پاورپوینت کامل با یاران پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ در مدینه; محمد بن مسلمه ۵۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل با یاران پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ در مدینه; محمد بن مسلمه ۵۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل با یاران پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ در مدینه; محمد بن مسلمه ۵۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل با یاران پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ در مدینه; محمد بن مسلمه ۵۰ اسلاید در PowerPoint :

۷۹

قال رسول الله ـ ص : «مَنْ سبَّ نبیّاً قُتِلَ»

«احکام اهل الذمه، ج۲، ص۸۷۰»

محمّد بن مَسلَمَه(۱)

در جنگ بدر مسلمانان به پیروزی بزرگی دست یافتند و کفار متحمل زیانهای بسیار شدند و
شکست سختی خوردند تا آنجا که تعداد هفتاد نفر از بزرگان و اشراف آنها کشته شد و
هفتاد نفر به اسارت درآمد.

خبر پیروزی مسلمانان به وسیله «زید بن حارثه»(۲) به مدینه رسید، شهر مدینه یکپارچه
شور و شادی شد.

اسیران را با دستهای بسته، در اوج ذلت وارد مدینه کردند.

با دیدن اُسرا و وضع خفّت بار آنان، وحشت و هراس شدیدی در دل منافقان، مشرکان و
یهود افتاد.

«کعب بن اشرف»(۳) یهودی زادهای که همواره در دشمنی با اسلام میکوشید وبه آزار و
اذیت پیامبر و یارانش میپرداخت و در اشعار خود به آنان اهانت میکرد. بادیدن اُسرا
بسیار برآشفت و رو به یاران خود کرد و گفت: خاک بر سرتان، امروز دل زمین برای شما
از روی آن سزاوارتر است; اینها اشراف و بزرگان مردمند که یا کشته شده و یا اسیر
گشتهاند، دیگر چه چیزی برای شما باقی مانده است؟!

آنان پاسخ دادند: دشمنی با پیامبر، تا زندهایم!

کعب گفت: شما چه هستید؟! او همه قریش را لگدمال کرده و این بلا را به سرشان آورده
است! باید چارهای اندیشید.

من به مکه میروم تا در میان قریش، هم برکشتههای آنها بگریم و هم آنان را ترغیب کنم
که برای جنگ با پیامبر آماده شوند تا خودم هم در رکابشان بجنگم.

کعب به مکه رفت و در خانه یکی از مشرکان به نام «مطلب بن ابی وداعه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱ ـ «محمد بن مسلمه» از انصار و از افراد قبیله
«اوس» بود. در جنگ بدر و اُحد و دیگر جنگهای پیامبر شرکت جست، به جز جنگ تبوک، که
پیامبر به هنگام رفتن به جنگ تبوک، او را جای خود در مدینه گذاشت. محمد بن مسلمه در
مدینه میزیست و همانجا از دنیا رفت. (اسد الغابه، ج۵، ص۱۱۲، چاپ دار الشعب).

۲ ـ «زید بن حارثه» یا پسر خوانده پیامبر، از اصحابی بود که از کودکی در خانه
پیامبر رشد کرد و از اولین کسانی بود که پس از حضرت علی ـ ع ـ و حضرت خدیجه، همسر
پیامبر، اسلام آورد. او در سال هشتم هجری با سپاه اسلام برای جنگ موته به شام رفت و
در آن جنگ شهید شد. (اسد الغابه، ج۲، ص۲۸۱).

۳ ـ پدر «کعب بن اشرف» از اعراب قبیله طی بود. او در دوران جاهلیت قتلی مرتکب شد و
به دنبال آن به مدینه آمد و بایهود بنی نضیر هم پیمان شد. و از بین آنان همسری
برگزید، حاصل این ازدواج کعب بود. او فردی بلندقد، قوی و زیبا بود که شعر خوب
میسرود. کعب دارای ثروت زیادی بود، که هم به علمای یهود و هم به کفار برای جنگ با
مسلمانان کمک میکرد. (فتح الباری، ج۳، ص۲۶۹، و سیره حلبیه، ج۳، ص۱۴۶).سهمی» رحل اقامت گزید.

خبر شکست لشکر قریش و کشته شدن سرانشان، شهر مکه را در بُهت، حیرت و ماتم فرو برده
بود. در همه خانهها فریاد ناله و شیون بپابود.

کعب با آنان اظهار همدردی کرد و خود را در سوگ کفار شریک دانست. او با سرودن اشعار
تحریک آمیز، آنان را برای جنگ با پیامبر آماده میکرد.

اشعار کعب دست به دست و دهان به دهان میگشت.

وقتی اشعار اهانت آمیز کعب به گوش «حسّان بن ثابت»(۱) شاعر بزرگ صدر اسلام رسید، او
با سرودن اشعار حماسی، جواب دندان شکنی به کعب داد.

آوازه اشعار حسّان به مکه رسید. همسر ابی وداعه سَهمی با شنیدن اشعار حسّان، اثاث
کعب را از خانه بیرون ریخت و رو به شوهرش کرد و گفت:

ما را چه با این یهودی؟!

آیا نمیبینی حسّان با ما چه کرده؟

کعب چارهای ندید جز این که جایش را عوض کند.

تغییر مکان کعب را، پیامبر به حسّان خبر میداد و او اشعار تازهای میسرود.

سرانجام کعب پس از تحریک کفّار و برانگیختن آنان برای جنگ با پیامبر، به مدینه
بازگشت.

خبر بازگشت کعب به پیامبر رسید.

آن حضرت دست به دعا برداشت که: «خداوندا! ما را از شرّ کعب راحت کن، او به مقدسات
ما اهانت میکند.»

کعب با کمال وقاحت و بیشرمی پا را از این هم فراتر گذاشت; و از آن پس در اشعار خود،
نام زنان عفیف مسلمانان را میآورد و به آنان اهانت میکرد!

رسول خدا چارهای جز این ندید که کار او را یکسره کند. از این رو به اصحاب فرمود:

چه کسی آمادگی دارد ما را از شرّ کعب راحت کند؟ او دشمنیِ خود را علنی کرده، با
مخالفان ما همکاری میکند و کفار را برای جنگ با ما میشوراند; خداوند به وسیله
جبرئیل مرا از کارهای او باخبر ساخته.

دراینهنگامبودکه«محمدبنمَسْلَمه» بر خاست و رو به رسول خدا ـ ص ـ گفت: ای
پیامبرخدا، من او را خواهم کشت. و از آن حضرت اجازه خواست تا برای این کار تدبیری
بیندیشد.

دو ـ سه روزی از این ماجرا گذشت. محمّد بن مسلمه، که پیوسته در فکر انجام این مهم
بود، نه چیزی میخورد و نه چیزی میآشامید. تا این که خبر به گوش پیامبر رسید.

پیامبر او را خواست و خطاب به وی فرمود: شنیدهام چیزی نمیخوری؟

محمّد بن مسلمه پاسخ داد: ای رسول گرامی خدا، به شما قولی دادهام و نمیدانم آیا
میتوانم به آن وفا کنم و از عهدهاش بر آیم یا نه؟

پیامبر فرمود: تو تلاش خود را به کارگیر، و در این باره با «سعد بن مُعاذ»(۲) هم
مشورت کن.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱ ـ «حسّان بن ثابت» فردی ادیب و شاعر و از
اصحاب پیامبر بود، او شصت سال از عمر خود را در جاهلیت، و شصت سال در اسلام گذراند.
وی همواره در اشعار خود از پیامبر و دین اسلام دفاع میکرد، حسّان اولین کسی بود که
در واقعه تاریخی غدیر خم، پس از معرفی حضرت علی ـ ع ـ از جانب پیامبر ـ ص ـ به
عنوان خلیفه مسلمین، اشعاری سرود و این جانشینی را تبریک گفت. نگاه کنید به:
«المناقب» تألیف: حافظ موفق بن احمد الحنفی، معروف به اخطب الخوارزم، متوفای: ۵۶۸
ص۸۰ و«تذکره خواص الامه» تألیف: سبط ابن جوزی متوفای: ۶۵۴، ص۲۰

۲ ـ «سعد بن معاذ» از انصار و رئیس قبیله اوس بود، هنگامی که پیامبر، مصعب بن عمیر
را برای تبلیغ اسلام به مدینه فرستاد، سعد به دست او مسلمان شد. او به افراد
قبیلهاش گفت: بر من حرام باد حرف زدن با شما تا این که اسلام اختیار کنید، از آن پس
همه مسلمان شدند. سعد بن معاذ در جنگهای بدر و احد و خندق شرکت داشت. «اسد الغابه»
ج۲، ص۳۷۳

محمد بن مسلمه ماجرا را با سعد در میان گذاشت، برای این کار، گروهی پنج نفره از
قبیله اوس تشکیل دادند. در این گروه «ابونائله»(۱) برادر رضاعی کعب که او هم ادیب و
شاعر بود، شرکت داشت.

گروه، تصمیم خود را گرفتند، ابتدا ابونائله را برای جلب اطمینان کعب، نزد او روانه
کردند.

ابونائله شبانه برخانه کعب، که در قلعهای بیرون از شهر مدینه بود، وارد شد، کعب با
جمعی از دوستانش شب نشینی داشت; او با دیدن ابونائله یکّه خورد و احساس کرد توطئهای
در کار باشد.

با تعجب پرسید: چه عجب به دیدار ما آمدهای؟!

ابو نائله گفت: برای ما حاجتی پیش آمده که از دست تو برآورده میشود. کعب که رنگ خود
را باخته بود، به او گفت: نزدیک بیا ببینم چه میگویی. ابو نائله نزدیک شد، آنها
قدری با هم صحبت کردند.

ابونائله به یاد گذشته اشعاری خواند و ترس کعب کم کم فروریخت. ابونائله برای ایجاد
اطمینان بیشتر، باز به خواندن شعر ادامه داد، کعب چند بار از او، در مورد حاجت و
نیازش پرسید، اما ابونائله از سخن گفتن در این باره خودداری کرد.

کعب پرسید: نکند میخواهی اینها بروند بعد حاجتت را بیان کنی؟

دوستان کعب، با شنیدن این سخن، مجلس را ترک کردند و آن دو را تنها گذاشتند.

ابونائله گفت: نمیخواستم اینها حرفهای ما را بشنوند. باید بگویم از زمانی که این
مرد (پیامبر) در بین ما آمده، بیچارگی ما زیاد شده، همه قوم عرب با ما در
افتادهاند، راهها بر ما بسته شده و زندگیمان به سختی اداره میشود. او مرتب از ما
صدقه میخواهد، در حالی که خودمان چیزی نداریم بخوریم.

کعب که از شنیدن این سخنان خوشحال شده بود، گفت:

من که از قبل به شما میگفتم اینچنین میشود و دیدید که شد.

ابونائله هم فرصت را مناسب دید و گفت: تازه من تنها نیستم بلک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.