پاورپوینت کامل سفرنامه ناصر خسرو ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سفرنامه ناصر خسرو ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفرنامه ناصر خسرو ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سفرنامه ناصر خسرو ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۳۵

«به جوزجانان شدم… و پیوسته شراب خوردمی… شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفتی: «چند خواهی خوردن از این شراب که خِرَد از مردم زایل کند؟ اگر به هوش باشی. بهتر… چیزی باید طلبید که خِرَد و هوش را بیفزاید.» گفتم که: «من این از کجا آرم؟» گفت: «جوینده یابنده باشد.» و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت».ناصرخسرو

مردی دیوانی. کامران و برخوردار از جاه و مال و آسایش، پس از گذر از میانه عمر و افتادن در سراشیبی مرگ، ناگاه احساس ملال و بیهوده گویی می کند. به راه رفته خود واپس می نگرد. اما جز تباهی و پوچی نمی بیند. شغل خود را نومیدانه رها کرده، به گوشه ای می رود و برای فرار از واقعیت اندوهبار تن به شادخواری و خرد به باده می دهد و تا یک ماه کارش چنین است تا این که در شب خوابی می بیند که زندگیش را دگرگون می کند:

شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت: «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند! اگر بهوش باشی بهتر…» من جواب گفتم که: «حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوهِ دنیا کم کند.» جواب دادی: «در بی خودی و بی هوشی راحتی نباشد. حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بی هوشی رهنمون باشد؛ بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید.» گفتم که: «من این از کجا آرم؟» گفت: «جوینده یابنده باشد.» و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت.»۱

این خواب و گفت و شنود او را یکسره از گذشته جدا می کند و به آینده روشن پیوندش می زند و مرد، برانگیخته از اثر آن، با خود می گوید: «از خواب دوشین بیدار شدم، اکنون باید از خواب چهل ساله نیز بیدار گردم!»۲ و بر آن می شود تا همه اعمال و افعال خود را بَدَل کند و از این رنج فرج یابد.

بدین ترتیب، تعلّقات خود را فرو می هلد. همراه با برادر کِهتر و غلام خود عزم مکّه می کند و از طریق مصر به مکه می رود. چهار بار حج می کند و سرانجام از سفر هفت ساله خود باز می گردد و گزارش سفر خود را می نویسد و بر ایمان به میراث می نهد و نام خود را جاوید می سازد. ناصر خسرو.

ناصر: یک کتاب زندگی پرآشوب

ناصر در سال ۳۹۴ق در قبادیان بلخ زاده شد، علوم و معارف دوران خود را فراگرفت، قرآن را از حفظ داشت، ملل و نحل را آموخت و از نقاشی نیز بهره یافت و گاه از آن تکسّب می کرد.

در جوانی به دربار امیران راه یافت و دربارهای محمود و مسعود غزنوی را دید و تا ۴۳ سالگی شغل دیوانی و دبیری داشت. در این سن دچار انقلاب روحی گشت و عزم سفر کرد. در مصر با فاطمیان از نزدیک آشنا شد و به مذهب آنان گروید و نزدیک به سه سال در آن جا اقامت کرد پس از پایان سفر، به عنوان مبلّغ آنان، با سمت حجت جزیره خراسان بازگشت. زان پس همواره در حال اختفا و گریز بود و ناچار به یمگان از توابع بدخشان پناه برد و در آن جا همچنان در تنهایی و عزلت زیست تا آن که در سال ۴۸۱ق از این جهان رخت بربست.۳

ناصر پس از بازگشت به خراسان خود را وقف آیین جدیدش کرد و یک دم از تبلیغ آن فروگذار نکرد. قدرت شعر و سلاح قلم را در این راه به کار گرفت و بر آثار خود صبغه

باطنی زد.

آثار ناصر خسرو

ناصر برخوردار از علوم متعارف زمان خود، با طبعی شاعرانه و عقلی استدلالی و با تجربه سفر هفت ساله خود، یکسره به دفاع از آیین تازه خود برخاست و آثاری در تأیید مذهب اسماعیلی نوشت.

آثار ناصر کوششی است برای توجیه نظریات اسماعیلی و باطنیگری بر اساس اصول موضوعه روزگار خود. ناصر در این راه گاه تا حدّ زیرپا نهادن مسلّمات عقل و خشک اندیشی فرقه گرایانه، پیش می رود و غیر باطنیان را کافر می شمارد. لیکن در مجموع آثارش از نظمی منطقی برخوردار است. عمده این آثار عبارتند از:

دیوان اشعار، خوان الإخوان، زادالمسافرین، وجه دین، گشایش و رهایش و سفرنامه.

سفرنامه

تنها اثر ناصر که از رنگ و بوی باطنیگری رهاست، سفرنامه است. تا آن جا که عده ای برآنند که او هنگام نوشتن گزارش سفر خود کمترین گرایشی به این آیین نداشته است.۴

ناصر پس از بازگشت از سفر، یادداشتهای خود را گردآوری کرده و سفرنامه اش را با بی نظری حیرت آوری تنظیم می کند. آن سان که امروزه از بهترین نمونه های نوشتن مشاهدات و عینیت گرایی به شمار می رود.

ناصر در این سفرنامه، از شغل خود و علّت کناره گیری از آن و خواب بیدار کننده اش می آغازد و راهی را که رفته، شهرهایی را که دیده و حوادثی را که شنیده است یکایک تـوضیح مـی دهد و با شرح بازگشت از سفر به بلخ در سال ۴۴۴ق گزارش خود را پایان می دهد.

ویژگیهای سفرنامه

ناصر کوشیده است تا در این کتاب از جاده صواب دور نشود و بدور از علایق خود و بی توجه به آنها حقایق را بازنمایاند. نتیجه این رویکرد آن است که کتابش به دلایل زیر مقبول خاص و عام است:

۱ . صداقت و صمیمیت در بیان حقایق، حتی برضد خود.

در آغاز سفرنامه از باده خواری یکماهه خود سخن می گوید و این درس را از پیامبر اکرم ـ ص ـ به گوشمان می خواند که «قولوا الحق ولو علی أنفسکم.»۵

۲ . رعایت اختصار و ایجاز و دوری از پرگویی و زیاده نویسی.

ناصر مشاهدات و مسموعات هفت ساله خود را تنها در حدود ۱۲۵ صفحه می گنجاند و این نشانه قدرت نویسنده بر استفاده بجا از کلمات است.

۳ . مشاهده دقیق، توصیف و تصویر دیده های خود.

ناصر به سادگی از کنار اشیاء نمی گذرد، بلکه حق چشم و گوش را نیک ادا می کند و آن چنان دیده هایش را وصف می کند که گویی این ماییم که داریم مشاهدات خود را بازگو می کنیم.

صاحب نظری در این مورد می گوید:

«کسی که وصف مکه و خانه کعبه و اعمال حج را به دقت از این کتاب خوانده باشد و زیارت بیت اللّه الحرام او را دست دهد، با وجود فاصله هزار ساله، در انجام دادن اعمال حج، از آنان که پیشتر به ادای این مراسم توفیق داشته اند بازپس نخواهد ماند.»۶

در این راه ناصر اطلاعات فراوانی در اختیار خواننده می گذارد. او را با جغرافیای شهرها، شیوه معماری، آداب دینی و اجتماعی، سازمانهای اداری، عادات مردم، مقیاسها و حتی مسأله آب و درجه بهره مندی از آن، آشنا می کند.

۴ . نثر ساده و بدور از تعقید.

ناصر به زبان مکتوب چونان وسیله ارتباط و انتقال اطلاعات می نگرد. از این رو کمتر گرفتار و در بند بازیهای لفظی است و از آلودگیهای مترسّلانه و ادیبانه دور است. با این که ناصر خود ادیب و منشی است. لیک اینها موانع کار او نیستند.

چنین است که کتابش پس از هزار سال خواندنی و مفهوم است. اگر گاه در متن کتاب نیز با کلمات یا جملاتی دشوار روبرو می شویم، به سبب بعد عهد است. در حقیقت این کلمات و عبارات در زمان نگارش کتاب کاملاً متداول بوده است.

۵ . عینیت در نقل مطالب.

ناصر با آن که مسلمانی صافی اعتقاد است، دیدگاههای خود را در نقل مشاهدات و مسموعات دخالت نمی دهد و به اصطلاح امروزه پایبند «عینیّت» است. این نکته. کتاب را ـ حتی برای مخالفان عقاید ناصر خسرو ـ خواندنی و خواستنی می کند.

ویژگیهای فوق به اضافه موضوع کتاب و عواملی چند، موجب شده تا این کتاب بارها به چاپ رسد. ترجمه شود و مطمح نظر محققان قرار گیرد.

این کتاب تاکنون به شکل کامل، گزیده و محقّق چاپ شده و ترجمه های عربی، ترکی، فرانسوی و انگلیسی از آن منتشر شده است.۷

در این جا بخشهایی از سفرنامه را که مربوط به حج است نقل می کنیم:

«پس به مرو رفتم و از آن شغل که به عهده من بود معاف خواستم و گفتم که مرا عزمِ سفرِ قبله است. پس حسابی که بود جواب گفتم و از دنیاوی آن چه بود ترک کردم مگر اندک ضروری (ص۴).

پس من از آن جا [مشهد خلیل در ده حبرون] به بیت المقدس آمدم و از بیت المقدس پیاده با جمعی که عزم سفرِ حجاز داشتند، برفتیم. دلیل ما مردی جلد و پیاده و نیکوروی بود. او را ابوبکر همدانی می گفتند. به نیمه ذی القعده سنه ثمان و ثلاثین و أربعمائه (۴۳۸) از بیت المقدس برفتم. سه روز را به جایی رسیدیم که آن را «ارعز» می گفتند. و از آن جا نیز آب روان و اشجار بود. به منزلی دیگر رسیدیم که آن را «وادی القری» می گفتند. و از آن جا به منزلی دیگر رسیدیم و از آن جا به ده روز به مکه رسیدیم.

و آن سال قافله از هیچ طرف نیامد و طعام یافت نمی شد. پس به سِکّه العطارین فرود آمدیم؛ برابرِ باب النبی ـ علیه السلام ـ .

روز دوشنبه به عرفات بودیم، مردم پرخطر بودند از عرب. چون از عرفات بازگشتم دو روز به مکه بایستادم و به راه شام، بازگشتم سوی بیت المقدس.

پنجم محرّم سنه تسع و ثلاثین و أربعمائه (۴۳۹) هلالیه به قدس رسیدیم.

شرح مکه وحج این جا ذکر نکردم، تابه حج آخرین، به شرح بازگویم. (صص۴۴، ۴۳)

پس از بیت المقدس عزم کردم که در دریا نشینم و به مصر روم و باز از آن جا به مکه روم (ص۴۶).

سفر دوم حج

در سنه تسع و ثلاثین و أربعمائه (۴۳۹) سِجِّل سلطان [مصر] بر مردم خواندند که امیرالمؤمنین می فرماید که: «حجاج را امسال مصلحت نیست که سفر حجاز کنند، که امسال آن جا قحط و تنگی است و خلقِ بسیار مرده است. این معنی به شفقتِ مسلمانی می گویم.» و حُجّاج در توقّف ماندند. و سلطان جامه کعبه می فرستاد به قرار معهود ـ که هر سال دو نوبت جامه کعبه بفرستادی ـ و این سال چون جامه به راهِ قُلْزم گسیل کردند من با ایشان برفتم.

غرّه شهر ذی القعده از مصر بیرون شدم و بیستم ماه به قلزم رسیدیم و از آن جا کشتی براندیم، به پانزده روز به شهری رسیدیم که آن را جار می گفتند و بیست و دوم ماه بود. و از آن جابه چهار روز به مدینه رسول اللّه ـ صلی الله علیه وسلّم ـ رسیدیم.

مدینه

مدینه رسول اللّه ـ علیه السلام ـ شهری است بر کناره صحرایی نهاده و زمینِ نمناک و شوره دارد و آب روان است اما اندک و خرماستان است. و آن جا قبله سوی جنوب افتاده است. و مسجد رسول اللّه ـ علیه الصلاه و السلام ـ چندان است که مسجد الحرام. و حظیره رسول اللّه ـ علیه السلام ـ در پهلوی منبرِ مسجد است، چون رو به قبله نمایند جانب چپ؛ چنانکه چون خطیب از منبرْ ذکر پیغمبر ـ علیه السلام ـ کند و صلوات دهد، روی به جانب راست کند و اشاره به مقبره کند.

و آن خانه ای مخمّس است و دیوارها از میان ستونهای مسجد برآورده است و پنج ستون درگرفته است. و بر سر این خانه همچو حظیره کرده به دارافزین، تا کسی بدان جا نرود و دامْ در گشادگیِ آن کشید تا مرغ بر آن جا نرود. و میان مقبره و منبر هم حظیره ای است از سنگهای رُخام کرده، چون پیشگاهی، و آن را روضه گویند. و گویند آن بستانی از بُستانهای بهشت است؛ چه، رسول اللّه ـ علیه السلام ـ فرموده است: «بین قبری و منبری روضهٌ من ریاض الجنه.» و شیعه گویند: ـ آن جا قبر فاطمه زهرا است ـ علیها السلام ـ و مسجد را دری است. و از شهر بیرون، سوی جنوب، صحرایی است و گورستانی است و قبر حمزه بن عبدالمطلب ـ رضی اللّه عنه ـ آن جاست. و آن موضع را قبور الشهدا گویند.

پس ما دو روز به مدینه مقام کردیم و چون وقت تنگ بود، برفتیم. راه سوی مشرق بود. به دو منزل از مدینه کوه بود و تنگه هایی چون دره که آن را «جُحْفه» می گفتند. و آن میقاتِ مغرب و شام و مصر است؛ و میقاتْ آن موضع باشد که حج را احرام گیرند. و گویند یک سال آن جا حُجّاج فرود آمده بود. خلقی بسیار، ناگاه سیلی درآمده و ایشان را هلاک کرد. و آن را بدین سبب «جحفه» نام کردند. و میان مکه و مدینه صد فرسنگ باشد، اما سنگ است و ما به هشت روز رفتیم.

مــکّه

یکشنبه، ششم ذی الحجه، به مکه رسیدیم. به باب الصفا فرو آمدیم. و این سال به مکه قحطی بود. چهار من نان به یک دینارِ نیشابوری بود. و مجاوران از مکه می رفتند. و از هیچ طرف حاج نیامده بود. روز چهارشنبه به یاری حق ـ سبحانه و تعالی ـ به عرفاتْ حج بگزاردیم. و دو روز به مکه بودیم. و خلقِ بسیار از گرسنگی و بیچارگی از حجاز روی بیرون نهادند به هر طرف.

و در این نوبتْ شرحِ حج و وصفِ مکه نمی گویم، تا دیگر نوبت که بدین جا رسم. که نوبت دیگر، شش ماه مجاور بودم، و آن چه دیدم به شرح بگویم (صص۷۲ ـ ۶۹).

سفر سوّم حج

و در رجب سنه أربعین و أربعمائه (۴۴۰) دیگر بار مثالِ سلطان بر خلق خواندند که: «به حجاز قحطی است و رفتن حجاج مصلحت نیست. بر خویشتن ببخشایند. و آن چه خدای، تعالی فرموده است بکنند.» اندرین سال نیز حاج نرفتند. و وظیفه سلطان را ـ که هر سال به حجاز فرستادی ـ البته قصور و احتباس نبودی و آن جامه کعبه و از آنِ خدم و حاشیه و امرای مکه و مدینه و صِله امیر مکه و مشاهره او ـ هر ماه سه هزار دینار ـ و اسب و خلعت بود، به دو وقت فرستادی.

در این سالْ شخصی بود که او را قاضی عبداللّه می گفتند و به شامْ قاضی بود، این وظیفه به دست و صحبت او روانه کردند و من با وی برفتم به راه قُلْزم و این نوبت کشتی به جار رسید، بیست و پنجم ذی القعده، و حج نزدیک تنگ درآمده، اشتری به پنج دینار بود، به تعجیل برفتم.

هشتم ذی الحجه به مکه رسیدم و به یاریِ حق ـ سبحانه و تعالی ـ حج بگزاردم. (صص۷۴ و ۷۵).

و من چون حج بکردم، باز به جانب مصر برفتم، که کتب داشتم آن جا، و نیت بازآمدن نداشتم (ص۷۶).

سفر چهارم حج

اکنون شرح بازگشتن خویش به جانب خانه، به راه مکه ـ حرسها اللّه تعالی من الآفات ـ از مصر بازگویم. در قاهره نماز عید بکردم، و سه شنبه چهاردهم ذی الحجه، سنه احدی و أربعین و أربعمائه (۴۴۱) از مصر در کشتی نشستم و به راه صعید الاعلی روانه شدم (ص۷۹).

جــدّه

جدّه شهری بزرگ است و باره ای حصین دارد، بر لب دریا، و در او پنج هزار مرد باشد. بر شمال دریا نهاده است و بازارهای نیک دارد و قبله مسجدِ آدینه سوی مشرق است و بیرون از شهر هیچ عمارت نیست، الا مسجدی که معروف است به مسجدِ رسول اللّه ـ علیه الصلاه و السلام ـ و دو دروازه است شهر را: یکی سوی مشرق که رو با مکه دارد و دیگر سوی مغرب که رو با دریا دارد… و از آن جا تا مکه دوازده فرسنگ است. و امیر جده بنده امیر مکه بود و او را تاج المعالی بن أبی الفتوح می گفتند و مدینه را هم امیر، وی بود. و من نزدیک امیر جده شدم و با من کرامت کرد و آن قدر باجی که به من می رسید از من معاف داشت و نخواست، چنانکه از دروازه مسلم گذر کردم، به مکه نوشت که: «این مردی دانشمند است از وی چیزی نشاید بستدن.»

روز آدینه، نماز دیگر، از جده برفتیم. یکشنبه سلخ جمادی الآخره به در شهر مکه رسیدیم. و از نواحی حجاز و یمن خلق بسیار، عمره را، در مکه حاضر باشند، اول رجب؛ و آن موسمی عظیم باشد و عیدِ رمضان همچنین. و به وقت حج بیایند. و چون راه ایشان نزدیک و سهل است، هر سال سه بار بیایند.

صفت شهر مکه ـ شرّفها اللّه تعالی ـ

شهر مکه اندر میان کوهها نهاده است بلند و از هرجانب که به شهر روند تا به مکه نرسند نتوان دید. و بلندترین کوهی که به مکه نزدیک است کوه ابوقُبَیس است و آن چون گنبدی گِردْ است، چنانکه اگر از پای آن تیری بیندازند بر سر رسد. و در مشرقی شهر افتاده است، چنانکه چون در مسجد حرام باشند، به دی ماه، آفتاب از سر آن برآید. و بر سر آن میلی است از سنگ برآورده. گویند ابراهیم ـ علیه السلام ـ برآورده است. و این عرصه که در میان کوه است شهر است؛ دو تیر پرتاب در دو بیش نیست و مسجد الحرام به میانه این فراخنایْ اندر است. و گِرد بر گِردِ مسجدِ حرامْ شهر است و کوچه ها و بازارها. و هر کجا رخنه ای به میانِ کوهْ در است، دیوار باره ساخته اند و دروازه بر نهاده. و اندر شهر هیچ درخت نیست مگر بر درِ مسجد حرام، که سوی مغرب است، شده. و از مسجد حرام بر جانب مشرق بازاری بزرگ کشیده است، از جنوب سوی شمال. و بر سربازار، از جانب جنوب، کوه ابوقبیس است و دامن کوه ابوقبیس «صفا»ست؛ و آن چنان است که دامن کوه را همچون درجات بزرگ کرده اند و سنگها به ترتیب رانده که بر آن آستانه ها روند خلق و دعا کنند. و به آخر بازار، از جانب شمال، کوه مروه است و آن اندک بالای است و بر او خانه های بسیار ساخته اند و در میان شهر است. و
در این بازار بدوند از این سر تا بدان سر، و آن چه گویند «صفا و مروه کنند» آن است و چون کسی عُمره خواهند کرد. اگر از جای دورآید، به نیم فرسنگی مکه هرجا میله ها کرده اند و مسجدها ساخته، که عمره را، از آن جا احرام گیرند. و احرام گرفتن آن باشد که جامه دوخته از تن بیرون کنند و ازاری بر میان بندند و ازاری دیگر یا چادری بر خویشتن درپیچند و به آوازی بلند می گویند که: «لبّیک اللّهمّ لبّیک…» و سوی مکه می آیند. و اگر کسی به مکه باشد و خواهد که عمره کند، تا بدان میله ها بروند و از آن جا احرام گیرد و لبیک می زند و به مکه درآید به نیّت عمره و چون به شهر آید به مسجد حرام درآید و نزدیک خانه رود و بر دست راست بگردد، چنانکه خانه بر دست چپ او باشد و بدان رکن شود که: حجرالاسود در اوست، و حجر را بوسه دهد، و از حجر بگذرد، و بر همان ولا بگردد، و باز به حجر رسد، و بوسه دهد: یک طَوْف باشد. و بر این ولا هفت طوف بکند: سه بار به تعجیل بدود و چهار بار آهسته برود. و چون طواف تمام شد، به مقام ابراهیم ـ علیه السلام ـ رود ـ که برابر خانه است ـ و از پسِ مقام بایستد، چنانکه مقام مابین او و خانه باشد، و آنجا دو رکعت نماز بکند: آن را نماز طواف گویند. پس از
آن، در خانه زمزم شود، و از آن آب بخورد، یا به روی بمالد. و از مسجد حرام به باب الصفا بیرون شود ـ و آن دری است از درهای مسجد، که چون از آنجا بیرون شوند کوه صفاست ـ بر آن آستانه های کوه صفا شود، و روی به خانه کند، و دعا کند ـ و دعا معلوم است. چون خوانده باشد، فرو آید، و در این بازار سوی مروه برود و آنچنان باشد که از جنوب سوی شمال رود و در این بازار که می رود بر درهای مسجد حرام می گردد. و اندرین بازار ـ آنجا که رسول، علیه الصلوه و السلام، سعی کرده است و شتافته، و دیگران را شتاب فرموده ـ گامی پنجاه باشد. بر دو طرفِ این موضع، چهار مناره است از دو جانب، که مردم که از کوه صفا به میان آن دو مناره رسند، از آنجا بشتابند تا میان دو مناره دیگر، که از آن طرف بازار باشد. و بعد از آن آهسته روند تا به کوه مروه. و چون به آستانه ها رسند، بر آنجا روند، و آن دعا که معلوم است بخوانند، و بازگردند. و دیگر بار در همین بازار درآیند، چنانکه چهار بار از صفا به مروه شوند و سه بار از مروه به صفا، چنانکه هفت بار از آن بازار گذشته باشند. چون از کوه مروه فرود آیند، همانجا بازاری است، بیست دکّان روی به روی باشند، همه حجّام نشسته، موی سر
تراشند. چون عمره تمام شد و از حرم بیرون آیند، در این بازار بزرگ که سوی مشرق است درآیند. و آن را سوق العطّارین گویند: بناهای نیکوست و همه دارو فروشان باشند.

و در مکّه دو گرمابه است، فرشِ آن سنگ سبز، که فسان می سازند. و چنان تقدیر کردم که در مکّه دوهزار مرد شهری بیش نباشد. باقی قریب پانصد مرد غربا و مجاوران باشند. و در آن وقت خود قحط بود و شانزده من گندم به یک دینار مغربی و مبلغی از آنجا رفته بودند. و اندر شهر مکّه اهل هر شهری را از بلاد خراسان، و ماوراءالنهر، و عراق، و غیره، سراها بوده، اما اکثر آن خراب بود و ویران. و خلفای بغداد عمارتهای بسیار و بناهای نیکو کرده اند آنجا. و در آن وقت که ما رسیدیم، بعضی از آن خراب شده بود و بعضی مِلْک ساخته بودند.

آب چاههای مکّه، همه، شور و تلخ باشد، چنانکه نتوان خورد، اما حوضها و مصانعِ بزرگ بسیار کرده اند، که هریک از آن به مقدار ده هزار دینار برآمده باشد. و آن وقت به آب باران که از دره ها فرو می آید پر می کرده اند. و در آن تاریخ که ما آنجا بودیم تهی بودند. و یکی امیر عدن بود، و او را پسر شاد دل می گفتند، آبی در زیرزمین به مکّه آورده بود، و اموالِ بسیار بر آن صرف کرده، و در عرفات برآن کشت و زرع کرده بودند. و آن آب را بر آنجا بسته بودند و پالیزها ساخته و اندکی به مکّه می آمد و به شهر نمی رسید. و حوضی ساخته اند که آن آب در آنجا جمع می شود. و سقّایان آن را برگیرند و به شهر آورند و فروشند. و به راه برقه، به نیم فرسنگی، چاهی است که آن را بئرالزاهد گویند. آنجا مسجدی نیکوست. آب آن چاه خوش است و سقّایان از آنجا ن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.