پاورپوینت کامل در حریم عشق ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل در حریم عشق ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در حریم عشق ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل در حریم عشق ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۲۶۲
پنجشنبه ۳۰/۲/۷۲ برابر با ۲۹ ذی القعده ۱۴۱۳
«وللهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البیت من استطاع الیه سبیلا»
عرشیان بانگ ولله علی الناس زنند *** پاسخ از خلق سمعنا واطعنا شنوند
از سرپای درآیند سراپا به نیاز *** تا تعال از ملک العرش تعالی شنوند
هنگام اذان صبح بود که از خواب برخاستم. بعد از اقامه نماز و صرف چایی، که تا ساعت
۶ بطول انجامید، عازم حرکت به مسجد محمدی شدم. مراسم بدرقه انجام شد. هنگام جدایی
از خانواده و بستگان، لحظاتی بغض گلویم را فشرد و…
در طی مسیر، احساس دیگری داشتم، راه خسته کننده دزفول ـ اهواز که سالهاست از آن
مسیر در تردّد و رفت و آمدم بسیار سریع گذشت. در میان راه افرادی صلواتهای پی در پی
میطلبیدند و از این ثواب بیبهره نمیماندند. در مصلاّی اهواز برخی از آشنایان بودند
که ما را شرمنده الطاف خود کردند. خداوند بار دیگر به خود و دیگران توفیق تشرف
عنایت نماید و این آرزو به دل کسی نماند.
بیش از نیم ساعتی در مصلاّ نبودیم که حرکت به فرودگاه آغاز شد. به علت کوچکی
فرودگاه اهواز، بدرقه نهایی در مصلاّ انجام میشد. البته با مختصر تفتیش و کنترل.
۲۶۳
اولین سالی است که حاجیان خوزستانی از اهواز عازم جده میشوند. تا سالهای پیش، بیش
از ۴۸۰۰ نفر باید از شیراز میرفتند و این جدا از هزینه و فوت وقت و خطرات احتمالی،
مایه دردسر و رنجش برای زائران و هیأت استقبال کننده بود که در بدر میشدند و با
هزار سختی خود را به شیراز میرساندند، و اینک گرچه فرودگاه کوچک است، کمبود جا
احساس میشود و مشکلاتی را در پی دارد لیکن بسیار بهتر از سالهای پیش است. به همین
خاطر تابلوهایی نصب کردهاند و در آنها به حاجیان خوشآمد گفتهاند و این اقدام را به
فال نیک گرفتهاند.
هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ با حدود ۳۰۰ نفر مسافرِ دیار دوست، تا ساعتی دیگر پرواز به طرف
جده را آغاز میکند و الآن هنگام ظهر است که باید ۳۰۰ نفر نماز ظهر را در اتاقک ۹
متری فرودگاه بخوانند و این، سرعت در عمل را میطلبد.
در فرودگاه جدّه
ساعت دو و پنجاه دقیقه بود که هواپیما از باند فرودگاه اهواز به پرواز درآمد و مسیر
اهواز ـ جده را در دو ساعت و پنجاه دقیقه پیمود. البته ده دقیقه زمان هم برای فرود
در فرودگاه جده سپری شد. ساحل دریای احمر و شهر جده با ساختمانهای بلندش نمایان
بود. ساعت پنج و چهل دقیقه بود که در فرودگاه نشستیم، ساعت را به وقت محلی اعلام
کردند که چهار و چهل دقیقه بود.
فرودگاه جدّه بسیار بزرگ و دیدنی است بخصوص قسمت مخصوص حجاج (مدینه الحاج الجویه)
از قسمت شماره ۴ که مخصوص فرود پروازهای ایرانی است پیاده شدیم. درب هواپیما به یک
راهرو باز میشد. بعد از عبور از این قسمتِ سرپوشیده، از پلهها پایین آمدیم، ایستگاه
موقتی بود برای تفتیش و نشست اولیه; سالنی مجهز و تمیز به ابعاد ۲۰ متر در ۳۰ متر
با دستگاه فیلمبرداری و کنترل مخفی که بر روی دیوار نصب است و بطور خودکار عمل
میکند. در دو طرف سالن صندلیهای آبی رنگی بود با پلاستیک فشرده، محکم و زیبا که بر
روی هر یک چهار نفر مینشستند. قسمتی برای آقایان و طرف دیگر خانمها. بالای در خروجی
سمت چپ جمله «خوش آمدید» را به چند زبان نوشته بودند. لولههای آتشنشانی را بطور
مرتب در سقف کشیده بودند. چندین ستون مانند لامپهای بدون حباب که به هنگام
۲۶۴
خطر آب را با فشار قوی پخش میکنند و برای شستن سالن وسیله مناسبی هستند نصب شده
بود.
کمتر از نیم ساعت در آنجا بودیم که چند نفر، چند نفر به سالن جنبی منتقل شدیم تا
گذرنامهها چک شده و برنامه رفتن ما از جدّه ترتیب داده شود، سالن دوم به همان کیفیت
سالن اوّل بود، با این تفاوت که سه الی چهار برابر نمودار میشد. جوانان سعودی که
اغلب لباس شخصی بر تن داشتند بطور کامل، خود و اسباب و اثاثیه مختصرمان را بازدید
کردند یکی از آنها به چند دفتر سفیدم نگاه چپ انداخت و معترض بود. مفاتیح را
میبردند و مهر نماز را نیز همچنین. بعضیها اهل معامله بودند و میخواستند زعفران و
پسته و خرمای زائران را ببرند. بیشتر از کشورهای دیگر بودند; از دانشجویان و یا
کارگران مصر و یمن و… سیگار بر لب امر و نهی میکردند. ردیفی به جلو میرفتیم و بر
گذرنامه ما مهر ورودی میزدند و اگر چند کلامی با آنها انگلیسی و یا عربی صحبت
میکردیم لبخندی هم میزدند. در سر درِ بیرونی سالنی که ما بودیم نوشته شده بود «۴» و
بعد مشخص شد که ۱۵تایی همچون این سالن و آن فرود از هواپیما را دارد.
محوطه بیرون که سالن انتظار فرودگاه است بسیار زیبا و دیدنی است و عظمت فرودگاه جده
را باید در آن جستجو کرد. اکنون که به آن نگاه میکنم هوا اندکی تاریک شده است.
فرودگاه مجهّز است به وسایل بهداشتی، اطلاعاتی، حمل و نقل، رستوران، نمازخانه،
بازارچه، کیوسک تلفن شهری ـ دولتی و خیلی چیزهای دیگر که فرصت دقت در آنها را
نداریم. شایان ذکر است این وسایل طوری جمع شدهاند که هیچگونه ازدحامی احساس نمیشود
و افراد در مقابل ترمینال ورودی خویش مینشینند تا مسؤولان کاروان بعد از تهیه غذا
به حمل و نقل آنها بپردازند. مسؤول اطلاعات و حل و فصل تمام امور در اینجا شرکت
«مکتب وکلاء موحد» است که با ساختمانهای مجهز و مدرن و ماشینهای پارک شده در اطراف،
آماده انتقال حجاج به میقاتهای جحفه و یا مدینه و… است.
فضای این منطقه وسیع به وسیله پوششهای چادری مانند مسقّف شده که بسیار محکم و جالب
به نظر میرسد و بوسیله حفاظهایی قوی و سیمهایی محکم به ستونهای کناری بسته شدهاند.
۲۶۵
در این سالن انتظار برای هر کشوری جایی برای سلف سرویس دارد. ساعتی قبل برای حمل
غذای شب که رفته بودیم، جای بسیار تمیزی است مجهز و کاملا بهداشتی; غذاهای درست شده
را در وسایل یکبار مصرف میگذارند و با کشیدن زرورق آلومینیومی بر روی هر کدام، به
تعداد افراد کاروان تحویل میدهند.
سیستم فاضلاب و برق، همه زیر زمینی است و ماشینهای نظافتچی لحظهای آرام و قرار
ندارند. غرّش هواپیماها لحظهای بند نمیشود. الآن که ساعت از ۱۰ شب به وقت محلی
گذشته، باید بار و بنه را بر بالای ماشینها گذاشته برای مُحرم شدن راهی جحفه شویم;
چرا که مدینه دوّمی هستیم. گفتنی است که هوای جده اندکی شرجی است.
جحفه
جمعه ۳۱/۲/۷۲ مسیر تا جحفه را با ماشین روباز آمدیم. جحفه در ۱۵۶ کیلومتری شمال
غربی مکه و در کناره دریای سرخ واقع است. حرکت ما به ساعت محلی ۱۲ شب بود. باد
میوزید و ما به زور چرتکی میزدیم دو ساعت واندی طول کشید که در جُحفه بودیم. جُحفه
میقات(۱) ماست. از ماشین که پیاده شدیم غسل کردیم، وضو گرفتیم، عریان شدیم و احرام
پوشیدیم. لباس احرام دو تکه پارچه ندوخته سفیدِ ساده است که یکی را به کمر پیچیدیم
و دیگری را بر دوش انداختیم. نمودی داشت از تهی شدن همه منیّتها، تکاثرها، تفاخرها
و دنیاطلبیها و نمادی داشت از بهداشت، صفا و صمیمیت، روشنی و نور و لباس روزگار
تولد و مرگ. و نمایشی بود از قطع همه چیز برای پیوستن به ابدیت; انگار به دارالقرار
میروی و میگریزی ازین دارالفرار.
در اینجاست که باید خود را پاک کنی و بیایی، به قول «عینالقضاه»: دَعْ نفسک
وَتَعال. و در اینجاست هرچه تو را به یاد «تو» میاندازد و نشانت میدهد که کیستی و
چیستی! بر تو حرام میشود به آینه نگاه مکن، بگذار بودن خویش را فراموش کنی; عطر مزن
اینجا فضا سرشار از عطر دیگری است، رایحه خدا را استشمام کن، دستور مده، به هوس
منگر و سوگند مخور و…
نماز در میقات با احرام، عرضه خویش است در جامه تازه بر خدا و هر قیام و قعودش
پیامی است از سر صدق و صفا و پیمانی است با درگاه رحمان و حرکت به سوی کعبه در جامه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱ ـ «میقات» از «مِوْقات» و اسم مکان و زمان
است. در معنا وقت بیرون آمدن از مادیت و سیر به سوی معنویت است.
۲۶۶
احرام با فریاد پر جلال و طنطنه تلبیه.
لبّیک اللّهمّ لبّیک، لبّیک لا شریک لک لبّیک، اِنّ الحمدَ والنّعمه لک والملک، لا
شریک لک لبّیک.
گفتم خدایا! منِ مسافر، کنون غرق در خلسههای امل از «فجّ عمیق»(۱) تو را میخوانم و
به ندای تعال مَلَکُ العرش لبّیک میگویم، اکنون در میقاتم با زبان الکن و دیدگان
اعمی و گوشاصم خود بهسویت میشتابم ایبینهایت بخشندگی وعطوفت ومهر و شفقت، منِ سراپا
کژی و نادانی و عصیان و شکمبارگی را دریاب و درهای فضل و کرمت را به رویم باز
نگهدار.
مسجد جحفه دو سالن برای غسل کردن داشت، هر سالن دو ردیف دستشویی دهتایی، چهل تا
بودند و سالن دیگر چهلتای دیگر. تمیز بودند و جمع و جور و ازدحامی نبود. سالن مسجد
خنک و به وسیله یک موکتِ پرزدارِ خاکستریِ روشن فرش شده بود و دیوارهای سفید حالت
احرام را بیشتر به ذهن متبادر میکرد گویی دیوارها هم مُحرمند. بیش از نیم ساعتی در
میقات جحفه نبودیم که حرکت به سوی مکه آغاز شد. قسمتی از مسیر رفتن را برگشتیم و
خود را به جاده اصلی جدّه ـ مکه رساندیم یادم رفت بگویم جحفه همانجایی است که
پیامبر در حجهالوداع حضرت علی عـ را به جانشینی خود معرفی کرد. آبگیر مانند بوده به
نام «خم» و گویا الآن هم پایین بودنش محسوس است البته هیچگونه اثری از غدیر بودنش
با آن تصوری که ما داریم وجود ندارد.
شوق دیدار کعبه هر لحظه افزون میشود
مسیر را که به طرف مکه میآمدیم، لبیکگویان کمتر نمیشدند بعضی در زیر لب میگفتند و
بعضی هم چرتک پاره میکردند. در خود مینگریستم و در زیر سقف این آسمان، که گویی
نزدیکتر شده بود، میاندیشیدم گاهی نیم چرتکی میزدم و در این عوالم بودم که سپیده
دمید. درست دیروز صبح بود همین موقع که از دزفول راه افتادیم و اکنون نزدیک مکهایم
خدا را شکر. نماز صبح را در بیابانهای اطراف مکه خواندیم. شوق دیدار کعبه هر لحظه
افزون میشد. هفت صبح مکه بودیم که متأسفانه بجای رفتن به مسجدالحرام به هتل رفتیم.
من در اتاق اولی; که یک اتاق ۴×۳ بود همراه ۵ نفر دیگر اسکان یافتیم. جز چند نفر که
در طبقه دوم هستند، همگی در طبقه پنجم ساکن شدهایم. به هر کداممان یک پتو، ملحفه و
بالش دادهاند پتوهایمان را سهلا نموده، زیرانداز کردهایم; چراکه موکت خشکی در کف
اتاق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱ ـ فج عمیق، در معنا راه دور، قسمتی از آیه ۲۵
سوره حج. به تفسیر مرحوم علامه طباطبایی به جلد ۲۸ صفحه ۲۴۰ المیزان مراجعه شود.
۲۶۷
پهن شده است. ساکهایمان را در دو طرف اتاق چیدهایم و مشغول شرح ماوقع از میقات جحفه
شدهام باید بگویم جا تنگ است. هوای اتاق نه تنها تمیز و فرحبخش نیست بلکه آلوده هم
هست و دستشویی بغلمان این آلودگی را بیشتر میکند. کولر در آن یکی اتاق است و پنکه
در اتاق ماست با آن که آرام میچرخد ولی از بادش ناراحتم. قرار است بعد از نهار عازم
مسجدالحرام شویم.
همان روز، ساعت دو بعد از ظهر بود که مسجدالحرام بودیم. خلوت به نظر میرسید. گویا
بعد از ادای نماز جمعه مردم در خانهها ماندهاند. شهر هم خلوت بود و تردّدی دیده
نمیشد. فقط ماشینهای آخرین سیستم را میدیدم که پشت سرهم پارک شده بودند و صاحبانشان
با خیال راحت غنودهاند. تقریباً در ضلع غربی; یعنی قسمت بابالملک پیاده شدیم. از
بیرون، مسجدالحرام را دور زدیم تا به قسمت ورودی صفا ـ مروه رسیدیم. از در
بابالسلام (صفا ـ مروه) وارد مسجدالحرام شدیم، همینکه چشمم به خانه کعبه افتاد یکّه
خوردم. صحن مسجدالحرام کمی خلوت بود از پلّهها به سرعت پایین آمدیم، کمی جلوتر
بیاختیار به سجده افتادیم، حالت بهتزدهای داشتیم بعد از اندکی برخاستم و به محل
شروع طواف که سنگ مرمر سیاه ضلع حجرالأسود است رفتم، ابتدای طواف از نزدیک
حجرالأسود است. طواف کننده، بعد از استسلام (ادای احتلام و سلام) از سنگ مرمر سیاه،
کعبه را در سمت چپ خود قرار میدهد و به طواف میپردازد، آن هم در بین کعبه و مقام
ابراهیم و به سوی رکن عراقی که در جهت شمال است حرکت میکند بعد حجر اسماعیل ـ هاجر
را دور میزند و از رکن شامی که در غرب است میگذرد و به رکن یمانی که در قسمت جنوبی
است میرود که خلوتترین قسمت طواف هم هست، سپس دوباره به مبدأ طواف; یعنی حجرالأسود
که در مشرق قرار دارد باز میگردد و دور دوم را که شدّت ازدحام در اوائلش و هجوم
جمعیت زیادتر است آغاز میکند و همینطور این مسیر چرخشی را هفت بار تکرار میکند.
گویی هفت طواف، نمودی از مقامات هفتگانه سلوک است. توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکّل
و رضا.(۱)
طواف بر نقطه عشق
طواف خیلی راحت بود، میگفتند به این خلوتی سابقه نداشته. سیل سپیدی یکدست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱ ـ منازل و مراحلی را که عارف برای رسیدن به
مقصود در طریقت طی میکند مقام گویند و به نقل از ابونصر سراج در اللّمع از هفت مقام
نام میبرد.
۲۶۸
و یکرنگ، همه طائف و ذاکر و همه در حال گردش و حرکت. فقط برای اقامه نماز عصر
لحظهای طواف را قطع نمودیم.
کعبه نقطه عشق است و تو نقطه پرگار; در این دایره به دور او میچرخی خود را در او
ذوب شده میبینی. در او محو شدهای، میچرخی، میگردی و خود را بکلّی از یاد بردهای،
نهتنها حواست به کسی و چیزی نیست که خود را فراموش کردهای. غوطه میخوری، بیخودیوار
در این امواج متلاطم، در چند جای طواف بغضم ترکید و مختصر اشکی و نالهای از سر درد
و درخواستهایی که خداوند بحق فضل و کرمش از ما بپذیرد و ما را مورد حمایت و لطف
خویش قرار دهد.
بعد از طواف نوبت نماز طواف است آنهم درست پشت مقام ابراهیم.
مقام ابراهیم قطعه سنگی بوده با اثر دو رد پا بر آن; حالا در یک محفظه شیشهای
نهادهاند. گویند ابراهیم بر روی این سنگ ایستاده و بنای کعبه را با خلوص نیت بالا
برده است واقعاً بقول مولانا:
کعبه را گر هر دمی عزّی فزود *** آن ز اخلاصات ابراهیم بود
دو رکعت نماز به یاد ابراهیم:
آن که شالوده این خانه بریخت *** آن که بتهای کهن را بشکست
بخوان: «واتّخذوا من مقام ابراهیم مصلّی.»
و بکوش تا ابراهیموار زندگی کنی گویی فریاد ابراهیم، این معمار کعبه و احیاگر سنت
حج، هنوز هم بلند است و میشنوم که میگوید:
«وما أنا من المشرکین.»
«وانّی لا اُحبّ الآفلین.»
بعد از نماز طواف بود که احساس لذّت کردم وقتی که فهمیدم سعادتمند بودهام که راهی
مکه شدهام و این کم سعادتی نیست تا زمانی که در این اقیانوس غوطهور نشدهای شکرگزار
این خوان الهی نمیشوی گفتم خدا را هزاران هزار مرتبه شکر، الحمد لله.
سعی
از اعمال بعدی عمره تمتع، سعی بین صفا و مروه است. الآن اتوبان مسعی دو طبقه است به
درازی ۴۲۰ متر. آثار صفا و مروه از بین رفتهاند و در ابتدا و انتهای دو کوه صفا ـ
مروه
۲۶۹
قسمتی از تپههای صفا و مروه را گذاشتهاند که در قسمت صفا، این آثار بجا مانده بیشتر
است.
هاجر مادر اسماعیل آنگاه که شویش ابراهیم او را در این وادی «غیر ذی زرع» در جوار
«بیت مُحرّم»(۱) تنها میگذارد او بیدرنگ به سعی میپردازد و با دو پای خویش، این
مسیر را خستگیناپذیر در جستجوی آبِ حیات میپیماید و او بعد از آنهمه تلاش از جایی
که فکرش را نمیکند فوران آب را میبیند.
حال به یاد هاجر و تلاشها و مجاهداتش هفت بار باید این مسیر را از صفا به مروه
پیمود. بر بالای آثار بجای مانده از صفا و مروه نیز میرفتم و از سنگهای تیز و خارای
آن با جستنهای هاجروار خویش بیقراری خود را نشان میدادم چند دور با گروه رفتم. خیل
جمعیت هر لحظه زیادتر میشد. بیقراری درون مرا به تکروی و غوطه خوردن در این امواج
انسانی کشاند بیخودیوار حالتهای هروله را میرفتم. دعا میکردم. میخواندم. زیر لب
زمزمه میکردم. به عربی و به فارسی، به ناله و به فریاد. هر چه در چنته داشتم رو
کردم.
به «یا محسن قد أتاک المسیء» که رسیدم بغضم شکست، نالهام حزینتر شد و اشکم سرازیر
گشت. بیقرارتر گام برمیداشتم اشکها بود که سرازیر میشد. همه دعا میخواندند; زرد
مالزیایی، سیاه سودانی، سفید اروپایی و… سعی میکردند. نهایت این بیخودی را در
حالت هروله(۲) و در ابتدا و انتهای مسعی داشتم که اندکی سربالایی است و باید دور
بزنی و برگردی، حجاج دیگر کشورها را میدیدم که در موقع برگشت و شروع دوباره از صفا
به طرف خانه کعبه لحظهای میایستادند و با تکبیر و تواضع خاصی سعی را ادامه میدادند
و این شور وَجْدم را افزونتر میکرد.
پس از سعی در بالای مروه منتظر ماندم تا بقیه همراهان بیایند. بعد از تقصیر، که
کوتاه کردن قسمتی از موی سر و ناخنهاست، به بیرون صفا و مروه رفتیم محوطهای باز با
چند هزار متری مساحت که بوسیله سنگ مرمر سفید پوشیده شده. تا چند سال پیش این محوطه
که اکنون استراحتگاه مناسبی بعد از سعی در بیرون مسجد است جزء بازار بوده و قسمت
کنار کوه ابوقبیس هم پارکینگ وسایل نقلیه; اما اکنون بوسیله در و پنجرههای فلزی جزء
مسجد است و وسایل نقلیه برای رفت و برگشت از تونلهای ساخته شده استفاده میکنند.
قدری ماندیم تا نفسی تازه کنیم که بیاختیار بیاد زمزم افتادم و پرسان پرسان به طرف
چاه زمزم رفتم; در صحن مسجد است. آبی به سر و صورت زدم و به سرعت بازگشتم. از سعیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱ ـ قسمتی از آیه قرآنی و اشاره است به آن.
سوره ابراهیم : ۳۷
۲ ـ وَهَرْوِل هرولهً مِن هواکَ وتبرّیاً من جمیع حَوْلکَ وقوّتک.
۲۷۰
خوشم آمد، از طوافم نیز رضایت دارم تا آنجا که توان معرفتی، جسمانی و روحی بود، حق
مطلب را ادا کردم. خداوند خود تفضّل خیر کند و خوبیهایش را زیادتر نماید که او به
هر کاری تواناست; «وأنَّهُ علی کلّ شیء قدیر.»
هنگام برگشت، احساس سبکی میکردم آن حالت پکری صبح رفته بود. سر شوق بودم و طراوتی
درخور احساس میکردم که از فیوضات الهی و توان معرفتی حج بود خداوند همه رفتگان ما
را غریق رحمت کناد!
بعد از شام; حاج آقا; یعنی روحانی کاروان با بلندگو اعلام کرد: «برادران و خواهران
برای سخنرانی در پشت بام هتل حضور یابند.» چند باری تکرار کرد و تقریباً همه راهی
شدند. قرار بر این است که هر شب برنامه سخنرانی دایر باشد و بینش معرفتی ـ عبادی به
زائران داده شود. کاروانِ ما دو روحانی دارد; یکی همشهری ماست که معین کاروان است.
خوش سخن و باسواد است. تازه لباس پوشیده و در دادنِ بینش معرفتی ید طولایی دارد.
روحانی اصلی از حوزه علمیه قم و مشهدیالأصل است. به گفته خودش هشتمین بار است که به
حج مشرّف میشود. جوان متواضع و خونگرم است. معمولی سخن میگوید و نسبت به کم و کیف
مناسک آشناست.
روحانی اصلی سخن از طواف مستحبی، نماز طواف و فضیلت نگاه کردن به مسجدالحرام و این
که در طواف همه را شریک کنید; بخصوص مادر امام رضا عـ و مادر امام زمان ـ عج ـ را،
که یکدفعه منقلب شدم، چون گفت: آنها مشکلات گره خورده و ناراحتیها و گرفتاریهایی که
با دست برطرف نمیشود را مرتفع میکنند و حدیثی از امام صادق عـ نقل کرد که فرمودند:
هر کس با اینها (اهل سنت) نماز بخواند گویی در صف اول نماز با رسولالله بوده
است.(۱) او گفت در مساجد جایی برای زنان نیست چون در اعتقاد اهل سنت مسجد زن، خانه
اوست; «مسجد المرأه البیت.»
ساعتی از نیمه شب گذشته بود که به طبقه فوقانی مسجدالحرام رفتم، چقدر وسیع و زیبا و
دیدنی است. الآن از طبقه سوم به صحن مسجدالحرام نگاه میکنم بارگاه الهی چون روز
منوّر و درخشان است. نیم ساعتی است که بالا هستم. جمعیت موج میزند و عجیب صحنه با
عظمتی است. در قسمت مشرف به حجرالأسود هستم. اطراف حجرالأسود با ورق نقرهای، جدار
بیرونش سپیدی خاصی دارد و منظره بدیع و دلکشی را ایجاد کرده که کاملا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱ ـ «من صلّی معهم فی الصّف الأول کان کمن صلّی
خلف رسول الله فی الصّف الأوّل.»
۲۷۱
مشهود است. و سپیدی نقره بر سیاهی سنگ کاملا میچربد. بوسیدن حجر لذّت خاصی دارد ولی
مگر میشود! امّا هر چند هم شلوغ باشد کسی نمیتواند دست از آن بردارد. نگاهش تأثر
میآورد و عظمت و عشق و جمال و جبروت را میبینم. آدم در این مسجد احساس عجیبی دارد.
همین که نشستی، گویی هیچ اضطراب و دلهرهای نداری. تصوّر میکنی خانه خدا خانه خود
است و جایگاه دل تو، در جوار حق، گذشت زمان مطرح نیست، گویی در لازمانی! آدمی به
واسطه آن نفخه الهی است که جز بارگاه الهی، مأمن و ملجائی برای تسکین آلام و دردهای
خویش نمییابد. گویی این «نی»های بریده شده از اصل خویش اکنون به نیستان (جوار حق)
میشتابند و حکایت وصل را میسرایند و «ینیفرم»ها و صوتهای آهنگین و محزون آنهاست که
همه را در خود فرو برده و بیخیال از وجود غیر به وجد آورده است ما «نی»هایی هستیم
که اکنون در خانه دوست به نیستان رسیدهایم و حال سینهای شرحه شرحه از فراق، از هجر
و بیتاب وصل را میخواهد که این لذت بزرگ و سعادت شگفت را بفهمد و دریابد. افسوس بر
این فکر و احساس محدود و قلم قاصر و شکسته که توان گام زدن در وادی عشق و شور و
مستی را ندارد; ما کجا و ثنای او کجا؟!
وقت اذان است، اذان اول از بلندگو پخش شد، درست یکساعت قبل از اذان صبح; به خاطر
برخاستن از خواب و ادای نافله شب. بعد از «حی علیالفلاح» میگفت: «الصلاهُ خیرٌ من
النوم» نماز بهتر از خواب است! همه مشغول نماز شدهاند و این تا یکربع مانده به ۴
ادامه داشت.
اذان صبح از بلندگوهای مسجدالحرام پخش شد، جماعت متحرک طواف کننده از محیط به سمت
مرکز، شروع کردند به آرام شدن و به صورت صفهایی دایرهوار حلقه زدند و به محض این که
تکبیر گفته شد، تمام مسجد صف شد و سرتاسر رواقها و بام و صحن مسجد، بزرگترین جماعت
بشری زیر این آسمان و دور این خانه، الله اکبر، چه نماز پرشکوهی! چه صلابت و عظمتی!
امام جماعت قرائت دلنشینی داشت، حمد را زیبا تلفظ میکرد و ضالّین آن را کشید که
آمین کشیده نمازگزاران به دنبال داشت و امّا من «الحمد لله ربّ العالمین» را که
مجوزش را داریم، گفتم. نماز که تمام شد از همان گوشه مقابل حجرالأسود صفها در هم
شکست. امام جماعت ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 