پاورپوینت کامل سفرهای حج «زبان گویای اسلام» ۴۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سفرهای حج «زبان گویای اسلام» ۴۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفرهای حج «زبان گویای اسلام» ۴۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سفرهای حج «زبان گویای اسلام» ۴۷ اسلاید در PowerPoint :

۱۶۶

حجت الاسلام فلسفی رحمه الله (۱)

(برگرفته از خاطرات فلسفی)

اشاره:

زبان گویای اسلام، خطیب توانا حجّه الاسلام و المسلمین، آقای فلسفی رحمه الله
دو مرتبه به حج تمتّع مشرف شده اند؛ یک بار به سال ۱۳۶۷ قمری
(= ۱۳۲۷ خورشیدی) و بار دوم به سال ۱۳۴۵ خورشیدی. گزارش این دو
سفر را از زبان خود ایشان در پی می خوانید:

نخستین سفر حج

پس از آنکه ابوطالب یزدی در مکّه به قتل رسید،(۲) روابط ایران و سعودی قطع شد.
در زمان نخست وزیری هژیر(۳) این مشکل بعد از مدتی حل شد و بار دیگر روابط برقرار
گردید و ایران و سعودی موافقت کردند که عده ای از حجاج ایرانی به مکّه بروند. در آن
زمان فقط هواپیماهای کوچک ملخی وجود داشت و تعداد آن هم در ایران بسیار کم
بود. لذا دولت موافقت کرد که عده ای از گاراژداران و ماشین داران، مسافران را با ماشین
به مکّه ببرند. از جمله آنها گاراژ ساعتچی بود.

آقای حسین ساعتچی، مدیر گاراژ بود و گاراژش در خیابان ری و مجاور منزل ما
بود. به منزل ما آمد و گفت: «می خواهم عده ای مسافر بگیرم و شما را هم دعوت می کنم که
به مکّه ببرم. اگر بعضی از آقایان علما هم با شما باشند، آنها را هم به خرج خودم به مکّه
می برم تا در حقیقت، حَجّه الاسلام محسوب شود.»

من قبول کردم. او هم عده زیادی مسافر گرفت و ما با اتوبوس های متعدد، از تهران
حرکت کردیم.(۴) از ایران خارج شدیم و به بصره رفتیم. از بصره هم گذشتیم و شب را در
کویت به سر بردیم. به نظرم آن موقع اغلب یا تمام جاده میان بصره و کویت آسفالت
بسیار باریکی بود.

شب را در منزل آقای سید اسماعیل بهبهانی، یکی از محترمین کویت، ماندیم.
آقایان روحانیونی که با ما بودند، بعضی غذا خوردند و شبانه حرکت کردند و بعضی
ماندند و صبح به راه افتادند. وقتی از کویت خارج شدیم، معلوم شد از کویت تا ریاض
دیگر آسفالتی در کار نیست! صحرایی بسیار پهناور و مملو از شن بود که من آن را به
«اقیانوس ماسه و شن» تعبیر کردم.

خیلی از ماشین ها در شن گیر کردند. مسافران هم پیاده می شدند و ماشین ها را هل
می دادند؛ ولی نیروی آنها کارگر نبود. ما در اتومبیل جیپی بودیم که آقای حسین
ساعتچی خودش راننده آن بود. در ضمن عبور خود، آنهایی را که شب گذشته رفته
بودند، دیدیم که در شن و ماسه مانده اند. وضعی خطرناک بود. در وسط روز و آفتاب
سوزان صحرا، به قدر کافی آب برای نوشیدن نداشتند.

آقای «حمزه غوث» وزیر مختار سعودی در تهران تلگرافی درباره من به ملک
حجاز(۵) مخابره کرده بود و ما تا زمانی که در خاک کویت بودیم از آن مطلب خبر
نداشتیم؛ ولی وقتی وارد مرز سعودی شدیم، از جریان امر اطلاع پیدا کردیم. به هر حال
در مرز سعودی وارد محلّی به نام «قریه العلیا» شدیم و دیدیم که در تمام گذرنامه ها مهری
زده شده که: «تؤخذ الرسوم فی الحدود السعودیه» یعنی عوارضی که باید حاجی به
دولت حجاز پرداخت کند، در مرز گرفته می شود. آنهایی که خود را به مرز رسانده
بودند، ماشین هایشان در فاصله ای طولانی در شن مانده بود. عده ای مقداری از
پولهایشان و بعضی هم گذرنامه هایشان در چمدانهای داخل ماشین بود.

مأموری از فرمانداری آمد و به من گفت: «از مرکز به ما تلگراف شده که شما را به
نهار دعوت کنیم و آنچه درباره همراهانتان در نظر دارید، به ما بگویید تا به مرکز مخابره
کنیم». گفتم: «حاجی ها چرا در اینجا معطل هستند؟» گفت: «برای اینکه باید رسوم
(عوارض) بپردازند». گفتم: «بعضی ها که پول به همراه داشتند، رسوم دادند و رفتند. اما
اینها که نداده اند، می گویند پولهای ما در چمدان ها و داخل ماشینهایی است که در شن
مانده اند». بعد اضافه کردم: «این طور که شما با اینها مواجه شده اید، امسال به مکّه
نمی رسند و برای دولت شما ننگ بزرگ و غیر قابل جبرانی خواهد بود. شما تلگرافی به
ملک بزنید و بگویید فلانی می گوید مسافرینی که اینجا هستند و گذرنامه همراه دارند،
گذرنامه هایشان را بدون پرداخت رسوم تحویل بگیرند تا آنها بروند و بعد در مکّه و
مدینه تسویه حساب بشود». گفت: «الآن مخابره می کنیم».

گمان می کنم جمعاً بیش از چهار ساعت طول نکشید که جواب موافق آمد. تمام
گذرنامه های آنها را گرفتند و در گونی ریختند؛ و بعد صاحبان آنها حرکت کردند. پس از
آن، هر کس که آمد به همین ترتیب رفتار کردند، مگر آنهایی که پول نقد داشتند و دادند
و با گذرنامه از مرز گذشتند.

وقتی به ریاض پایتخت سعودی رسیدیم، دیدیم در بیرون شهر سه خیمه برپا شده
است. افسری مقابل ما آمد و خودش را رییس شهربانی معرفی کرد و گفت: «از طرف
ولیعهد(۶) دستور داده شده که این خیمه ها را نصب کنیم. یک خیمه متعلق به پلیس است و
یک خیمه برای استراحت و پذیرایی از شماست، و یک خیمه هم برای این است که شما
در آن بنشینید و حاجی هایی که می آیند اگر مشکلی دارند، حل کنید و موجبات
حرکتشان را از ریاض به طرف مکّه فراهم نمایید». بعد از انجام امور، افسر مزبور به
ولیعهد تلفنی اطلاع داد که فلانی آمده است. ولیعهد گفت: «همین حالا او را سوار کنید و
بیاورید».

در آن زمان ریاض شهری متوسط بود. من نمی دانم در آن موقع اصلاً نفت
استخراج شده بود یا نه؟ ولی شهری بسیار کم ارزش و عادی بود و به پایتخت و مرکز
کشور هرگز شباهت نداشت. به هر حال دلارهای نفتی هنوز نرسیده بود و شهر هیچ گونه
جلب توجه نمی کرد.

ما به دیدن ولیعهد رفتیم. کنار صندلی ولیعهد برای من هم یک صندلی گذاشتند؛
ولی تمام مأمورین عالی رتبه گارد او، روی زمین نشسته بودند. ولیعهد دستور قهوه داد و
بعد گفت: «ایرانیها کارشان با شماست. دستور ملک آمده که سعی کنیم کارشان حل شود
و زودتر روانه مکّه شوند. شما میهمان ما هستید، چند روز در اینجا بمانید و به امور حجاج
ایرانی رسیدگی کنید و سپس با هواپیما به جده خواهید رفت». من گفتم: «مهمتر از حلّ
مشکل گذرنامه، نجات ماشینهای آنها است که در شن مانده اند و قدرت حرکت ندارند.
جرّ ثقیل های قوی می خواهد که بتواند آنها را از شن بیرون بکشد. مهمتر از این هم وضع
عده ای است که ممکن است از تشنگی تلف شوند. یک عده هم راه را بلد نبودند و
ممکن است به بیراهه رفته باشند. باید در اولین اقدام، از هواپیما استفاده کرد و آنها را در
ارتفاع کم از بالا دید و نجات داد، و بعد ماشین ها را از شن بیرون آورد. ولیعهد به رییس
شهربانی گفت: «هر چه فلانی می گوید اجرا کنید. ماشین هم زودتر با آب بفرستید تا
مسافران از تشنگی تلف نشوند».

ما برگشتیم و به آن خیمه آمدیم.
تدریجاً آن دسته از مسافران و ماشین هایی که وضع بهتری داشتند می آمدند، ولی
بعضی ها که چمدان ها و پارچه احرامشان در ماشین دیگر بود و پولی هم به همراه
نداشتند، وضع بغرنجی پیدا کرده بودند. اول کاری که کردیم این بود که گفتیم آنجا
بازاری درست کنند که هم پارچه احرام بیاورند و هم پارچه های دیگر؛ مواد غذایی و
میوه و سبزیجات هم بیاورند تا اینهایی که احتیاج دارند، بخرند و رفع نیاز کنند.
ماشین های آب هم زودتر بفرستند. رییس شهربانی گفت: «همه این کارها را انجام
می دهیم».

بعد ما از خیمه بیرون آمدیم. باز هم بعضی از ماشین هایی که در موقعیت بهتری
بودند از راه می رسیدند. بعضی از مسافران هم که با یکدیگر اختلاف داشتند، پیش من
می آمدند و از هم شکایت می کردند! من گفتم: «در اینجا هر چه می گویند، عمل کنید.
ضمناً شهربانی هم چند مأمور در اختیار من گذاشته است تا اگر ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.