پاورپوینت کامل همگام با راهیان کوی دوست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل همگام با راهیان کوی دوست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل همگام با راهیان کوی دوست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل همگام با راهیان کوی دوست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۲۸۲
کعبه خود سنگ نشانی است که ره گم نشود حاجی احرام دگر بند ببین یارکجاست؟
گوهر شناس آفرینش درّ گرانی را به امانت نزدم سپرده و وظیفه محافظت و بهرهجویی از
آن را به من محول کرده بود، در حالی که در یک میدان وسیع بازی و سرگرمی واقع شده
بودم (وما الحیوه الدنیا الاّ لعبٌ ولهو)، هیچ شناخت و اطلاعی از ارزش آن نداشتم یا
شاید هم شناخت داشتم ولی سرگرمیهای فراوان این میدان و بازیگوشی خودم غافلم کرده
بود. به هر صورت به عوض حفاظت و قدرشناسی و بهرهوری از آن، مثل موجود لا شعوری که
فرقی مابین خرده شیشه با جواهر قائل نیست، آن گوهر را در خار و خاشاک و آلودگیهای
فراوان رها کردم، حتی گاه گم کردم و با راهنمایی همان گوهرشناس آن را یافتم، به
تدریج که قدری به ارزش آن درّ واقف شدم. و بصیرت گوهرشناسی یافتم، گوهرم را خاک
آلوده و بی جلا یافتم و ناراحت و پشیمان از حماقتها و قدر ناشناسیهای خودم به دنبال
چاره گشتم. چه کنم که بار دیگر گوهرم زیبا شود، آخر ممکن است وقت امانت داریام (با
فرارسیدن مرگ) به پایان رسد و صاحب گوهر دنبالش بیاید، اینطوری که نمیشود به صاحبش
برگرداند، باید مثل اوّلش تمیز شود.
خلاصه دنبال چاره بودم، دیدم
۲۸۳
راهی ندارم مگر این که به سراغ گوهر شناس بروم و از خودش بخواهم که آن را برایم جلا
دهد یا این که به خودم بیاموزد که چگونه جلایش دهم و این بار به او قول دهم که دیگر
مراقب باشم ونگذارم خراب شود!.
آری، قصّه حج من این است، میخواهم بروم برای جلا دادن، پاک کردن گرد و خاکها و
کدورتها، زنگها و رنگها و… احساس میکنم عمری به بطالت گذراندهام و کاری نکردهام
جز جمع آوری یک مشت تخلفات و اعمالی که اگر صورت مثالی آن را نشانم دهند وحشت میکنم
و بدون پاکسازی و بیرون ریختن آنها از لای پرونده وصفحه دلم، تصوّر ایجاد بنای
انسانی وساختن چهره انسان، که لقب «خلیفه الله» گرفته واثری از روح خدا دارد، برایم
متصوّر نیست. احساس میکنم که خودم را گول میزنم نمیتوانم، کریهی و حیوانیت صورت
قبلی را نادیده بگیرم وحالا صورت انسانی بسازم. دلم میخواهد حرکتی، نیازی، نظری و
خلاصه یک چیزی آن را ریشهکن و باطل کند و دوباره به من امکان دهد که از نو بسازم و
این را در حج دیدم.
حج یک امکان است، یک میقات است، یک میعادگاه بارعام حق تعالی است. وقت ملاقات داده
و اصلا خودش دعوت کرده، میخواهد به حرفمان گوش دهد، ارتباط مستقیم و نزدیک پیدا
کند.
حج یک سفر است، سفر از خیلی چیزها و حذر از آنها و جاگذاشتن خیلی از اسباب و
اثاثیههای بی مورد، جاگیر و حتی مضرّ و نیز برداشتن یک توشه بدرد بخور ولازم برای
رسیدن به مقصدی بزرگ وآشنا و گاه فراموش شده.
حج سفری است از ارزشهای پست و دون، به مراتب و ارزشهایی بالاتر.
حج سفرِ دل است، معراج روح است، ملاقات قطره است با دریا، اتصال پرتو نورانی است به
منبع نور.
و خلاصه حج زندگی ساز است و زندگی شکل دهنده انسان، و انسان «گوهر» است.
امّا تمام حج قبل از حج است. مگر ممکن است بدون این که بفهمی آن گوهرت آلوده شده و
پاک وزیبایش را بخواهی و بدون این که دنبال چاره بگردی و راه تطهیرش را بخواهی و
بدون این که تمنّای جلا دادنش را داشته باشی، آن گوهرشناس برایت جلا بدهد؟ بعلاوه
اگر هم جلا داد نتیجه و فایدهای ندارد، چون نفهمیدهای که چه چیزهایی آن را خراب
۲۸۴
وکِدِر کرده بود که از آنها حذر کنی (تقوا و ورع) و نفهمیدی که چطور باید حفظش کنی
و آمادگی مراقبت و نگهداریاش را پیدا نکردی (خودسازی). پس اگر جلا دادهاش را هم به
دستت بدهند فرقی نمیکند. دوباره فوری مثل اولش میشود، بله باید تلاش کنیم، آن طورکه
تشنه آب برای نوشیدن لَه لَه میزند و کعبه را بیابیم و طواف کنیم (خدای کعبه را)
آنطوری که کبوتران واله و عشقباز، ریسمان محبت یار بگردن افکنده و آن ریسمان او را
به طواف یار میچرخاند (اشاره به خطبهای از نهج البلاغه) و ذات اقدسش را چنان پر
قدرت متصل شویم که لحظهای رهایی و گمگشتگی و حیرانی نصیبمان نشود.
همواره در زندگی انسان لحظات و ایّامی وجود دارد که هم به سبب موقعیت زمانی و هم از
جهت وضعیت روحی خودِ فرد، تکرار نشدنی و برگشت ناپذیر است و چه بسا که گرانبهاترین
قسمت عمر او را تشکیل میدهد. پس خوشا به حال آنکس که قدر میشناسد و از این اوقات
کمال استفاده را میبرد و وای بر او که چشم بر هم میگذارد و ندیده ونفهمیده میگذرد.
… و حج از آن هنگامهها و ایّام است که باید فرصت را غنیمت شمرد و هر چه بیشتر از
آن خوشهچینی کرد، باید برای تمام عمر از آن نیرو و برنامه گرفت، باید با آن زندگی
را ساخت وخدا میداند که هربندهاش چگونه بر روضه حج وارد میشود و چگونه از آن عبور
میکند آنچه مسلم است این که چشمه جوشان است ولی بهره هر کس بقدر پیمانه اوست.
روز شنبه ۱۳ مرداد ماه سال ۶۳ (مصادف با ۶ ذیقعده ۱۴۰۴) ساعت ۳ و ۲۰ دقیقه بعد از
ظهر، بعد از ساعتها انتظار، که شاید به اندازه روزها برایم طولانی شده بود، از
فرودگاه تهران به طرف جده حرکت کردیم، در طی ۳ ساعت پرواز، هر کس در خودش غوغایی
داشت. در آن لحظات خدا میداند در دلها چه چیز بود! خسته از انتظار، مُشتاقِ رسیدن و
زیارت، و با حالت ناباوری و هیجانی که مانع از آرام داشتن و خوابیدن میشد بالأخره
ساعت ۶ و ربع بعد از ظهر به وقت تهران و ۵ و ۴۵ دقیقه به وقت جده بود که در فرودگاه
جده پیاده شدیم.
در جده حدود پنج ساعت بودیم که به نماز و شام واستراحت صرف شد، ساعت حدود یک نیمه
شب بود که با ماشین به قصد مدینه حرکت کردیم، نماز صبح را در منطقه بدر خواندیم و
حدود ساعت ۱۰ صبح بود که با خستگی فراوان که به علت بدی
۲۸۵
راه عارض شده بود، به منزلی که پیشتر در مدینه آماده شده بود رسیدیم و ساعت ۶ بعد
از ظهر راهی حرم مطهر حضرت رسول شدیم. در آن لحظه که به طرف مسجد النبی قدم
برمیداشتم همواره این کلمات در گوشم طنین افکن بود که:
«حواست هست پا جای پای چه کسانی میگذاری، چه راحت راه میروی! هیچ میدانی که این
کوچه و خیابان گواه حرکتها و رفت و آمدهایی بوده و گفتگوهایی را به یاد دارد؟!»
گوشههایی از تاریخ پیامبر و ائمه ـ علیهم صلوات الله ـ برایم تازه میشد وسعی میکردم
بتوانم آنها را حس کنم.
نزدیک حرم که رسیدیم، با کنجکاوی به هر طرف نگاه میکردم. گلدستههای بلند و زیبای
حرم نمایان است، وقتی چشمها به گنبد رسول الله میافتد مثل این که بند دل آدم پاره
میشود! شوق و ذوقی که داشتم با ناباوری عجیبی آمیخته شده بود. «خدایا! سپاس تو را
که به من لیاقت و سعادت این را دادی که به حضور رسولت برسم. اینجا خانه محمّد بوده،
خانه فاطمه بوده، علی و حسنین اینجا زندگی کردهاند، مدینه شهر ائمه است، شهر وفادار
به پیامبر است. وقتی به شهر مینگری به یاد میآوری استقبال انصار از رسول خدص ـ را.
به قول یکی از دوستان، آدمی در مدینه احساس امنیّت میکند، از غضب و بد اخلاقی و
آزار عربها که پیشتر شنیده بودم، در مدینه ندیدم. گوئی اینها با عربهای مکه فرق
میکنند، هرچه باشد مدینه پناه دهنده و پذیرای رسول الله بوده، در حالیکه در مکه جز
رنج و شکنجه به آن حضرت نرسید» در همین فکرها بودم که وارد حرم شدیم. مسجد النبی
عجب عظمت و شکوهی دارد! به دنبال ضریح مطهر میگشتیم، وقتی فهمیدم که عصرها اجازه
نمیدهند به آن قسمت برویم، خیلی ناراحت شدم، به هر حال گوشهای از مسجد نشستیم و
زیارت خواندیم و بعد هم نماز مغرب را به جماعت بجا آوردیم. دیدن و حضور در نماز
جماعت مسجدالنبی برایم بسیار جالب بود. شکوه و عظمت خاصی دارد. امام جماعت
مسجدالنبی لهجه فصیح وبلیغ ولحن زیبایی دارد. از طرفی بزرگی مسجد، فراوانی جمعیت که
سطح خیابانهای اطراف مسجد را هم میپوشاند و انواع و اقسام آدمها که در جمعیت دیده
میشوند هر بیننده و ناظری را جلب میکند، هر روز هم که میگذرد بر تعداد افزوده
میشود; به نحوی که این روزهای آخر دیگر مغازه
۲۸۶
دارهای نزدیک حرم موقع نماز توی مغازهشان متصل به جمعیت بودند!
چقدر خوب میشد اگر همه مسلمانها به خصوص شیعهها تقیّدشان به نماز اینگونه بود،
البته جای تأسف دارد که این ظاهر جالب، فاقد معنا است و دشمنان از همین وسائل هم
برای پیشبرد مقاصدشان استفاده کردهاند، غیر از نمازشان چیز دیگری که برایم جالب
بود، حفظ اصالتشان است از نظر لباس.
خلاصه همه اینها بر تصوّر زمان صدر اسلام و مدینه پیغمبر کمک میکند، حیف که قیافه
شهر، سادگیاش را حفظ نکرده و ظاهر نسبتاً پیشرفتهای داشت، ساختمانهای چند طبقه،
شرکتهای بزرگ و خلاصه فرمهای ساختمانی غربی و از این قبیل.
بگذریم، سخن به اینجا رسید که نماز جماعت را خواندیم و بعدش دسته جمعی به سوی
قبرستان بقیع راه افتادیم، مسیرمان از کوچه بنیهاشم بود کوچه پیچ در پیچ و باریک و
قدیمی است که از جلو حرم، روبروی در جبرئیل شروع میشود و روبروی بقیع ختم میشود.
عدهای از بنیهاشم در آن کوچه زندگی میکردهاند آثاری از خانه امام حسن و امام
زینالعابدین هم در آنجا بوده ولی ما ندیدیم، این کوچه بر خلاف بیشتر جاهای مدینه،
آن ظاهر قدیمی و تنگ و خاکیاش را حفظ کرده و خانههای کاهگلی قدیمی ساز دارد. آدمی
آنگاه که از کوچه میگذرد، در نظرش میآید که فاطمه زهراء ـ س ـ دست حسنین را در دست
دارد و به بیتالاحزان میروند. آخر بیت الاحزان هم پشت بقیع است و خانه زهراء ـ س ـ
هم در کنار مسجد پیغمبر (الآن داخل مسجد واقع شده) و اینطور که میگویند مسیر دختر
پیامبر از این کوچه بوده است. چگونه میشود بقیع ظاهری بس ساده دارد، چرا؟! چگونه
میشود ظاهر بینور و ساکت خرابه بقیع را دید و اشک نریخت؟! بقیع تنها زمینی است که
یکجا پیکر مطهر چهار امام (امام حسن، امام سجاد، امامباقر، امامصادق ـ علیهمالسلام
ـ) را در خود دارد، آنهم کنار هم، با ظاهری این چنین، دریغ از یک سنگ قبر! برروی
قبر چیزی نمیبینی جز ۴ یا ۵ سنگ کوچک که طرف سر قبر بر خاک کاشتهاند. خدایا! این چه
زمینی است که توانسته است این همهعظمت را در خود جای دهد! به امام حسن ـ ع ـ فکر
میکنی، دلت مملوّ از نفرت و کینه نسبت به دشمنان اهل بیت میشود و یادت میآید که
چطور بعد از سالها تعدّی
۲۸۷
به حقوق خاندان عصمت و خانه نشین کردن علی بن ابیطالب وبعد از ایستادگی در مقابل
عدل علی ـ ع ـ لبه تیز حملهشان رو در روی فرزندش امام حسن قرار گرفت، با تحمیل صلح
مظلومیتی برای آن حضرت ایجاد کردند که به شهادت تاریخ حتّی بین شیعه هم امام حسن
ناشناخته و مظلوم است اینک فضای قبرستان بر این ظلم گواهی میدهد. حسّ میکنم آسمان
مدینه رنگ دیگری دارد. زمین مدینه زمین دیگر و هوایش هوای دیگر است. مدینه شهر
محبّان و دوستداران خدا و شهر رسول الله است. شهری که ائمه ـ علیهمالسلام ـ آنجا
زیستهاند. شایستهترین انسانها را در خود پروردهاست. مدینه مقامی بس والا دارد و هیچ
سرزمینی ـ جز مکه ـ به قدر مدینه عزّت پیدا نکرده است. مدینه خاطرات تلخ و شیرین
بسیار دارد. ای آسمان مدینه، چه کسی شاهد صادقتر از تو؟ از شبهای مدینه و از
روزهایش بگو; از نزول ملائک و فرشته وحی. توکه نالهها و درد دلها و آه و سوزهای علی
شنیدهای و مناجاتهای او را به یاد داری. تو خانه نشینی علی را دیدی و شاهد بودی که
مدینه در سوگ زهرا نشسته، عزا دار رحلت ائمه گشته و مرگ رسول الله را دیده است.
مدینه! تو چقدر طاقت داری! این همه غم و اندوه را دیدهای و هنوز پابرجایی؟! در پشت
دیوار بقیع، پشت در بسته و دیوار قبرستان بقیع، بر روی زمین نشستن و دعای کمیل
خواندن چه زیبا و لذتبخش است، به خصوص که ما فردایش عازم مکّه بودیم. جمعیت عظیمی
جمع شده بودند، خیابانهای اطراف بقیع از جمعیت موج میزد. شُرطهها (پلیس) با
بیسیمهایشان از دور مراقب بودند. تعدادی از آنان نیز داخل قبرستان ایستاده بودند و
از روی دیوار نگاه میکردند.
فریاد شعارهای شرکت کنندگان در دعای کمیل به آسمان برخاست. آدمی باشنیدن شعار
«الموت لامریکا، والموت لاسرائیل» هیجان زده میشد، مغازه دارهای اطراف وغیر
ایرانیهای عرب و غیر عرب با تعجب نگاه میکردند. شعارهای الله اکبر، لا اله الاّ
الله، محمّد حبیب الله، محمد رسول الله، محمد امین الله که داده میشد بیاختیار مو
به بدن آدم راست میگشت. روز یکشنبه ۲۱ / ۵ بعد از ظهر دسته جمعی برای دیدن اماکن
ومساجد اطراف مدینه حرکت کردیم، ابتدا به دامنه کوه اُحُد آمدیم، قبرستان شهدای
اُحُد، قبرستان سادهای است که قسمت جلوی آن پنجره قهوهای رنگی دارد شبیه پنجره طلا
و پنجره نقره
۲۸۸
امام رضا ـ ع ـ که تعدادی دخیل بر آن بسته شده! اینجا هم کسی را نمیگذارند داخل
شود، باید از پشت پنجره زیارت خواند. قبر حمزه سید الشهداء، عموی پیامبر در اینجا
مدفون است که با سنگهای سیاه رنگ کوتاهی، اطرافش را حدود ۲۰ سانتی متر بالا
آوردهاند. این قبرستان در شمال شرقیمدینه، پایین کوه احد است. منطقه احد اینک به
صورت شهرکی در آمده و آباد شده است. در نزدیکی قبرستان اُحد، مسجد مباهله قرار
دارد. این مسجد گنبد کوچک و بلند و سبز رنگی دارد و مسجد آبادی به نظر میآید اما
متأسفانه درش بسته بود و کسی نمیتوانست وارد شود. بعد از قبرستان احد به قصد مساجد
سبعه حرکت کردیم. ابتدا به مسجد قبلتین رفتیم گنبد سفید کوچکی دارد و در قسمت
بلندتری نسبت به سطح زمین قرار گرفته است. (۱۵-۱۰ پله بالا میرود) آنجا هم دو رکعت
نماز گزاردیم. این مسجد همان است که پیغمبر در آن مشغول خواندن نماز ظهر بودند، در
رکعت دوم نماز جبرئیل نازل شد و پیغمبر را از بیت المقدس به طرف کعبه تغییر داد و
بقیه نماز را به سوی کعبه بجا آورد.
بعد از مسجد قبلتین به سوی محلّی که شش مسجد در آن واقع است رفتیم; مسجدزهرا س،
امیرالمؤمنین علیع ، سلمان، فتح (احزاب)، عمر وابوبکر. آنجا مثل قبرستان اُحد در
دامنه و پای کوه است در شمال غربی مدینه که آن را کوه سلغ نامند. ساختمان سفید اتاق
مانند که خیلی ساده است و در کوچکی دارد مسجد فاطمهـ س ـ است. پشت و بالاتر از آن،
در دامنه کوه، مسجد حضرت علی ـ ع ـ است که پله میخورد و بالا میرود. سردرش طاقی
دارد و بزرگتر از مسجد فاطمه است. محرابی هم در آن هست، در طرف چپ این دو مسجد، هم
سطح زمین، ابتدا مسجد عمر و عقبتر از آن مسجد ابوبکر است که این دو مسجد آخر دارای
کولر و چراغ و امکانات است اما نمازگزار هر دو کم است. بعد از این دو، مسجد فتح و
سلمان است که در کنار هم واقع شدهاند. ابتدا مسجد سلمان روی سطح زمین وپهلویش، در
دامنه کوه، مسجد فتح یا احزاب است که از نظر بلندی و ظاهر، شبیه مسجد حضرت علی ـ ع
ـ است وروبروی آن هم قرار گرفته. این منطقه مربوط به جنگ احزاب یا خندق است که به
پیشنهاد سلمان فارسی، بین قشون دشمن و شهر را خندق کندند. مساجد حضرت علی، سلمان،
ابوبکر، عمر و حضرت زهرا محل نماز آنها بوده. مسجد
۲۸۹
حضرت علی یادگار محل نماز آن حضرت، هنگام نگهبانی و مراقبت از شهر مدینه است. مسجد
فتح جایی است که به دعای پیغمبر و به دست حضرت علی ـ ع ـ فتح وپیروزی در جنگ احزاب
نصیب مسلمانان شد، اینجا چون پای کوه است و این مساجد هم اتاقهای ساده است، تقریباً
توانسته حالت طبیعیاش را حفظ کند (البته این اتاقها را بعد ساختهاند)، از این نظر
خیلی جالب بود که میتوانست صحنههای جنگ خندق را در ذهنم به تصویر بکشد که برای
اختصار از شرح آن خودداری میکنم.
نزدیک غروب بود که از آنجا راه افتادیم و به سوی مسجد قبا آمدیم، این مسجد در جنوب
مدینه واقع شده وعظمت خاصی دارد، مسجد بزرگ و با شکوهی است بر سردرش آیه «أفمن أسّس
بنیانه علی تقوی من الله ورضوان خیرٌ ام من اسّس بنیانه علی شفا جُرف…»
را نوشتهاند. شأن نزول این آیه مربوط به ساختن مسجد ضرار است که منافقین برای از
بین بردن عظمت قبا و پیشبرد اهداف شوم خود، در مقابل مسجد قبا ساختند. نزول این آیه
که بنیان مسجد قبا را بر تقوا و بنیان مسجد ضرار را به سستی در کنار سیل میداند،
منجر به این شد که وقتی آنها آمدند پیش پیغمبر و خواستند که آن حضرت در آنجا نماز
بخواند تا تأیید مسجد شود، پیغمبر دستور خراب کردن مسجد را دادند; به طوری که امروز
دیگر اثری از آن نیست. مسجد قبا اولین مسجدی است که بدست پیغمبر بنیانگذاری شد
هنگامی که پیغمبر به دعوت اهل یثرب وبرای نجات مسلمین از رنج و شکنجه قریش در مکه
بسوی مدینه هجرت میکردند در محله قبا که نزدیک مدینه بود (الان جزو شهر مدینه است)
توقف کردند و به درخواست اهل قبا کلنگ مسجد قبا را زدند و یاران پیغمبر بخصوص حمزه
سید الشهدا زحمت زیادی در ساختن آن کشیدند، این مسجد قبل از مسجد النبی پایگاه
بزرگی برای اسلام بحساب میآمد و حضرت محمّد ـ ص ـ در آنجا مکرّر نماز گزاردهاند.
حتی بعد از ساختن مسجدالنبی، گاهی با پای پیاده به قبا میرفتند و در آنجا نماز
میخواندند. وقت وداع وخدا حافظی از مدینه نزدیک و نزدیکتر میشود. شبی که فردایش
عازم مکه هستیم پشت دیوار بقیع عقده دلی باز کردیم و به طرف حرم پیغمبر راه
افتادیم، درهای حرم بسته است و گروههای کوچکی از مردم پشت دیوار مسجد نشسته، دعا
میخوانند و با خدا
۲۹۰
مناجات میکنند، ماهم سلامی دادیم و برگشتیم. فردا صبح زود در حالی که دلمان مملو از
حسرت و اندوه وداع بود و در عین حال دلهره وشوق از انجام عمره و دیدن خانه خدا را
داشت، عازم حرم شدیم و ـ اگر خدا قبول کند ـ با حال خوشی زیارت کرده، در دل گفتیم:
خدایا! از رسولت گرامیتر در زمین سراغ نداریم اگر چه خطاکار و عاصی هستیم اما باز
جزو امّت محمّدیم، أللهم ارزقنا شفاعته.
خدایا! اینجا مسکن ومأوای دختر رسولت، عزیزترین زن عالم، زهرای مرضیه است، به حرمتش
چنان توفیقی بما عنایت کن که روز جزا رو سیاه و خجلت زدهاش نباشیم، پروردگارا!
اینجا شهر طاهرین است، نمیخواهم بدون طهارت نفس از اینجا بروم. یا اکرم الاکرمین
ویا ارحم الراحمین، اغفر لی وارحمنی وتُب علیّ انّک أنت التواب الرّحیم. خدایا!
حاجتمندان زیادند. گرفتاریها فراوان است. به هنگام آمدنم به این دیار مقدس مادران
شهدا و آنهایی که دلسوخته بودند و عزیزی در جبهه داشتند وپیروزی در جنگ را
میخواستند، سفارش کردند که دعا کنیم; خدایا! به مقرّبان درگاهت، که در این دیار
خفتهاند، خواسته وآرزوی این دلسوختگان را برآورده ساز، «یا مجیب دعوه المضطرین»
ساعتها به سرعت میگذشت و هرکس به نوعی خودش را برای رفتن به مکه آماده میکرد، دلهره
و نگرانی را از چشم بیشتر زائرها میتوانستی بخوانی. پیوسته از همدیگر میپرسیدند
باید چکار کنیم اعمال ومناسک عمره را مرور میکردند. اکنون پیش از آن که لباس احرام
بپوشیم باید خودمان را تطهیر کنیم و وجودمان را همانند لباس احرام تمیز و زیبا و
بیرنگ سازیم. بعد از غسل، همه لباس احرام به تن دارند، منظره بسیار جالبی است.
چهرهها نورانی و زیبا است. حالتِ آمادگی برای حج و مقصد و آهنگ به سوی حرم امنِ خدا
در چهرهها دیده میشود.
مسجد شجره
برای کسانی که از مدینه عازم مکه هستند «میقات» مسجد شجره است و همه باید محرم شوند
اما چون در مسجد جا و امکانات برای خانمها نیست که لباس احرام بپوشند، بیشتر در
مدینه احرامشان را میپوشند و در مسجد شجره نیّتِ احرام میکنند. اما مردها در خود
مسجد مُحرم میشوند. خلاصه وقت حرکت شد و ما در حالی که از هر لحظهای برای مرور
مسائل و
۲۹۱
مناسک عمره استفاده میکردیم سوار ماشینها شدیم و به جانب مسجد شجره راه افتادیم.
آنجا میقات بیشتر امامان ما بوده واز این جهت قدر و منزلت دارد.
پس از گزاردن نماز مغرب و عشاء و دو رکعت نماز برای قرب به خدا و آمادگی احرام،
چادرهامان را با چادرِ احرام عوض کردیم، در این هنگام به یاد آوردم فرمایش امام
سجاد ـ ع ـ را که فرمود: هنگام در آوردن لباسهای رنگی و دوخته باید نیّت کنی که هر
چه ریا و نفاق وآلودگی است بیرون بریزی و یکرنگ شوی. سفید که یاد آور کفن است نیّت
احرام کنی. باید لباس معصیت و گناه و آلودگی را کنار بگذاری و جامه طاعت بپوشی و با
خدا پیمان بندگی ببندی و دیگر هیچگاه قراردادِ خلاف رضای خدا را امضا نکنی.
حاجی آنگاه که محرم میشود باید مراقبت شدید از نفس کند; از حرکاتش، کلماتش، نگاهش،
دستش، وخلاصه تمام اعضا و جوارحش. شاید یکی از فلسفههای احرام همین تقویت حالت
مراقبت در انسان باشد. دوری از ۲۴ چیز به هنگام احرام و در حین انجام اعمال تمرین و
آمادگی است برای دوری کردن از محرّمات; یعنی وقتی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 