پاورپوینت کامل از فرودگاه مهرآباد تا مدینه ; ۱ – از مهرآباد تا جدّه در سال ۱۳۷۴ ه . ش. ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل از فرودگاه مهرآباد تا مدینه ; ۱ – از مهرآباد تا جدّه در سال ۱۳۷۴ ه . ش. ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از فرودگاه مهرآباد تا مدینه ; ۱ – از مهرآباد تا جدّه در سال ۱۳۷۴ ه . ش. ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل از فرودگاه مهرآباد تا مدینه ; ۱ – از مهرآباد تا جدّه در سال ۱۳۷۴ ه . ش. ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۶۸
این امید و آرزو را در سر می پروراندم – که به سان سالِ پیش از آن – توفیقِ
زیارتِ حرمینِ شریفین نصیبم گردد و بارقه هایی از چنان توفیقی را در خاطر خویش
احساس می نمودم؛ و از این که مبادا از زیارت بیت اللَّه الحرام و بارگاه رسول
اللَّه – ص – و ائمه بقیع – علیهم السلام – محروم بمانم، سخت اندیشناک و افسرده
خاطر و نگران بودم، تا این که یکی از سروران بسیار عزیز و گرانقدر – که خدایش
همواره در سایه مراحم خویش معززشان داراد – با این بنده تلفنی تماس برقرار کرده
و یادآور شدند: عکسِ خود و شناسنامه و رونوشت آن را ارسال دارید.
تا این که عنایات الهی شاملِ حالِ این بنده اش گشت که واقعاً خود را سزای آن
نمی دید، هر چند این آرزو هر ساله ذهنم را به خود مشغول می سازد؛ ولی بدون
مجامله معترفم، مرا چنان لیاقتی نیست که از نزدیک و در کنار کعبه با دلی پالایش
ناشده از آلایشهای دنیاوی، با خدای متعال به راز و نیاز بنشینم؛ اما به حکمِ
رحمانیتِ خدای غفار و بخشایش گر، چنان شد که مرا در کنار دیگران – که پاکانی
سزاوار و شایستگانی برای چنان دیدار هستند – حظّ و بهره ای باشد.
لذا از رهگذرِ این عنایت، در این بنده که نگران و فسرده خاطر بودم، بسی
شادمان گشتم، آنچنانکه گویا جان دوباره ای گرفتم، و برای این که به کارهایی که
در تهران در موسم حج به عهده داشتم سامان دهم، دست اندر کارِ تنظیمِ آنها شده و
با نشاط و تحرکی درخور، در صددِ تدارکِ بخشِ عمده ای از آنها برآمدم، و بالاخره
طی یکی دو هفته در تهران – که نویدِ این سفرِ فرخنده سامعه روح و جانم را می
نواخت – به رتق و فتق بسیاری از امور یاد شده تا حدودی توفیق یافتم.
سرانجام میقات و موعدِ سفر فرا رسید، و روز چهارشنبه ۳۰/۲/۱۳۷۴ ه . ش.
همراه اهل و عیال – که در مقامِ ادای وظیفه بدرقه مسافرشان برآمده بودند –
راهی فرودگاه مهرآباد شدیم و بر محوطه وسیعی درآمدیم که جمعیتِ راهیانِ حج و
مشایعانِ آنها در این محوطه موج می زد، و ما در عرصاتِ «عرفات»، راه گم کرده ای
را می ماندیم که از پی یافتن راه، آشنایی آگاه و آشنا می کاوید؛ امّا کسی را در
میان این جمعِ مواج دیدار نکردیم که ما را به کاروانی که بدان وابسته بودیم
رهنمون گردد.
بانگِ اذانِ مغرب، ما را هشداری بود که راه آشنایی آگاهتر و آشناتر و مهربان
تر از حضرت باری (تعالی) نیست، بهتر است بی درنگ – بدون نیازی به جستجوی ماسوی
اللَّه – اقامه نماز را در پیش گیریم.
وضو و دست نماز به سهولت انجام گرفت و در سوی نمازخانه ای روی آوردیم که در
جلوی محوطه فرودگاه، زیر چادری بس گسترده و فرازنده تمهید شده بود، پس از اقامه
نمازِ مغرب و عشاء، شماری زیاد از دوستانِ دیر آشنایی را زیارت کردیم، و این
دیدار را از برکات اقامه نماز برمی شمردیم و احساس آرامشی به ما دست داد که نه
تنها از سراسیمگی رهیدیم؛ بلکه خدای را سپاس گفتیم که ما را از مجرای مسجد و
نماز گزاردن در آن، راهِ موردِ نظر را به ما نمود و به همرهانی مأنوس و مألوف
دست یافتیم.
توقف ما در این محوطه – پس از اقامه نماز – چندان زیاد به طول نیانجامید که
راهیِ سالن فرودگاه شدیم، در سالن فرودگاه، که در کنارِ دوستان دیگر در انتظار
پرواز هواپیما به سر می بردیم، اطلاع یافتیم رئیس محترم دانشگاه تهران نیز برای
اولین بار عازم حج می باشند؛ انتظار ما برای زیارت ایشان به سر آمد و در سالن
حضور به هم رساندند، و در عین خوشحالی – چون نخستین بار عازم چنین سفر مقدسی
بودند – احساس نگرانی می نمودند، به ایشان عرض کردم در عمل، همراهِ حجاجِ دیگر
راه و رسم اجرای این مراسم را هر مسافری می آموزد، و چندان دشوار نیست.
ساعت پرواز فرا رسید، در معیتِ رئیس محترم دانشگاه تهران بر طبقه زَبَرینِ
هواپیما زاویه ای را برگزیدیم، و ایشان از این که این سفر مقدس نصیبشان گشته
بود در عین خوشحالی از احساس نگرانی نمی رهیدند، نگران از این که نتوانند – با
توجه به عدم سابقه چنین سفری – در ادای حقِ وظیفه و انجام مراسم حج آنگونه که
شایسته است توفیق یابند.
از این که اخلاص و صداقت و پاکدلی و حسنِ نیت را در وجود ایشان احساس می
کردم غبطتی به من دست می داد.
در کنار ایشان با گفتگوهایی که میان ما راجع به حج و مسائلِ دیگر مبادله می
شد، علاوه بر این که محظوظ بودم، طولِ مسافت را چندان احساس نکردیم و سرانجام
حدود ساعت سه و چهل و پنج دقیقه پس از نیمه شب در جده فرود آمدیم.
امسال نیز همچون سالِ پارینه، حجاج ایرانی در قرنطینه عربستان در به در و
صندلی به صندلی بودند و حدود چهار تا پنج ساعت این جا به جایی و در به دریِ
زوارِ ایرانی را رمق می گرفت.
پس از پشت سر نهادنِ خوانهایی چند از خوانهای قرنطینه، تازه نوبت به بازدید
بدنی می رسید، همه محتوای جیب و بغل را – بی استثنا – بیرون می کشیدند و حتی
کفشها را به خمیدن و شکنجه دادن وا می داشتند.
نوبت ژرف نگری مفتشان به این بنده رسید و همه آن دشواریهایی که در تفتیش بر
سر دیگران آمد مرا نیز نشانه رفت.
بازرسی بدنی آغاز شد و ناگزیر تمام وجودم را در اختیار این مفتش سپردم تا
آنجا که همه محتوای جیبها و بغلها – که عبارت از جا نماز و مهری کوچک و سبحه و
تقویم بغلی و خِرت و پِرتهای دیگر بود – بر سر بساطی که در کنار داشت ریخت، و
حتی عمامه ام را از یمین و شمال چنان چلاند که امام و خلفِ عمامه ام متورم شد.
مفتش یاد شده، چند لایه قرص مسکّنِ «رانی تیدین» را – که برای ناراحتی معده
ام همراه داشتم – از من گرفت، و هر چند که مکرر متذکر می شدم این قرصها داروی
مسکّنِ دردِ معده و معالجِ آن است به گوشش فرو نمی رفت، و حتی مرا به خاطر حمل
چند لایه «رانی تیدین» تحت الحفظ! به فضای دیگری برد که چمدانها را بازرسی می
کردند؛ در آنجا طبیبی را فرا خواند و قرصها (علائم جرم) را به او نشان داد و
نیز مرا که حامل آن بودم.
طبیبِ یاد شده به این مفتش پرخاش کرد و به او گفت: چرا مردم را آزار می
کنید؟ قرصها را به او برگردان و رهایش کن.
در این گیر و دار که بیش از یک ربعِ ساعت به طول انجامید دوستانمان هاج و
واج ماندند که این کار چه معنایی دارد؟! سرانجام نوبت بازرسی ساک و چمدان
فرارسید، هر چند مختصر چیزی که در آن وجود داشت مقداری را بیرون ریخت و مقداری
دیگر را در درونِ آنها زیر و رو کرد، وملبوساتی که عبارت از جامه احرام و چند
تا پیراهن کوتاه و بلند و بیژاما بود به درون ساک و چمدان باز گرداند؛ اما ی که
در درون حوله های احرام بود بر آن مروری عاجلانه داشت و آنها را نیز همراه بقیه
محتوای چمدان، راهیِ درونِ آن ساخت؛ و ترتیبِ این پراکنده ها را به خودم واگذار
کرد، و من نیز سامانی نه در خور به آنها دادم.
که نوبت به خوان پایانی رسید.
پیرمردی ستاده بر پا در کنار دروازه خروجی، ماژیکی در دست داشت که نخست شبه
تمبری بر روی ساک و چمدان می چسبانید و بر روی تمبرها علامت «ضربدری» (*) ناخوش
آیند و درهم و برهم رسم می کرد؛ اما نه به صورتی که من ترسیم کردم! ساک و چمدان
در میان ساکها و چمدانهای انبوهی به ارابه سپرده شد و خود به سوی فضای زیر چادر
راه می سپردم و هوای شرجیِ ۲۶ درجه سانتیگرادِ محیطِ بازِ زیر چادرها را
استنشاق نموده و سرانجام به محلِ استقرارِ کاروان رسیده و اندکی بیاسودم.
از وقتی که بر قرنطینه درآمدیم تا لحظه ای که در فضایی باز سر برون آوردیم،
قریب به پنج ساعت در سالنها و کیوسکهای متعدّد شکنجه شدیم.
مدتی کوتاه زیر چادرهای جدّه نشستم و با همسفران گفتگوهایی کوتاه را پشت سر
نهاده از جای برخاستم و به تنهایی به گشت و گذار روی آوردم.
در مسیرهایی که زیر چادرها درمی نوردیدم، علاوه بر دیدار حاجیان از ملیتهای
مختلف، دکه هایی را سان می دیدم که به سان سالهای پیش در جای جایِ زیر چادر
تمهید کرده بودند و نوشته و کتابچه هایی را – رایگانه! – برای هدایت زوار
ایرانی و غیر ایرانی – که راه را در برابر توسنیِ هوسِ استعمارگران به تدریج
گرفتا و تنگنا می سازند – به آنان هدیه! می کردند.
نگران رئیس محترم دانشگاه نیز بودم که سرانجام ایشان را یافتم و بعد از آن،
با یکدیگر در معیت عزیزی دیگر، گشتی دگر را در پیش گرفتیم و به دکه های متعددی
سرکشیدیم که در این دکه ها چنانکه اشارت خواهیم داشت، دفاتر و کتب و نوشته هایی
به زبانهای عربی و فارسی و اردو و انگلیسی و فرانسوی و شاید به زبان یا زبانهای
دیگر – با کاغذ و چاپی مرغوب و محتوایی که مطالبی غیر مطبوع و نامرغوب بدانها
راه یافته بود – را در اختیار حجاج از ملیتهای مختلف قرار می دادند و ما نیز
پاره ای از آنها را از دکه داران ستاندیم تا ببینیم دنیای تبلیغ با چه کیفیت در
تلاش است، تبلیغی که بار تقلید و تبعیت از اربابانی شناخته شده را به دوش می
کشد.
نوشته ها و دفترچه ها و کتیّب هایی که دکّه بانان رایگان به ما سپردند بدین
شرح بوده است: کتابی با عنوان «در خدمت مهمانان خدای بزرگ» که از سوی وزارت
اطلاعات (قسمت اطلاعات بخش داخلی) به زبان فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسوی و
اردو منتشر شده بود.
کتاب فارسی «در خدمت مهمانان خدای بزرگ) به فارسی افغانی و مصور چاپ شده که
در بسیار از موارد آن، تعابیر مضحک و یا حاوی مسائل تبلیغاتی مربوط به خدمات و
مطالبی بر خلاف واقع دیده می شود.
کتابچه بغلی در ۵۵+۸ صفحه، تحت عنوان «دلیل الحاج و المعتمر و زائر مسجد
الرسول – ص – باللغه الفارسیه» را دریافت کردیم که در صفحه دومِ آن، این عنوان
عربی را به فارسی چنین آورده است «راهنمای حج و عمره و زیارت مسجد نبوی [به جای
حاج و معتمر و زائر] به زبان فارسی، ترجمه عبدالرحیم عبدالحق».
در صفحه ۱۰ این دفترچه که به خط نستعلیق (فارسی) چاپ شده است می بینیم: «…
هر کس معتقد باشد دستور و فرمان دیگران از دستور و فرمانهای پیغمبر – ص – بهتر
و کامل تر است و یا قضاوت دیگری بهتر از قضاوت و حکمِ پیغمبر – ص – است؛ مانند
کسانی که نظام و دستورهای طاغوتی را بر حکم و نظامِ آن سرورِ دو عالم – ص –
ترجیح می دهند، اینها هم مرتکب کفر می شوند.» البته به استثنای دستور کسانی که
از بیخ و بُن راه را برای هر گونه فتوایی که همه بهتر می دانیم باز می کنند و
مردمی را که برای مبارزه با طواغیتِ جن و انس به حرمین پناه آورده اند از فریاد
«مرگ بر آمریکا و اسرائیل» بازمی دارند، و فرمان سرورِ دو عالم – ص – را تابع
فرمان سرور خود در عالم؛ یعنی آمریکای جهانخوار قرار داده و از دستور این
استدمار مدار، نه تنها در جهت تحت الشعاع قرار دادنِ فرمان خدا و رسول؛ بلکه در
بی اعتنایی و محو آن، اطاعت می کنند و مرتکب طاعتی می گردند که کفه ثوابِ اعمال
دیگرشان؟! را سنگین تر می سازد! در صفحه ۳۰ تا ۳۳ آداب زیارت حضرت رسول – ص – و
قبر ابی بکر و عمر و مدفونین در قبرستان بقیع و عثمان، و شهدای اُحد – که رضوان
خدا بر این شهیدان – و حضرت حمزه سیدالشهدا – علیه السلام – و زیارتِ اماکنِ
دیگر نسبتاً با تفصیل آمده است.
اما به هنگام زیارتِ حضراتِ معصومین – علیهم السلام – نیروی انتظامی، با
خشونتی که انسان از آن شرم و آزرم دارد با مردم رفتار می کنند و بوسیدن ضریح و
یا تربتِ پاک آنها را شرک می دانند، آیا اینان همدگر را بهنگام دیدار و یا
تودیع نمی بوسند؟! آیا بر چهره کودکانِ خود بوسه نثار نمی کنند؟! در صفحه ۳۷
همین دفترچه، پس از عنوان «اشتباهاتی که بعضی از حاجیان مرتکبِ آن می شوند» در
مورد «اشتباهاتی که در سعی پیش می آید»، آمده است: «دویدن در سعی در میان صفا و
مروه – در تمام شوط – مسنون اینست که فقط در میان دو نشانِ سبز بدَوَدْ، و در
باقی شوط آهسته برود.» هروله را دویدن معنا کرده و گفته است: «سعی جز در میان
دو نشان سبز باید آهسته انجام گیرد» آیا مفهومِ لغویِ «سعی» را علمای عرب زبان
نمی فهمند که عبارت از شتاب گرفتن در راه رفتن است و هروله هم به معنای دویدن
نیست، سعی، راه رفتنی است که حد وسط میان «عَدْو = دویدن) و «مشی = راه رفتنِ
عادی» است که باید آهسته انجام نگیرد.
و ساعی سلانه سلانه قدم برندارد.
دیدید که علمای عرب رخصت نمی دهند راه پیمودن میان صفا و مروه با سعی و کوشش
و سرعت مناسبِ مفهومِ سعی انجام گیرد.
این تذکرات از آنِ عبدالعزیز بن عبداللَّه بن باز، رئیس کل ادارات بحوث
علمیه و افتا و ارشاد اسلامی است که سعی را بدانسان گزارش کرده اند! کتاب دیگری
است به زبان عربی که ۸۳ صفحه دارد و تعدادی تصویر در آن دیده می شود.
عنوان این کتاب «دلیل الحاج فی خدمته ضیوف الرحمن» است.
در صفحه ۲۷ و ۲۸ این کتاب تحت عنوان «تنبیهات علی أخطاء یرتکبها بعض الحجاج
فی أعمال الحج» مطلبی آمده که خلاصه ترجمه آن این است: «این (أخطاء) اشتباهات
گاهی به عقیده و احیاناً به احکامِ عملیِ حج مربوط است؛ اما آنچه به عقیده
مربوط است این است که پاره ای از حجاج، چه در مکه و یا مدینه، به سوی مقبره ها
راه می سپارند تا به اموات متوسل و به قبور آنها متبرک گردند و یا از رهگذر
مقام آبرومند آنها درخواست خویش را با خدا در میان گذارند، و امثال آنها از
اعمال شرک آلود یا بدعت گونه که مخالف با سنت رسول خدا – ص – در زیارتِ قبور
است … باید زیارت قبور، نیازی به سفر نداشته باشد! و فقط مردها می توانند
قبور را زیارت کنند و بر زنان زیارت قبور جایز نیست، و پیامبر اکرم – ص – زنانی
را که به زیارت قبور می روند، لعنت کرده است! بعضی از حجاج خود را به رنج
واداشته و وقت و فرصت و مال خود را در جهت زیارتگاههایی در مکه و مدینه تلف و
ضایع می سازند! در مکه، به غار «حراء» یا غار «ثور» و یا جز آندو می روند که
زیارت و دیدار آنها مشروع نیست.
در مدینه، به مساجد سبعه، مسجد القبلتین و اماکنِ دیگر برای نماز و دعای در
آنها و تبرک به آنها روی می آورند.
در حالیکه زیارت و دیدارِ اینگونه اماکن در مکه و مدینه و تعبّد در آنها از
بدعتهایی است که در دین اسلام احداث شده! مسجدی جز مسجدهای سه گانه (یعنی
مسجدالحرام، و مسجدالرسول – ص – و مسجد اقصی ) و نیز مسجد قبا در زمین وجود
ندارد که بتوان برای نماز گزاردن، آهنگِ آن نمود.» ملاحظه می کنید که عالمانِ
پیرو مکتب «ابن تیمیه» چقدر گرفتار هفواتی هستند که نمی توان از آنها صرف نظر
کرد: زیارت قبور بزرگان را شرک و بدعت می انگارند! آیا زائرانِ قبورِ اعاظمِ
دین بر این عقیده اند که به خاک خفتگانِ در آنها، خدایان هستند؟! کدام زائری را
می توانند سراغ کنند که به پرستشِ اصحابِ قبور روی آورده و یا روی آورد.
زائرانِ شیعه یا در مقام استغفار برای اصحاب قبور برمی آیند و برای آنها
فاتحه می خوانند، و یا با خواندنِ زیارت نامه هایی، خلق و خوی والا و مقامات
ارجمند روحی و معنوی و فداکاریهای اصحابِ این قبور را یاد می کنند و با ذکر
اسوه حسنه آنان با اتّعاظ و پندآموزی توفیق می یابند.
هرگز هیچ زائر مسلمانی با توسل به اصحابِ قبورِ بزرگانِ دین، کمترین تأثیری
از سوی آنان برای برآورده شدن حاجاتشان برای آنان قائل نیستند، فقط چون خویشتن
را قابل عرضه درخواستِ خود با خداوند احساس نمی کنند، از ارواح مقدسه آنان
استمداد می جویند که درخواست آنان را با خداوند متعال در میان نهاده تا به خاطر
قربی که در پیشگاه الهی دارند حضرت باری تعالی به خواسته های دنیوی و یا اُخروی
آنها پاسخ مثبت دهد.
آیا چنین کاری شرک و بدعت است؟! مگر این علما و توده مردم عربستان از زعمای
مملکت خود برای انجام و تحققِ امور خویش درخواست نمی کنند و از آنها استمداد
نمی نمایند، حتی مردم عادی درخواستهای خود را با یکدیگر در میان می گذارند.
اینان معتقدند انسان اگر تکان بخورد شرک است، راه برود شرک است، کودک یا
دوست خود را ببوسد شرک است، اگر بر سر خریداریِ متاعی چانه بزند شرک است، کم کم
تا جایی پیش می روند که اگر کسی نفس بکشد شرک و بدعت است؛ اما هر شرکی را که
مرتکب می شوند توحید است؛ بوسه زدن به بازوی زعما و توسل به آنها و تبرک از
آنها و درخواست از آنها – که بی وقفه با این کارها در ملاقاتها سر و کار دارند
– عین توحید است! اینان در دفترچه راهنمای حج و عمره … صفحه ۳۱ از زبان جناب
بِن باز، در «طریقه زیارت مسجد پیغمبر – ص – و مسلم – چنین نوشته اند: «بعد از
خواندِ تحیهالمسجد، به طرف قبر پیغمبر – ص – بروید و رو به روی قبر توقف کنید
[حتماً طبق نظر آنها رویا رویی با قبر شرک است!] و با ادب و احترام با صدای
پَست! این چنین سلام عرض کنید: «السلام علیک أیها النبی و رحمه اللَّه و
برکاته.» و بر آن درود فرستید و اگر بگویید: «اللهم آیه الوسیله … و ابعثه
المقام المحمود الذی وعدته، اللهم أجزِه عن أمته أفضل الجزاء» اشکالی ندارد.»
مگر با تَفَوُّه و خواندنِ این زیارت نامه جز این که آن حضرت را وسیله قرار می
دهند، و مقام محمودِ شفاعت آن جناب را درخواست می کنند، چیز دیگری را مطرح می
سازند؟ چرا در اینجا توسل به قبر آن حضرت شرک نیست و اشکالی ندارد؛ اما در کتاب
های دیگر سراسیمه گشته و توسل و تبرک از مقام و پایگاه ارجمندِ آن حضرت و
حضراتِ بلندپایه و ستوده مقام را شرک و بدعت برمی شمارند.
در کتاب «دلیل الحاج» صفحه ۳۳ درباره اشتباهات حجاج مطلبی نوشته که خلاصه
فارسی آن این است: «از جمله خطاهای حجاج این است که زیارت «مسجدالرسول» را
زیارت حضرت رسول یا زیارتِ قبرِ حضرت رسول – ص – برمی شمارند، در حالی که این
نامگذاریِ اشتباهی است که احیاناً با اشتباهی در اعتقاد توأم است؛ زیرا اصلِ
زیارتی که شخص به خاطرِ آن راهِ سفر را در پیش می گیرد مسجدالرسول – ص – می
باشد که هدفِ او نماز گزاردنِ در آن است، و زیارتِ قبرِ رسول اللَّه – ص – و
زیارت قبور صحابه و قبور شهدا، تابعِ زیارتِ مسجد است نه این که زیارتِ این
قبور، هدفِ اصلیِ سفرِ حجاج را تشکیل دهد؛ زیرا نبی اکرم – ص – از سفری که هدف
آن عبادت در مکانی (جز مساجد سه گانه) باشد نهی کرده است، پس نباید به خاطر
زیارتِ قبورِ انبیا و اولیا و یا به خاطر نماز گزاردنِ در هیچ مسجدی (جز مساجد
سه گانه) هیچ سفری را در پیش گیرد.» آنگاه نویسنده می گوید: «احادیثی که درباره
تشویق حجاج بر زیارت قبر رسول – ص – وارد شده، هیچیک از آنها قابلِ احتجاج و
استناد نمی باشند؛ زیرا بخشی از آنها موضوع و مجعول و بخشی دیگر به منتهای ضعف
دچارند!» به راستی باید به هنرنمایی این فقیهان! با این فتواهای سنجیده و حساب
شده! آفرین گفت؛ چرا که زیارتِ حضرت رسول – ص – را تابع زیارت مسجد خاطر نشان
می سازند، مسجدی که همزمان با حیات آن حضرت ساخته شده و از میان رفته، لیکن
جسدِ آن حضرت که به زعم آنان به خاک دگرگون گشته و هنوز حداقل تربتش باقی است.
آنچه بر جای مانده زیارتِ آن، تابع ستونهای چوبی و سقف لیفه خرمایی است که
از میان رفته است.
مطالعه کننده محترم! در عبارتی که ترجمه آن را آوردیم و امانت را در
برگرداندن آن به زبان فارسی رعایت نمودیم، اندکی درنگ و دقت کنید، آیا جز این
سخنی که ما یاد کردیم به نتیجه دیگری می تواند بارور گردد؟ مردم به خاطر حضرت
رسول – ص – به این مسجد می روند، و چون آن حضرت در این مساجدِ مورد نظرشان نماز
اقامه کردند، به این مساجد روی می آورند؛ پس زیارتِ این مساجد، تابعِ خودِ حضرت
است نه عکس آن.
ولی چون اینان واژگونه و معکوس فتوا می دهند درباره آن حضرت و مسجدالنبی – ص
– و مساجدِ دیگر واژگونه و معکوس اظهار نظر می کنند.
کتاب مذکور به زبان فارسی نیز چاپ شده است.
کتابها و کتابچه ها و بروشورهای تبلیغاتی متعددی را از این دکه ها و یا
احیاناً از «تریلرها» دریافت کردیم که عجالتاً به یاد کردنِ نام آنها، و کوتاه
سخنی درباره محتوایشان بسنده می کنیم و به مناسبت، پاره ای از مطالب آنها را در
مقالی دیگر بازگو می سازیم.
این نوشته ها عبارت بودند از: کتاب التوحید، باللغه الفارسیه؛ محمد بن عبد
الوهاب، از نشریات «وزاره الشؤون الإسلامیه و الأوقاف و الدعوه و الإرشاد» که
به زبانِ فارسیِ افغانی در ۳۰۳ صفحه – بدون تاریخ – طبع و منتشر شده و مجموعاً
تا جایی پیش می رود که اصل حیات و زندگانی و تنفس کردن را باید شر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 