پاورپوینت کامل حاجی نامه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حاجی نامه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حاجی نامه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حاجی نامه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۸۸

هنگام خداحافظی، با گریه دخترک خردسالم، بغض گلویم را گرفت؛ قدری هم بی نظمی
و تأخیر در اتوبوس وجود داشت که البته تا حدی طبیعی بود، ولی از این تعجب کردم
که چرا هواپیمایی برای مسافران شماره مشخص نکرده است و مسافران که غالباً
روستایی بودند، با هجوم همسفران را ناراحت می کردند، البته این حالت موقع رفتن
کمتر و در برگشت بیشتر بود.

جا دارد که از این پس مسافران را با شماره، در صندلیها بنشانند.

شگفت تر آن که مهماندار هواپیما می گفت هیچ گاه نه پیش از انقلاب و نه پس از
آن، بلیط حاجیها شماره نداشته است.

سرانجام بعد از حدود سه ساعت، پرنده آهنین بال در جدّه بر زمین نشست و
زائران زیر چادرهای عظیم فرودگاه جدّه نشسته، تا استراحتی کنند در همان لحظات
آغازین، عربها، پاکستانیها و افغانیها برای خرید، اطراف ما را گرفتند و مسافران
شروع کردند به عرضه کردن پسته، زعفران، گز و تسبیح و انگشتر.

معامله، به صورت بسیار کهن، و با زبان اشاره انجام می شد و البته غالباً
بیشتر سرِ طرفِ ایرانی کلاه می رفت، چرا که پسته حداقل کیلویی دو هزار تومان را
می داد به پانزده ریال سعودی و نمی دانست که با آن پول فقط می تواند پنج مرتبه
تاکسی سوار شود! مسؤولان قبلاً به مسافران تذکر داده بودند که از اینگونه کارها
پرهیز کنند اما کو گوش شنوا! در این میان منظره دردآور و ناخوشایندی نظرم را
بخود جلب کرد، خانم نسبتاً جوانی زعفران می فروخت و خریداران دور او جمع شده
بودند.

خداوند خیر دهد مسؤول کاروان را که با پرخاش و تشر به زبان عربیِ بندری،
مشتری ها را پراکنده ساخت.

سالهاست که مدیر کاروانها پیرمردها و پیرزن های بی دست و پا را در این راه
می برند و بازمی گردانند.

و باید از این جهت قدرشان را شناخت.

حال که صحبت مدیر کاروانهاست این را هم بگویم که در کار حج یک خودگرانی بزرگ
محسوس است و هر بیننده هشیاری می فهمد که این تنها لیاقت مدیران و مسؤولان نیست
که امر حج را بخوبی به فرجام می رساند بلکه همکاری و همدلیِ حدود دو میلیون
حاجی است که در این عظیم ترین مراسم مذهبی جهان، نقش اول را دارد و اگر جز این
بود، شاید هزاران نفر تلفات جانی و میلیارها تومان تلفات مالی درپی داشت.

در راه حرم

آفتاب از نیمه گذشته بود که راهی میقات «جُحفه» شدیم.

آشفتگی و گرما و سر و صدا تا حدودی طبیعی است و قابل تحمل.

اتوبوسی که در اختیار کاروان است وابسته به شرکت «مغربی» است.

راننده اش یک مصری نجیب است و با مسافران، مهربانانه و با محبت برخورد می
کند.

شرکت مغربی و چند شرکت دیگر؛ از قبیل «ام القری»، «الجزیره»، «دلّه»
«سابتکو» و … اتوبوس های زیادی در اختیار دارند و به وسیله آن، زائران را
جابجا می کنند.

بریدن از دنیا

اوایل شب به «جحفه» رسیدیم و مُحرم شدیم.

فریادهای «لبیک» که از اعماق جان برمی آمد، دلها را می لرزاند.

با تن خیس از غسل در حوله احرام، می ترسیدم که مبادا در اتوبوس روباز از باد
بیابان سرما بخورم اما هنوز نیمه اول شب بود و باد گرم نه تنها آزارنده نبود که
راحت بخش هم بود.

در حریم حرم

بعد از نیمه شب به مکه رسیدیم.

با آن که خسته و خواب آلوده بودیم، امّا وجودمان از شوق لبریز بود.

شهر مکه با خیابانهای وسیع و چراغهای پرنور جلوه خاصی دارد.

محلّ اقامت ما در مکه، یک ساختمان چهار طبقه بود؛ از شدت خستگی، در سالن
طبقه اول بی حال افتادیم.

از این رو، که همه سپیدپوش بودیم تو گویی گروهی مردگانیم که در کنار هم
آرمیده ایم.

ساعتی بعد چای آوردند، و آنگاه شامی یخ کرده، چون دیر رسیده بودیم.

ساعت سه بعد از نیمه شب خوابیدیم و چهار و نیم برای ادای فریضه صبح بیدار
شدیم.

بعد از صبحانه جانی گرفتیم و دسته جمعی عازم حرم شدیم تا عمره تمتع به جای
آوریم.

گرچه به دلیل فیلم وعکس هایی که از کعبه دیده ایم دیدار کعبه ناآشنا نیست،
با این همه دیدار «خانه خدا» به راستی روح افزا و دلگشا است، گرچه صد بار آن را
دیده باشی.

به گفته حافظ: ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
حرم قدری خلوت بود، معلوم شد که ساعتی پیش مراسم شستشوی کعبه انجام گرفته است.

بهر حال طواف، نماز طواف، سعی بین صفا و مروه و تقصیر تا نزدیک ظهر طول کشید
و دسته جمعی به منزل بازگشته، از احرام بیرون آمدیم.

همگی خوشحالیم، چرا که یک مرحله از اعمالمان را به سلامت و موفقیت انجام
داده ایم.

در نزدیک محل اقامت، مسجدی است پاکیزه، خنک و مرتّب که می توانیم در آن،
نمازها را به جماعت بخوانیم.

برای برادران اهل سنت، شرکت شیعیان در نمازهای جماعت، بسیار جالب توجه و از
نمودها و جلوه های برادری اسلامی است.

در روایات شیعه نیز بر فضیلت آن تأکید شده است.

آگهی یا اعلامیه ای که بر دیوار مسجد زده اند، توجّهم را جلب کرد، اعلامیه
ای است بر ضد استفاده از ماهواره و نیز مضرات فیلمهای مبتذل ویدئویی و نشان از
آن داشت که حتی صدای روحانیان وهابی که نان خور دولت سعودی هستند درآمده و تصور
می رود که سرانجام این تعارض ها به برخوردی بین سختی اندیشان مذهبی و تجدّد
طلبان دولتی بیانجامد.

شهر مکه از آنتن های بزرگ ماهواره و نیز مغازه های نوار فروشی انباشته است.

این آنتن ها تنها تصاویر برهنه و شهوت انگیز را عبور نمی دهد بلکه فرهنگ غرب
را با تمام زیر و بم آن، میان خانواده ها می برد.

مردم عربستان از جهت رادیو هم در معرض تهاجم رادیوهای مختلف بیگانه به زبان
عربی هستند.

افزون بر این، مردم عربستان با درآمد فراوانی که دارند، می توانند زیاد به
مسافرت بروند و همه جا را ببینند.

از این رو، پیدایش تعارض و تضاد بین اندیشه های کهن سیاسی و فرقه ای با
حقایق زندگی و دیدگاه های متفاوت حتمی می نماید؛ باید منتظر بود و نتیجه را
دید.

نمونه ای از این تعارض، در موضوع توسعه توریسم توسّط دولت سعودی در سال
گذشته رخ نمود.

بدین سان که در غیر فصل حج و عمره برای بازدید «حرمین شریفین» بردند و این
عمل صدای روحانیان سنی مذهب و حتی وهابی ها را درآورد.

اشتیاق مسافر غربی را به آفتاب و به مناظر شرقی در نظر بگیرید و ببنید که
دولت عربستان در فصل زمستان به شرط آن که با مراسم حج و عمره برخورد نکند چه
درآمد هنگفتی از توریسم غربی می تواند کسب کند.

شاید به همین دلیل است که در شهر مکه و مدینه بیش از صد ساختمان بالای ده
طبقه، هم اکنون به سرعت در حالِ بالا رفتن است.

اینک سؤالی که پیش می آید این است که: اگر برنامه «توسعه توریسم» عملی شود،
آیا در گستردن فرهنگ غربی در بین مردم عربستان مؤثر نخواهد بود؟ و آیا این عمل
بدون واکنش خواهد ماند؟ بگذریم.

کعبه و حج همیشه اسلام را حفظ کرده است اگر تاریخ را نگاه کنید کعبه همیشه
در اختیار کسانی بوده که به حداقل آنچه اسلام نامیده می شود می اندیشیده اند.

کمتر اتفاق افتاده که کعبه و مکه و حج در اختیار شیعه و باطنیان باشد حتی در
زمانی که حاکمان کعبه سادات حسنی بودند، همان سادات حسنی (یا شُرفاء) زیدی مسلک
و حتی بعضاً سنی مذهب بودند.

این است که حفظ حداقل اسلام و ظاهر اسلام در مکه قدر مشترک تمام مسلمانان
عالم از هر فرقه و مذهب بوده است؛ مانند قبله که قدر مشترک همه مسلمانان است.

اسلامی که سیاهپوست مبارز آمریکایی تا کشاورز عقب مانده تبّتی را به یکسان
در بر می گیرد.

مکه که برای عرب جاهلیت امن بوده برای مسلمین نیز «حرماً امناً» و «البلد
الامین» باید باشد و این با فرقه گرایی از هر نوع سازگار نیست.

لذا حرمت کعبه همچنانکه پیشوایان بزرگ (چونان حسین بن علی – ع – در حرکت
تاریخی خود از مکه به سوی کوفه) نشان داده اند به هر قیمت باید محفوظ بماند.

تا این نشانه توحید هست ما همیشه می توانیم به حقیقت اسلام بازگردیم و اگر
از آن دور شده ایم بازآییم، شاید معنای «مثابهً للناس»

(۲۳۳) همین باشد که بازگشتگاه مردم است از افراط و تفریط به محور اسلام.

غروب روز سوم ذیحجه، با پله برقی به پشت بام مسجدالحرام رفتم.

بسیار وسیع و با صفاست و غرق جمعیت.

از بالا که طواف کنندگان را می بینی، در یک نگاه، دریای مواج انسانها را که
همچون باغچه ای از گل های رنگارنگ است.

اما وقتی با آن همراه شوی؛ یعنی نگاه را در آن رها کنی طیف انسانی بی نهایتی
را می بینی برگرد آن مغناطیس بزرگ، یا گردابی تمام نشدنی که گویی در کعبه فرو
می رود.

کعبه، معشوقه سیه جامه میلیاردها مسلمان تا قیام قیامت است با آن حال چهره
اش که هزاران هزار انسان با آرزوی بوسیدن و یا دست ساییدن بر آن، زیر دست و پا
می روند موفق نمی شوند.

مکه شهر «لا اله الا اللَّه» و کعبه سمبل «توحید» است.

در اینجاست که از هر سمت بایستی قبله است؛ زن و مرد در کنار هم نماز می
خوانند، بل گاه زن پیشتر می ایستد و نمازها همه درست است.

در اینجا، تفاوت ها و رنگ ها همه از میان برمی خیزد.

هنگام طواف زن و مرد در کنار همند تا فرق جنسیت هم لحاظ نشود.

در این احساس یگانگی و از خود بیگانگی در هر دور که بغضی گلوگیرت نشود و هر
رکوع و سجودی که بی اشک بگذرد مغبونی؛ دریغ از ذکر گفتن آنجا که خود عین ذکر می
شوی.

نماز در حجر اسماعیل محشر است؛ سجده کنندگان زیر دست و پا را می بینی که بی
خبر از همه چیز شانه های شان می لرزد؛ مثل بچه گم شده ای که مادرش را یافته و
تازه بغضش ترکیده، بی اختیار با تمام تن می گرید و از هیجان و احساسات می خواهد
خفه شود.

دریغ که «الحالُ لا یدوم.» اگر درویش در حالی بماندی سرِ دست از دو عالم
برفشاندی توهّم یا تصوّر، هر چه می خواهند اسمش را بگذارند.

اگر این حالت اتصال به کل و فراتر رفتن از خود، در اینجا میلیونها بار تجربه
نشده بود، این همه سفارش «حجر اسماعیل» را نمی کردند، در اینجاست که: دیدار می
نمایی و پرهیز می کنی بازار خویش و آتشِ ما تیز می کنی این حالت برق گرفتگی را
حتی عوام هم همین جور تعبیر می کنند: «سیمش وصل شده بود.» دیدم: شفته ای در سعی
صفا و مروه، به آواز، غزل می خواند و می رفت.

شاید عارفانی که همه ساله به حج می آمدند دنبال همین حال بودند.

ممکن است بگویید: مگر خدا همه جا نیست؟ آری؛ اما مجموع شرایط چنین نتیجه می
دهد که در اینجا گِره بُغضت باز شود.

آن انقطاع مصنوعی وبریدن از خانمان و وطن و مال و جامه و حتی رفیق راه – که
بهتر است هنگام عبادت زود رهایش کنی – به طرف انقطاع راستین می کشد.

در این انقطاع که تعلیمش را داده اند حقیقت و مجاز، ظاهر و باطن، ماده و
معنا، جزء و کل، روح و جسم، مجمل و مفصل، مبهم و مبین، عجیب به هم آمیخته است:
چند گویی این و آن و جسم و جان جسم و جان و این و آن آمیخته چند گویی آن جهان و
این جهان این جهان و آن جهان آمیخته آن که کعبه را از نزدیک ندیده است نمی گویم
از دیدن شگفت ترین شگفتی ها، لیکن از دیدن یک شگفتی بسیار بزرگ محروم شده است.

در اینجاست که متوجه می شوی چرا ملاصدرا برای چندمین بار می خواسته است به
حج برود و آخر در طریق حج، وفات یافته است.

و این که بایزید به آن مرید گفت: «خرج حج را به من بده و هفت بار دور من
بگرد و برو که حجت مقبول است» باید دید که آن مرید چه کسی بوده و برای چه می
خواسته برود؟ و این که آن صوفی دیگر هیزم می برد گفتند کجا؟ گفت می خواهم این
خانه را آتش بزنم که مردم خدا را بپرستند.

باز هم معنایی فراتر از ظاهر گزافه آن دارد چه هم خلاف عُرف است هم خلاف شرع
و هم خلاف عقل.

مُراد او تأکید بر پرستش خداست و حج جز این چیزی نیست.

او با این عربده و ستیز می خواسته است حقیقتی را گوشزد کند.

این که کعبه «کهنه صنم خانه ای است» و این که یک وقت معبد زُحل بوده منافاتی
به آنچه گفتیم ندارد.

کعبه نخست خانه توحید بوده و به شرک آلوده شده و بالاخره به دست آخرین
فرستاده خدا از آلایشها پاک گردیده است.

پیغمبر غالب رسوم جاهلی را منسوخ کرد جز حج را که تصفیه فرمود.

چنان توحید محمدی پاک کننده بود که بعضی مسلمانان سعی بین «صفا و مروه» را
هم می خواستند به کناری نهند، آیه آمد: «انّ الصفا و المروه من شعائر اللَّه
فمن حجّ البیت أو اعتمر فلا جناح علیه أن یطّوّف بهما و من تطوّع خیراً فانّ
اللَّه شاکر علیم»

(۲۳۴) یعنی که طواف این دو بلا اشکال است و بهتر است صدقه ای هم بدهند.

باز بعضی مسلمانان می خواستند از داد و ستد در حج، خودداری کنند؛ آیه آمد:
«لیس علیکم جناح أن تبتغوا فضلاً من ربکم …»

(۲۳۵).

از ویژگی های دیگر حج محمدی این بود که امتیازات قریش را حذف کرد؛ آنان خود
را «احمسی» و تافته جدا بافته می انگاشتند، آیه: «أفیضوا من حیث أفاض الناس»

(۲۳۶) و آیه: «وأتُوا البیوت من أبوابها»

(۲۳۷) در ردّ این پندار، نازل گردید.

دیگر از خصوصیات حج محمدی، اعلام برائت از مشرکین است: «و أذان من اللَّه و
رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر انّ اللَّه بری ء من المشرکین و رسوله.»

(۲۳۸) و این تکاندنِ آخرین پندارهای شرک آمیز از مراسم حج و جدا کردن همه
حساب هاست.

(پاره ای از مستشرقان باقی ماندن مراسم حج را در دیانت توحیدی اسلام شگفت
آور پنداشته اند) برای اعلامِ برائت از مشرکان، مخصوصاً به این نیت، سوره توبه
را بار دیگر با تأمّل و توجه خواندم؛ (علاوه بر آن که در ختم قرآن خوانده بودم)
از باب حرف توی حرف این را هم بگویم که امسال برنامه برائت از مشرکان هم به شکل
تجمع آرام و سخنرانی در عرفات و هم به صورت تظاهرات و شعار دادن در اطراف
مسجدالحرام، در عصر روز دوازدهم که حجاج از منا به مکه برمی گردند، توسط شیعیان
لبنان و دیگران صورت پذیرفت.

تظاهرات عصر روز دوازدهم، چون قبلاً اعلام نشده بود با موفقیت بهتری تحقق
یافت چه این که پلیس خواست، خودش را جمع و جور کند، ظاهراً اذان مغرب شده بود و
صف نماز بسته و مقصد انجام یافته بود، از این رو نتوانستند کسی را دستگیر کنند.

بدین گونه در حج که جامع عبادات اسلامی است، جهاد هم تجلی می یابد.

قرآن نیز کسانی را که با دعوی «سقایت حجاج» و «عمارت مسجدالحرام» خیال برتری
فروختن دارند، فروتر از کسانی قرار داده که با ایمان به خدا و روز جزا «جهاد فی
سبیل اللَّه» هم می کنند.(۲۳۹) چند روزی تا حرکت به سوی عرفات فرصت بود.

ساعت یک بعد از ظهر به کوه «حرا» رفتیم شاید کلاً از سربالایی عاجز هستم.

من توان بالا رفتن را نداشتم بر دامنه کوه نشستم، دوستان رفتند در «غار حرا»
نماز خوانده و برگشتند بعضی بچه های کوچک و پیرزنها هم می رفتند.

بر خلاف دیگر مساجد، مسجد این محل، آب ندارد و خیلی کوچک است.

یک آگهی هم اول کوچه نصب کرده که لمس سنگها و بوسیدن سنگهای این کوه و نماز
خواندن در این کوه، جزء سنت نیست و بدعت است.

این سال، به خیال خود با مظاهر ضد توحید مبارزه می کنند در حالیکه دوست
داشتن پیغمبر – ص – و آنچه مربوط به اوست، عین توحید است.

و جدا کردن حبّ خدا از دوستی رسول، تصور غلطی است که در زمان پیغمبر – ص –
هم داشته اند.

اشتباه اینجاست که محبت رسول اللَّه و اهل بیت – علیهم السلام – را در عرض
محبت خدا فرض می کنند، حال آن که اینها در طول همان محبت خدا است.

«قل ان کنتم تحبون اللَّه فاتّبعونی یحببکم اللَّه.»

(۲۴۰) برای دیدن غار ثور هم خواستم بروم نشد.

تقریباً هر روز طوافی داشتیم و نماز در حجر اسماعیل.

شهر مکه مثل گذشته تاریخی اش همه مصنوعات و اشیای خوب عالم را در خود گرد
آورده است و عربهای مکه در گذشته کاسب و تاجر بودند، لیکن اکنون تن پرور شده
اند و فروشندگان پاکستانی و افغانی و هندی جایگزین آنان شده اند.

خیابان ها پر از مغازه های دلالی و بنگاه معاملاتی است.

کوه ها را می تراشند و جایش ساختمان های چند طبقه می سازند.

می گفتند: دولت، برای احداث ساختمان وام های دراز مدت می دهد.

هتل داری و … برای آنان راه درآمد خوبی است.

صاحب خانه ما عربی است عدنان نام.

وی سه زن دارد و درآمدش از اجاره دادن خانه خویش به زائران حج و عمره است.

ضمناً کارگاه جوشکاری صندلی فلزی هم دارد.

در اوقاتی که زائر نیست، هر طبقه، در اختیار یکی از زنان و بچه هایش است،
وقتی مسافر آمد، هر سه خانوار در قسمت انتهایی و مجزای ساختمان جمع می شوند.

یک نوکر افغانی متأهل و یک نوکر تایلندی هم داشت که توی گاراژ می خوابیدند.

دکانهای انباشته از مواد خوراکی با نام «بقّاله» و بنگاههای صرافی و مغازه
های فروش لوازم صوتی و نوار ویدئو و تلویزیون و سایر کالاهای مصرفی، خیابان های
اصلی – بویژه در منطقه مرکزی – را پوشانده است.

حاجی های آسیایی زرد پوست، امسال زیاد بودند و خوب خرید می کردند.

این یکی از مظاهر رفاه اقتصادی جدیدشان است و گویی منعی چندین ساله برداشته
شده که اینطور با شور و شدت و کثرت به حج می آیند.

خیلی هم معتقد و منضبط به نظر می آیند و مؤدب هم هستند.

از عصر روز هشتم آماده باش دادند.

نماز مغرب را خواندیم و شام خوردیم ولی تا ماشین حاضر شد و راه افتاد به نصف
شب کشید.

البته وقوف در عرفات قدرِ واجبش از ظهر روز نهم تا مغرب است، ولی حجاج
ایرانی و شیعه و بعضی دیگر، برای آن که فضیلت شب عرفه را درک کنند، زودتر می
روند.

به هر حال، با احرام به عرفات رفتیم و جاگیر شدیم.

روز نهم، تا پای بلندی «جبل الرحمه» رفتم.

می گویند در اینجا آدم و حوا یکدیگر را شناختند و توبه شان قبول شد.

روز عرفه دعای عرفه هم خوانده شد؛ خیلی با حال و پر معناست.

مراسم برائت به آرامی در این روز انجام گرفت؛ در حالی که روبروی «بعثه»
ماشین های پر از کماندو توقف کرده بود.

بعد از مغرب، از عرفات به سوی مشعر حرکت کردیم.

حرکت سنگین و گام به گام است، چون همه حجاج در این طریق هستند.

سنگ جمع کردن برای «رمی جمرات» در اینجا صورت می گیرد.

طبق فقه شیعه، سنگ ها باید بکر باشد.

زائران شیعی سنگ ها را از خاک در می آورند یا سنگ بزرگی را می شکنند و
حدوداً به اندازه فندق در می آورند.

«وقوف» در «مشعر»، بین طلوع سفیده صبح تا طلوع آفتاب از واجبات این مرحله
است.

شاید به قول عرفا: این وقوف اشاره ای به طی مراحل سلوک باشد.

در اینجا، اتفاق خنده داری افتاد، بعد از اذان اول، روحانی ما جلو ایستاد و
کنار خیابان نماز صبح خواندیم، نماز ما که تمام شد، اذان دوم را سر دادند.

یک افسر راهنمایی که قدم می زد و ظاهراً از این که ما کنار خیابان را اشغال
کرده بودیم، ناراحت بود، تَشَر زد که «لِمَ لا تصلّون؟» در حالی که ما نماز
خوانده بودیم، ولی تا آخر وقت (طلوع آفتاب) که ما بودیم، ندیدیم او نماز
بخواند.

این هم از نهی منکر بعضی مأموران سعودی.

نظیرش را در مدینه دیدم، حدود چهار بعد از ظهر از کنار «مرکز صحّی» سیّار
هلال احمر سعودی می گذشتیم، گفتیم برویم تو ببینیم با مریض ها چطور برخورد می
کنند؟ – البته ایرانی ها نیازی به «مرکز صحّی» سعودی ندارند، درمانگاه های
ایران، بیماران غیر ایرانی را هم می پذیرد.

– وقتی داخل شدیم و توی صف ایستادیم، وقتِ نماز عصر بود، مأمور اسم نویسی،
می گفت: «لِمَ لا تصلّون؟» حال این که خودش و رفقایش نشسته بودند نوشابه می
خوردند و بگو بخند داشتند و نماز نمی خواندند.

این که می گویند: وقت نماز خرید و فروش موقوف می شود، اغلب همین طور است،
ولی خلافش را هم دیدیم.

یا اکنون عادی شده یا از اول هم به آن قرصی که می گویند نبوده است.

به هر حال، باید پشت و روی سکّه را دید.

بعد از آفتاب، به سوی منا حرکت کردیم این شهرک، نزدیک مکه و به آن چسبیده
است و صحرای آن که محدوده معینی دارد، مانند عرفات، تمام ظرفیت پُر می شود.

و ظاهراً آمار حجاج همین دو میلیون است.

مگر این که ترتیبات دیگر مثل احداث ساختمان چند طبقه به جای چادر، اندیشیده
شود.

در گرما، به منا رسیدیم و در چادرها مستقر شدیم و پس از صرف صبحانه مختصری
جدای از گروه، برای سرعت در کار، سه نفری راه افتادیم.

به سرعت به طرف جمرات رفتیم، سیل جمعیت با اتومبیل ها که رفت و آمد می کرد و
گرما و بوی تعفّن شدید – که مُحرم نباید از آن اظهار کراهت کند – درآمیخته بود
و راه رفتن در حال تنه زدن و فشار و گرما با بی خوابی شب و کوفتگی عرفات چنان
مشکل بود که یکی از همراهان در چهار – پنج کیلومتری «جمرات» واماند.

او را کنار سقاخانه ای نشاندیم و رفیقِ دیگر که یازدهمین سفرش بود، قرار شد
نیابتاً به جای او «جمره عقبه» را سنگ بزند؛ بقیه راه را تندتر رفتیم.

رسیدیم به جمره عقبه – شیعه مرجّحاً باید از طبقه پایین برای سنگ زدن
استفاده کند – با آن که بار اوّلم بود، در ازدحام شدید کارم را به نیکی به جا
آوردم و شیطان را هفت بار مورد اصابت قرار دادم.

فقط امیدوارم که با نیشخند معنی داری به ریشم نخندیده باشد.

در آنجا یک ایرانی را دیدم که سنگ تمام کرده بود و کارش لنگ بود؛ می خواست
از زمین سنگ بردارد.

گفتم: اینها پوکه های خالی و عمل کرده است، به درد نمی خورد و از آن سنگ های
بکر «مشعر» به او تعارف کردم.

گفت: ای آقا، فرقش چیه؟ گفتم: تو در خانه ات هم می توانستی در دل خود شیطان
را سنگ بزنی، حال که اینجا آمده ای آنطور که گفته اند عمل کن.

قبول کرد و چند سنگ برداشت که خرجِ شیطان بزرگ کند.

برگشتیم و رفیق اول را از کنار سقاخانه برداشته راه افتادیم، ظهر بود که به
چادر رسیدیم، گرما زده و از پا درآمده.

خیلی دوست داشتم که به قربانگاه بروم و «ذبح عظیم» را ببینم، ولی در خود
توان ندیدم و عجله هم داشتم که زود از احرام بیرون بیایم، از این رو به اتفاق
چند تن، به مدیر کاروان وکالت دادیم تا برود و به جای تک تکِ ما قربانی با
شرایط فقه شیعه بخرد و به دست ذابح شیعی با شرایطِ درست ذبح کند.

این کار ساعتی بیش طول نکشید و ما بعد از صرف نهار (نان و هندوانه) وچای،
بعد از آن که یقین کردیم، قربانی ما ذبح شده است، سر تراشیدیم (حلق) و کلّه
شستیم، و از احرام خارج شدیم.

آنها که به دست خود قربانی می کردند، احساس ادای تکلیف بیشتری داشتند.

یکی از آنان گفت: چشم قربانی را سرمه کشیدم، آبش دادم، یک تکه نبات در دهانش
گذاشتم، بوسش کردم و به زمینش زدم و سرش را بریدم.

قیمت قربانی صبح سیصد و پنجاه ریال و ظهر سیصد ریال سعودی بود.

بعد از ظهر به دویست و پنجاه ریال و عصر به دویست و بیست ریال هم رسیده بود.

بعضی سالها عکس این جریان واقع می شود، یعنی عصر، رو به گرانی می رود.

پیشتر در مکه یک آگهی از سوی بانک اسلامی دیدم که قیمتِ دام را تعیین نموده
و پیشنهاد کرده بود پول قر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.