پاورپوینت کامل یادی از سفر پرشکوه حجّ ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یادی از سفر پرشکوه حجّ ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یادی از سفر پرشکوه حجّ ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل یادی از سفر پرشکوه حجّ ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

۱۹۳

مقـدّمـه

توفیق اجباری بود، چند سال پیش (۱۳۷۱) در مورد پس انداز کمی که داشتم از حضرت والد سؤال کردم، گفتند: به بانک
بسپار، بعنوان ثبت نام برای حجّ. گفتم: نه، چون نه توان معنوی رفتن به حجّ را دارم نه استطاعت مالی آن را، تازه نمی دانم به حجّ
رفتن چقدر برای من لازم است. من اگر همین جا بتوانم وظایفم را درست انجام دهم، خیلی کار کرده ام! دیگر این که، اگر بروم
وبرگردم و تغییر نکرده باشم، چه؟! آخر اینهمه حاجی و هنوز اینهمه… ؟!

و از این دست استدلال ها پی درپی می آوردم. دوستان پدرم نیز آنچه می گفتند که: «فلانی!این سفر رفتنی است، دیدنی است،
عظیم است، مگر نمی بینی چقدر افراد آرزو دارند، تلاش برای رفتن می کنند، حسرت می خورندو…» هیچیک از این گفته ها در من
تأثیری نداشت.

سرانجام پدرم آن مبلغ جزئی را از من قبول کرده، به نام من به بانک سپردند. وجالب آن که، اسم من جزو راهیان سفر حجّ
اعلام شد. در وضعی نه چندان اختیاری، مرا بسیج کردند که بروم. وصیت نامه ای نوشتم. خداحافظی مختصری کردم و بدون این که
عمیقا بفهمم کجا می روم و چه می کنم، حرکت کردم. پس از ورود به فرودگاه جدّه و توقّف چند ساعته در آنجا، نیمه شب بطرف
«جحفه» عازم شدم. با زائران کاروان نماز صبح را آنجا خواندم و محرم شدم… هنوز هم چیزی جز حرکت، جوش و خروش و آداب و
اعمال خاص همسفرانی که قبلاً نیز مشرف شده بودند نمی فهمیدم اما به مسائل خیلی دقیق و منظم عمل می کردم.

پس از احرام، کاروان به طرف مکه حرکت کرد. وارد مکه شدیم و من پس از استحمام مختصری، به طرف بیت اللّه حرکت
نمودم، از خیابان ها گذشتم، به اطراف حرم رسیدم. همه جا سفید بود، همه چیز ساده و بی آلایش، انبوه بی شمار مردان و زنان
بالباس های بلند سفید! یاد صدر اسلام افتادم. رسول اللّه را به خاطر آوردم! دلم شروع به تپیدن کرد، وارد مسجد شدم، از لابلای
مردم گذشتم. در مورد طواف و سعی و وقوف و… خیلی شنیده بودم ولی هنوز درست چیزی نمی فهمیدم. از مسجد گذشتم که دفعتا
نگاهم به خانه کعبه افتاد! اللّه اکبر، اللّه اکبر… اوضاع بکلّی عوض شد، حال عجیبی به من دست داد. شورش غریب و شور عجیبی در
من ایجاد شد… یکباره آنچه گذشته بود بیادم آمد، مقاومت ها که می کردم برای نیامدن به این سفر، عجب غافل بودم! اگر نمی آمدم؟!
چه محرومیتی بود! چه حرمانی و چه خسرانی! لحظاتی بعد وحشت وجودم را فراگرفت! که اگر سال بعد نتوانم بیایم چه می شود؟!

* * *

در دیار دوست

…از هر طرف خیل عاشقان به سوی بیت اللّه سرازیرند، سیاه، سفید، زرد، از هر نژاد و رنگ. مگر این خانه سنگی و این چهار
دیواری ساده و بی آلایش چیست؟!

این جاذبه عجیب و مرموز از کجاست؟!

گفتم: ابراهیم ـ ع ـ چه کرده بود که وقتی دعا کرد: «فاجعل أفئده من الناس تهوی الیهم…» خداوند او را اجابت کرد؟ آن هم
چه اجابتی!

گفت: بیاد آور ابراهیم آن بنده صالح خدا را که میوه دلش اسماعیل را، بپاس اطاعت از امر حق به قربانگاه آورد… کارد به
دست گرفت، تا فرزندش را قربانی کند که ندا آمد…

آری همان ابراهیم را می گویم که روزی ذریه و فرزندانش را به بیابان خشک و لم یزرع آورد و گفت: «خدایا برای برپا داشتن
نماز آوردمشان، تو دلهای مردم را به آنها مایل گردان، تو روزی شان بخش…» استغاثه های ابراهیم و دعاهای پی درپی او را بیادآور.

ابراهیم و تنهایی و آنهمه دشمن را،

ابراهیم و اخلاص و وسوسه های شیطان را،

ابراهیم و نمرودیان را.

اینک این عظمت بی انتها، این شکوه وصف ناکردنی همان اخلاص و صفای پاکتر از آب و عشق بی پایان، آن اسطوره فانی
فی اللّه را بیاد آورد… و بعد خواند که:

هر که از تن بگذرد جانش دهندهر که جان درداد جانانش دهند

هر که بی سامان شود در راه دوستدر دیار دوست سامانش دهند

گفتم: آیا ما نیز می توانیم او را بخوانیم چون ابراهیم؟

گفت: همان معبودی که به ابراهیم چنین عزّت و عظمتی عطا فرموده ما را نیز به خویش خوانده است: «أدعونی، أستجبْ
لکم.»

هر که نفس بت صفت را بشکنددر دل آتش گلستانش دهند

آیا در این هجرت، او را می خوانیم، یا اینجا نیز به خویش مشغولیم؟!

این قضیّه گذشت تا او را در مطاف دیدم که چون پروانه گرد شمع بیت می گردد، مکرّر و مکرّر، گفتم: چه می کنی؟ گفت: اندوه
فراق را بیابان می برم، آنقدر می گردم تا راهی به درون پیدا کنم.

حیف از آنهمه عمر…

حسرت دوری بی عنانم کرده بود.

ظلمات شب نفس، گمراهم ساخته بود. اندوه فراق بی طاقتم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.