پاورپوینت کامل خاطرات سرپرست حجّاج درسفر حج سال ۱۳۲۷خورشیدی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خاطرات سرپرست حجّاج درسفر حج سال ۱۳۲۷خورشیدی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خاطرات سرپرست حجّاج درسفر حج سال ۱۳۲۷خورشیدی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خاطرات سرپرست حجّاج درسفر حج سال ۱۳۲۷خورشیدی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۷۰

مقدّمهخاطرات سرپرست حجّاج

پس از ماجرای دردناک قتل ابوطالب یزدی، در سال ۱۳۲۲خورشیدی، به دست وهابیان، رابطه
دولت های ایران و سعودی تیره شد و چند سالی، از عزیمت زائران ایرانی به حجاز پیش
گیری به عمل آمد. تا این که در سال۱۳۲۷، دولت ایران اجازه سفر زائران خود به این
سفر معنوی را صادر کرد. پیشتر در ایران، گماردن سرپرست برای حاجیان مرسوم نبود،
ازاین رو، حوادث ناگواری برای آنان پیش می آمد و کسی برای رفع مشکلات آنان اقدامی
نمی کرد تا این که دولت وقتِ ایران، برای نخستین بار تصمیم گرفت برای زائران ایرانی
سرپرست بگمارد و به دنبال آن، محسن صدر، معروف به «صدرالأشراف» را که در میان رجال
دولتی، پیشینه و صبغه مذهبی داشت و در عصر رضاخان چند سالی وزیر عدلیه بود، برای
این منظور تعیین کرد. وزیر کشور

وقت، او را برای تصدّی این مسؤولیت فراخواند و به گفته وی، تلگرافی از آیت الله
آقاسید محمد بهبهانی، رییس علمای تهران به او رسید که این دعوت را رد نکند. وی
همچنین در قم به ملاقات آیت الله حاج آقا حسین بروجردی، مرجع تقلید شیعه رفت و به
گفته خودش، حضرت آیت الله اظهار میل کردند که وی این مسؤولیت را بپذیرد.

به هر حال، او در این سفر، سرپرستی حجاج را به عهده گرفت و خاطرات خود را نیز به
رشته تحریر درآورد.

در این سفر، گروهی از علمای اعلام; مانند حضرات آیات و حجج اسلام، سید محمد
بهبهانی، فیض قمی، سید محمد تقی خوانساری، حاج میرزا حسین سبزواری، حاج میرزا خلیل
کمره ای، شیخ بهاء الدین نوری و شیخ بهاء الدین محلاّتی و محمد تقی فلسفی نیز حضور
داشتند.

—————————————————

صفحه ۱۷۱

—————————————————

گفتنی است، مرحوم فلسفی، گوشه ای از خاطرات این سفر را بازگو کرده، که در شماره ۴۷
فصلنامه «میقات حج» منتشر شده است. مرحوم فلسفی که همراه زائران، از راه زمینی
رفته، مقداری از مشکلات سفر را نقل کرده و از اقدامات خود در رفع مشکلات سخن گفته
است. وی همچنین از ملاقات خود با صدرالأشراف یاد کرده و اظهار تشکرِ او را آورده
است.

معاون وی، ابوالفضل حاذقی ، سرپرستیِ گروهی از زائران را، که از راه زمین عازم حج
بودند، به دوش داشته و او نیز خاطرات خود را نوشته و مقداری از دشواری های سفر را
بازگو کرده است. ولی هیچ کدام نامی از مرحوم فلسفی و اقدامات مؤثّر وی; مثل ملاقات
با ولیعهد عربستان، در جهت رفع مشکلات حجاج و نجات آنان از گرفتاری در صحرا و…
نبرده اند!

باری، هرچند صدرالأشراف از رجال عصر پهلوی است و در کارنامه اش وزارت عدلیه رضاخان
را ثبت کرده و پسرش نیز نخست وزیری، وکالت مجلس و ریاست مجلس سنا را برعهده داشته،
اما نقل خاطرات او در مجله، از چند زاویه مد نظر بوده است:

الف: مناسبات دولت های ایران و عربستان سعودی، از زبان سرپرست حجاج ایرانی، در آن
دوره، به تصویر کشیده شده است.

ب: این خاطرات، حاکی از مشکلات و دشواری های سفر حج، در نیم قرن گذشته است.

ج: از میزان تأثیر فعالیت سرپرست حجاج، در جهت تسهیل امور و رفع مشکلات آنان خبر می
دهد.

د: تا حدّی بازگو کننده وضع دولت مردان سعودی، در سطوح مختلف است، که از زبان یکی
از دولت مردان عصر پهلوی انجام گرفته و گاهی هم با وضع دولت مردان ایرانی مقایسه
شده است.

هـ : وی در این خاطرات، بخشی از سخنرانی حسن البنّا، رییس جمعیت اخوان المسلمین را،
که در حج حضور داشته، آورده است.

صدر الأشراف، در سال ۱۳۲۰ش. نیز از راه عتبات عراق، به حج رفته و خاطراتش را نوشته
است. در این خاطرات، که به صورت شخصی سفر کرده

—————————————————

صفحه ۱۷۲

—————————————————

بود، مواردی از دشواری های سفر و نیز رفتار مأموران سعودی در حوادث مختلف و پاره ای
از اعتقادات آنها را باز گفته است.

زمامداری عبدالحسین هژیر و اجازه برای رفتن به حج

در سال ۱۳۲۶، بعد از قوام السلطنه، عبدالحیسن هژیر، که تقرّبی به شاه داشت نخستوزیر
شد، ولی از ابتدای کار با مخالفت بعضی احزاب و آقای سید ابوالقاسم کاشانی که نفوذ
زیاد در عامه مردم داشت مواجه گردید. حتی در جلو مجلس اجتماعاتی بر ضد او تشکیل و
زد و خوردهایی اتفاق افتاد و چون او را به بی دینی منسوب کرده بودند، او اقداماتی
برای ترویج احکام شرع می کرد; از جمله در ماه رمضان اگر کسی هرچند مسافر و مریض بود
عملی منافی روزه به جا می آورد پاسبانها او را می گرفتند و توقیف می کردند و از
جمله آن که چون در مدت چهار سال بعد از قضیه ابوطالب یزدی که تفصیل آن را می نویسیم
مسافرت به مکه معظمه در ایران از طرف دولت ممنوع و روابط با دولت حجاز مقطوع بود
هژیر به ملاحظه تقاضاهای مردم و به خصوص علما برای اجازه دادن دولت که به حج بروند
به طور مطلق اجازه داد که هرکس بخواهد امسال به حج مشرف شود مانعی نیست لذا مردم که
در مدت چند سال از تشرف به حج محروم شده بودند برای تحصیل گذرنامه و ویزا در
سفارتخانه های عراق و سوریه و لبنان هجوم آوردند. حالا مقتضی است قضیه قتل ابوطالب
یزدی را در مکه که سال ۲۲ اتفاق افتاد بنویسم.

تا سال ۱۳۲۷ که هژیر برای جلب توجه مسلمین اجازه رفتن به حج را داد مرسوم نبود که
از طرف دولت سرپرست و به عبارت دیگر امیرالحاج به همراهی حجاج ایرانی به حجاز برود
و در حجاز وزیر مختار هم از طرف ایران نبود سابقاً گاهی وزیر مختار مصر در ایام حج
چند روزی به جده می رفت و گاهی یک نفر وابسته به سفارت ایران در مصر را در موسم حج
می فرستادند; چنانکه در سال ۱۳۲۰ شمسی که من به حج مشرف شدم(۱) سید کاظم آزرمی
وابسته به سفارت ایران در مصر برای رسیدگی به امور ایرانیان به حجاز آمده بود و
هرچند او جوانی زیرک و کاردان بود و عربی را خوب حرف می زد و خوب می نوشت ولی چون
حیثیت رسمی او قابل و لایق نبود محل اعتنای مأموران دولت حجاز واقع نمی شد و حجاج

۱ . وی خاطرات این سفر را نیز به رشته تحریر درآورده و نوشته است: «چند سال بود که
قصد داشتم در موسم حج برای ادای فریضه حج به مکه معظمه و زیارت مدینه منوره بروم،
ولی می دانستم شاه اجازه نمی دهد، لذا همین که او استعفا کرد و رفت، عازم شدم و
خانواده من با دو دختر من برای زیارت عتبات مقدسه عراق همراه بودند و آنها را در
کربلا و نجف گذاشته، خود به مکه معظمه رفتم.

—————————————————

صفحه ۱۷۳

—————————————————

ایرانی در حجاز پست ترین طبقات مسلمین بودند و علاوه بر این که سرپرست لایقی
نداشتند. یک جهت دینی که عبارت از مذهب تشیع است بود که عموم سنی ها شیعه را رافضی
و اهل بدعت می شمارند و به خصوص وهابی که مذهب عمده اهل حجاز و مذهب دولتی ها است
شیعه را مهدور الدم یعنی خون و مال آنها را مباح می شمارند.

بیچاره مقتول نه زبان می دانسته که از خود دفاع کند و نه مجال دفاع به او داده اند
و به مجرد شهادت چند نفر سنی متعصب که گفته اند آن بیچاره نجاست در دامن خود برای
ملوث کردن مسجد حمل کرده، قاضی این حکم ظالمانه را داده

چنان که من خود در سال ۱۳۲۰ که مشرف شدم همه شب می دیدم در صحن مسجدالحرام کرسی
گذاشته و واعظی روی کرسی نشسته و تمام بیانات او راجع به شیعه و به قول آنها رافضی
ها بود که می گفت این جماعت مشرک هستند و دولت نباید آنها را به حرم خدا و رسول راه
بدهد و علت دیگر موضوع نژادی بود که ایرانی ها و به قول عربها عجم هستند و برای عجم
در نزد عربها احترامی نیست و در هر حال حجاج ایرانی به بدترین مذلت ها دچار بودند.

قضیه قتل ابوطالب یزدی در مکه

در سال ۱۳۲۲ هم که عده ای از ایرانی ها به حج رفته بودند، یک نفر ابوطالب نام یزدی
با زن خود برای ادای فریضه حج آمده بود. بیچاره مریض بود و در حین طواف دور کعبه یا
به قول بعضی موقع نماز در مقام حضرت ابراهیم، حال او به هم خورده و قی به او عارض
شده و برای این که زمین مسجد ملوث نشود در دامن لباس احرام خود استفراغ کرده و برای
آن که کثافت را از داخل مسجد بیرون ببرد، به راه افتاده ولی مقداری از کثافت معده
که در دامن او بوده، به زمین مسجد ریخته و عده ای از اهل مصر; یعنی از جهال و
متعصبین آنها نزد قاضی شهادت داده اند که آن شخص نجاست در دامن خود کرده به قصد
تلوّث مسجد و قاضی حکم به قتل او داده. ملک ابن السعود پادشاه حجاز هم به حسب ظاهر
نمی تواند حکم شرعی را بلااجرا بگذارد، نتیجه این شد که او را فوراً سر بریدند.

این ظاهر امر بود ولی در باطن سیاستی برای مرعوب کردن ایرانی ها بود; زیرا چنانکه

—————————————————

صفحه ۱۷۴

—————————————————

مذکور گردید، اساساً سنی های متعصب عقیده بد نسبت به شیعه، خصوص ایرانی ها دارند و
از طرفی هم ایرانی ها به هیچوجه ملاحظه اقتضای موقع و غلبه مخالفین خود را ندارند و
با آن که از ائمه شیعه نهایت اصرار به مماشات و متابعت ایشان در جمله از امور مثلا
حضور در نماز جماعت آنها شده ایرانی ها در موقع انعقاد نماز جماعت، از مسجدالحرام
بیرون می روند و یا در یک گوشه نماز فردی می خوانند و این رفتار حقد و دشمنی سنی ها
را تشدید می نماید و مانند آن است که افکار عمومی اهالی چه حجازی و چه مصری متوجه
یک نوع تنبیه ایرانی ها بوده است و پادشاه هم به رعایت افکار عمومی امر به اجرای
فوری این حکم غلط داده حکمی که بر اثر محاکمه صحیح نبوده و بیچاره مقتول نه زبان می
دانسته که از خود دفاع کند و نه مجال دفاع به او داده اند و به مجرد شهادت چند نفر
سنی متعصب که گفته اند آن بیچاره نجاست در دامن خود برای ملوث کردن مسجد حمل کرده،
قاضی این حکم ظالمانه را داده، در حالتی که تحقیق لازم بوده که اولا در دامن او
نجاست بوده یا قی؟ ثانیاً این عمل اضطراری (بوده) یا اختیاری؟ ثالثاً چه مقصودی
داشته آیا واقعاً قصد او تلویث مسجد و محل عبادت مسلمانان بوده است و اگر چنین باشد
آیا چنین کسی مجنون یا دیوانه نیست که از هزار فرسنگ راه با مشقت زیاد و با زن خود
برای چنین عمل شنیعی به آنجا آمده باشد؟

باری، این عمل زشت از حکومت حجاز سر زد و قلوب ایرانیان را رنجانید بلکه در شهرهای
عراق مانند کربلا و نجف و کاظمین اظهار تنفر و انزجار از این عمل کردند و مکاتباتی
هم مبنی بر اعتراض مابین دولت ایران و دولت حجاز توسط سفیر ایران در مصر مبادله و
بالنتیجه قطع رابطه شد و دولت ایران اتباع خود را تا چند سال از رفتن به مکه معظمه
ممنوع داشت ولی البته طرفین متمایل به رفع این تیرگی بودند. دولت ایران، برای
تقاضای اهالی به انجام امر واجب و دولت سعودی برای منافعی که از واردین برای حج می
برد.

تا در سال ۱۳۲۷ چنان که اشعار گردید، نخست وزیر وقت اجازه داد و راه را برای قاصدین
حج باز کرد و مقرر شد که کسی را به سمت سرپرستی حجاج ایرانی یعنی امیرالحاج تعیین
کنند.

تعیین سرپرستی حج

در تابستان سال ۱۳۲۷ من به محلاّت رفته بودم، در آنجا تلگرافی از وزیر کشور

—————————————————

صفحه ۱۷۵

—————————————————

(مرحوم فهیم الملک) به من رسید که مرا دعوت به قبول این سمت نموده بود و نیز
تلگرافی از آیت الله آقا سید محمد بهبهانی رییس علمای تهران به من رسید که رد این
دعوت را نکنم. مع ذلک چون من می دانستم دولت عنایتی به این امر ندارد و شرایط لازمه
را برای تهیه مقدمات آن رعایت نخواهد کرد، جواب رد دادم و چون موقع تابستان در شرف
انقضا بود عازم تهران شدم و در قم به ملاقات آیت الله حاجی آقا حسین بروجردی، مقلد
شیعه رفتم. ایشان مطّلع بودند که به من این تکلیف شده است، اظهار میل کردند که من
آن را قبول کنم و همین که به تهران آمدم، از طرف دولت به من تأکید در قبول این خدمت
شد ولی ملاحظه کردم که دولت هیچ برنامه برای این کار در نظر نگرفته و مردم که
گذرنامه گرفته اند، در شرف حرکت اند، لذا از قبول آن امتناع ورزیدم، لکن شاه مرا
احضار و امر به قبول این سمت نمودند.

و چون مقرر بود نامه ای هم از طرف شاه به ملک ابن السعود پادشاه حجاز نوشته شود و
هدیه لایقی برای ایجاد حسن روابط برای او فرستاده شود، در طرز بیان و مطلب نامه
شرکت کردم و هدیه هم که عبارت از یک جلد کلام الله، خطی خیلی عالی و یک شمشیر که
قاب آن طلا و روی آن مکلل به فیروزه های خیلی عالی بود تهیه کردند و من با عجله
تمام مشغول تهیه برنامه هیأت امارت حج شدم و در این موقع که من قبول خدمت را کردم،
قاصدین حج به من مراجعه کردند برای پول که برای مخارج و برای رسوم حج; یعنی پولی که
دولت عربی سعودی از هر حاجی که از غیر خاک حجاز به حج می رود می گرفت و مقدار آن
جمعاً چهل و یک لیره و نیم بود.

من به دولت پیشنهاد کردم که به کمیسیون ارز اجازه بدهند به هر حاجی هشتاد لیره
بفروشند، دولت عذر آورد که برای بانک تهیه این مقدار ارز با کثرت افراد قاصد حج
مشکل است و چون مردم ناچار به تهیه ارز لیره یا دینار عراقی در بازار آزاد بودند،
قیمت لیره و دینار به بیست و هفت تومان رسید. من پیشنهاد کردم که به قیمت آزاد این
مقدار لیره یا دینار را به مردم بفروشند باز هم دولت قبول نکرد.

البته بردن اسکناس ایران هم به خارج ممنوع است و بالاخره چون قاچاق در ایران از همه
کار سهل تر است مردم اسکناس ایران به قاچاق بردند. نهایت آن که منافع آن به صرافهای
بغداد و بصره رسید که در حدود بیست و هفت تومان با یک دینار مبادله می کردند.

من چون از اوضاع زمان حج مطلع بودم که تجمل ظاهر مدخلیت زیاد در حفظ حیثیت

—————————————————

صفحه ۱۷۶

—————————————————

دارد; مخصوصاً در موقع توقف در منا و عرفات که باید در چادر بود لذا از شاه درخواست
کردم از بهترین چادرهای بزرگ سلطنتی و فرش و قالی و لوازم پذیرایی از دربار به ما
بدهند. شاه مرا مختار در انتخاب آن لوازم فرمود و من یک چادر خیلی بزرگ که پوشش
ابریشم دوزی و چند چادر دیگر و قالی های خیلی ممتاز و ظروف چینی و غیره گرفتم و
آذوقه مسافرت را چون می دانستم در حجاز گران است به علاوه ناچاریم دعوت ها و
میهمانی ها بکنیم تهیه کردم و آقای حاج شیخ احمد بهارمنشی، نخست وزیر، که مردی
شایسته و امین است حسابدار و ناظر خرج تعیین کردم و هیئت سرپرستی عبارت بود از آقای
ابوالفضل حاذقی به سمت معاون، آقای احمد بهار حسابدار، آقای سید محمد باخدا و مرحوم
حاج داداش کرمانشاهی و مستشار السلطنه مشایخی اعضا و سرهنگ باقر شهرستانی که از
افسران شهربانی بود، برای حفظ نظم و آقای سید کاظم آزرمی منشی و مترجم و آقای دکتر
مدرسی رییس بیمارستان قم به سمت رییس بهداری و دو نفر دیگر دکتر.

معاون و اعضا را با محصولات خود، با چند اتومبیل و کامیون از راه بصره و کویت همراه
حجاج، که از راه خشکی عازم بودند، روانه کرده و خودم با آزرمی در ماه ذی قعده مطابق
با مهرماه با هواپیما از تهران حرکت کرده به فاصله شش ساعت و نیم وارد جده شدیم و
در جده سفرای دول اسلامی و سفیر چین و معاون وزیر امور خارجه دولت سعودی در فرودگاه
ما را استقبال کرده و به عمارت دارالضیافه، که محل پذیرایی برای ما تعیین کرده
بودند، رفتیم و یکی از اعضای وزارت خارجه که فارسی خوب صحبت می کرد و اصل او افغانی
بود، میهماندار برای ما معین کردند.

صبح روز بعد، امیر جده نزد من آمد و گفت: دیروز عصر تلگرافی از امیرالسعود ولیعهد
پادشاه از ریاض رسیده که حجاج ایرانی در سرحد حجاز و کویت به واسطه اشتباه شوفرها
راه را گم کرده و در بیابان متفرق شده و اتوبوسها به رمل فرو رفته سرگردان مانده
اند و پادشاه تلگراف زد که فوراً کامیونهای قوی جریه برای خارج کردن وسایط نقلیه از
رمل و آب و بنزین و اشیای یدکی اتومبیل و دستگاه اصلاح از ریاض بفرستند و چون
پادشاه از ورود شما به جده مطلع شده است، امر کرده که من تعداد وسایط نقلیه ایرانی
ها و سیستم آنها را از شما بپرسم و فوراً اطلاع دهم تا اشیای یدکی مطابق آنها از
ریاض فرستاده شود.

من اگرچه با تجربه ای که از وضع اتوبوسرانی در رمل داشتم مقتضی بودم که خودم همراه

—————————————————

صفحه ۱۷۷

—————————————————

آن قافله باشم ولی من وقتی قبول این مسافرت کردم که حجاج بعضی رفته و بعضی در شرف
حرکت بودند و برای تهیه لوازم هیأت امارت حج و تهیه نامه شاه و هدایا، ناچار از
توقف در مرکز بودم.

حالا لازم بود من عده وسایط نقلیه و سیستم آنها را به امیر جده اطلاع دهم ولی
متأسفانه تا ساعت آخر حرکت از تهران هر چه از شهربانی کل استفسار کردم جواب نداد
حتی عدد حاج را هم نمی دانستند و اینهاست که بی علاقگی مأمورین دولت را به کارها
نشان می دهد.

در هر حال به امیر جده گفتم صورت وسایط نقلیه نزد معاون امارت حج است که با قافله
ایرانی همراه است از او تحقیق کنند.

ملاقات با ملک بن السعود

من با آزرمی که سمت مترجمی داشت، برای ملاقات پادشاه به قصری که در جده قرار دارد
رفتم و مطابق آداب بین المللی، گاردِ جلو قصر احترامات نظامی به جا آورد و درب قصر
رییس تشریفات و معاون وزارت خارجه ما را استقبال و تا اتاقی که پادشاه نشسته بود،
همراه آمدند. من وقتی وارد یک سالن بزرگ شدم، پادشاه از روی صندلی خود برخاست و به
عادت امروز دست داد و صندلی دست راست خود را نشان داد.

من حاجت به مترجم نداشتم، به خصوص که پادشاه خیلی شمرده و فصیح حرف می زد ولی ممکن
بود برای جواب و ادای مطالب، لکنت در زبان من پیدا شود. بودن آزرمی خصوص برای حمل
نامه ها و هدایا لازم بود. پادشاه مردی قوی جثه و بسیار مؤدب و متین و آرام بود و
شمرده حرف می زد. من وضع صورت و متانت او را که صلابت عزم و اراده قوی داشت شبیه به
رضاشاه پهلوی دیدم.

باری بعد از تعارفات، نامه شاه را به دست او دادم و چون نامه به فارسی نوشته شده،
ترجمه آن را هم به عربی نوشته، ضمیمه کردم. ترجمه عربی را خواند و اظهار امتنان
کرد. بعد قرآن و شمشیر به او تقدیم شد. پادشاه قرآن را با تواضع دو دستی گرفت و باز
کرد و یک آیه خواند و شمشیر را که مرصع به فیروزه های قدیم و درشت بود، به دقت
ملاحظه کرده، گفت: شاهنشاه ایران قرآن فرستاده به این معنی که کلمه جامعه ما مسلمین
و دستورالعمل ماست و شمشیر فرستاده که متفقاً به فرق اعدای اسلام بزنیم. بعد، از
خصایص و اوصاف ذاتی شاه از

—————————————————

صفحه ۱۷۸

—————————————————

من پرسید. من البته جوابهای خوب و مناسب دادم و من قبل از آن که راجع به حجاج
ایرانی، که از راه خشکی آمده اند، اظهاری کنم، خودش تفصیل تلگراف ولیعهد و اوامری
که صادر کرده بود، گفت و اظهار داشت: اطمینان داشته باشید من نمی گذارم یک نفر
ایرانی در صحرا بماند و به موقع به موسم حج نرسد.

من گفتم: قسمت عمده حجاج ایرانی از راه خشکی آمده اند و قسمتی هم از راه دریا و
هواپیما آمده و خواهند آمد و در حوائج خود به من مراجعه خواهند کرد، شایسته است به
مأمورین دولت امر صادر فرمایید به مطالب ما بیشتر توجه کنند. در جواب گفت: من
دستورهای لازم به مأمورین و وزرای دولت داده ام، بعد «مدیر الأمن العام» (رییس کلّ
شهربانی) را خواست و گفت: تا امیرالحاج ایران در خاک حجاز است، امر او امر من است،
بعد کفیل وزارت خارجه را خواست و توصیه کرد: هر مطلب من داشته باشم انجام دهند.

در حکومت حجاز، کمیسیون بازی و نظر خواستن از این اداره و آن اداره نیست. یک امرِ
شفاهیِ پادشاه، تمام مشکلات را حل می کند. من بعد از صرف قهوه و شربت، خداحافظی
کرده و خواستم بیرون بروم، پادشاه ایستاده دست داد و گفت: شما تا ایام حج در جده می
مانید یا به مکه می آیید؟ من گفتم: میل دارم به زیارت مدینه منوره بروم، بعد از
بیرون آمدن من، پیغام داد که یک طیاره مخصوص در اختیار شما خواهد بود که به مدینه
بروید و هرچند روز مایل هستید نگاه دارید و هر که را هم میل دارید همراه ببرید.

تشرّف به مدینه منوره

من فردای آن روز آزرمی و آقای ضیاء الدین قریب را، که به عنوان کاردار موقت وزارت
خارجه، که با خانمش از مصر آمده بود، همراه برداشته به مدینه رفتیم. در آنجا هم
امیر مدینه تا فرودگاه ما را استقبال کرده، میهمان او بودم. من قبل از حرکت از
ایران پیش بینی های لازم و اخطارهایی که می بایست به حجاج ایرانی بشود; از قبیل
رعایت احترام نماز جماعت سنی ها و لزوم اقتدا به ائمه جماعت آنها و این که در نماز
مهر نگذارند و از بوسیدن ضریح حضرت پیغمبر در مدینه و قبور ائمه بقیع و سایر مقامات
مقدسه احتراز کنند، کرده و بیانیه چاپ کردم و در میان حجاج پخش کردند و به علمای
متنفّذ; از قبیل حاج سید محمد بهبهانی و مرحوم آیه الله حاج سید محمدتقی خوانساری و
آیت الله مرحوم فیض قمی و آقای حاج

—————————————————

صفحه ۱۷۹

—————————————————

میرزا حسین سبزواری و بسیاری از علمای دیگر; از جمله آقای حاج میرزا خلیل کمره ای
که در آن سفر بودند، توصیه کردم که به عوام بفهمانند از رفتاری که در نظر اهل سنت
بدعت است اجتناب کنند، الحق آقایان هم در این باب کوشش کردند و خودشان در مواقع
جماعت اهل سنت در نماز حاضر و اقتدا می کردند و این رویه مستحسن و مفید اتفاق افتاد
ولی از این امر نگران بودم که مبادا رؤیت ماه اول ذی الحجّه مورد اشتباه واقع شود;
چون در اغلب سالها این طور اتفاق می افتاد که در حجاز روزی را که در ایران و عراق
آخر ماه ذی قعده است، اول ذی الحجه اعلان می کنند و اعمال حج را بر وفق آن به جا می
آورند و در حجاز به حکم قاضی، اول ماه ثابت می شود و ایرانی ها اطمینان به آن
ندارند و می خواهند اعمال حج را مطابق تقویم ایران و با ثبوت رؤیت ماه در نزد علمای
شیعه به جا بیاورند.

این اختلاف یکی از مواردی است که ایرانی ها دچار اهانت و اذیت اهالی و سایر حجاج و
ضرب و شتم و توقیف مأمورین حکومت واقع می شوند، ولی خوشبختانه در همان شب اول که ما
در مدینه بودیم، جمعی رؤیت ماه را شهادت دادند و چند نفر از شهادت دهندگان شیعه
بودند و آقای بهبهانی هم که در مدینه بودند، موافقت کردند و آن سال اختلافی پیش
نیامد.

روز اول ماه را در مدینه توقف کرده روز دوم به جده برگشتم.

بروز مشکلی دیگر:

به محض ورود، امیر جده نزد من آمد و گفت: دیشت ولیعهد به پادشاه عربستان تلگراف
کرده که وسایط نقلیه حجاج ایرانی; اگرچه همه نو و خوب بوده، ولی بهواسطه بی اطلاعی
شوفرها، که اکثراً در رمل فرورفته و بعضی برای پیدا کردن راه به یمین و یسار رفته
حتی صد کیلومتر از جاده دور شده و مسافرین که در حدود ده هزار نفرند در بیابان بیست
و چهار ساعت و بعضی دو شبانه روز مانده بودند، همه نجات یافتند، ولی هیچ کدام رسوم
حج نداده اند و اینک بعضی در جریه سرحد خاک عربی سعودی و بعضی در داخل خاک حجاز از
بیراهه آمده و مأمورین برای ادای رسوم، آنها را متوقف نموده اند. تکلیف چیست؟
پادشاه دستور داد که فوری به شما اطلاع بدهم.

من رییس اداره حج را خواستم، نزد من آمد و راه چاره از او خواستم. گفت: حسب المقرر،
باید همه مسافرین در جریه که دستگاه گمرک است، حاضر شوند و گذرنامه ها ملاحظه

—————————————————

صفحه ۱۸۰

—————————————————

شود و وصول رسوم حج را در گذرنامه قید کنند و اجازه ورود به خاک عربی سعودی در
گذرنامه هم قید شود و چون جمعیت حاج زیاد است، این کار اقلا ده روز طول می کشد و
حجّ همه فوت می شود. علاج این امر از وظیفه من خارج و مربوط به وزارت مالیه است.

من به وزیر مالیه تلفن کرده، این مشکل را گفتم. جواب داد: اگر شما تعهّد می کنید که
حجاج بعد از ادای مناسک حج رسوم را خواهند داد، ممکن است اجازه بدهیم معطل نشوند و
حرکت کنند. من گفتم: اجازه چنین تعهدی از دولت ندارم ولی اطمینان می دهم که بعد از
ورود به مکه و ادای مناسک حج خواهند پرداخت. گفت: همین اطمینان که شخص شما می دهید
برای دولت ما کافی است و الآن تلگراف می کنم که مسافرین را روانه کنند. بعداً معلوم
شد، بسیاری از اتوبوس های ایرانی در راه بهواسطه رمل یا جهات دیگر، معیوب شده و
آنها را با جریه به ریاض برای تعمیر برده اند و مسافرین آنها را با اتومبیل های
بزرگ سعودیِ سرباز، که مخصوص ایام حج است، مجانی حمل کرده اند.

من تا روز ششم ذی الحجه در جده به گردش دریا و تماشای مؤسسات دولتی و بازدید وزرا و
سفرای خارجه، که به دیدن من آمده بودند، گذرانده(۱) روز ششم با چند اتومبیل سرباز
که دولت برای ما مهیا کرده بود با حالت احرام به قصد عمره حج روانه مکه معظمه شدم و
چون شب هفتم را پادشاه دعوت به شام در قصر خود، که در مکه است، نموده بود بعد از
طواف و سعی لباس معمولی پوشیده به دعوت پادشاه رفتم. در این دعوت امیرالحاج مصر
احمد جودت پاشا رییس مجلس شورای مصر و جمعی از محترمین حجاج سایر ممالک اسلامی و
شیوخ حجاز و وزرای دولت حاضر بودند.

جایی که برای من تعیین شده بود صندلی دست راست پادشاه و صندلی دست چپ امیرالحاج مصر
بود. زیر دست من رشید عالی گیلانی که چند سال قبل در عراق کودتا کرده با انگلیس ها
جنگ کرد و دولت عراق به حکم غیابی او را محکوم به اعدام کرده بود و حالا مشاور درجه
اول پادشاه است و به همین مناسبت روابط بین دولت عراق و پادشاه ابن السعود تیره
است.

درآن شب پادشاه گفت: فردا که هفتم و پس فردا که اول اعمال حج است، بر حسب قولی که
به شما داده ام تمام ایرانی ها به مکه وارد خواهند شد و حتی یک نفر در راه نخواهند
ماند. من تشکر کردم و به علامت صدق وعده پادشاه آن بود که بعد از ورود همه حجاج روز
هشتم

۱ . در سال ۱۳۲۷ که من با سمت امیر حاج به مکه مشرف شدم، وقتی در جده بودم، یک روز
رییس تشریفات پادشاه ابن سعود به من تلفن کرد که پادشاه مایل است شما را ملاقات کند
و فلان ساعت منتظر شماست. من در ساعت مقرره رفتم. پادشاه گفت: میل داشتم با شما
دوستانه صحبت کنم و بعد سؤالاتی که از اوضاع ایران و صفات و رفتار اعلی حضرت
محمدرضاشاه از من کرد و جوابهایی مناسب به او دادم. گفت: می خواهم برادرانه صحبتی
با شما بکنم و آن این است که پشت سر من می گویند:

ابن السعود مالیات حج از حجاج می گیرد، در صورتی که حج فریضه دینی است و همه مسلمین
حق دارند آزادانه برای حج بیایند من حالا علت آن را به شما می گویم.

من وقتی بر این صحرا مسلّط شدم که شغل مردم این صحرا جز راهزنی و غارت و آدم کشی
نبود و من آنقدر از این اشقیا کشتم که رمقی برای آنها باقی نماند ولیکن از آنها
بقایایی مانده; یعنی زن و بچه و اشخاص ضعیف مانده اند. و اینها وسیله معاش ندارند
چه آنکه در این صحرا فلاحت نیست. صنعت نیست و شغلی که سابقاً در اینجا دایر بوده
کرایه کشی با شتر بوده و حالا اتومبیل این شغل را هم موقوف کرده و من باید به آنها
معاش بدهم و روزی هفتادهزار ریال برای من خرج از بیت المال داده می شود (قیمت ریال
نقره سعودی در آن روز دو تومان پول ایران بود) و من برای امنیت حجاج ناچارم این پول
(رسوم حج) را از حجاج بگیرم.

—————————————————

صفحه ۱۸۱

—————————————————

عصر از نظمیه به من اطلاع دادند که یک شوفر اتوبوس و شاگرد او که برای تعمیر اتوبوس
خود در ریاض بودند، به امر ولیعهد آن دو نفر را با طیاره از ریاض فرستاده اند و
آنها را نزد من فرستاده اند در حالی که غالب شوفرها و شاگرد راننده ها نمی فهمند حج
چیست و قصد آن را ندارند.

در عرفات و منا

باری روز هشتم که عازم منا بودیم، موضوع دیگری پیش آمد و آن این که اتومبیل رانی در
حجاز با یک شرکت به نام شرکت عربی سعودی است که دارای امتیاز است و وسایط نقلیه
کرایه متعلق به هر دولت باشد، فقط مجاز به آمدن تا م

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.