پاورپوینت کامل چاه زمزمو دشواری آب در مکه ۷۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چاه زمزمو دشواری آب در مکه ۷۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چاه زمزمو دشواری آب در مکه ۷۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چاه زمزمو دشواری آب در مکه ۷۵ اسلاید در PowerPoint :

۱۳۷

از کارهایی که عبدالمطلب در تاریخ بدان معروف است این است که
آن حضرت اقدام به حفر دوباره چاه زمزم نمود که تاکنون باقی است و مسلمانان به آن تبرک می جویند. در زمینه حفر دوباره این چاه جار و جنجال بسیاری در سراسر جزیره العرب به وجود آمد.

مکه، پیوسته از کمبود آب رنج می برد، این شهر خشکسالی هایی را به خود می دید که گاه سه سال یا بیشتر ادامه پیدا می کرد، در برخی موارد و در مدتی کوتاه بارانهای سیل آسایی باریدن می گرفت. (ما قبلاً درباره حضرت اسماعیل و مادرش هاجر و اینکه چگونه در آن زمان آب جاری گردید، گفتگو کردیم، اینک آن را پی می گیریم).

حضرت ابراهیم ـ ع ـ به اتفاق هاجر و اسماعیل رهسپار جنوب گردیده تا به بیابانی رسیدند که امروزه مکّه در آن قرار دارد. این بیابان محل چادر کاروانهایی بود که بین شام و یمن رفت و آمد می کردند، ابراهیم ـ ع ـ با نهادن اندکی خرما و آب برایشان، آنان را در این سرزمین رها کرد، اندکی بعد، غذا و آب آنها تمام شد و هاجر در حد فاصل صفا و مروه به جستجوی آب پرداخت و خدای مهربان آنان رامورد عنایت قرار داد و چاه زمزم در پیش پایشان جوشید و جاری گردید.

ابن هشام۱، ماجرا را چنین بیان می کند: «هاجر به جستجوی آب پرداخت و آنگاه که آب نیافت رهسپار صفا و مروه گردید و برای نجات اسماعیل از خدای خویش یاری خواست و خدای سبحان جبرئیل را فرستاد و پاشنه پایش را به زمین زد و آب پدیدار گشت، مادر اسماعیل صدای درندگان را شنید و بر جان فرزند بیمناک شدو به سرعت آهنگ او نمود، هنگامی که رسید ملاحظه کرد که فرزند با دست خود در پی آبی است که زیرِ گونه اش قرار دارد و از آن می نوشد». پیدایش آب، قبیله جرهم یمنی را بدان سوی کشاند و در آن سرزمین اقامت گزیدند، اسماعیل ـ ع ـ در این قبیله به سن نوجوانی رسید و با دختری از این قبیله ازدواج کرد.

یاقوت حموی۲ پیرامون حوادثی که بر زمزم گذشته است می نویسد: «مدتی طولانی سپری شد تا اینکه سیلاب ها فروکش نمود و بارانهای شدید آثار زمزم را محو کرد و از آن اثری باقی نماند»؛ یعنی از دیدگاه یاقوت، عوامل جغرافیایی سبب محو آثار و نشانه های زمزم گردید، امّا تاریخ نگاران، سبب پنهان شدن زمزم را علل دیگری دانسته، می گویند: یکی از بزرگان مکّه به نام مضاض بن عمر جرهمی که نزدیک به سیصد سال پیش از عبدالمطلب می زیست در نبردی با خزاعه به زد و خورد پرداخت و به شکست وی منتهی گردید. مضاض دانست که دشمنانش بی درنگ او را از مکه بیرون خواهند کرد. از این رو خواست آنان را از مکان آب های اصلی مکه محروم سازد، لذا بخشی از اشیاء گرانبها و زر و سیم خود را در چاه زمزم نهان ساخت و آن را پوشاند و آثار و نشانه های آن را پنهان کرد و طبیعت نیز بر استحکام نهان، مددکارش شد و با انباشته شدن شن ها، آثار آن محو گردید. و سپس مضاض به سرزمین یمن گریخت و مردم مکه ناگزیر گردیدند که مجاری جدیدی برای آب کنکاش نمایند، از این رو به حفر چاههای دیگری پرداختند که اغلب آنها بیرون مکه بود.

مردم مکه به حفر چاه ها همت گماشتند، زیرا آب در آنجا منحصر به آب های زیرزمینی بود و طبیعت آنان را از بارانهای فراوان موسمی محروم ساخته بود، چه اینکه مکه از رودخانه های جاری و چشمه ساران نیز بی بهره بود. و هر قبیله از مقابل قریش در ملک خویش چاهی حفر کرد، بنی تمیم چاهی را حفر کردند به نام «جفر» که چاه مره بن کعب است و عبد شمس بن عبد مناف به حفر چاه دیگری پرداختند و آن را «الطوی» نامیدند و هاشم ابن عبد مناف، چاه «بدر» را حفر کرد و استفاده از آب آن را برای مردم آزاد قرار داد. و نیز هاشم چاه «سجله» را حفر کرد و این چاه همچنان ملک بنی هاشم بود تا اینکه عبدالمطلب دیگر بار به حفر چاه زمزم پرداخت و چاه «سجله» را به بنی نوفل ابن عبد مناف بخشید. و امیه بن عبد شمس چاهی به نام «الحفر» حفر کرد و استفاده از آب آن را به خود اختصاص داد. و بنی عبدالدار چاهی به نام «ام احراد» حفر نمودند. بنی جمع نیز چاهی به نام «السنبله» و بنی سهم چاهی به نام «الغمر» حفر کردند. چنانکه چاههای فراوانی در مکه وجود داشت که تاریخ آنها به دوران نخستین زمامداران قریش از دوران مره بن کعب و کلاب بن مره، برمی گشت و معروف ترین آنها چاه «رم» توسط مره بن کعب لؤی و چاه
«ضم» توسط بنی کلاب بن مره۳ حفر گردید.

قصیّ بن کلاب جدّ بزرگ عبدالمطلب، مخزن های آبی از پوست درست کرده بود که به وسیله آنها آب را از چاههای بیرون مکه می آورد و حاجیان را سیراب می ساخت، از جمله چاه میمون حضرمی، و سپس قصیّ چاهی به نام «العجول» در خانه امّ هانی دختر ابوطالب حفر کرد و این نخستین سقّاخانه ای بود که در مکّه حفر گردید و هرگاه عرب ها از آن آب می نوشیدند، شعری را می خواندند که مضمون آن این است:

از عجول سیراب گشته و آنگاه روانه می شویم

حقّاکه قصیّ به عهد خویش وفاکردو راست گفت.

چاه «العجول» در طول زندگی قصیّ و پس از مرگش تا بزرگ شدن پسرش عبدمناف، همچنان باقی بود، و پس از آنکه مردی از قبیله بنی جعیل در آن چاه افتاد، از آن استفاده نکرده و پوشانده شد و بدین سان هر قبیله ای برای خویش چاهی حفر کرد.

تاریخ نگاران در سبب نامگذاری چاه زمزم بدین نام، دیدگاههای متفاوتی دارند، مسعودی می گوید: «بدین سبب زمزم نامیده شد که ایرانیان در نخستین روزها آهنگ حج نمودند و پیرامون آن گرد آمدند و زمزمه صدایی است که اسب هنگام آب خوردن از خیشوم (رگهای درون بینی) خود ایجاد می کند». و گفته شده که: از این رو زمزم نامیده شده است که اطراف آن به وسیله خاک بسته شده بود که آب به هیچ سمت جاری نشود.

مسعودی می گوید: «ایرانیان معتقدند که از فــرزندان حــضرت ابــراهـیـم خلیل ـ ع ـ هستند و پیشینیان آنها برای ارج و احترام نسبت به ساحت جدشان حضرت ابـــراهیم ـ ع ـ آهنگ خانه خدا کرده و گرد آن به طواف پرداختند و ساسان بن بابک آخرین فردی از آنان بود که حج بجا آورد».

یاقوت حموی۴ یادآور می شود که: «زمزم به جهت آب زیادش بدین نام مشهور شده است، از این رو گفته می شود: آب زمزم، و زمازم». وی نقل می کند که: «برخی معتقدند سبب نامگذاری «زمزم» زمزمه و سخن جبرئیل بر آن بوده است».

این چاه دارای نام های دیگری چون: «زمم» ، «زمزم»، «زمازم» و «رکضه جبرئیل»، و «هزمه جبرئیل» و «هزمه المَلک» نیز هست. رکضه و هزمه به معنای زمین گود و پَست است.

خواب عبدالمطلب:

عبدالمطلب، سقایت حاجیان را برعهده داشت، وی آب را از چاههای بیرون مکه و با رنج بسیار می آورد، چون فرزندی جز حارث نداشت. پس از آن مکه شاهد خشکسالی بود که در آن باران نبارید و آب چاه ها خشکید و مشکلی بزرگ پدید آمد. و هزاران حاجی آهنگ مکه نمودند… و عبدالمطلب در اندیشه وسیله ای برای تأمین آب برای آنان بود.

موسم حج سپری شد و قریش به محل زندگی خود بازگشتند و در یکی از شبهای بهار برای شب نشینی در خانه عبدالمطلب گرد آمدند و سخن از دشواریهایی که عبدالمطلب برای تأمین آب حاجیان تحمل کرده است، به میان آوردند و خدای را سپاس گفتند که شهرت و آوازه قریش را در بین اعراب حفظ نموده اند و از چاه زمزم یاد کردند و آرزو نمودند که به آن دست یابند.

امیه بن عبد شمس که حوادث گذشته را خوب می دانست، ماجرای مضاض بن عمر و جرهمی و ناپدید شدن آثار و نشانه های زمزم توسط او را، نقل کرد. عبدالمطلب در دل آرزو کرد که اگر در پیدا کردن محل چاه زمزم موفّق شود و دیگر بار آب آن جاری شود، از دشواری آب در مکه آسوده خواهد شد.

برخی از تاریخ نگاران قدیم، در باره خوابی که عبدالمطلب دیده و در آن مأموریت یافت که زمزم را حفر کند، سخن گفته اند.

ابن هشام می گوید: «هنگامی که عبدالمطلب در حجر به خواب رفته بود، شخصی نزدش آمد و او مأمور حفر زمزم شد» ابن هشام، این داستان را به ابن اسحاق تاریخ نگار، نسبت می دهد که گفت: «نخستین چیزی که عبدالمطلب به وسیله آن حفر زمزم را آغاز نمود، چنانکه یزید بن أبی حبیب مصری از مرثد بن عبداللّه یزنی، از عبداللّه بن زریر غافقی، برایم روایت کرده است که شنید علی بن ابی طالب ـ ع ـ حدیث زمزم را، آن هنگام که عبدالمطلب به حفر آن مأموریت یافت نقل می کند».

عبدالمطلب، داستان خواب خویش را چنین بازگو می کند: «در حِجر۵ خوابیده بودم که شخصی نزدم آمد و گفت: «طیبه» را حفر کن. گفتم: طیبه چیست؟ سپس از نزدم رفت، فردا که به محل خوابم برگشتم و در آن خوابیدم، پیشم آمد و گفت: «بَرّه»۶ را حفر نما.

گفتم: بَرّه۷ چیست؟ و سپس از نزدم رفت، فردا که به محل خوابم آمدم و در بستر خوابیدم، نزدم آمد و گفت: «مضنونه»۸ را حفر کن. و از نزدم رفت، فرادی آن روز به محل خواب آمده و در بستر آرمیدم، نزدم آمد و گفت: «زمزم» را حفر کن.

گفتم: زمزم چیست؟

گفت: هرگز از آب تهی نمی شود و آبش کاستی ندارد، حاجیان بی شماری را سیراب می کند، و میان «فرث» و «دم» و در محل منقار کوبیدن کلاغ أعصم (کلاغی که یک پای آن سفید است)۹ و محل بیرون آمدن مورچه ها قرار دارد.

خواب عبدالمطلب این چنین محل چاه زمزم را معین کرد و آن را میان «فرث» و «دم» در محل منقار کوبیدن کلاغ أعصم در محل بیرون آمدن مورچه ها معرفی کرده است. امّا فرث (سرگین) و دم (خون)۱۰ را مورخان اینگونه وصف کرده اند که آب آن چاه، غذا و شفای بیماری هاست. و کلاغ أعصم (بطور کنایه) اشاره به مطلبی است که از رسول اکرم ـ ص ـ رسیده است که فرمود: «فرد سیاه و لاغر کعبه را تخریب می کند» و امّا محل بیرون آمدن مورچه ها، در آن نیز مشکلاتی وجود داشت.

و مناسب است که بگوییم: زمزم، سرچشمه مکه است که حاجیان بر آن وارد و آبادانی از همه به سوی آن رومی آورد، و گندم و جو و دیگر حبوبات را به آنجا می آوردند، آن سرزمین کشت و زراعت نمی شد و ده مورچه ها نیز کشت و زراعت نمی گردید و حبوبات از همه جا بدین منطقه آورده می شد.

این روایت ابن هشام بود که از راویان مورد اعتماد است، حدیث این خواب را، بسیاری از تاریخ نگاران و نویسندگان قدیم و جدید، تکرار کرده اند، برخی از تاریخ نگاران به این خواب اشاره ای نکرده اند ازجمله مسعودی در کتابش (مروج الذهب) از آن غفلت ورزیده و به این جمله که: «چاه زمزم را حفر کرد» بسنده کرده است.این چاه در دوران پادشاهی کی قباد، پر شده بود. از آن چاه دو مجسمه آهو از طلا که برآن گوهر و مروارید وجود داشت، و دیگر زیورآلات و هفت شمشیر از قلع و هفت زره گشاد، یافت شد. عبدالمطلب از شمشیرها برای کعبه دری ساخت و یکی از آهوان را به عنوان ورقی زرین بر در نهاد و دیگری را در کعبه قرار داد.۱۱

دکتر طه حسین ادیب بزرگ، در کتاب خویش (علی هامش السیره) خواب عبدالمطلب را در قالبی ادبی و بسیار جالب به تصویر کشیده است، وی سرگذشت آن هاتفی که عبدالمطلب او را سه شب در خواب دید و به او دستور حفر «طیبه» یا «بَرّه» و یا «مضنونه» را داد، بیان کرده است. عبدالمطلب پس از دیدن خواب، در حالتی از حیرت و اضطراب به سر می برد تا آنجا که با خود اندیشید، سرگذشت خویش را بر فردی کاهن (پیشگو) عرضه کند، اما بیم آن داشت که کاهن به او گمان بد بورزد و ماجرا انتشار یافته و مورد تمسخر و استهزای حرب بن امیه و کینه توزی او قرار گیرد، و جوانان مخزوم او را ریشخند نمایند. عبدالمطلب تصور می کرد که شاید این هاتف شبحی مرده از مردگان قریش باشد که قومش او را به فراموشی سپرده و به دیدارش نرفته اند و بدو نزدیک نمی شوند. و یا اینکه شیطانی از شیاطین باشد که به انسان متمسک شده و آنان را تحت اطاعت و فرمان خود درمی آورند، و یا اینکه بیم دهنده ای از یکی از معبودهاست که درخواست ذبح و قربانی دارد.

وی ترجیح داد که حیرت و اضطراب خود را به عنوان مشورت، باهمسرش حبیبه سمراء در میان گذارد،

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.