پاورپوینت کامل سفری به دیار معبود ۱۰۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سفری به دیار معبود ۱۰۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفری به دیار معبود ۱۰۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سفری به دیار معبود ۱۰۵ اسلاید در PowerPoint :

۲۰۴

در این نوشتار برآنم که تنها گوشهای از خاطراتم را به رشته تحریر درمیآورم.

قلمم یارای بیان شکوه و جلال خانه او را ندارد. از این رو تنها به بیان بخشهایی از
آنچه در این سفر گذشت، میپردازم و تلاشم بر آناست که خاطراتم را به سادگی زندگانی
پیامبرصـ و به صداقت قلبهای ساده بنگارم. از آنجا که قادر نیستم تمامی نکات و مطالب
جالب را بیـاورم، تنها به بیان لحظاتی از روزهـای شیرین ذیحجـه بسنده میکنم:

ساعت ۵/۹ صبح روز سهشنبه پنجم خرداد ماه یکهزار و سیصد و هفتاد و یک، برابر با ۲۳
ذیقعده، وارد سالن شماره سه فرودگاه مهرآباد شدیم. لحظاتِ انتظار برای سوار شدن را
به تماشای تصاویر جالبی از مراسم حج، که همراه با آهنگ غمانگیزی از ویدئو پخش میشد،
گذراندیم و این امر باعث سرازیر شدن بدون اراده اشکهایم شد.

ساعت ۳ بعد از ظهر به وقت عربستان وارد جده شدیم، پس از مراحل بازرسی و تشریفات
جلوی درمانگاه ایرانیان مستقر در جده تجمع کردیم، گویا قرار بود ساعت ۶ بعد از ظهر
راهی مکه شویم، لیکن اطلاع دادند که باید تا هنگام حلّ مشکل تردّد پزشکان و
پرستاران درمانگاه، که ۴۸ ساعت به طول میانجامد، در جده بمانم. این مدت را به اتفاق
یکی از خواهران

۲۰۵

پزشک سپری کردیم.

وقتی از سالن فرودگاه جده بگذریم به محوطهای باز و بسیار بزرگ میرسیم که با چادر
پوشیده شده است، پوششی که تمام سقف سالن فرودگاه جده را پوشانده و دارای منفذهایی
برای تهویه هوا است و اطراف آن کاملا باز است. رنگ این چادر سفید است و حالت زیبایی
به محوطه فرودگاه داده. در آن محیط هنگامی که به سالن مملوّ از جمعیت مینگریستم،
عشق به خدا و عظمت او را در مسافران راهش میدیدم و این امر شاید ساعتها مرا از خود
بیخود نمود و به تفکّری بس عمیق واداشت; همگان در لباس متحدالشکل، زیر یک سقف گرد
آمده بودند، برخی نماز میخواندند، گروهی به سخنان روحی کاروان گوش فرا میدادند.
براستی آدمی از دیدن موج جمعیّتی که صبح وارد جده شده و عصر از جده به طرف مدینه یا
مکه خارج میشوند، شگفتزده میشود!

آمار بیماران مراجعه کننده به درمانگاه جده، بسیار زیاد بود، که خوشبختانه بیشتر
آنها مشکل عمدهای نداشتند و بطور سرپایی معالجه و مرخص میشدند، در مدت ۴۸ ساعت توقف
ما، تنها مورد جدّی، خانمی بود که با درد سینه مراجعه نمود. پس از گرفتن نوار قلب
متوجه شدیم که بیمار «انفارکتوس قلبی» کرده است. او را به بیمارستان جده اعزام
کردیم و چهارشنبه ۲۴ ذیقعده برابر ۶ خرداد نیز یک مورد بیمار صرعی داشتیم.

مطلب قابل توجه این که تعداد زیادی از مراجعین ما خارجی و بیشتر از کشورهای
آفریقایی; مثل غنا، نیجریه و غیره بودند. از شهروندان عربستان سعودی نیز مراجعه
کننده داشتیم. ساعت هفت بعد از ظهر روز هفتم خردادماه برابر ۲۵ ذیقعده به طرف مسجد
جحفه حرکت کردیم تا در آنجا محرم شویم. گفتنی است حاجیانی که قصد ورود به مکه معظمه
و بیتالله الحرام را دارند، باید محرم شوند و بدون احرام مجاز به ورود نیستند.
مکانهایی را که حجاج در آن محرم میشوند «میقات» گویند.

میقاتها به تناسب مسیر ورود حجاج به بیتالله الحرام، متفاوت هستند. در مجموع شش
میقات در شش نقطه از مسیرهای ورودی مکه قرار دارد.

ساعت ده و سی دقیقه شب به جحفه رسیدیم. مسجدی است تنها در بیابانهای تاریک و خوفناک
مکه، به یاد اوّلین روز آفرینش افتادم و به تنهایی «آدم» پس از هبوط. با دیدن مسجد
احساس

۲۰۶

عجیبی به من دست داد; احساسی توصیفناپذیر. وارد مسجد شدیم. سالن وسیعی پیش رویمان
بود با حمامها و سکوهای متعدد که سرتاسر آن را با کاشی سفید یکدست پوشانده بودند.
تن به غسل سپردیم و لباس احرام را زیور خود ساختیم. در حین انجام این فرایض به یاد
فلسفه کفن و دفن افتادم، با این تفاوت که در حال حاضر، خود عامل عمل خویش بودیم و
در مرگ، مفعول فعل دیگران قرار میگرفتیم. اما در هر دو صورت، این اعمال بیانگر لزوم
طهارت و پاکی برای حضور در محضر باریتعالی بود. مگر نه این است که: «والله یحبّ
المطهرین.»(۱)

پس از پوشیدن لباس احرام، ندای زیبا و ملکوتی لبیک را بر زبان داشتیم که وارد مسجد
شدیم. نماز گزاردیم و نیت عمره تمتع کردیم. و من در تمام این مدت، مشغول راز و نیاز
با خالق یگانه بودم وتلاشی مستمر در ایجاد رابطهای قلبی وروحی با او داشتم، اویی که
چون با اخلاص بخوانیاش، شنوای استغاثه تو خواهد بود واستجابگر دعایت.

همه زائران را سوار اتوبوسهای مخصوص نقل و انتقال زوّار کردند تا به سوی کعبه مقصود
رهسپار کنند. در طول راه آوای «لبیک» حتی لحظهای خاموش نشد. صدای ترنم زیبای «لبّیک
اللّهمّ لبّیک، لبّیک لا شریک لک لبّیک، اِنّ الحمدَ والنعمه لک والملک، لا شریک لک
لبّیک.»

ساعت از نیمه شب گذشته بود و ما همچنان لبیکگویان و دعا و ثناخوان به سوی مکه در
حرکت بودیم. صدای لبیک و ندبه و زاری زائران، تن را به لرزه میانداخت.

خواهری که راهنمایی ما را به عهده داشت، با صدای گرم و سوزناک و گیرای خود، دعا
میخواند و با این عمل، روح وجان ما را هر چه بیشتر به خدای یکتا نزدیک میساخت. در
آن حال به هیچ چیز جز خدا نمیاندیشیدم; به قدرت و جلال و عظمتش و تنها کاری که از
دستم برمیآمد، گریستن بود و بس. از تصور نزدیک شدن به مقدسترین خانه، سراسر وجودم
را هیجانی توصیفناپذیر فرا گرفته بود.

* * *

دو ساعت از نیمه شب گذشته بود که به مکّه رسیدیم. چیزی نمانده بود که قلبم از حرکت
بازایستد، به مجرّد پیاده شدن از اتوبوس و قبل از ورود به مسجدالحرام، در مقابل
مسجد بر زمین زانو زدم و اشکریزان به راز و نیاز پرداختم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱ ـ توبه : ۱۰۸

۲۰۷

گلدستههای مسجدالحرام در دل شب چون الماس میدرخشیدند. وارد مسجد که شدیم، خواهر
راهنما اعمال و حرکات لازم را توضیح داد و راهنماییهای بایسته را ارائه فرمود.
ابتدا نماز گزاردیم و سپس دعای اذن دخول خواندیم و طواف به جا آوردیم. در هر شوط
(دور) دعایی خوانده میشد و ما با تکرار آن به عبادت و پرستش خالق یکتا میپرداختیم.

مسجدالحرام دارای چندین درب ورودی است که زائران بیشتر از «باب السلام» وارد
میشوند. و ما نیز از باب السلام رفتیم که راهروی طویلی در پیش رویمان بود. اینجا
محلّ انجام فریضه «سعی بین صفا و مروه» است. از آنجا که بگذری صحن وسیعی است و
حاجیان در آنجا نماز میخوانند.

سپس به حیاط بزرگ و باشکوهی میرسی که کعبه در وسط آن قرار دارد. تمام سنگفرش است از
مرمر سفید و یکدست و کعبهپوشیده از پردهای است سیاه. عظمت و شکوه بینظیر و
خیرهکنندهای دارد. درب خانهطلاییرنگونزدیک حجرالأسود است.

طواف

طواف بدینگونه انجام میگیرد که طواف کننده در مقابل «حجرالأسود» نیت میکند و در
محدوده بین خانه و مقام ابراهیم هفت بار به دور خانه میگردد. و باید در حین انجام
طواف مواظب باشد که شانه چپش موازی کعبه باشد و از مسیر اصلی خارج نشود و به قول
زائران برنگردد و ما هفت شوط را به دقت انجام دادیم و آنگاه پشت مقام ابراهیم دو
رکعت نماز طواف بجا آوردیم. آماده سعی بین صفا و مروه بودیم که اذان صبح فرا رسید.
تمام سالنها و محوطه اطراف خانه مقدس، پوشیده از جمعیت نمازگزاران شد. حدود پانصد
هزار مسلمان به دور کعبه گرد آمدند تا به یگانگی خالق خود اعتراف کنند و تنها او را
بستایند.

بعد از ادای نماز صبح، هفت مرتبه سعی بین صفا و مروه را طی کردیم. همان کاری که
هاجر برای یافتن آب کرد، آنگاه که او و اسماعیل را برهنهپای و تشنهلب در بیابان رها
کرده بودند. و این نبود جز آزمایش خداوندی.

قسمتی از مسیر بین صفا و مروه را باید با دویدن طی کرد. در اخبار آمده است که این،
همان مسیری است که هاجر بر اثر دیدن سراب، برای دسترسی به آب میدویده است.

حرکت را از کوه صفا با نیت عمره

۲۰۸

تمتع آغاز و به کوه مروه ختم کردیم و در پایان هر دور تکبیر سر میدادیم و ذکر
میگفتیم.

نکته و مسائل بسیاری برایم مجهول و ذهن کنجکاوم خواهان یافتن و فهمیدن آنها بود. از
جمله چگونگی و زمان ساخت خانه، که یکی از همراهان در پاسخ گفت:

در روایت آمده که محل هبوط آدم و حوا اینجا بوده است و خداوند به آنها دستور داد
خانهای برای خود بسازند و آن دو چنین کردند تا این که به دست حضرت ابراهیم و با
همیاری یگانه فرزندش اسماعیل بازسازی شد. گفته شده که حضرت ابراهیم از سارا صاحب
فرزند نشد پس خداوند به او فرمان داد که با کنیز خود هاجر ازدواج کند تا شجره خود
را دوام بخشد. هاجر پس از شنیدن این فرمان با تعجب گفت: ما هر دو پیریم، چگونه
میشود؟! اما آنان به خواست و اراده خداوند صاحب پسری شدند به نام اسماعیل که
ابراهیم به امر خداوند باری تعالی، هاجر و خردینه فرزندش را در بیابان تنها و
بیتوشه رها میکند. فرزند، تشنهگام میگردد و مادر مهربان در جستجوی یافتن آبی برای
فرزند به تکاپو میپردازد. هفتبار مسیر بین صفا و مروه را طی میکند اما به آب
نمیرسد. وقتی به جانب فرزند بازمیگردد، او را در کنار آب مییابد; آبی که بر اثر
سائیدن پای کودک، از دل زمین سر بیرون آورده بود. همان که بعدها «چشمه زمزم» نام
گرفت.

* * *

پس از انجام مناسک، ساعت هفت صبح به بیمارستان بازگشتم. احتیاج شدید به استراحت
داشتم. شب قبل مشغول انجام مراسم حج بودم و شب پیش از آن شبکار و آلان با یک دنیا
خستگی. پس از استراحت داخل بخش رفته بیماران را تحویل گرفتم. بستری شدگان بیشتر از
کسانی بودند که قبل از اعزام نیز کسالت داشتند. یکی دو نفر هم در حین انجام مناسک
حج دچار سکته مغزی شده بودند و با وضع وخیمی که داشتند، باز با ناله و زاری تقاضا
میکردند که تا پایان مراسم حج، آنان را به ایران بازنگردانیم!

در بیمارستان گاهی اتفاق و ماجرای جالبی رخ میداد که بعضی از آنها جالب و شنیدنی
است; طبق آمار حدود هشت مورد زایمان در مکه داشتیم که بیشتر نوزادان پسر بودند و
نام اسماعیل بر آنان نهاده میشد. موارد بسیاری ختنه در بیمارستان صورت میگرفت، که
بیشتر آفریقایی یا

۲۰۹

عرب بودند. مورد بسیار جالب توجه، ختنه مرد اطریشیِ ۳۶ سالهای بود که به عربستان
سفر کرده و با دیدن موج انسانهای شیفته و عاشق که با اخلاص و ارادت قلبی به عبادت و
ستایش پروردگار یگانه میپرداختند، تحولی در او صورت میگیرد و ناگهان عزم مسلمان شدن
میکند. به بیمارستان ایرانیان میآید، ختنه میشود و با گفتن شهادتین(۱)، اسلام را
برمیگزیند و مسلمان میشود.

روزها با شتاب سپری میشدند و من ضمن انجام وظیفه در بیمارستان، در ساعات فراغت به
زیارت حرم میرفتم، اما گویی عشق به زیارت سیری ناپذیر است. بیشتر مواقع، شب به
زیارت میرفتم; زیرا روزهای مکه بسیار گرم و طاقتفرساست و از سویی شبهای مسجدالحرام،
با چراغهای نورانیاش درخششی خاص و زیبایی خیره کنندهای دارد.

با جمع که بودم، خود را در ایجاد رابطه با خدا ناتوان میدیدم، اما در تنهایی، احساس
میکردم به پروردگار خویش نزدیکتر میشوم; آنچنان که: «أقربُ الیه مِنْ حَبْلِ
الورید.»

پنجم ذیحجه سال ۱۴۱۲ ه.ق. مصادف با ۱۷ خرداد ۱۳۷۱ ه.ش. ساعت چهار صبح به دیدن کوه
«نور» رفتیم; کوهی که غار حِرا، خاستگاه اسلام را در دل خود جای داده است. اطراف
کوه را خانههای کوچک گِلی احاطه کرده بود که حکایت از قدمت، قداست و سادگی محله
داشت. اتوبوس در کوچهای که با شیب تندی به کوه ختم میشد توقف کرد. پیاده، پا در راه
گذاشتیم. به دامنه کوه رسیده بودیم که نگاهی به بالای سر خود انداختم، عظمت و جلال
کوه میخکوبم کرد. با خود گفتم: بالا رفتن کار دشواری است، آیا ممکن است از عهده
برآیم؟ از خداوند یاری خواستم و به پیامبرش توسّل جستم و با عجز گفتم: ای رسول خدا،
من عاشق دیدار جایگاه مقدس تو هستم یاریم کن تا به دیدارت نائل شوم.

درطولمسیر،دورانرسولخدصـ را در ذهنم مجسّم کردم; آنگاه که حجاز در جاهلیت و بربریت
به سر میبرد و تعصّب خشک و غیر منطقی بر تودهها حاکم بود و مردی بزرگ ظهور کرد و
درخشید; مردی که ارکان جهان را برهم ریخت و با تمام بزرگی و عظمت روحش در فراز این
کوه و درون همین غار، پایههای حکومت الهی خود را استوار ساخت. تصوّر عظمت روح او و
ارتباطش با خدا، قلبم را به لرزه میانداخت و همان احساسی را که به هنگام دیدن خانه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱ ـ أشهد أن لا اِله اِلاّ الله و أشهد أنّ
محمداً رسول الله.

۲۱۰

کعبه گریبانگیرم شده بود، در من ایجاد میکرد. به یاد حضرت خدیجه، اولین زن مسلمان و
عزیزترین همسر رسول خدا افتادم. همو که برای رساندن آذوقه به رسول خدا، در مدت
چلّهنشینیاش در غار حرا، روزی دوبار این مسیر صعب و پر سنگلاخ را طی میکرد و این
مقدور نبود مگر برای انسانهای خداجوی و عاشق.

در مسیر به گردنههای باریکی برمیخوردیم که عبور از آنها مشکل بود، اما به هر نحوی
که بود به قلّه کوه رسیدیم، برای داخل شدن به غار، لازم بود کمی از قله به طرف
پایین سرازیر شویم. آنجا غاری است با دهانهای بسیار کوچک که مانند شکاف در میان دو
سنگ بزرگ است. برای ورود به داخل غار باید تا کمر خم میشدیم. پیش از این تصوّر
میکردم حِرا دارای دهانهای بزرگ با راهروهایی وسیع و تاریک است، اما اینک برخلاف
تصوّرم میدیدم که بسیار کوچک و در بین دو قطعه سنگ است.

هوا کمکم روشن میشد و ما تصمیم به بازگشت گرفتیم. در کنار دهانه غار به اتفاق یکی
از دوستان، عکسی به رسم یادبود گرفتیم. از کوه پایین آمدیم. هنوز عدهای در حال بالا
آمدن از کوه بودند. ساعت هفت و نیم صبح به بیمارستان رسیدیم. صبحانه خوردیم و به
فعالیتهای روزانه پرداختیم.

عرفــه

صبح سهشنبه، هفتم ذیحجه برابر با نوزدهم خرداد، خبر دادند که سر ساعت دو بعد از ظهر
عازم «عرفه» خواهیم شد. بعد از خوردن ناهار محرم شدیم. مراسم دعا و نیت، توسط
روحانیان گروه بجا آورده شد. همگی در حالیکه لباس سفید به تن داشتیم، در سالنی جمع
شدیم. عدهای از همکاران که برای دومین یا سومین بار به زیارت خانه خدا مشرف شده
بودند، برای مراقبت از بیماران بستری و رسیدگی به امور بیماران احتمالی که از عرفه
اعزام میشدند، در بیمارستان ماندند. در ضمن خداحافظی آنان، متوجه غم و اندوهشان
شدم. سوار اتوبوسهای بیسقف شدیم و لبیکگویان به طرف عرفه حرکت کردیم. طبق معمول
وظیفه خواندن ذکر و دعا به عهده همان خواهری نهاده شد که صدایش مناسب بود و ما
گفتههای او را تکرار میکردیم.

ساعت سه بعد از ظهر بود که به سرزمین موعود رسیدیم. چادرهای زیادی را

۲۱۱

در آن سرزمین برپا کرده بودند. ما به چادر اکیپ پزشکی بیمارستان که از پیش دایر
کرده بودند رفتیم. سرزمین عرفات، پوشیده از شنهای نرم و سوزان است. اینجا همان
سرزمینی است که توبه آدم و حوّا از جانب خدا پذیرفته شد.

در عرفات کوهی است با نام «جبل الرحمه» که طبق روایات، حضرت آدم و حوا، پس از ندبه
و زاریهای بسیار و طلب استغفار در آن، مورد لطف و شفقت خداوند باری تعالی قرار
گرفتند و بخشش خداوندی بر آنها نازل شد. همچنین نقل کردهاند که امام حسین عـ در
همین مکان دعای عرفه را قرائت فرمود.

چادرهای اکیپ پزشکی

در محوطه وسیعی، تعدادی چادر برپا کرده بودند که هر چادر، حکم بخش مستقل و
جداگانهای را داشت;مثلا یک چادر مختص بخش داخلی و قلب و چادری مخصوص بخش جراحی بود;
به همین ترتیب بود داروخانه، آزمایشگاه، درمانگاه و… دو چادر بزرگ نیز به عنوان
خوابگاه خواهران و برادران در نظر گرفته شده بود. پرسنل بیمارستان در مقابل هر سه
ساعت کار، شش ساعت استراحت داشتند.

هوا بسیار گرم بود، اما جالب این که به محض غروب خورشید، به طور محسوسی از شدت گرما
کاسته میشد. با تاریک شدن هوا، ستارگانِ بیشماری، آسمان زیبای عرفه را پوشاندند.
گویی آسمان به زمین نزدیک شده است. صدای دعا و گریه در تمام سرزمین عرفه انعکاس
یافته بود. آن شب، شبِ دلنشینی بود. تا صبح به دعا و ذکر نشستیم و در زیر آسمان
عرفه با خدا به راز و نیاز پرداختیم. در نتیجه کنار هم قرار گرفتن چادرها، محوطه
کوچکی ایجاد شده بود که آن شب هر یک از دوستان سجاده نماز خود را در گوشهای از آ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.