پاورپوینت کامل فرصت دیدار ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فرصت دیدار ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فرصت دیدار ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فرصت دیدار ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

۱۳۸

هوای شهر مکّه گرم و صاف است میان سینه دل در اعتکاف است

بناگه میکشد پَر مرغک دل نگاهش میکنم مست طواف است!

یکی را در حرم کاشانه دادند یکی را مهر صاحبخانه دادند

یکی را پاورپوینت کامل فرصت دیدار ۲۹ اسلاید در PowerPoint معشوق درون خانه جانانه دادند

کنار ملتزم خواندم دعایی شنیدم ناگهان بانگ رسایی

ندا آمد که من پیش تو هستم تو ای مسکین گمگشته کجایی؟

هوای معرفت آباد بطحا بود گرم و دل انگیز و مصفّا

تفقّد میکند چادر به چادر ز مشتاقان حق فرزند زهرا(علیها السلام)

به دوش فطرتم بند تفنگ است به دستم کیسهای از ریگ و سنگ است

به شیطان تکبّر میزنم سنگ فرشته شاهد این جهد و جنگ است

چو مرغی سوی مسعی پر کشیدم ز مروه تا صفا چندی دویدم

در اوج تشنگی از ماده رَستم کنار زمزم معنا رسیدم

گرفتار زمین آب و گلِ ماست به سوی کعبه معراج دل ماست

اگر با آب و گل ما خو بگیریم ملیک مقتدر سرمنزل ماست

به سوی آسمان باید پریدن به روی شاخ طوبی آرمیدن

پس از آسودن از دام تن و طین دوباره خویشتن را آفریدن

یکی گوید خدایا روزیام ده یکی گوید ره بهروزیام ده

من دل خسته میگویم الهی بر این نفس دنی پیروزیام ده

چو هاجر سوی مسعی رهسپارم سرِ سعیِ صفا و مروه دارم

خداوندا! به من آبی بنوشان که شوید از ضمیر جان غبارم

دلا از خانه خاکی سفر کن به بیت یار افلاکی نظر کن

گذر از لعل و یاقوت و زمرّد بسنده بر تماشای حَجَر کن

نشانی از بهار خرّمی نیست بجز مینای دل جام جمی نیست

دل ما را در این میخانه هرگز به غیر از آرزوی زمزمی نیست

شب ظلمانی و غوغای مشعر تداعی میکند صحرای محشر

سفیدی در سیاهی میزند موج بود خاک بیابان هم معطّر

نسیمی از صبای دوست دارم به گوش دل ندای دوست دارم

میان این همه دلبستگیها تمنّای منای دوست دارم

در میخانه توحید باز است مرا می در کف آن چاره ساز است

شود مست و رهد از دست هستی هر آنکو سوی کعبه در نماز است

اگر مستی تو اهل خانه هستی وگرنه با حرم بیگانه هستی

بریدی دل اگر از ماسویالله انیس و مونس جانانه هستی

طراوت میدمد از خاک امشب نباشد چهرهای غمناک امشب

به چادرهای مردم میزند سر امیر کشور لولاک امشب

بکردم در حرم من استخارت که شاید آیدم از او اشارت

ندا آمد که اینجا چند مانی؟ برو در کعبه دل کن زیارت

هوس را سوی قربانگاه بردند هوا را در کف مسلخ سپردند

شنیدند از خدا لبیک لبیک به شادی دست رحمت را فشردند

به تن تا جامه احرام دارم به یاد حق دلی آرام دارم

خوشا روزی که بینم نفس سرکش به نیروی الهی رام دارم

به وادی محسِّر میزنم گام تأمّل میکنم در کار ایّام

به حسرت گویم ای عاشق ندیدی دمی از طلعت روی دلآرام

دلم امشب هوای یار دارد سرم اندیشه دیدار دارد

اگر در پیش پای او نمیرم تنم از ماندن جان عار دارد

به میقات آمدم تا بینم او را به آب توبه شویم دست و رو را

ببار ای ابر رحمت بر سر من که میبینم بهار آرزو را

به پیش روی من اینک مقام است حرم از اهل دل در ازدحام است

برو ای ماسویالله چونکه ما را شراب فیض ربانی به جام است

نمیخواهم کسی نزدم نشیند بگو آینه هم رویم نبیند

ز تن مرغ دلم بیرون پریده نشسته در حرم تا دانه چیند

خدایا! این من و این خانه تو به پیشت آمده دیوانه تو

مبادا هوش بر سر پا گذارد به بیرون از درِ میخانه تو

به بیرون از حرم آواره بودم چو مرغی هر طرف پر میگشودم

نشستم بر سر دیوار کعبه گرفت آرامش ارکان وجودم

خدایا! روضه رضوان من کو صدای دلکش مرغ چمن کو

به پای بوی نرگس میدهم جان یگانه یاس بستان حسن کو؟

فضای کعبه امشب پر طنین است کسی بین سماوات و زمین است

خروش ریزش باران وحی است صدای بال جبرئیل امین است

به دور افکندهام نام و نشانم رها از قید و بند این و آنم

خدایا! مرغکی درمانده هستم بده در خانه خود آشیانم

حَجَر را استلامی چند کردم وجودم را رها از بند کردم

نهادم دست بیعت در کف دوست دوباره زنده آن پیوند کردم

نشستم در کنار چاه زمزم بنوشیدم از آن سرچشمه، نم نم

درونم روشن از نور خدا گشت روانم شد رها از آتش غم

خدایا! آمدم با سر به سویت بنوشیدم شرابی از سبویت

ندیدم گر تو را با دیده لیکن پذیرفته وجودم رنگ و بویت

خداوندا! گناهانم فزون است دلم از کارِ کرده پر ز خون است

نبخشی گر مرا در خانه خویش در آتش جای من بیچند و چون است

به زیر چادری در کنج صحرا نیایش میکند فرزند زهرا

مبادا روی ماهش را نبینم خداوندا! نشانم ده رُخش را

به مشعر پا نهادم من شبانه بگوشم آمد از غیب این ترانه

رود شرک و نفاق و کفر و الحاد بماند دین احمد جاودانه

اگر از نفس امّاره رهیدی چو مرغی از قفس ناگه پریدی

تو را بخشد خدا، روز قیامت در آن دنیا شتر دیدی ندیدی!

بیا تا خانه را با هم ببینیم گلی از باغ صاحبخانه چینیم<

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.