پاورپوینت کامل اسرارِ حج و مناسکِ آن[۱]در قلمرو بلاغت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اسرارِ حج و مناسکِ آن[۱]در قلمرو بلاغت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسرارِ حج و مناسکِ آن[۱]در قلمرو بلاغت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اسرارِ حج و مناسکِ آن[۱]در قلمرو بلاغت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۵
حج، در لغت به معنای قصد است و در شرع، عبارت است
از انجام مراسم و مناسک خاص، در مکان ویژه و زمان
مخصوص و انجام دادن آن بر هر مسلمان، طبق صریح
آیات قرآن و سنت واجب است. شیخ طوسی به اسنادی،
ذیل آیه {وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَهَ
لِلَّهِ}نقل کرده و امام صادق علیه السلامهم فرموده است:
«هُما مفروضان». [۲]
قرآن کریم، انجام ندادن حج را، با بودن شرایط، کفر
دانسته است؛ {وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ
الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً
وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ
الْعالَمِینَ} .[۳]
حج، وسیله تقرّب به خدا و یکی از مهم ترین شعارهای
اسلام است؛ زیرا در آن، بنا به گفته شیخ الفقها ـ
مؤلف جواهرالکلام ـ «اذلالٌ النفس واتعاب البدنِ»
است.[۴]
آدمی، در این سفرِ روحانی، ترک لذات نفسانی و
شهوات جسمانی می کند و از مکروهات دوری می گزیند.
این است که می گویند: حج ریاضت نفسانی و عبادت
بدنی است و شاید به همین جهت گفته اند: «إنّ الحجّ
المبرور لا یدلُّه شَیءٌ ولا جَزاءَ لَهُ إلاَّ
اْلجَنَّه».[۵] که مضمون آن در کتاب
«وسائل الشیعه»[۶] آمده و به قول صاحب جواهر& :
«إنّه أفضل مِن عِِتْق سَبعین رَقَبَه»[۷] و این
مضمون را شیخ از کتاب «وسائل الشیعه» گرفته و
روایت از امام صادق علیه السلام است.[۸]
حج، پناهگاهی معنوی برای انسان هاست؛ زیرا آدمی با
فریاد «لَبَّیک، اللّهُمَّ لَبَّیک»، زمزمه
عاشقانه و شورانگیز، از عمق روح و روان خود سر
می دهد و دردهای درون خود را با خدای مهربان در
میان می گذارد و با او راز و نیاز می کند و با
گوشِ دل، نوازش های کریمانه «ربُّ البَیتِ» را
می شنود. «یَا رَبَّ البَیْت، البَ یتُ بَیتُکَ
وَالعَبْدُ عَبْدُکَ».
آری، با پناه بردن به خدا، آدمی آرامش روحی
می یابد و چون به خدا توکل می کند، برای مبارزه با
سختی های حیات آماده می شود.
کسی که حج به جا می آورد و مناسک حج را انجام
می دهد، باید در او انقلاب روحی به وجود آید و روح
خود را صفا بخشد و به فضایل اخلاقی و کمالات
نفسانی متجلّی شود.
انسان حج گزار باید افزون بر انجام آداب ظاهریِ
حج، به حقیقت نیز واقف گردد و به انجام دادن یک
سلسله اعمال اکتفا نکند و بداند که:
{إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْرَی لِمَنْ کانَ لَهُ
قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهید}
.[۹]
حج گزاران باید از برکاتِ حقایق حج برخوردار گردند
و مصداق {…لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ…}[۱۰]
شوند و بدانند که کلمه «منافع» در آیه، شامل انواع
خیرات است و تمام مسائل مادی و معنوی و دنیایی و
آخرتی را در بر می گیرد و سخن معروف پیامبرخدا را
در حَجّهالوداع که گفته است: «أَیُّهَا النَّاسُ،
إِنَّ رَبَّکُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاکُمْ
وَاحِدٌ، کُلُّکُمْ لآدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ
{إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ
أَتْقَاکُمْ}وَ لَیْسَ لِعَرَبِیٍّ عَلَی
عَجَمِیٍّ فَضْلٌ إِلاَّ بِالتَّقْوَی…».[۱۱] در
نظر داشته باشد و اتّحاد فکری و ائتلاف قلوب را در
نظر بگیرد و بداند که اجتماع عظیم امّت اسلامی، در
مکان واحد، که همه از یک کتاب و یک پیامبر پیروی
می کنند، می تواند نیرویی شکننده باشد و کوه ها را
از جا برکند و قدرت های مخالف را از پا درآورد.
حج گزار باید سیر روحی داشته باشد و نه تنها سیر
جسمی. حج باید جان و روح را حرکت دهد و از خاک دان
طبیعت به کعبه حقیقت برساند و نه فقط بدن را از
مکانی به جده و مکه منتقل سازد. حرکت باید حرکتِ
جوهری باشد و نه حرکت مکانی؛ حرکتی باشد که آدمی
را به کمال سوق دهد و روح را تکامل بخشد و آدمی را
به کمال برساند. با دست دل استلام حجر نماید، قلبش
در عرفات مقیم گردد و روحش به مشعرِ خدا واصل گردد
و سر گوسفند هوای نفس را در قربانگاه ببُرد و
شهوات را از خود دور سازد تا متخلِّق به اخلاق
ملکوتی گردد و {إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ
لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَالأَْرْضَ
حَنِیفاً}[۱۲] را از جان بگوید و روی را از
همه چیز برگرداند و به خدای فاطر السماوات والأرض
رو آورد.
اگر در انجام مراسم حج، به فرض محال، هیچ فایده
اجتماعی و سیاسی و اقتصادی وجود نداشته باشد، همین
مسأله تسلیم شدنِ انسان در مقابل خدا و در نتیجه
ارتقای معنوی و روحی یافتن و به خدا تقرب جستن،
خود برترین چیز است؛ {…وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ
أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ}.[۱۳]
آنچه برای یک مسلمان حایز اهمیت است، رضای خدا و
اطاعت از اوست که اگر حالِ خلوص و تسلیم کامل در
آدمی پیدا شود، سعادتِ ابدی به وجود می آید:
{وَمَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ
وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ… }.[۱۴]
«چه کسی از حیث بندگی و دین، بهتر است از آنچه که
چهره قلب خود را تسلیم خدا کرده و متّصفِ به
نکوکاری باشد؟»
فواید سیاسی، اجتماعی و تاریخیِ حج چیزی نیست که
بر کسی پوشیده باشد و نداند سفر به سوی خانه خدا؛
یعنی سیر اِلی الله یعنی حرکت به سوی صاحبِ ِ خانه
و نه به خانه. حج در واقع سَیرِ وجودیِ انسان است
به سوی خدا. این است که باید توجه حاجّ، به آن
مقصدِِ عالی باشد تا آنگاه که به میقات می رسد و
لباسِ احرام می پوشد، درک کند که از خودی، بیرون
آمده و ترکِ تعیُّنات و تعلُّقات کند تا در نتیجه
به آرامش برسد و با ترکِ علایق بتواند در حرم أمْن
درآید؛ {وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً}.
کسی که حج می رود، باید سالکِ الی الله باشد؛
یعنی از منازل و شهوات و مشتهیاتِ نفسانی و
لذّاتِ جسمانی بگذرد و از لباس صفاتِ بشری خود را
مُنخَلِع کند و تعیُّناتِ خودی را کنار بگذارد و
پرده های پندار را بِدَرد و به قولِ شیخ محمود
شبستری:
مسافر آن بُوَد کو بگذرد زود
ز خود صافی شود چون آتش از دود[۱۵]
حج رونده، اگر تربیتِ روحانی نیابد و نفسِ او
مهذّب نشود، مصداقِ شعر ناصرخسرو واقع شده که گفته
است:
رفته و مکه دیده آمده باز
محنتِ بادیه خریده به سیم[۱۶]
شاید بتوان گفت: قربانی کردن خود رمزی است برای
کشتنِ نفس امّاره و از میان بردنِ انانیّت و
خودبینی و کِبر و غُرور. فرموده حضرت صادق علیه
السلامهم که
گفته است:[۱۷] «وَ اذْبَحْ حَنْجَرَهَ الْهَوَی
وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبِیحَهِ …»[۱۸]
اشارتی به همین معنی است.
در حج باید آدمی از همه عُلْقه ها رها شود؛ زیرا
در حج، آدمی قصد و آهنگِ خانه خدا می کند؛ یعنی در
واقع باید از خانه خویش و از کالبدِ تن و از جسم
خاکیِ مادی، به سوی ملکوتِ اعلی رود و به سوی خدا
رجعت کند.
اگر معنی و مفهوم واقعیِ حج درک شود، معنایِ اسلام
درک شده است. بی جهت نبود که امام علی علیه السلامدر آخرین
ساعاتِ عمر، در وصیّتِ خویش گفت:[۱۹]
«وَ اللَّهَ، اللَّهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ لاَ
تُخَلُّوهُ مَا بَقِیتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِکَ
لَمْ تُنَاظَرُوا».[۲۰]
«شما را به خدا قسم تا زنده اید و جان در تن
دارید، از خانه خدا دست نکشید و آن خانه را از
حج گزاردن خالی نگذارید که اگر زیارتِ آن خانه ترک
شد، موجودیتِ شما به خطر افتاده و از چشم
می افتید.»
کعبه، یک مجمع دینی است برای ایجاد وحدت. دراین
مرکزِ بزرگِ دینی، باید اختلافات حل شود. این مرکز
باید مرجع رفع اختلافات باشد. این مجمع دینی، که
خدا برای آن احترام خاصّی قائل است، به شخصِ خاصی
و خاندانِ ویژه ای تعلّق ندارد و از آنِِ دولتِ
مخصوصی نیست؛ {جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَهَ
الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ…}.[۲۱]
کسی جز خدا، مالکِ آن نمی باشد. متعلِّق به همه
مردم است؛ {جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ
فِیهِ وَالْبادِ}.[۲۲] همه مردم در آن خانه حق
دارند. هیچ کس نمی تواند، دیگری را مانع شود؛ زیرا
این خانه، {مَثابَهً لِلنَّاسِ وَأَمْناً…}[۲۳]
است و مرکزِ اَمن و مرجعِ امرِ دین برای همه مردم
است؛ زیرا کلمه «الناس» یعنی «همه مردم» و نه فقط
عرب ها. این خانه {مَثابَهً لِلنَّاسِ}است؛ یعنی
محلّ رجوع همه مردم. مرجع برای همه انسان ها.
مسلمان ها از این مجمعِ سالیانه، که فرصتِ بسیار
مناسبی است برای ایجاد روابطِ دوستی و برادری،
باید بیش ترین استفاده را ببرند و اهدافِ مشترک
توجیه شود و معارف مبادله گردد. روابطِ مختلف
فرهنگی و تجاری ایجاد گردد و به قول سید قطب[۲۴]
از جمله {مَثابَهً لِلنَّاسِ}چنین استنباط می شود
که خدای بزرگ، بیت الله را برای همه مردم (= ناس)
محلّ عبادت قرار داد که در آنجا به خدا رو کنند و
به تدریج از خودپرستی و سودجویی و برتری طلبی به
درآیند و با اندیشه های بلند ابراهیم آشنا شوند.
آنان که به نامِ وارثان ابراهیم روی این خانه دست
گذاشته اند، باید بدانند که این خانه نمازگاه و
پناهگاه همه مردم است و ویژه گروه و طایفه خاصی
نیست و وارثان حق ندارند که دیگران را از ورود
بدان باز دارند؛ زیرا این خانه، بیت الله است و نه
«بیت أحدٌ من الناس».[۲۵]
نکته جالب توجه اینکه: از آیه بعدی؛ {وَإِذْ قالَ
إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً
آمِناً}[۲۶] چنین استنباط می کنیم که وراثتِ خانه
باید با فضیلت[۲۷] و نیکوکاری همراه باشد؛ زیرا
ابراهیم پس از درخواستِ {رَبِّ اجْعَلْ هذا
بَلَداً آمِناً}دعا و درخواستِ دیگری از خدا دارد
و از خداوند می خواهد که {وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ
الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ
وَالْیَوْمِ الآْخِرِ…} ،[۲۸] به اهل این خانه و
مردم این سرزمین؛ مردمی که {مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ
بِاللَّهِ}و به روز واپسین ایمان داشته باشند، از
ثمرات و روزی ها عنایت کن! یعنی آنان که اهل فضیلت
هستند. در واقع ابراهیم علیه السلاموراثتِ همراهِ با فضیلت
را درخواست کرده است؛ یعنی این نعمت را ویژه اهلِ
فضیلت دانسته است.[۲۹]
بخش نخستینِ آیه ۱۲۶ سوره بقره؛ {وَإِذْ قالَ
إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً}،
در آیه ۳۵ سوره ابراهیم، به صورتِ {وَإِذْ قالَ
إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا البَلَد
آمِناً}تکرار شده است، با این تفاوت که در سوره
بقره به صورت «بلداً» (بدون الف و لام) و در سوره
ابراهیم به شکل «اَلْبَلَد» (با الف و لام) ذکر
شده و این اشارتی به مکه پیش از ساختنِ کعبه، که
در آیه نخستین،که بلداً بدون الف و لام است و در
آیه ۳۵ سوره ابراهیم که «البَلَد» گفته شده،
اشارتی است به مکه بعدِ از بنایِ کعبه.
به عبارتِ دیگر، در آیه نخستین «بلداً» مفعولِ دوم
است و «آمناً» نَعْت است برای آن، در صورتی که در
آیه دوم «البَلَد» مفعول اول است و «آمِناً»
مفعولِ دوم برای فعل «إجْعَلْ» یا به عبارت
ساده تر، در آیه نخستین، ابراهیم خواسته است که
سرزمینِ بی آب و علفی به صورتِ «بَلَداً آمناً»
درآید و در سوره ابراهیم، خواسته شده که «بَلَد
غَیْر آمِن» محل امن شود.[۳۰]
البته باید توجه داشت که انجام حج و عُمره باید
برای خدا باشد و در به جاآوردنِِ اعمال و مراسم حج
و عمره، جز تقرُّبِ به خدا، نباید انگیزه دیگری در
کار باشد و تمام اعمال باید به خاطر خدا انجام
گیرد نه برای تظاهر و ریا؛ زیرا قرآن هم بدین نکته
اشاره کرده است: {وَأَتِمُّوا الْحَجَّ
وَالْعُمْرَهَ لِلَّهِ…}.[۳۱] کلمه «للهِ» در
این آیه، حایز اهمیت است. انجامِ حج باید خالصاً
مُخلصاً لِوَجه الله باشد. عربِ پیش از اسلام،
مطابقِ عُرف و عادتِ خود، حج به جا می آورد ولی نه
برای خدا، بلکه انجام حج در عرب پیش از اسلام،
برای تظاهر و فخر فروشی و برآوردن نیازهای یکدیگر
و حضور در بازارها و اجتماعات، به جهتِ مصالحِ
مادی و شخصی بود. قصد قربتِ به خدا در آن نبود.
لیکن اسلام هدف را تغییر داد و حقیقت حج را تبیین
کرد و به شیوه ابراهیم علیه السلامبرگردانید و مسلمانان را
به یادگیری مراسمِ حج تشویق کرد و پیامبر ؟؟؟ گفت:
«خُذُوا عَنّی مَنَاسِکَکُمْ».[۳۲]
ابوالبَقاء عُکْبَری، برآن است[۳۳] که کلمه «للهِ»
در آیه مورد بحث، مفعولٌ له است و متعلّق به فعل
«أَتِمُّوا».
قرآن مجید دربخش پایانیِ آیه {الْحَجُّ أَشْهُرٌ
مَعْلُوماتٌ…}[۳۴] که وقت حج را در ماه های
معین دانسته و در دنباله آن بیان کرده که هرکه با
احرام و شروع به مناسک حج در آن ماه ها، حج را بر
خود واجب کند، نباید با زنان درآمیزد و نباید گناه
مرتکب شود و نباید در حج به جدال برخیزد. نکته
جالب توجه در آیه مورد بحث (بقره:۱۹۷) بخش پایانی
آیه است که خداوند گفته است: {وَما تَفْعَلُوا
مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ}؛ یعنی دنبالِ
نهی از چیزهای بد و کارهای شرّ. خداوند انسان ها
را به کار خیر، تشویق و ترغیب کرده است. در واقع
پس ازآنکه خدا انسان ها را از کارهای ناشایست
برحذر داشته، بلافاصله به کارهای خوب، تشویق و
ترغیب کرده و اگر نگفته است: {وَمَا تَفْعَلُوا
مِِنْ شَیْء}چون شامل چیزهای شرّ هم می شود، بلکه
گفته است: {مِنْ خَیْرٍ}آن هم به شکلِ نکره، تا
که افاده عموم کند و نوعی تشویق و تحریک به کار
خیر باشد.
جالب تر این که دنبال آیه هم از تقوا سخن گفته و
بهترین زاد و توشه را «تقوا» دانسته و عبارت:
{وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ
التَّقْوی}را آورده که به انسان های حج گزار
بفهماند علاوه بر انجام مراسم حج، باید زاد و توشه
دیگری، که تقواست، تهیه کنند و از تهیه این زادِ
معنوی غفلت نورزند.[۳۵]
در پایان آیه مزبور، قرآن کریم گفته است:
{…وَاتَّقُونِ یا أُولِی الأَْلْبابِ}؛ «ای
صاحبانِ خرد، خداترس شوید و از بیم عذابِ من
بترسید» و به قول ملا محسن فیض،[۳۶] اقتضایِ لُبّ،
خشیت و ترسِ از خداست و جالب است که دنبالِ تقوا
{فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی}جمله امری
{وَاتَّقُونِ}آمده و خواسته است بگوید: هدفِ
اصلی، خداترسی و اطاعت از دستوراتِ خدایی است.
مُعین الدین محمدبن محمود نیشابوری، در تفسیر خود،
که بازمانده از قرن ششم هجری است، چه زیبا به زبان
فارسی در تفسیر عبارتِ {…وَاتَّقُونِ یا أُولِی
الأَْلْبابِ}نوشته است:[۳۷]
«و از من، که خدای شما هستم، بترسید و از خلافِ
فرمان من بپرهیزید، ای خداوندانِ خود و از جُز من،
باک مدارید که هرکه خرد دارد، داند که از عاجز باک
نباید داشت و قادر بر کمال خداوندِ زمین و آسمان
است، جَلّ جلالُه، پس از وی باید ترسید.»
مسلمانان می توانند با طرح ریزی صحیح، در کنگره
عظیم حج، یک برنامه اقتصادیِ کامل را پایه ریزی
کنند و از بیگانگان بی نیاز گردند؛ زیرا خدایِ
بزرگ در آیه ۱۹۸ سوره بقره فرموده است:
{لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا
فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ
عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ
الْحَرامِ وَاذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ
کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ}.
« گناهی بر شما نیست که در حج، از فضل پروردگار
خود برخوردار شوید (در هنگام حج کسبِ معاش کرده و
از منابع اقتصادیِ حج بهره ببرید؛ زیرا یکی از
فلسفه های حج، پی ریزی یک طرحِ اقتصادی اسلامی
است) و چون از عرفات بازگشتید در مشعرالحرام خدا
را یاد کنید و سپاس گزارید که راه را به شما نمود
و حال آنکه پیش از آن، شما گمراه بودید.»
این آیه، یک حکم دوره جاهلی را (گناه بودنِ داد و
ستد در ایام حج) لَغْو کرده و گفته است: در زمانِ
مراسم حج، داد و ستد مانعی ندارد؛ زیرا اسلام
می خواهد در این کنگره عظیم، که تمام مسلمامانان
واجب الحجِّ دنیای اسلام در آن گِرد می آیند،
علاوه بر فلسفه اخلاقی و جنبه های سیاسی و فرهنگی،
این کنگره عظیم طرح ریزیِ یک اقتصادِ عمومی را
برای جهان اسلام بکند و با همکاری و همفکری تمامِ
مسلمانان، پایه های اقتصادیِ جوامع اسلامی ریخته
شود تا با مبادلاتِ تجاری میانِ مسلمین، اقتصادِ
نیرومندی به وجود آید که مسلمانان از بیگانگان
بی نیاز گردند.[۳۸]
ابن عربی نوشته است:[۳۹] سوق عُکاظ ـ مجنَّه ـ
ذوالمَجاز، در جاهلیت بازارهایی بوده و اعراب
جاهلی، در این بازارها داد و ستد می کردند. بعدها
تصور می شد که در اسلام، تجارت در این بازارها در
ایام حج گناه است. این آیه نازل شد تا معلوم گردد
که در زمان حج با انجام مراسمِ حج و ادای واجبات
حج، تجارت و داد و ستد، اشکالی ندارد. البته برخی
هم گفته اند: «إنّ الحجَّ دونَ تجارهٍ أفْضَلُ».
سخن ابن عربی را نویسنده تفسیر الخازن هم گفته و
افزوده است: «تجارتی که خلل و نقصانی در اعمالِ حج
وارد کند، مباح نیست و اولی ترکِ آن تجارت است و
حج بدون تجارت اولی است.»
«وقال بعض العلماء أنّ التجاره إنْ وقعت نقصاً فی
اعمال الحج، لم تکن مباحهً و إن لم تقع نقصاً فیه
کانت من المباحات الّتی الأولی ترکها لتجرید
العباده عن غیرها؛ لأنّ الحجَّ بدون التجارهِ
أَفْضَلُ وأَکملُ».[۴۰]
ابوبکر عتیق سورآبادی، در ترجمه آیه مورد بحث
می نویسد:[۴۱] «نیست بر شما بزه، بدانچه بجویید
افزونیِ نعمت از خدای شما در سفر حج…»
و سپس در تفسیر آیه افزوده است: «این آیه در شأنِ
گروهی آمده که پنداشتند در سفرِ حج، تجارت نشاید
که گفتندی آن سفر، خالصاً خدای راست و در آن سفر،
طلب دنیا نشاید و تجارت را شأنِ مزدوران و
جَمّالان و حَمّالان می دانستند.»
نویسنده کتاب «اقصی البیان» هم نوشته است:[۴۲] «در
جاهلیت، تجارت در وقت حج روا نبود ولی اسلام آن را
روا شمرد. البته با توجه به دستور {لا فُسُوقَ وَ
لا جِدالَ فِی الْحَجِّ… }که بالایِ نفیِ جنس
گفته شده است.» وی افزوده است که جمله «أَنْ
تَبْتَغُوا» در عبارت «لَیْسَ علیکم جناحٌ أن
تبتغوا فضلاً…» در محلّ نصب است، بنا به تقدیر
«فی» و به اصطلاح منصوب به نزعِ خافض است و اصل آن
چنین بوده است: «لیس علیکم جُناحٌ فی أن تبتغوا
فضلاً…».
جَصّاص (متوفای سال ۳۷۰ هجری)، در بحث از آیه
مزبور، نوشته است:
«عرب ها پس از اسلام به قیاس دورانِ جاهلی، در
هنگام حج، تجارت را رها می کردند تا این که آیه
مزبور نازل شد و تجارت را در هنگام حج روا شمرد.»
جصّاص استدلال کرده به این که در آیه ۲۸ سوره حج،
کلمه «منافع» در عبارتِ {لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ
لَهُمْ…}عام است و شامل منافع دنیوی و اخروی
می شود و تخصیص ندارد. با توجه به این که آیه
{وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ
الرِّبا}بخشی از آیه ۲۷۵ سوره بقره نیز عام است و
حجاج را مستثنی نکرده و دلالت می کند بر این که حج
مانع تجارت نیست.[۴۳]
دنباله آیه مورد بحث (آیه ۱۹۸ سوره بقره) چنین
است:
{…فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا
اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ…} ؛ یعنی
وقتی از عرفات کوچ کردید، خدا را در مشعرالحرام
یاد کنید.
نویسنده کتاب «لسان التنزیل» نوشته است:[۴۴]
«الإفاضه؛ به انبوهی باز گردیدن، {فَإِذا
أَفَضْتُمْ}یعنی چون به انبوهی باز گردید.»
ابوبکر عتیق سورآبادی هم نوشته است:[۴۵] «چون به
هم باز گردند، از عرفات سوی مُزدلفه و آنگاه باشد
که از عرفات به مزدلفه درآیند».
ابن عربی، نوشته است:[۴۶] «افاضه» در لغت، حرکت
سریع است و افزوده است که خداوند در قرآن، وقتِ
إفاضه و حرکتِ دسته جمعیِ از عرفات را مشخص نکرده،
لیکن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با عمل خود، آن را بیان کرده است و
آن حضرت در عرفات «وقف حَتّی غَربَتِ الشَّمسُ
قَلیلاً وَ ذَهَبَتِ الصُّفْرَهُ وَغَابَ
الْقُرْصُ».
بیضاوی در تفسیر خود، ذیل {…فَإِذا أَفَضْتُمْ
مِنْ عَرَفاتٍ…}نوشته است:[۴۷]
«أفضتم مِن أفضَتَ الماء إذا صَبَبْتَهُ بکثرهٍِ
بوده و مفعول فعل «أفَضْتُم» محذوف است و اصلِ آن
«أفضتم أنفسَکُم» بوده است. در واقع همان مفهومِ
انبوهی و فراوانی و لبریز شدنِ از فراوانیِ جمعیت
را، بیضاوی نیز باز گفته است.»
ابو السعود هم، در تفسیر خود، تقریباً همان مطلب
را نوشته و سخن وی چنین است:[۴۸] «فاذا أفضتم من
عرفات: ای دفعتم منها بکثره. مِنْ أفضت الماء: إذا
صببته بکثره».
فاضل مِقداد هم نوشته است:[۴۹] «الإفاضه: الدفع
بکثره من إفاضه الماء وهو صبّه بکثره».
و اصل جمله «أفَضْتُم أنْفُسَکُم» بوده؛ یعنی
مفعولِ فعل حذف شده است. وی می افزاید:
«عرفات،[۵۰] نام سرزمینی است و به صیغه جمع آمده و
مفردِ آن، عرفه است؛ همچون اذرعات[۵۱] و
قِنِّسرین[۵۲] که به صیغه جمع آمده و در واقع
مُلحقِ به جمع می باشد و مفرد، منظور نظر است.»
وقوف در عرفات در روز عرفه، از واجبات است و رکنِ
حج به شمار می آید و با ترک آن، حج باطل می شود؛
زیرا به گفته پیامبرخد صلی الله علیه و آله و سلم : «الحجّ عرفَهُ.»[۵۳]
قرآن کریم نیز وقوف به عرفه را از فرایض حج دانسته
و درآیه بعد از آیه مزبور، گفته است: {ثُمَّ
أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ}[۵۴] که
«افیضوا» به صیغه امری بیان شده با حرف عطف
«ثُمَّ» که بر تَراخی دلالت می کند و مستلزم وجود
در آن مکان و وقوف در آن سرزمین است؛[۵۵] یعنی از
همانجا که مردم کوچ می کنند (از عرفات به مشعر و
از مشعر به سرزمین منا) کوچ کنید.
این آیه، در واقع یک عادتِ جاهلی را نفیِ کرده
است؛ زیرا در جاهلیت، اشراف در مسیری اختصاصی،
کنار از بستر رودی که مردم در آن به سوی مشعر جاری
بودند و در حرکت، حرکت می کردند ولی اسلام دستور
داد که {أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ}؛
یعنی از همانجا که خلق در حرکت هستند، شما هم حرکت
کنید؛ یعنی همه مسلمان ها باید در عرفات وقوف کنند
و سپس به سوی مشعر بیایند و از آنجا به سوی منا
کوچ نمایند.
می دانیم که حرف عطفِ «ثُمّ» برای تراخیِ زمانی
است و ترتیب را می فهماند؛ یعنی تراخیِ زمانی،
بَیْن الإفاضتین و می دانیم که «افاضه» به معنای
حرکت بعدالوقوف است.
این دستور، بریکی دیگر از عادات قریشیان، که خود
را سرپرستان کعبه می شمردند و فرزندان ابراهیم و
برای دیگر عرب ها، مقام و مرتبتی قائل نبودند و
آنان را به چیزی نمی شمردند، خطّ بطلان کشید.
قریشیان در عرفات وقوف نمی کردند؛ زیرا وقوف به
عرفات را از محیط حرم بیرون می دانستند و انجام
نمی دادند ولی قرآن دستور داد که باید در مراسمِ
حج، یک نواختی و هماهنگی وجود داشته باشد و
مسلمانان همه در یک جا وقوف کنند و پس از وقوفِ در
عرفات، همگی به سوی مَشعر بیایند و از مشعر به سوی
منا، کوچ کنند.
اسلام خواسته است بدین وسیله با این دستور،
انسان ها را از خود برتربینی و افکار و خیالاتِ
واهی برکنار دارد و با قریشیان که به نَسَبِ خود
می بالیدند و با مردم دیگر قبایل در یک جا، گِرد
نمی آمدند،
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 