پاورپوینت کامل در حریم دوست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل در حریم دوست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در حریم دوست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل در حریم دوست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۷۷
آنچه در پی می آید تأمّلها و درنگهایی است که در سفر حج داشته ام معمولاً پس از پایان یافتن قسمتی
از سفر آنرا به قلم می آوردم و احساسم را می نگاشتم. گفتنی های مربوط به منی بسیار گذراست و از
شور و هیجان و چگونگی انجام آن در روزهای پی درپی و رمی جمرات آن چنان که شایسته و
بایسته بود سخن نرفت و آن حرکتهای زیبا و دیدنی به تصویر نیامد، و این همه بخاطر مسائلی بود که
در حج امسال پیش آمد و در روزهای پس از مراسم منی آرامش را از راهیان دیدار دوست ربود.
والی الله المشتکی.
از خانه که بیرون می آیی، نگاههایی بسویت قد می کشد که سرشار از تمنّا است. در عمق
نگاهها و در التهاب سینه ها آروزی راه یافتن به حریم دوست را می نگری، اکنون تو آهنگ دیار
قدس داری و آنان که از این توفیق بزرگ محرومند، به بدرقه ات آمده اند و هر یک به گونه ای راز
دل می گشایند، و همه یک سخن می گویند: التماس دعا، در مزار پیامبر ما را دعا کنید. در کنار
بقیع ما را فراموش نکنید. در کعبه، طواف، عرفات، منی و…
و تو که این توفیق را یافته ای سر از پا نمی شناسی. ماشین که از جا کنده می شود و تو را
به سوی مقصود می کشاند در خود فرو می روی؛ من و مکه! من و مدینه! دیار قدس، حریم الهی،
سرزمین خاطره ها، شکوهمندیها، والائیها. سرزمینی که روزی و روزگاری قلّه سانان بی بدیل
بشریّت، بر گستره آن گام می نهادند، و از بام تا شام برای گسترش آیین حق می کوشیدند و برای
عینیّت بخشیدن به آرمانهای بلند پیشوای عظیمشان سر از پا نمی شناختند. اینک می روی تا بر
پیمان عبودیت، ولایت و استواری در راه، پای بفشاری، می روی تا با جلایِ دل و صفای جان و
زمزمه با معشوق جانت را از ناهنجاریها، ناراستیها بپیرایی و حرمت حریم پاکان و نیکان را پاس
داری. قلب می تپد و در سر سودای حضور در محضر معشوق غوغا می کند؛ و کیست که قلبش
برای دیدار دیار دوست نتپد؛ و سودای زیارت مزار قلّه سانان بشریت را بر دل نداشته باشد. به
فرودگاه که می رسی درهای آستانه و رودی آن، جلوه شگفتی دارد، انبوهی از جمعیت آمده اند و
گروه گروه گرداگرد افرادی حلقه زده اند. تبسّمهای نشسته بر لبها، نشانی از رضایت خاطری است
که راهیان دارند؛ و التهاب درونی، نمایشی از سپاسی که توفیق زیارت یافته اند. اشکهایی که در
دیدگان برخی حلقه زده است پیشتر و بیشتر از آنکه غم فراق کوتاه عزیزی را رقم زند، شوق
دیدار، نیاز زمزمه با یار و شعله های عشق به این وادی مقدس را به تصویر می کشد.
کسانی هم که بدرقه کننده ای ندارند آرام آرام به سوی سالن گام برمی دارند تا مقدمات
پرواز را فراهم کنند، مجریان با مهربانی و لبخندهای شیرین زائران را بدرقه می کنند، و گاه با
التماس دعایی، تمنّای دل را می نمایانند.
سالن آکنده از جمعیّت است، لحظه ها به کندی سپری می شود، این سو و آن سو که
می نگری، چهره های برجسته علمی و فکری را نیز می بینی که سر در گریبان اندیشه، با زائران
لحظه های آغاز پرواز را انتظار می برند. با اعلام مسؤولان، زائران یکجا از جا کنده می شوند.
صف طولانی و فشرده به هم، آرام آرام پیش می رود. در داخل هواپیما سرمهماندار اعلام می کند
هر کجا صندلی خالی بود بنشینید، یکباره به فکر می افتم این اوّلین گام بسوی بی پیرایگی است،
مگرنه این است که این سفر هیچ رنگی را برنمی تابد، پس آزاد از علقه ها گام بردار.
هواپیما از جا کنده می شود و سینه فضا را می شکافد، اکنون به سوی میعاد به پیش
می روی، خلبان با لحنی سرشار از ادب و صفا، موقعیت را اعلام می کند و در ضمن سفر
چگونگی سیر را نیز برمی شمارد، پس از حدود سه ساعت اینک در جدّه هستی. راهیان دیار
دوست در انتظارند تا سعودیان مقدمات گذشت آنان را به مقرّشان در فرودگاه، فراهم آورند. کار
به کندی پیش می رود، و نوبت بازنگری وسایل که فرامی رسد سختگیری شدّت می یابد. تمام
محتوای چمدانها بر روی سکوها فرو می ریزد و با حساسیّت و ودقّت نگریسته می شود، دست
نوشتها بیشتر از هر چیزی، حساسیّت را برمی انگیزد، برخی از کتابها با اندکی تورّق، راهی
چمدان می گردد، امّا برخی دیگر را باید مأموران اطلاعات ببینند، صدای مفتّشان بلند می شود
که: اِعلام، اِعلام.
فردی می آید و گاه با نگاهی اخم آلود و از سر خشم، کتاب را به یکسو می افکند و با
صدایی زیر و بم دار فریاد می زند که: ممنوع. اعلام ممنوعیّت چرا بردار نیست! ودیگرگاه به
سوی متاع پرتاب می شود که نشان بی مانع بودن آن است.
در پیشدید ما چمدان جناب بی آزار شیرازی مورد بازرسی قرار گرفت که با دیدن دو
مقاله، حساسیت افزون یافت از این روی وی را به محلّ اطلاعات بردند.
ایشان پس از بازرسی های دقیق بدون اینکه مقاله ها را بازگردانند، بازگشت. تمام
صفحات گذرنامه وی را زیراکس کرده بودند. یکی از مقالات وی نقد فتوای مزوّرانه و زشت
عبدالله بن جبرین در «حرمت اکل ذبیحه» شیعه بود.
محل استقرار کاروان را یافتیم و نشستیم، چهره ها شاداب و نگاهها سرشار از رضایت
است. شب از نیمه ها گذشته، کاروانها در حال انتظار برای کوچ به سوی مدینه اند، برخی از اینجا
و آنجا گفتگو می کنند، گروهی در حال استراحتند و بعضی آرام در گوشه ای به راز و نیاز
پرداخته اند و خدای را برای توفیق به دست آمده سپاس می گویند، مسؤولان کاروانها با همت
مجریان سختکوش نهادهای مسؤول ایرانی در حال فراهم آوردن وسائل کوچ هستند، و برخی
مشغول پذیرایی از راهیان دیار دوست. اذان صبح فضای فرودگاه را عطرآگین می کند، تکاپوی
شگفتی تمام فرودگاه را می گیرد، زائران به نماز می ایستند، جلوه هیجانبار و زیبایی است. پس از
نماز گروهها آهنگ کوچ دارند، اتوبوسها آماده اند و راهیان در التهاب دیدار دوست.
«طریق الهجره» اتوبانی که جدّه را به مدینه متّصل می کند اکنون پذیرای بهترین مسافران
است، مسافرانی که آنان را اشتیاق زیارت و شوق دیدار بدین سوی کشانده است.
در محضر پیامبر
به مدینه وارد می شوی، مدینه دیگر حال و هوای دیروز را ندارد، بسیاری از آثار تاریخی
آن که می تواند تو را بر بال خاطره ها بنشاند و تا دور دستهای تاریخ ببرد، ویران شده است، اما تو
که هویت تاریخی ات را از دست نداده ای، از ورای این همه دیگرسانی ها حقایق را خواهی دید و
در آن سوی آنچه به وجود آمده است پیوندت را با گذشته ها بازخواهی شناخت.
اکنون مدینه است؛ با آثاری شگرف و هیجانبار.
مدینه است؛ شهر پیامبر و شیران روز و پارسایان شب.
مدینه است؛ شهر ایثارها و مقاومتها، رادمردیها و بزرگی ها از یکسوی، و از دیگر سوی…
نـه، مـن تاریخ نمی گویم، بگذار سحرگاهان به سوی پیامبر ـ ص ـ برویم، و از شهر
پیامبر ـ ص ـ بگوییم، شهر زیباییها عظمتها و… آری از مدینه می گویم.
مدینه در قلب جزیره العرب سرشار است از خاطره ها و یادها. جای جای آن مکانهایی
است آکنده از خاطره که بارِ سده ها حادثه را به دوش دارد. مساجد کهن در این دیار از جلوه
شگرفی برخوردار است امّا چه کسی می تواند انکار کند که مسجد النبی ـ ص ـ این پایگاه توحید
و جایگاه فریاد علیه شرک و کفر و خاستگاه قهرمانان بی بدیل تاریخ، دُرّ شاهوار این مجموعه
است. مسجدالنبی ـ ص ـ که اکنون براساس ضرورتهای تاریخی و اجتماعی بسی گسترده تر و
عظیمتر از آنچه که بوده، شکل گرفته است. در این ایّام صدها هزار انسان دلداده بحق و عاشق
رسول الله را به خود فرامی خواند. در دل شب و آستانه دمیدن سحر که جهان در خوابی سنگین
غنوده است، راههای منتهی به مسجد چونان جویباری زلال، شاهد ترنم قطره هایی است که
می روند تا در این وادی قدس، سیلاب عظیمی را شکل دهند. سحرگاهان، بدان هنگام که هنوز
چادر قیرگون شب دریده نشده است، آستانه مسجد دیدنی است، مردم با صورتهای گونه گون و
سیرتی همگون با التهاب و عجله چونان کسانی که به سوی آوردگاهی به پیش می روند از هم
سبقت می گیرند تا در مسجد رسول الله در پیشگاه اللّه زانو به زمین زنند و با خدایشان راز گویند
و با پیامبرشان زمزمه کنند. امّا تو که با این جویبارها پیش می روی اگر اندکی این سوی و آن
سوی را بکاوی زنهای تکیده چهره و سیاهی را خواهی دید که توشه ای اندک را بر سر گرفته اند و
با این جویبارها به پیش می روند امّا نه برای رسیدن به آن سیلاب، بلکه برای آنکه بساطی پهن
کنند، و در هنگام بازگشتِ اینان، جامه و متاعی عرضه کنند و چیزی برای زندگی فلاکت بار
روزانه شان به چنگ آرند. چهره اینان در کنار قبر پیامبرِ مستضعفان، استضعاف را فریاد می کند و
حضور اینان در کنار ساختمانهای آسمانخراش در دخمه های کوچک، شکاف شگرف طبقاتی را
در این دیار می نمایاند و تو باید با داغی در دل از کنار آنان بگذری که قافله عشق در حال رفتن
است.
اکنون در مسجد نشسته ای، بنگر! یکسویت برادرت مصری است و در سوی دیگر
الجزایری، اندکی آن سوتر مغربی و کمی فراتر بحرینی و… اینجا همه امت محمّدند، ای کاش
این حقیقت را با همه وجود باور می داشتند. چشمها به مأذنه دوخته شده است همه منتظر فریاد
توحیدند، سکوت سراسر مسجد را فراگرفته است برخی زانو به بغل گرفته غرق در اندیشه اند و
برخی دیگر قرآنی بدست آرام آرام زمزمه می کنند. هان! فریاد بلند شد: «الله اکبر»، و در پی آن
زمزمه ها، همهمه ها، آرام، آرام، الله اکبر، لااله الا الله و…
همه بر گامها استوار می ایستند تا نماز بخوانند و خود را آماده می کنند تا نماز جماعت را
یک آهنگ و یک صدا با امام جماعت بجا آورند، امام جماعت با آهنگی دلپذیر نماز را
می خواند و در این روزها پس از رکوع رکعت دوم به تفصیل در قنوت به مسلمانان بوسنی و
هرزگوین دعا می کند و به صربها و هجوم آورندگان آنها نفرین می کند، و گاه آنچنان لحن از
سرسوز و با آهنگی حزین است که بسیاری می گریند و شانه ها تکان می خورد، این حالت در نماز
مغرب نیز تکرار می شود، چرا این روزها؟! وچرا…
نماز تمام می شود و صفوف منظم آرام آرام درهم می آمیزد. گروهی به سوی خانه اند و
گروهی دیگر از لابلای صفوف به سوی مزار رسول الله ـ ص ـ ؛ برای زیارت قبرش ـ که مسلمان
تمام رازهای دین و ایمانش را در آن می نگرد ـ عشق همگانی است. گو اینکه برخی پنداشته اند و
یا چنین بر پندارها داده اند که آن پنجره های رو به معشوق را اگر رخصتی باشد تنها شیعیان به
آغوش می کشند، امّا نه چنین است؛ سیاهانی که تمام آرمانشان را در اینجا می نگرند با اشکهای
زلال غلطیده بر گونه های سیاه، و با ناله های برخاسته از دلهای سپید در انتظارند که رخصتی یابند
و با آغوش کشیدن قبر، با رسولشان زمزمه کنند، مصریان، الجزایریان، و… تمام اقالیم قبله
چنین اند، مگر نه این است که اینجا تندیس ابرمردی خفته است که تمام عظمتها و کرامتها،
شرافتها و رادیهای روزگاران و انسانیت را در خود یکجا دارد. مسلمان اینجا احساس قرابت
می کند و بر این باور است که در محضر پیامبر ـ ص ـ نشسته است، و با همه وجود آهنگ
رازگویی دارد امّا…
* * *
تربت پاک امامان
نبوت در ولایت استمرار می یابد و محمد ـ ص ـ در علی ـ ع ـ وفرزندانش در جاریهای
زمان جلوه می کند، واکنون تو که با پیامبر ـ ص ـ زمزمه کرده ای آماده می شوی تا با امامت سخن
بگویی، پس آهنگ بقیع کن.
بقیع گورستانی دیرپاست؛ که انسانهای بسیاری بر خاک آن خفته اند. بقیع روزگاری بیرون
از مدینه بوده است امّا امروز در دل آن جای دارد. در گوشه ای از بقیع قامت عطرآگین چهار تن از
پیشوایان راستین هدایت (حسن بن علی، علی بن الحسین، محمد بن علی و جعفر بن محمد ـ
علیهم السلام ـ) در دل خاک است که روزگاری با حرمی خرد و مناره ای کوچک نمودی دلپذیر
داشته است. امّا امروز در تابشگاه آفتاب و با چهار سنگ ساده مزار، تو را فرامی خواند؛
مظلومیت شگفتی است، زائران غالباً با پاهای برهنه بر خاک گام برمی دارند و در کنار گودی
کوچکی که این مزارها در دل آن قرار گرفته است با چشمانی اشکبار می ایستند تا زیارت کنند.
اکنون چندین سال است که سعودیان روزی حدود ۵ ـ ۴ ساعت در دو وقت درهای بقیع را باز
می کنند تا زائران در پیشدید، مأموران مزارها را زیارت کنند. جمعیتی انبوه سرازیر آن می شود
هرکس به آهنگی و هوایی. امّا این مزار بی پیرایه که تبلوری از مظلومیت است اکنون در
گرداگردش شاهد تجمّعی شگرف است. ترکان با لباسهای متحدالشکل در میان جمع نمودی زیبا
دارند و پاکستانیان با احساسی رقیق و قلبی مالامال از عشق و مظلومیت؛ التهابی شگفت. آنان
گویا در این آینه مجموعه مظلومیت خود را نیز می نگرند و مظلومیت خود با امامشان را یکجا
فریاد می کنند، بحرینیان با آرامش ستودنی، جمعی و گاه فردی به گونه ای دلپذیر با رهبرشان راز
می گویند. و ایرانیان حضورشان جلوه ای عظیم و نمودی خیره کننده دارد، اشکها که بر گونه ها
می ریزد، شانه ها که می لرزد، سینه ها که برمی آید و فرو می نشیند، رگها که متورم می شود،
چهره ها که ملتهبانه به سرخی می گراید؛ چشمها نه اشک که خون می ریزند همه و همه نمایش
عظیمی را رقم می زند.
جانبازان بر روی چرخها آرام مظلومیت را فریاد می کنند و کهنسالان با کمرهای خمیده
عشق به پیشوا را زمزمه. اینجا سرزمین عشق است و مظلومیت. عاشقان با معشوق راز
می گویند، و زمزمه هایی را بر لب دارند که فقط عاشقان دانند و معشوقان.
بقیع نیز چونان دیگر بخشهای کهن مدینه امسال دستخوش تغییرات گسترده ای است.
مساحت آن در حدود قابل توجهی افزایش یافته و دیواری نو با ارتفاعی حدود ۴ متر در حال
احداث است. امّا آنچه همچنان باقی است مظلومیت بقیعیان است و مزار شاهدان تاریخ و تو که
اینک گام بر این خاک نهاده ای این همه را در اشکهای جاری، بغضهای ترکیده و فریادهای آمیخته
به اشک و ناله عاشقان می بینی، به گوشه ای از احساسها و رازها بنگر:
بانویی که در پس نرده ها ایستاده و با نگاهی حسرت آلود از دور مزارهای امامان را
می نگرد و آرام، آرام اشک می ریزد و صمیمانه با امامانش راز می گوید، در حالی که اشکهایش
پهنه صورتش را پوشانده است، می گوید: درباره احساسم در این وادی چه بگویم؟ گاهی واژه ها
آنقدر محدودند که انسان به راحتی نمی تواند احساسش را بیان کند، با غربت بقیع آشنایی
دیرینه ای دارم، امّا باورم نمی شود که هر سال نسبت به سالهای پیش بر غربت این مکان مقدس و
متبرک افزوده شود، آخر چرا این قوم احساس پاک ما را نمی شناسند؟!
دلسوخته ای از همین دیار که گویا در ایّام دیگر نمی تواند، در کنار بقیع راز دل بگشاید،
اکنون که به یمن حضور گسترده و عظیم امت اسلامی به این دریا پیوسته است، از مظلومیت اهل
البیت ـ علیهم السلام ـ سخن می گوید:
اینجـا عشـق مـا، تـاریخ ما و مدفن امامان ماست. امّا ما از دیدار این عزیزان نیز محرومیم. آرزوی
زیارت ثامن الائمه ـ ع ـ در دلهای ما باقی است، امّا چه کنیم اینجا نیز آرزوی زیارتی آرام، بی
دغدغه قلبهای ما را می فشارد.
گفتم روزها دوبار (صبح و عصر) بقیع باز می شود، و زائران با هجوم شگرفی بقیع را از
جمعیت می آکنند امّا شگفتا که زنان اجازه ورود و حضور ندارند، تنگ اندیشی و جمودنگری
اینان تهی تر از آن است که شوقها، عشقها، التهابها، معنویتها و هیجانهای عاشقان قلّه سانان تاریخ
را دریابند و سوز و گدازی را که از این منع ها و جلوگیری ها بر جانها می نشیند بفهمند.
شرطه ها جلوی جمعیت می ایستند و آنان را از نزدیک شدن به قبور جلو می گیرند. و
گاهی «آمر به معروف و ناهی از منکری»! از فراز دیوار و بلندگوی دستی، به وعظ می ایستد و
تأکید می کند که از اعمال بدعت آمیز! بپرهیزند، اینان تا دیروز اصل حضور را هم بدعت
می شمردند و اینک دست نهادن، گریه کردن، راز دل گفتن را. امّا گفتنی است که هیچکس حتی
آنان که کاملاً سخنان آنان را درمی یابند (عربها) هرگز به آنچه جناب ناهی از منکر! می گوید گوش
نمی دهند، او آب در هاون می کوبد و آب با غربال می کشد، همین و همین… و زائران بی توجه به
موعظه های! وی، در کار خویشند و در اوج مهرورزی، زمزمه و گفتگو با مرادها و معشوق ها.
روزی یکی از اینان خطبه ای آغاز کرد و در ضمن آن گفت: «…نسألهُ ان یجعلنا من المتبعین وأن
یجنّبنا من المبتدعین» امّا دیگری از ادامه جلو گرفت، و با گفتگوی تندی که بین آن دو گذشت،
وعظ ادامه پیدا نکرد، و من از چرایی آن جلوگیری چیزی درنیافتم. آن آمر بمعروف! سپس بدون
بلندگو بازگشت و به ارشاد! مشغول شد.
بقیع امسال حال و هوای عجیبی دارد و زائران این مزار امسال بگونه ای شگفت افزایش
یافته است. شاهدان عینی می گویند: این تجمّع شگرف بی سابقه است، صبحها و عصرها دهها
هزار زائر وارد بقیع می شوند، انبوه جمعیّت بحدّی است که گام برداشتن در نزدیکیهای مزار به
سختی صورت می گیرد.
روزهای مدینه رو به پایان است.
اینـک وداع
اکنون باید آهنگ کوچ کنی، تو را برای چند روزی آورده بودند.
روزهای آغازین، ماهی دریایی را ماننده ای که به خشکی هرگز نمی اندیشی، امّا روزهای
پایانی هر چه به فرجام نزدیکتر می شود دلشوره ات زیادتر می گردد.
یا رسول اللّه …! جدایی از مزارت؟!
بقیع! دوری از شمیم دلنواز صبحهایت؟!
روز آخر دلدادگان آل علی از هر فرصتی برای رفتن به حرم بهره می گیرند و فاصله کوتاه
مسجد النبی ـ ص ـ و بقیع را می نوردند، گویی جدا شدن را به هیچ روی برنمی تابند و رفتن از
کنار این همه زیبایی. شور، هیجان و عظمت را نمی توانند بپذیرند.
بر سینه دیواری نوشته اند: حرکت ۳۰/۱۷، دلها می تپد، نفسها در سینه حبس می شود؛
چاره ای نیست باید رفت. ماشین با اندکی تأخیر حرکت می کند. در چهره همه غم را می نگری،
همه رو به مزار پیامبر ـ ص ـ و ائمه بقیع ـ ع ـ نشسته اند، صاحبدلی همت می کند و با نوایی
دلنشین می خواند:
«السلام علیک یا رسول اللّه ، السلام علیک یا نبی اللّه …»
بغضها می ترکد، اشکها فرو می ریزد، هق هق گریه آغاز می شود و گاه به ناله ها و فریادها
تبدیل می گردد، چشمهای اشکبار به مسجد النبی دوخته شده، جدایی باورناپذیر است. سراینده
با نوای دلپذیری زیارت پیامبر، زهرا، ائمه بقیع ـ علیهم السلام ـ و جاودانه های این دیار را یاد
می کند و دلها را از غم می آکند. شانه ها می لرزد و گریه امان نمی دهد، فریادها آنگاه اوج می گیرد
که این یادآور هوشمند مدینه را به کربلا پیوند می زند و از دردها و رنجهای معلّم شهادت، و
چگونگی هجرت سیدالشهدا از مدینه به کربلا یاد می کند. اینک مدینه از چشم اندازها دور شده
است و تو باید آماده احرام باشی، دیاری دیگر، دیار دوست.
مسجد شجره
«مسجد شجره» که آمیخته است به خاطره های شورانگیز تاریخ صدر اسلام، و صحنه
غرورآفرین و شکوهزاد احرام بستن رسول اللّه ـ ص ـ و صحابیان را پس از سالها فراق از مسجد
الحرام بر سینه دارد، اکنون بسی بزرگتر و وسیعتر از آن است که تاکنون بوده است.
فضای بیرون آن، چونان پارکی با نخلها و درختها پوشیده است، امکانات تطهیر و
مقدمات احرام بسیار گسترده است و بدون تضییع وقت زائران می توانند برای احرام غسل کنند،
وضو بگیرند و آماده احرام گردند.
شبستان بسیار بزرگ مسجد، حال و هوای عجیبی دارد. روحانیان ـ این هادیان زائران ـ
راهیان قبله را توجیه می کنند و فلسفه احرام را باز می گویند، و آنان را به وظایف و بایستگی های
زیارت آشنا می سازند.
زائران که اینک آرزوی چندین و چند ساله را برآورده می بینند، دلهایشان سرشار از
سپاس و قلبشان آکنده از شوق است، اشک ها بر گونه ها می غلتد و انسان در این هنگامه بی بدیل
به وادی پیراستگی از همه چیز و وابستگی به اللّه گام می نهد.
او اکنون با بست
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 