پاورپوینت کامل عرفان حجّ (۲) ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل عرفان حجّ (۲) ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عرفان حجّ (۲) ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل عرفان حجّ (۲) ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint :
۱۰
زیارت عام و زیارت خاص
از دیدگاه عرفان، حج واجب زیارت عام یا اعم و حج عمره زیارت خاص یا اخص نامیده شده
است. حج واجب از آن جهت به زیارت عام نامبردار گشته که به جهت عمومی بودنش، به
منزله قیامت است; همانطور که در قیامت، همه در محضر حضرت حق حضور مییابند و با خدای
خود ملاقات میکنند و در واقع همانگونه که قیامت روز زیارتِ اعم است، حج نیز به لحاظ
شباهتش به قیامت، روز زیارت عام نام گرفته است. از این رو، عظمتی که حجّ واجب دارد
و شکوه و هیبتی که ایام حج از آن برخوردار است، هیچ عبادتی به پای آن نمیرسد. باید
گفت که حج، رستاخیز در دنیا و یا رستاخیز دنیایی اسلام است. اما حجّ عمره، به
عمومیت حج واجب نیست; زیرا هر زمانی، گروهی به زیارت خانه خدا مشرّف میشوند لذا
آنرا زیارت اصغر یا اخص نامیدهاند.
هریک از این دو نوع حج، خصوصیتی داشته و از حیثیت خاصی بر دیگری فضیلت دارند.
خصوصیت و فضیلت حجّ واجب و برتری آن بر عمره، در بسیاریِ اعمال و مناسک آن است.
عمره نیز از آن جهت که به زمان خاصی مقیّد نبوده، و هر زمانی میشود بهجا آورد،
برحجّ واجب فضیلت و برتری دارد. بنابراین هریک از اینها، با اینکه از جهتی بر دیگری
برتری دارند ولی در مجموع با هم برابر میشوند.
محیالدین عربی میگوید: با توجه به آنچه گفته شد، هیچیک از اینها بر دیگری فضیلت
ندارند; زیرا اگر یکی از جهتی فاضل است از جهت دیگر مفضول است، پس در نهایت با هم
برابرند و این تنها چیزی است که در دستگاه الهی بدین شکل موجود است; زیرا همه
ماسویالله قابل مفاضله (قبول کننده زیادت و نقصان) هستند، جز مسأله حج. حتّی در
اسماء خدا نیز مفاضله هست که بعضی از آنها اسمهای اعظم و بعضی دیگر غیر اعظماند.(۱)
قلب عارف حجّ اسماء الله
پیشتر در مقالهای ـ که در شماره ۱۹ آمد ـ گفتیم: خداوند دو خانه دارد: خانه بیرونی;
«کعبه» و خانه درونی «قلب مؤمن» و همانگونه که به خانه برونی خویش عنایت دارد به
خانه درونی خود نیز عنایت میکند.
«وَاعْلَمُوا اَنَّ اللهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرءِ وَ قَلْبِهِ».(۲)
«و بدانید که خدا بین انسان و دلش در آمد و شد است.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ الزور الأعم یکون فی زمان خاص للزمان الخاص الّذی یکون للحج و الزور الأخص
لِلَّذی هو العمره لا یختص بزمان دون زمان. فحکمها (الی العمره) أنقذ فی الزمان من
الحجّ الأکبر. و حکم الحج الأکبر انقذ فی استیفاء المناسک من الحجّ الأصغر، لیکون
کلّ واحد منهما فاضلاً مفضولاً، لیتفرد الحق بالکمال الَّذی یقبل المفاضله ـ و ما
سوی الله لیس کذلک حتّی الأسماء الإلهیه و هم الأعلون ـ یقبلون المفاضله ـ فالزیاره
الخاصه مطلقه الزمان علی قدر مخصوص. (فتوحات مکیه، باب ۷۲، فصل ۲۴).
۲ ـ انفال: ۲۴
۱۱
و نیز در روایتی آمده است:
«قَلْبُ الْمُؤمِنِ عَرْشُ الرَّحْمنِ».(۱)
«قلب مؤمن عرش خداوند رحمان است».
در عرفان دو نکته ظریف در این خصوص بیان شده است:
نخستین نکته: رابطه «عرش» و «قلب» آدمی مانند رابطه «الله» و «رحمان» است. الله
هیچگاه منکِر نداشته و لیکن رحمان را کسانی منکِر شدهاند. قرآن کریم نیز از قول
منکران میفرماید: «قالُوا وَمَا الرَّحْمن…»;(۲) «منکران گفتند رحمان کیست؟ و ما
رحمان نمیشناسیم».
پس چهبسا کسانی باشند همانگونه که منکر رحمان هستند، منکر مستوای رحمانی ـ که همان
قلب مؤمن است ـ نیز باشند و در این میان تنها نائلشدگان به رحمت الهیمرحومانـ هستند
که هیچگاه منکر «رحمان» نبوده و به تبع آنها، منکر «قلب» ـ که محلّ رحمان استـ نیز
نیستند. اما محرومان از رحمت ایمان، منکر رحمان هستند.
نکته دوم: همانگونه که بیت ظاهری (کعبه) محل طواف ملائکه و اسماءالله است، بیت
باطنی (قلب مؤمن) نیز محل طواف ملائکه و اسماءالله میباشد. و از سویی، چون الله در
قلب مؤمن است، اسماءالله نیز به دنبال مسمای خود است که همان الله باشد و ضرورتاً
به دور خانهالله (قلب) طواف میکنند.
محیالدین عربی در ارائه این مبحث چنین آورده است: «پس بفهم تو را به چیزی آگاه
ساختم که اگر آن را به عمل رسانی، بهقدری از علم الهی برای تو آشکار میشود که جز
خدا کسی به مقدار آن واقف نخواهد شد. و عارف به قدر آگاهیاش از آنچه از علوم ذوقی
الهی بدو گفتم، عزیز خواهد بود.(۳)
خانه ناس
خداوند سبحان در قرآن کریم در خصوص حجّ میفرماید:
«و للهِِ عَلَی النّاسِ، حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلاً».(۴)
«و برای خدا است که بر همه مردم زیارت خانهاش را واجب کند، البته آن دسته از مردم
که استطاعت و قدرت رفتن به سوی خانه خدا را دارند».
با توجه به کلمه «ناس» که به معنای مردم است گفته شده: حج بر همه مردمِ مستطیع; اعم
از مرد و زن، صغیر و کبیر، بنده و آزاد، مسلمان و غیرمسلمان واجب و فرض است لیکن
آنچه مقبول میافتد حج انسان مسلمان است; یعنی بر همگان واجب است ولی قبولش در درگاه
الهی منوط به ایمان و اسلام میباشد.
حضرت امام(رحمه الله) دراینباره میفرماید:
«این خانه ناس است. شخصی یا اشخاصی یا گروهی یا طوایف خاصی اینطور نیست که اولی
باشند به خانه خدا از دیگر ناس، همه مردم، آنهایی که در سراسر دنیا هستند، در مشارق
ارض و مغارب ارض، مکلّف هستند که مسلِم بشوند و در این خانه، که قرار داده شده است
از برای ناس، مجتمع بشوند و زیارت کنند».(۵)
مطلبی که در اینجا مطرح است اینکه: آیا دعوت الهی از مردم، دعوت از ذات است، یا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ بحارالأنوار، ج۵۵، ص۳۹، روایت ۶۱، باب ۴
۲ ـ فرقان: ۶۰
۳ ـ فالله بین قلب عبده المؤمن و البیت بیت اسمه تعالی و العرش مستوی الرحمن….
فبین القلب و العرش فی المنزله، ما بین اسم الله و اسم الرحمن. «ایّاما تدعوا فله
الأسماء الحسنی» و ما انکره الاّ المحرومون… فافهم! فقد نبهتک لأمور: اِن سلکت
علیها جلت لک فی العلم الإلهی ما لا یقدر قدره الاّ الله. فان العارف بقدر ما
ذکرناه من العلم بالله الذوقی، الیوم عزیز. (فتوحات، باب ۷۲، فصل ۲۰).
۴ ـ آل عمران: ۹۷
۵ ـ حج در کلام و پیام امام خمینی(رحمه الله)، ص۱۵
صفت؟ اگر دعوت از ذات باشد همه انسانها را شامل میشود; زیرا «ناس» ذاتی هر انسانی
است و اگر مراد دعوت از صفت باشد در اینصورت دعوت فقط شامل انسان مُسلم میگردد. با
توجه به اینکه اسلام نیز دو معنا دارد; «معنای عام» و «معنای خاص» میتوان گفت که:
اگر
مراد از اسلام معنای عام آن باشد که به معنای «تسلیم و مطیع بودن» است باز همه
انسانها را شامل میشود; زیرا هر انسانی در ذات و فطرت خود تسلیم اراده الهی است.
چون اراده الهی بر همه انسانها تعلّق گرفته و همه را از عدم به عرصه وجود آورده و
همه امر (کُنْ) الهی را پذیرفتهاند.
بنابراین از این جهت همه مسلمان بوده و دعوت الهی شامل همگان شده و هر کسی خانه خدا
را زیارت کند به یقین مقبول خواهد بود.
اما اگر مراد از اسلام صفت اسلامی به معنای خاص باشد; یعنی کسانی باشند که به دین
اسلام گرویدهاند و فقط از آنها پذیرفته شود، در اینصورت حج غیر مسلمان مقبول
نمیافتد، در حالیکه مکلّف به آن میباشد.
مطلب دیگر اینکه اگر در آیه شریفه لفظ «حج» ـ به فتح ]حَج[ ـ خوانده شود، معنای
مصدری و اگر به کسر ]حِج[ خوانده شود معنای اسمی میدهد.
در صورت اوّل حاجی به خانه خدا رفتن را قصد میکند و اعمال مربوط به آنرا بهجا
میآورد ولی در صورت دوّم قصد خانه خدا را میکند. در اولی حاجی در مقام خادمالبیت
است اما در دومی حاجی در مقام خودِ بیت است، در اینصورت معنای آیه چنین میشود که:
«للهِِ عَلَی النّاسِ اَنْ یَجْعَلُوا قُلُوبَهُم کَالْبَیْتِ».
«برای خداست که مردم دلهای خود را مانند خانه خدا قرار دهند.»
در صورت اولی حاجی میخواهد آثار حق را در دلش ببیند ولی در دومی میخواهد خود خدا را
در دلش ببیند; زیرا که دل خانه اوست و آدمی میخواهد صاحب خانه را در خانهاش ببیند و
فرق بین این و آن بسیار است.(۱)
لباس احرام
یکی از دستوراتِ فقهی حج، احرام است. حاجی وقتی مُحرم میشود باید به احکام مخصوص
اِحرام عمل کند. یکی از آن احکام بر تن داشتن لباس احرام است. لباس احرام خصوصیاتی
دارد; از جمله آن خصوصیات، یکپارچه و ساده بودن و دوخته نبودن آن است.
لباس احرام از دو لباس تشکیل شده که آن را «اِزار» و «رداء» مینامند.
یکی از اسرارِ عرفانی، دوخته نبودن لباس احرام است که لباس دوخته نشانه ترکیب است
ولی سادگی و دوخته نبودن، نشانه نفی ترکیب میباشد.
ترکیب علامت نوعی انفصال و جدایی در چیزی یا بین چیزهایی است که در اثر ترکیب به هم
وصل شده است.
حاجی با پوشیدن لباس احرام، هر نوع ترکیب را، که نشانه انفصال از حق است، دور ساخته
و خود را متّصل به حق میپندارد.
سرّ دیگر پوشیدن اِزار و رداء، متلبّس شدن به لباس حضرت معبود است. در روایتی آمده
است که خدا میفرماید:
«اَلْکِبْرِیاءُ رِدائی وَ الْعَظَمَهُ اِزاری». احرام الهی به کبریا و عظمت است که
هیچگونه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ و لله علی النّاس حِجّ البیت… و قُرِئَ بکسر الحاء ـ و هو الاسم ـ و بفتحها و
هو المصدر ـ فمن فتح وجب علیه أن یقصد البیت لیفعل ما أمره الله به أن یفعله
عندالوصول الیه و من قراء بالکسر و اراد الاسم، فمعناه أن یراعی قصد البیت….
فیقوم فی الکسر مقام البیت و یقوم فی الفتح مقام خادم البیت. (فتوحات، باب ۷۲ فصل
۲۸ و ۲۶).
ترکیب در آن راه ندارد; زیرا صفات الهی عین ذات اوست و ترکیب از ذات بسیط او به دور
است. از اینرو حاجی که میخواهد به اخلاق الهی متخلق شود; (تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ
الله) سعی میکند به لباس خدایی مُحرِم شود.
البته لباس احرام الهی لباس معنوی و لباس احرام بنده خدا لباس حسّی و مادی است که
پوشیدن آن مقدمهای برای رسیدن به مقامات معنوی احرام میباشد. در واقع حاجی با احرام
خویش به صفتی از صفات الهی متصف میشود.(۱)
فلسفه احرام
احرام، حرام کردن یا وارد منطقه و محدودهای شدن است که در آن منطقه و محدوده بعضی
از چیزها بر آدمی حرام میگردد.
انسان با گفتن تکبیرهالاحرامِ نماز، بسیاری از چیزها را بر خود حرام میکند; مانند
خوردن، آشامیدن، حرکت کردن، خندیدن، حرف زدن و… .
در حج نیز آنگاه که حاجی مُحرِم میشود، چنین حالتی پیدا میکند و بعضی از چیزهایی که
پیشتر برای او حلال بود، در حال احرام برایش حرام میگردد.
عارفان این حرمت را دلیل عزّت حاجی دانسته و میگویند: حاجی با احرامش باید در خود
احساس استغنا کرده، خود را غنی از خیلی مسائل بداند. حرام کردن بعضی از امور برخود،
دلیل بر عدم وابستگی انسان مُحرِم است; به عبارت دیگر، معنویت حج در هنگام احرام،
حاجی را متصف به صفات الهی میکند; یعنی تشرّف به محضر حضرت ربوبی، مربوب (بنده) را
به صفت ربّ متصف میکند که یکی از صفات حضرت پروردگار غنی بودن است; «عَبْدی
اَطِعْنی حَتّی اَجْعَلَکَ مِثْلی»; «بنده من، مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود
بگردانم».
بندگی حاجی، او را به مقام استغفار خوانده و از توجه به ماسوی الله غنی ساخته است.
اقبال لاهوری در این زمینه کلام شیرین و بلندی دارد:
خدمت و محنت، شعار اشتر است *** صبر و استقلال، کار اشتر است
گامِ او در راه کم غوغاستی *** کاروان را زورق صحراستی
مست زیر بار محمل میرود *** پایکوبان سوی منزل میرود
تو هم از بار فرائض سر متاب *** برخوری از عِنْدَهُ حُسن المآب
در اطاعت کوش، ای غفلت شعار *** میشود از جبر پیدا اختیار
ناکس از فرمانپذیری کس شود *** آتش ار باشد زطغیان خَسْ شود
هرکه تسخیر مه و پروین کند *** خویش را زنجیریِ آیین کند
قطرهها دریاست از آیین وصل *** ذرّهها صحراست از آیین وصل
شکوه سنج سختیِ آیین مشو *** از حدود مصطفی بیرون مشو
نکته بسیار لطیف دیگر عرفا در خصوص احرام، این است که: ما به جای اینکه بگوییم حاجی
بعضی از اشیا را به خود حرام میکند، بهتر است بگوییم: حاجی خود را به بعضی از اشیاء
حرام میکند تا آن اشیاء به حاجی نرسند.
چونکه بیرون شد زباغ آن یوسف گل پیرهن *** گل به دامنگیریش دست زلیخا میشود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ اِعلم أنَّ الإزار و الرداء لمّا لم یکونا مخیطین، لم یکونا مرکبین و لهذا وصف
الحق نفسه بهما لعدم الترکیب. اِذ کلّ مرکّب فی حکم الانفصال و هذا سبب وجوب قول
القائل. بأنّ صفات المعانی الإلهیّه لیت بأعیان زائده علی الذات… یقول تعالی فی
حدیث قدسی: الکبریاء ردائی و العظمه ازاری، فهذا احرام الهی، فانّه ذکر ثوبین لیسا
لمخیطین…. فالمُحرِم قد تلبس بصفه هی للحق معنویه و فی الخلق حسّیه. هما فی الحق
کبریاء و عظمه و فی الخلق راد و ازار. (فتوحات، باب ۷۲، فصل ۱۲۶ و ۱۲۷).
چون حاجی برای خداست و همه اشیا برای حاجی است و این مضمون روایتی است که خدا به
بندهاش میفرماید:
«یابْنَ آدَم، خَلَقْتُ الأَشْیاءَ مِنْ اَجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ مِنْ اَجْلی».
«ای فرزند آدم، همهچیز را بهخاطر تو آفریدم و تو را به خاطر خودم خلق کردم».
البته مضمون این روایت و مطالب عرفا از آیات قرآن کریم اخذ شده است که میفرماید:
}وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فی السَّمواتِ وَ ما فِی الاْرْضِ{.(۱)
«و هرآنچه در آسمانها و زمین است را به تسخیر شما درآورد».
}هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الأرْضِ جَمیعاً{.(۲)
«او همان خدایی است که هرچه در زمین است را برای شما آفرید».
}وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الاِنْسَ اِلاّ لِیَعْبُدُون{.(۳)
«و جن و انس را جز برای عبادت خویش نیافریدم».
این آیات شریفه میفرماید همه چیز را برای شما و شما را جهت پرستش خودم آفریدم.
البته بعضیها «لیعبدون» را به «لیعرفون» معنا کرده و گفتهاند منظور از خلقت، معرفت
بوده است و حدیث قدسی معروف را نیز شاهد صدق گفتار خویش قرار دادهاند که میفرماید:
«کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیاً فأحْبَبْتُ أنْ اُعْرَفَ و خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَی
اُعْرَفَ».
«من گنج نهانی بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، بدین جهت مخلوقات را آفریدم تا که
شناخته شوم.»
کنت کنزاً گفت مخفیا شنو *** گوهر خود گم مکن اظهار شو
بهر اَطهار است این خلق جهان *** تا نماند گنج حکمتها نهان(۴)
بنابراین مُحرِم شدن و حرام کردن بعضی از چیزها به خود یا خود را به بعضی از آنها،
بیانگر عظمت و عزت انسان مُحرِم است.(۵)
کعبه و معرفت نفس
یکی از اسرار عرفانی سفر به سوی خانه خدا، خودشناسیِ حاصل از این سفر است. با اینکه
خداوند بر همه هستی احاطه قیّومیّه دارد و به قول قرآن کریم هر طرف که رو کنی با
خدا روبرو خواهی بود; (فَأیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله).(۶)
بس که از هر طرفی راه به تو بسیار است *** به تو بر گردد اگر راهروی برگردد
ولی باتوجه به حسگرایی شدید اکثرِ انسانها، خداوند آنها را به سوی مثل و مانندِ
خودشان که همان بیتالله الحرام باشد دعوت میکند. مثلیّت خانه خدا با آدمی چند جهت
است: الف: از جهت خِلقت، که هر دو مخلوق خدا هستند. ب: از جهت جسمانیت و قابل حسّ و
مشاهده بودن.
بنابراین وقتی انسان به سوی خانه خدا میرود، در واقع به سوی خودش میرود; زیرا از
همان خانه یکی در وجود خود آدمی است. خانه بیرونی آیینه خانه درونی (دل) و خانه
درونی آیینه خانه بیرون (کعبه) میشود و در هنگام وصال مسالک مییابد که آنچه به
دنبالش بوده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ جاثیه: ۱۳
۲ ـ بقره: ۲۹
۳ ـ الذاریات: ۵۶
۴ ـ دفتر چهارم، ابیات، ۳۰۲۹ و ۳۰۲۸
۵ ـ لما أمَرَ الله تعالی الإنسان أن یدخل فی الإحرام فیصیر حراماً بعد ما کان
حلالاً و صفه بصفه العزه أن یصل الیه من الأشیاء التی کانت یصل الیه قبل أن یتّصف
بهذه المَنَعه اذا الأشیاء تطلب الإنسان: لأنّها خلقت من أجله فهی تطلبه بالتسخیر
الذی خلقها الله علیه…. فهذه عزه اضافیه لأنّه حَجَر ثُمَّ أباح فجعل الحق. بخلقه
عزه و تحجیراً فی عبادات. من صوم و حجّ و صلاه ـ أنْ یصل الیه بعض ما خلق من أجله
فاعتزَّ وَ اِمتنع عن بعض الاشیاء و لم یمتنع ان یناله بعضها…. فما حرمت علیه
(الانسان) الاشیاء علی الحقیقه و انما هو الحرام علی الاشیاء لأنّه ما خلق الاّ
لِرَبّه و الاشیاء خلقت له فهی تطلبه کما انّه یطلب ربه. فقد بینت لک مرتبتک…
فأبان سبحان لک عن مرتبتک لتعرف موطن ذلّتک عن موطن عزّتک و أنت ما اعتززت و لا صرت
حراماً علی الأشیاء منک بل هو جعلک حراماً علی الأشیاء أن ینالک فامرک أن تحرم
فدخلت فی الأحرام فصرت حراماً. (فتوحات، باب ۷۲، فصل ۱۶۹ تا ۱۷۱).
۶ ـ بقره: ۱۱۵
۱۵
در خودش هست. در این زمان است که به خودش واقف گشته و خودش را میشناسد وقتی خود را
شناخت خدای خود را نیز میشناسد که: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ».
خانه خدا دلیل معرفت انسان میشود. معرفت به خود و خدا. همچنین باعث میشود که آدمی
بفهمد قویترین دلیل و نزدیکترین راه به خدا، خودش بوده است.
محیالدین عربی در کتاب فتوحات، فصلی به همین عنوان باز کرده و به بیان مطلب
فوقالذکر پرداخته است.(۱)
شاید قصه سفر سی مرغ به سوی سیمرغ شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در منطقالطیر همین
باشد که وقتی مرغها به میعادگاه و کعبه مقصود رسیدند سیمرغ را به شکل۳۰ مرغی که به
مقصود رسیده بودند دیدند.
آفتاب قربت از پیشان بتافت *** جمله را از پرتو آن جان بتافت
هم زعکس روی سی مرغ جهان *** چهره سیمرغ دیدند آن زمان
چون نگه کردند این سیمرغ زود *** بیشک این سیمرغ آن سیمرغ بود
در تحیّر جمله سرگردان شدند *** می ندانستند این یا آن شدند
خویش را دیدند سیمرغ تمام *** بود خود سیمرغ سی مرغ تمام
چون سوی سیمرغ کردندی نگاه *** بود این سیمرغ در آن جایگاه
ور به سوی خویش کردندی نظر *** بود این سیمرغ ایشان آن دگر
ور نظر در هر دو کردندی به هم *** هر دو یک سیمرغ بودی بیش و کم
بود این یک آن و آن یک بود این *** در همه عالم کسی نشنود این
آن همه غرق تحیّر ماندند *** بیتفکر در تفکر ماندند
چون ندانستند هیچ از هیچ حال *** بیزبان کردند از آن حضرت سؤال
کشف این سرّ قوی درخواستند *** حلّ مایی و تویی درخواستند
بیزبان آمد از آن حضرت جواب *** کآینه است آن حضرت چون آفتاب
هرکه آید خویشتن بیند درو *** جان و تن هم جان و تن بیند درو(۲)
کعبه نور، کعبه حجاب
با توجه به اینکه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 