پاورپوینت کامل عُرَیْض نزهتگاه امامان علیهم السلام و مقبره علی بن جعفر علیه السلام ۸۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل عُرَیْض نزهتگاه امامان علیهم السلام و مقبره علی بن جعفر علیه السلام ۸۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عُرَیْض نزهتگاه امامان علیهم السلام و مقبره علی بن جعفر علیه السلام ۸۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل عُرَیْض نزهتگاه امامان علیهم السلام و مقبره علی بن جعفر علیه السلام ۸۴ اسلاید در PowerPoint :
۱۳۱
مقاله حاضر پیش از تخریب عریض توسّط نویسنده محترم آن به رشته
تحریر درآمده و به دفتر فصلنامه ارسال شده بود که متأسفانه چاپ آن زمانی
میسّر گردید که مسجد و مقبره علی بن جعفر علیه السلام و قلعه مربوط به آن در
مرداد ماه سال ۱۳۸۱ مانند آثار ارزشمند دیگر مکّه و مدینه، در یک اقدام ضدّ
فرهنگی تخریب شده است.
در شرق مدینه منوره محله ای است به نام «العُریض»، که ساکنان مدینه آن را
العُرَیِّض (به تشدید یاء) می خوانند.
عریض در گذشته، از شهر مدینه بیرون بوده، لیکن اکنون به شهر پیوسته و همچنان
دارای نخلستان های سرسبز و خرم است. زندگی ماشینیِ امروز، هنوز دست تعدّی و
تطاول به سوی آن دراز نکرده، و هم اکنون چند ده خانوار در آنجا سکونت دارند.
عریض گرچه جزو شهر مدینه منوره گردیده، لیکن تناسبی میان ساختمان های آن و
ساختمان های شهر مدینه دیده نمی شود.
این وضعیت در مورد مساجد و اماکن عریض نیز جاری است و عریض همچنان از
داشتن یک مسجد حتی معمولی بی بهره است.
از دوره عثمانی ها مسجدی در عریض به یادگار مانده که نسبتا بزرگ و دارای یک
مناره است و اکنون مهجور و متروک شده و در آن بسته و کسی اجازه ورود به درون
آن را ندارد و ساختمانش رو به ویرانی است. اکنون تنها یک مسجد کوچک، با
ساختمان و امکانات ناچیز و ابتدایی مورد استفاده مردم عریض است.
وقتی پیامبرخدا صلی الله علیه و آله مدینه منوره را حرم قرار داد، محدوده حرمِ مدینه را؛ ذباب،
واقم، عریض و نقب تعیین کرد.(۱)
عریض هم اکنون از سرسبزی و طراوت بهره مند و دارای هوای سالم و بهداشتی
است و نخل های سرسبز و زیبایش برپاست و از گذشته، به منطقه دارای هوای سالم و
دور از بیماری مشهور بوده است. در حدیث آمده است: سالم ترین جای مدینه از
بیماری و آلودگی، منطقه ای است بین حرّه بنی قریظه و عریض.(۲)
در تاریخ آمده است: پس از آن که ابوسفیان و کفار قریش در غزوه بدر از
پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان شکست خوردند، ابوسفیان نذر کرد تا زمانی که از اسلام انتقام
نگیرد، خود را از جنابت نشوید. پس برای ادای نذرش با صد سوار به سوی مدینه
حرکت کردند و بر سلام بن مشکم، بزرگ یهود بنی نضیر میهمان شدند. شبانه جهت
انتقام از اسلام و مسلمین به عریض هجوم بردند و دو نفر از کشاورزان آن جا را کشتند و
سپس به سوی مکه گریختند، وقتی خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید با بسیج مسلمین به
تعقیب آنان پرداختند و آنان برای آنکه بتوانند از معرکه بگریزند و گرفتار انتقام مسلمین
نشوند، زاد سفرشان را که سویق بود، به زمین ریختند و گریختند. این غزوه را بدین سبب
«غزوه السویق» نامیدند و چون دشمن گریخته بود، درگیری رخ نداد و پس از چند روز
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان به مدینه بازگشتند.(۳)
امام باقر علیه السلام عریض را خرید
چون مدینه منوره به عنوان پایگاه وحی و اسلام و شهر پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح بود و
حضرت امام باقر علیه السلام پیش بینی می کردند در آینده صاحبان عقاید و ایده های گوناگون
در آن حوادثی پیش آورند که انگیزه های الهی ندارد و مورد رضایت حضرت نیست؛
برای آن که از آن جریانات منفی و نادرست برکنار بمانند و بتوانند رسالت خود را ـ که
تبیین و توضیح شریعت نبوی صلی الله علیه و آله و سیراب کردن تشنگان علم و کمال و معرفت، و اداره
حوزه علمی وسعت یافته مدینه و پاسخ گویی به ملحدان و زندیقان و شکّاکانی که رو به
ازدیاد نهاده بودند و اصل اسلام را زیر سؤال می بردند، به انجام برسانند، عریض را
خریدند تا هرگاه لازم دانستند از مدینه خارج شده به آنجا بروند.
امام صادق علیه السلام فرمود: واقعه ای در مدینه رخ می دهد و هرکس به اندازه یک میل
از مدینه دور شود، نجات خواهد یافت و پدرم به این جهت عریض را خریداری
کردند.(۴)
در حدیث دیگر امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم عریض را به دینارهایی خرید و به
فروشنده گفت: به عدد هر دینار ده درهم به تو می دهم و فروشنده آن را به پدرم
فروخت.(۵)
از آن تاریخ که امام باقر علیه السلام عریض را خریدند، خود آن جناب و فرزندانشان به
آن جا آمد و شد داشتند. در حدیث آمده است: امام صادق علیه السلام از کرّاث(۶) خوشش
می آمد (و چون بوی بد داشت) هرگاه می خواست کرّاث بخورد از مدینه به عریض
می رفت.(۷)
این حدیث نشان دهنده ادب ائمه اطهار علیهم السلام است که ادب و حرمت نسبت به
مسجد و حرم رسول اللّه صلی الله علیه و آله را تا آن حد رعایت می کردند و هرگاه به هنگام ضرورت
خوردنی ای که بوی خوبی نداشت می خوردند، نه تنها در مسجد و حرم نبوی صلی الله علیه و آله
حضور نمی یافتند، که از شهر خارج شده به عریض می رفتند! گاه می شد که خود
امامان علیهم السلام در مدینه بودند اما خانواده و فرزندانشان در عریض به سر می بردند.
در تاریخ آمده است که اسماعیل بزرگ ترین فرزند امام صادق علیه السلام در حال حیاتِ
پدر، در عریض از دنیا رفت، مردم جنازه او را بر دوش گرفتند و از عریض تا مدینه
آوردند و در بقیع به خاک سپردند.(۸)
داستان هایی از ائمه علیهم السلام در عریض
۱ . کامل بن علاء که از اصحاب امام باقر علیه السلام است، می گوید:
«با حضرت باقرالعلوم علیه السلام در عریض بودیم که بادی شدید وزیدن گرفت، آن حضرت
شروع کردند به اللّه اکبر گفتن، سپس فرمودند: تکبیر گفتن باد را رد می کند.»(۹)
۲ . معتب خدمتگزار حضرت صادق علیه السلام گوید:
با امام صادق علیه السلام در عریض بودم که آن حضرت پیاده آمد و داخل مسجدی شد که
پدرشان امام باقر علیه السلام در آن عبادت می کردند و خودشان در محل خاصی از آن مسجد
نماز می گزاردند.
پس از آن که از آن مسجد بیرون آم د، به من فرمود: ای معتب، آیا این جا را دیدی؟ گفتم:
بلی، فرمود: پدرم اینجا نماز می خواند که پیری نیکو روش داخل شد و آنجا نشست و در
همین حال مرد زیبارویی وارد شد و به آن پیر گفت: چرا این جا نشسته ای؟ تو چنین
مأموریت نداشتی. پس هر دو برخاستند و رفتند و ناپدید شدند. پدرم امام باقر علیه السلام به
من فرمود: آیا آن پیر و دوستش را دیدی؟ گفتم: بلی، آن دو که بودند؟ فرمود: آن پیر
ملک الموت بود و دیگری که او را بیرون برد جبرئیل.(۱۰)
۳ . ابراهیم بن وهب گوید:
از مدینه خارج و برای زیارت امام کاظم علیه السلام به سوی عریض رهسپار شدم. رفتم تا به
قصر بنی سراه رسیدم، آنگاه به وادی ای رفتم که ناگاه صدایی شنیدم ـ و کسی را ندیدم ـ
که به من می گفت: ای ابوجعفر، امام تو در
پشت قصر نزدیک دروازه قصر است، از جانب من به او سلام برسان.
برگشتم نگاه کردم کسی را ندیدم، و چون دوباره و سه باره گفت به لرزه افتادم. سپس
از وادی گذشتم و از پشت قصر به کنار برکه آمدم که ناگهان پنجاه مار از برکه سر
برآوردند و چون گفتگویی شنیدم، پایم را به زمین زدم تا آمدنم را بفهمند. پس امام
کاظم علیه السلام سرفه کرد و من با سرفه جوابش را دادم، و آن گاه ماری دیدم به ساق درختی
آویخته است. حضرت فرمود: نترس ضرر نمی زند. آن مار از درخت پایین آمد و از
شانه حضرت بالا رفت و سر به گوش حضرت نهاد و با حضرت به گفتگو پرداخت. و
حضرت به او پاسخ دادند: بلی، جریان را بین شما فیصله می دهم و هرکس سخن مرا
نپذیرد ظالم است و هرکس در دنیا ظلم کند در آخرت گرفتار عذاب الیم است و من او را
عقاب کنم و مالش را بستانم تا توبه کند.
به امام کاظم علیه السلام گفتم: پدر و مادرم به فدایت! آیا شما بر آن ها فرمانروایید؟ فرمود: بلی،
قسم به خدایی که محمد صلی الله علیه و آله را به پیامبری برانگیخت و ما را به وصایت او و ولایت
عزیز برگزید، آنان از شما انسان ها نسبت به ما فرمانبردارترند، گرچه اندک هستند.(۱۱)
واضح است که تجسّم فرشتگان به صورت یک مرد، در حدیث پیشین، و تجسّم
جنّ به صورت مار در این حدیث و تجسّم و تمثّل حضرت باقرالعلوم پس از وفات بر
امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام در داستان زیر، در جای دیگر بایستی تحلیل شود و شرح
گردد، و از موضوع این مقاله خارج است.
۴ . ابراهیم بن ابی البلاد گوید:
به امام رضا علیه السلام گفتم: عبدالکریم بن حسان از عبیده بن عبداللّه بن بشر الخثعمی از پدرت
امام کاظم علیه السلام روایت کرده است که آن جناب فرمود: من پشت امام صادق علیه السلام بر مرکبی
سوار بودم و به عریض می رفتیم که ناگاه پیری را که موی سر و صورتش سپید بود
دیدیم. پدرم از مرکب پیاده شد و بین دو چشم او یا دستش را بوسید و پدرم به او
خطاب می کرد: فدایت شوم، و آن پیر پدرم را وصیت و سفارش می کرد وآخرین
سخنی که گفت این بود: بنگرکه آن چهار رکعت نماز را از دست نگذاری. پدرم ایستاد تا
آن پیر رفت و ناپدید شد.سپس پدرم سوارشد.به پدرم امام صادق علیه السلام گفتم: پدر جان!
این شخص که بود که اینگونه با تواضع با او رفتار کردی و ندیده ام اینگونه با احدی
رفتار کنی؟ حضرت فرمود: پسرم! این پدرم امام باقر علیه السلام بود.(۱۲)
۵ . مردی به نام غفاری گوید:
طیس ـ از خاندان ابورافع خدمتکار رسول اللّه صلی الله علیه و آله ـ از من طلبی داشت و در مطالبه اصرار
می ورزید و مردم نیز طرفدار او بودند و از او جانبداری می کردند و من مالی نداشتم تا
بدهی خود را بپردازم. وقتی وضع را چنین دیدم، نماز صبح را در مسجد رسول اللّه صلی الله علیه و آله
به جا آوردم و سپس به سوی امام رضا علیه السلام که در آن زمان در عریض بود رهسپار
شدم. وقتی به نزدیکی خانه حضرت در عریض رسیدم، دیدم آن جناب لباس پوشیده،
بر الاغی سوار است و قصد دارد به جایی برود. حضرت حرکت کرده به من که رسید
ایستاد. سلام کردم، ماه رمضان بود، گفتم: جان من به فدایت، طیس که از وابستگان
شماست از من طلبکار است، به خدا قسم آبروی مرا برده است. من پیش خود گمان
می کردم آن حضرت به طیس دستور می دهد که دست از من بردارد، به خدا قسم به آن
حضرت نگفتم چه مقدار طلب دارد، اما او فرمود: بنشین تا برگردم.
من ماندم تا نماز مغرب را گزاردم و چون روزه دار بودم، خسته شدم. تصمیم گرفتم
برگردم که ناگاه
حضرت آمدند. مردم دور او را گرفته و گدایان سر راهش نشسته بودند. آن
حضرت به ایشان صدقه می دادند. تا اینکه داخل خانه شده، سپس خارج گردیدند و مرا
صدا زدند.
برخاستم و با آن حضرت داخل اتاق شدیم و با ایشان به گفتگو پرداختیم. من از
ابن المسیّب که امیر مدینه بود برای حضرت صحبت می کردم. وقتی سخنم را به پایان
بردم، حضرت فرمود: گمان ندارم هنوز افطار کرده باشی! گفتم: نه. به دستور حضرت،
خدمتکار برایم غذا آورد و خود حضرت نیز با من غذا خورد. پس از
صرف غذا فرمود: بستر را برچین و هرچه در زیر آن است بردار. وقتی بستر را
برداشتم، دیدم دینارهایی است. آن ها را برداشتم و در جیب خود گذاردم. آن گاه
حضرت دستور داد چهار نفر از غلامانش مرا به منزل برسانند. گفتم: مأموران امیر
مدینه گشت می زنند و من دوست ندارم آنان مرا با غلامان شما ببینند. فرمود:
درست گفتی، خداوند تو را به رشد و کمال برساند. حضرت به آنان دستور داد که
هرگاه من گفتم آنان برگردند. من رهسپار مدینه شدم. وقتی به نزدیک منزل رسیدم به
همراهان گفتم برگردند. به منزل رفتم، به دینارها نگریستم دیدم چهل و هشت دینار
است. طلب آن مرد از من بیست و هشت دینار بود. یکی از دینارها را که برق می زد و
زیبایی اش مرا گرفت، برداشتم، دیدم بر آن نوشته است: طلب آن مرد از تو بیست و
هشت دینار است و باقی برای تو باشد. به خدا قسم به آن حضرت نگفته بودم که طلب
آن مرد از من چه قدر است. حمد برای خدایی است که ولیّش را عزّت بخشید.(۱۳)
۶ . داستان طولانی مردی نصرانی که از دمشق آمده بود و در عریض به حضور امام
موسی کاظم علیه السلام رسید و پرسش های فراوانی از حضرت کرد و جواب گرفت، از این قرار
است که:
…او در پایان، زنّار از کمر بگشود و صلیب طلا را که به گردنش آویخته بود باز کرد و
به امام علیه السلام گفت: دستور بده صدقاتم را به کجا و به که بپردازم.
حضرت فرمود: در این جا برادری داری که دینی چون تو داشته و مسلمان شده است. او
از طایفه تو قیس بن ثعلبه است. و چون تو در نعمت است با یکدیگر به مواسات و
همسایگی زندگی کنید و من حق اسلامی شما را خواهم کرد.
او گفت: خدا تو را صلاح عطا فرماید. به خدا قسم من بی نیازم سیصد اسب و یکهزار
شتر دارم و حق شما در آن بیشتر است از حق من.
حضرت فرمود: تو از موالیان خدا و رسولی، بر همین حال بمان. آن مرد نیکو مسلمانی
شد و همسری از بنی فهر گرفت که حضرت امام کاظم علیه السلام پنجاه دینار از درآمد
موقوفات علی بن ابی طالب علیه السلام مهریه آن زن قرار داد و به او خدمتکار و منزل نیز داد. او
زنده بود تا زمانی که امام کاظم علیه السلام را به اجبار به بغداد احضار کردند. بیست و هشت
روز پس از سفر آن حضرت از دنیا رفت.(۱۴)
این چند حدیث را بدین سبب آوردم تا دانسته شود عریض منزلگه امامان و محل
آمد و شد گرفتاران و نقطه امید هدایت جویان بوده است و ما چه می دانیم که چه
معجزات و کرامات و هدایت ها و مکاشفاتی در آن به وقوع پیوسته است.
شخصیت علی بن جعفر علیهماالسلام
علی، کوچک ترین فرزند امام صادق علیه السلام هنوز به دنیامده بود که پدرش رحلت
کرد. وی همیشه همراه برادرش موسی بن جعفر علیهماالسلام بود و از وی دانش فراوان آموخت.
برخی از آن روایات، در کتابی به ن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 