواف خانه را در کتابش
بیان کرده، از سعی یاد نکرده است، یا
این که پاسخ به پرسش آنان درباره حکم
کنونیِ سعی است؛ زیرا سعی در دوران
جاهلیت از جمله اعمال حج بوده است،
با این که برای دفع شبهه ای آمده که برای
آنان عارض شده بوده است و یا به خاطر
برداشتن مشکلی است که مسلمانان بر اثر
وجود بت ها بر بالای صفا و مروه، گرفتار
آن شده بودند.
به نظر می رسد که آیه باید در سه
قسمت بررسی شود:
۱ ـ إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِ اللّه ِ .
۲ ـ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوْ اعْتَمَرَ فَلاَ
جُنَاحَعَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا .
۳ ـ وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْرا فَإِنَّ اللّه َ
شَاکِرٌ عَلِیمٌ .
از طریق بررسی هر کدام از این
قسمت ها به تنهایی و با کمک آنها،
معنای درستِ آیه به است می آید و
مقصود آن روشن می شود و در نتیجه،
آنچه که برخی از عالمان توهّم کرده اند،
از میان برداشته می شود و همچنین،
افزون بر آنچه خود آیه آن را مدنظر
دارد، یک سری امور و احکامی، بر این
معنا مترتب می شود که از هدف آیه
دور است.
در اینجا کوشش شده است که این
بررسیِ آیه، از خود آیه در طی
قسمت های سه گانه آن، استفاده شود.
آنچه را که از مقطع دوم و سوم می توان
بهره گرفت، همگی از فروع مقطع
نخست و یا نتیجه این مقطع است. در
بررسی تمامی این مقاطع، از اسباب نزول
آیه که فضا و شرایط را حکایت می کند و
نیز آنچه که در روایت و گفتارهای
مفسّران و فقیهان آمده است، کمک
گرفتیم. لذا در آغاز به بیان اسباب نزول
می پردازیم:
اسباب نزول
شناخت فضا و وضعیتی که آیه در
آن نازل شد، وضعیّت زندگی، پرسش ها
و شبهاتی که در آن زمان مطرح گردید،
سر درگمی، دشواری و دو دلی که به
وجود آمد و دیگر مسائل را می توان از
طریق بررسی اسباب نزول به دست آورد
و بدیهی است این بررسی و پژوهش، ما
را در فهمیدن مقصودِ آیه یاری می کند و
نیز هرگونه شبهه و اشکالی را که در فهم
آن پیش آید، بر طرف می سازد و در
نتیجه، توهّمی را که ـ برخی می گویند ـ
ظاهر آیه ایجاد می کند، از میان
برمی دارد و آن توهّم این است: «سعی
واجب نیست، نه حج بر آن بستگی دارد
و نه عمره، بلکه سعی مباح است و حاجی
و یا شخص به جای آورنده عمره، در
انجام و یا ترک آن مختار است».
آری، اگر ما سبب نزول را بشناسیم،
این شناخت، موجب شناخت ما نسبت به
سبب و مقصود و معنای آیه می شود و یا
این که دست کم ما را به شناخت آنها
نزدیک می کند.
چندین سبب برای نزول آیه بیان
شده است که ما آنها را به صورت زیر
خلاصه می کنیم:
۱ ـ تمام مردم به صفا و مروه
طواف می کردند و زمانی که خداوند از
طواف خانه یاد کرد و از صفا و مروه در
قرآن نام نبرد، آنان گفتند: ما به صفا و
مروه طواف می کردیم و خداوند فرمان
طواف خانه (کعبه) را فرو فرستاد و از
صفا یاد نکرد. پس آیا اگر ما به صفا و
مروه طواف کنیم، اشکالی دارد؟ و یا
این که ـ همان گونه که از انصار نقل شده
است: ـ ما نتها به طواف خانه مأمور
شده ایم و نه به طواف میان صفا و مروه!
لذا خداوند این آیه را فرو فرستاد: إِنَّ
الصَّفَا وَالْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِ اللّه ِ .
۲ ـ در فروع کافی، در حدیث حج
پیامبر صلی الله علیه و آله از امام صادق علیه السلام نقل شده که
فرمود:
«مسلمانان گمان می کردند که سعی
میان صفا و مروه، چیزی است که
مشرکان آن را ساخته و پرداخته اند. از
این رو، خداوند این آیه را فرو فرستاد:
إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِاللّه ِ .
پیامبر صلی الله علیه و آله پس از آن که خانه را طواف
کرد و دو رکعت نماز طواف را به جای
آورد، این آیه را قرائت کرد: إِنَّ الصَّفَا
وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِ اللّه ِ… و فرمود: من به
آنچه خداوند آغاز کرده است، آغاز
می کنم.(۶)
۳ ـ سبب نزول آیه همان چیزی
است که از انس بن مالک نقل شده که
گفت: ما می دیدیم که صفا و مروه از
کارهای دوران جاهلیت اند و زمانی که
دوران اسلام شد، ما از آن دو خودداری
کردیم و لذا خداوند این آیه را فرو
فرستاد: إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَهَ… .
نیز از انس نقل شده است: ما طواف
میان صفا و مروه را دوست نمی داشتیم؛
زیرا این دو از شعائر قریش در دوران
جاهلیت بودند و یا این که طواف ما میان
این دو، از کارهای دوران جاهلیت بود و
بدین سبب، ما آن را در دوران اسلام رها
کردیم. بنابراین، خداوند این آیه را فرو
فرستاد.
۴ـ از عایشه نقل شده که گفت: این
آیه درباره انصار نازل شد. آنان مناه را
زیارت می کردند و مناه در کنار «قُدید»
بود و بر ایشان دشوار می نمود که میان
صفا و مروه طواف کنند. زمانی که اسلام
آمد، آنان در این باره از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله
پرسیدند و خداوند این آیه را فرو
فرستاد. نیز از عایشه نقل شده که گفت:
این آیه درباره گروهی از انصار فرو
فرستاده شد، آنان هرگاه می خواستند
قربانی کنند برای مناه در دوران جاهلیت
قربانی می کردند و بر ایشان روا نبود که
میان صفا و مروه طواف کنند و زمانی که
به همراه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به حج آمدند،
این موضوع را با او یادآوری کردند. پس
خداوند این آیه را نازل کرد.
۵ ـ عمرو بن حبیش می گوید: از ابن
عمر درباره این آیه پرسیدم. او گفت: به
نزد ابن عباس برو و از او بپرس که او به
آنچه خداوند بر محمد صلی الله علیه و آله فرو فرستاده،
از همه داناتر است. پس من به نزد وی
آمدم و از او پرسیدم. او گفت: بر روی
صفا بتی بوده است به صورت مردی که
به او «أساف» می گفتند و بر بالای مروه
بتی بوده است به صورت زنی که او را
«نائله» می خواندند. اهل کتاب
می پنداشتند که این دو در کعبه زنا کردند
و لذا خداوند آنها را به صورت دو
سنگ در آورد. آن دو را بر بالای صفا و
مروه نهادند، تا وسیله عبرت دیگران
شود. لیکن وقتی که مدت آنها به درازا
کشید، مردم به جای خدا به پرستش آنها
پرداختند. مردم دوران جاهلیت، هرگاه
میان صفا و مروه طواف می کردند، بر این
دو بت دست می کشیدند. زمانی که اسلام
آمد و بتها شکسته شد، مسلمانان به خاطر
وجود بت پرستی، درگذشته، دوست
نداشتند که میان این دو کوه طواف کنند.
از این رو خداوند این آیه را فرو فرستاد.
۶ ـ اما سُدی گفته است: در دوران
جاهلیت، شیاطین میان صفا و مروه در
شب آواز می خواندند و میان آن دو،
خدایانی (بتهایی) بودند. زمانی که اسلام
پیروز شد، مسلمانان گفتند: ای
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، میان صفا و مروه طواف
نمی کنیم؛ زیرا این کار شرک است و ما
آن را در جاهلیت انجام می دادیم.
بنابراین، خداوند این آیه را فرو فرستاد.(۷)
۷ ـ در بخاری از ابوبکر بن
عبدالرحمن نقل کرده که گفت: این آیه
درباره دو گروه نازل شده است: درباره
کسانی که از طواف میان صفا و مروه در
دوران جاهلیت خودداری می کردند و
نیز کسانی که به طواف میان آن دو در
دوران اسلام نمی پرداختند، آن هم به این
دلیل که خداوند به طواف خانه فرمان
داده و از صفا یادی به میان نیاورده است،
تا این که خدا پس از یاد آوری طواف
خانه، از صفا هم یاد کرد.(۸) (آنگاه این
افراد به طواف صفا و مروه پرداختند).
فضای آیه
تردیدی نیست که آیه إِنَّ الصَّفَا وَ
الْمَرْوَهَ… بر حسب اسباب نزول، یا
به خاطر پاسخ به یک پرسش، فرود آمده
و یا به خاطر پاسخ به شبهات و اشکالاتی
است که با نیت های راستین و انگیزه های
اسلامی خالص، این جا و آن جا پراکنده
شده بود و یا با نیت ها و اهداف ناپاک.
دشمنان تلاش می کردند که ـ بر طبق
عبادت همیشگی خود ـ از این شبهات به
نفع اغراض و نیرنگ های خویش بهره
برداری کنند؛ اهدافی که حتی در درون
صف اسلامی از آنها دست برنمی داشتند
تا اسلام را تضعیف کنند و یا دست کم
میان پیروان آن تخم شک و تردید
بپاشند.
این آیه، نخستین آیه ای نیست که به
منظور حلّ یک مشکل بزرگ، که
مسلمانان گرفتار آن هستند، نازل
می شود. چه، قرآن کریم معمولاً به طور
مستقیم به معالجه پدیده هایی می پردازد
که ناگهانی به وجود می آید و یا این که
پس از مقدمات، یا رویدادها و یا
زمینه سازی قبلی از سوی منافقانی ظهور
می کند که می خواهند امنیت این جامعه
نوپا و سلامت اعتقاد و اندیشه او را به
بازی بگیرند. برخی از این پدیده ها
عبارتند از: تحول یافتن قبله و نقش
یهودیان مدینه. آنچه در جنگ احد
اتفاق افتاد، مباهله مردم نجران، حدیث
افک و دیگر رویدادهایی که آیات
قرآنی درباره آنها نازل شده است.
بر این اساس، آیه مزبور آمد تا
اشکالی را از میان بردارد، شبهه ای را رد
کند و یک نوع احساس گناه و چندشی را
که گروهی از مسلمانان گرفتار آن
شده اند، برطرف سازد. چه، هنگامی که
بر تعدادی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله شبهه
عرضه شد، آنان از سعی (میان صفا و
مروه) خودداری کردند، هر چند اینان
در آغاز از انگیزه های راستین ایمانی
برخوردار بودند، لیکن اگر این شبهه
بدون معالجه قاطع رها می شد، توسعه
می یافت و آثارش را بر اجتماع مسلمانان
بر جای می گذاشت.
بهترین دلیل بر اثبات وجود این
فضا، موضع قرآن است که در طی آیه ای
بیان شده است و این آیه آمده است تا با
نیرومندی بر اثبات این عمل (سعی صفا و
مروه) پای فشارد، سپس احساس گناه را
برطرف سازد و سرانجام، مسلمانان را
تشویق کند که این عمل را بسیار انجام
دهند تا هیچ ماده ای باقی نماند که
دشمنان و افرادی که دل های بیمار دارند،
از این ماده سوء استفاده کنند.
درباره این احساس گناه، سید قطب
می گوید: این احساس گناه، ثمره آموزش
بلند مدت و روشنیِ وجود ایمان در
دل های آنان است. این روشنی، مسلمانان
را بر آن می داشت که از هر کاری که در
دوران جاهلیت انجام می دادند، دوری
کنند و در هراس باشند؛ زیرا آنان در این
جهت به اندازه ای حساسیت داشتند که از
هر چیزی که در جاهلیت رایج بود،
می ترسیدند و بیم از آن داشتند که مبادا
این چیز در اسلام حرام باشد و این امر،
در مناسبت های فراوانی به منصّه ظهور
رسید.
سپس سید قطب به سخنانش درباره
انگیزه های این پدیده و نقش باور
اسلامی و پیامبر صلی الله علیه و آله در آن، ادامه
می دهد و می گوید:
مکتب جدید روح آنان را تکان داد
و بر ژرفای آن نفوذ کرد و یک انقلاب
روحی و احساسی کامل در آن پدید
آورد تا آن جا که با بدبینی و حالت
دوری گزیدن به گذشته خود در جاهلیت
می نگریستند و احساس می کردند که از
آن قسمت از زندگی شان کاملاً بریده اند
و دیگر هرگز به سوی آن باز نخواهند
گشت و آن قسمت به صورت قسمتی
ناپاک و آلوده درآمده بود که از
نزدیک شدن بدان خودداری می کردند.
اگر کسی سیره آخرین دوره زندگی
عرب را بررسی و جستجو کند، اثر این
عقیده شگفت آور را در آن دل ها به
شدت احساس خواهد کرد. او احساس
خواهد کرد که اندیشه آنان درباره
زندگی کاملاً دگرگون شده است، تا
آن جا که گویی پیامبر صلی الله علیه و آله این دل ها را
برگرفته و چنان محکم تکانشان داده که
تمامی رسوب های آنها را زدوده است و
ذره های این دل ها و روان ها با شیوه ای
جدید با یکدیگر ترکیب شده و باز گشته
است؛ چنان که فشار و حرکت برق
سیستم ترکیب اجزای اجسام را به
گونه ای تغییر می دهد که پیشتر نبوده
است.
آری، اسلام به معنای بریدن کامل
از تمامی چیزهایی است که در جاهلیت
بود و به معنای خودداری از هر امر
دوران جاهلیت و دوری گزیدن از هر
احساس و حرکتی است که نفس در
دوران جاهلیت داشته است، تا آن جا که
دل برای اندیشه جدید، با تمامی
مقتضیات آن، خالص می شود. زمانی که
این تغییر روحی حاصل شد، اسلام به
تأیید شعائر نخستینی پرداخت که
می خواست آنها را باقی بگذارد؛ یعنی
شعائری که اشکالی در باقی ماندن آنها
نمی دید. لیکن پس از آن که یکی از این
شعائر را از ریشه جاهلی اش می برید، آن
را به ریسمان محکم اسلام پیوند می داد
و لذا وقتی که یک مسلمان آن را انجام
می داد، به عنوان یک شعار جاهلی انجام
نمی داد، بلکه به عنوان یکی از شعائر
اسلامی به جا می آورد که ریشه در اسلام
دارد.
در این جا ـ سخنی همچنان از سید
قطب است ـ نمونه ای از این شیوه تربیتی
عمیق را می بینیم؛ چرا که قرآن سخنش
را با بیان این که صفا و مروه از شعائر
خداست، آغاز می کند: إِنَّ الصَّفَا
وَالْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِ اللّه ِ… .
از این رو، وقتی که طواف کننده ای
میان صفا و مروه طواف می کند، در
حقیقت یکی از شعائر خدا را به جا
می آورد و هدف او از طواف میان این
دو، تنها خداست و این طواف جدید،
هیچ رابطه ای با طواف قدیم دوران
جاهلیت ندارد و کار، تنها به خدا وابسته
است، نه به أساف و نائله و دیگر بت های
جاهلیت. به همین سبب، (برای طواف
کننده مسلمان) نه دشواری وجود دارد و
نه احساس گناه؛ زیرا این کار غیر از آن
کار، و این گرایش، غیر از آن گرایش
است.(۹)
در این صورت، با خواند اسباب
نزول که پیشتر بیان شد ـ به رغم این که
این اسباب مختلف با یکدیگر متضادند ـ
پی می بریم که این آیه آمده است تا
شبهه ای را که برای برخی از مسلمانان
پیش آمده بود، دفع کند و آن این است
که این شعار (طواف میان صفا و مروه) از
شیوه درست اسلامی به دور است. از این
رو، اگر به وقوع بپیوندد، ادامه ای روشن
از همان شرایط جاهلیت و بت پرستی
خواهد بود و لذا این آیه، اندیشه مزبور
را ریشه کن ساخت و تنها به همین مقدار
بسنده نکرد، بلکه این عمل را در جایگاه
عقیده اسلامی و شریعت مقدسش قرار
داد و این که طواف مزبور بیرون از عقیده
شریعت اسلامی نیست و یا چیزی نیست
که عارضی باشد و هیچ گونه پایه شرعی و
تاریخی نداشته باشد، بلکه یک عمل
الهی و ابراهیمی است.
نیز این آیه این موضوع را در اذهان
جا انداخت که خالی بودن این مکان از
بت ها و حتی وجود این بت ها در آن
مکان، هیچ زیانی به این فریضه و مشروع
بودن آن نمی رساند و عبادت مادام که از
ارتباط با خدا سرچشمه بگیرد و تنها برای
خدا انجام شود و بر پایه ها و ضوابط
شرعی استوار باشد، هیچ چیزی مانع
پذیرفته شدن آن در پیشگاه خدا
نمی شود و صفای آن را هیچ چیزی
دیگر کدر نمی سازد؛ خواه آن چیز بت
باشد و خواه اموری دیگر.
وانگهی خودداری مسلمانان از
سعی، زمانی اتفاق افتاد که بت ها را به
کوه های صفا و مروه بازگردانند. چه، این
بت ها به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله برداشته شد،
چنان که در روایتی آمده است: بت ها
برداشته شد و آنان بنا به دلایلی از سعی به
همراه پیامبر و مسلمانان خودداری
کردند و زمانی که آن بت ها را دیدند،
آن ها را بازگردانیدند و همین موضوع
موجب شد که آنان از سعی خودداری
کنند و صدای اعتراض و پرسش آنها بلند
شود.
اگر این بت ها را در آغاز
برنمی داشتند، آنان از سعی میان صفا و
مروه خودداری نمی کردند. بهترین دلیل
برای اثبات این مدعا آن است که آنان
همگی پیرامون کعبه طواف کردند و این،
در حالی بود که بت ها پیرامون آن وجود
داشتند و پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان هیچ
حسابی برای این بت ها باز نکردند و هیچ
اثری را بر آنها مترتب نساختند.
به اعتقاد ما، اگر این بت ها از
پیرامون کعبه برداشته می شد و طواف
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان صورت
می گرفت و گروهی از انجام این طواف
خودداری می کردند و بت ها باز گردانیده
می شد، عینا همان مشکلی که در قضیه
سعی پس از باز گردانیدن بت ها بر ایشان
پیش آمد،درطواف کعبه هم پیش می آمد.
این سخنان را بر اساس روایتی
گفتیم که می گوید: سبب نزول این آیه باز
گردانیدن بت ها پس از برداشتن آن ها
بوده است و نیز بر طبق نظریه مشهور که
باور داشت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیرامون کعبه
و بت های موجود در آن طواف کرد.
چکیده سخن: آیه نازل شدتا
احساس گناه و یا اشتباهی را بر طرف
سازد که گروهی از صحابه در آن زمان
گرفتارش شده بودند. و موضع سالم و
درستی را که باید بدان ملتزم باشند، بیان
کرد.
اَساف و نائله
وضعیت اعمال حج به سان
وضعیت همه ادیان آسمانی است که از
تحریف، دگرگون ساختن و لکّه دار
نمودن، سالم نمی ماند. چه، پس از آن که
شرک سرایت کرد و خواست ساختمان
وجودش را در متن جامعه بنیان نهد،
آثار زشت آن بر جوانب مختلف زندگی
و از آن بر اعمال حج نمایان شد؛ زیرا در
گوشه گوشه بیت الحرام، مرکز یگانه
پرستی، نشانه ها و بت هایی نصب
گردیدند. به عنوان نمونه، پیرامون کعبه
بت هایی وجود داشتند و بر روی کوه
صفا بتی قرار داشت به نام «اساف» و بر
بالای مروه بتی دیگر بود به نام «نائله».
تو گویی دست شرک و جهل، هر بقعه ای
از بیت الحرام را آلوده و لکّه دار ساخت
تا این بت ها این شرک را که آنان پیشتر
بدان اعتقاد داشتند به یادشان بیاورد و
آنان را بدان وابسته سازد، در حالی که
آنان طواف و سعی را که از اعمال
ابراهیم علیه السلام است انجام می دهند؛ اعمالی
که نشانه های توحید خالص ابراهیمی
است که آلودگی های شرک و بت پرستی
با آن در هم نیامیخته است.
وجود این دو بت ـ اگر نگوییم در
دوران جاهلیت پرستش می شدند، اما
نزدیک بود که مورد پرستش قرار
گیرند ـ دلیل روشن بر آن است که
دست های این مردم، پاکیزگی این
مکان ها و شعائر را به بازی می گرفتند.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 