پاورپوینت کامل گزارش سفر اولیا چَلَبی به حرمین شریفین در سال ۱۰۸۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گزارش سفر اولیا چَلَبی به حرمین شریفین در سال ۱۰۸۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گزارش سفر اولیا چَلَبی به حرمین شریفین در سال ۱۰۸۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گزارش سفر اولیا چَلَبی به حرمین شریفین در سال ۱۰۸۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۶۵
مقدمه
سیاحت نامه اولیا چلبی، مهم ترین و مفصل ترین سفرنامه ای است که در دوره عثمانی، در
نیمه دوّمِ قرن یازدهم هجری نوشته شده و در بر دارنده خاطرات سفر نویسنده از سرزمین
های وسیعی است که آن زمان در اختیار دولت عثمانی و گاه خارج از سلطه آن دولت بوده
است.
این اثر ارزشمند، بارها به ترکیِ عثمانی و لاتین چاپ گردیده(۱) و در دوران ما هم،
از سوی انتشارات yky(انتشارات بانک یاپوکرِدی)، در دست نشر می باشد که تاکنون هشت
مجلد آن از چاپ خارج شده است.
بخش کوتاهی از این سفرنامه، که مربوط به تبریز و شهرهای اطراف آن است و مربوط به
سال ۱۰۵۰ می باشد، توسط مرحوم حاج حسین نخجوانی ترجمه و به فارسی منتشر شده است
(تبریز، ۱۳۳۸ ش، ۴۱ صص.). و ما تا آنجا که می دانیم، اطلاع و متن بیشتری از این
دایره المعارف شگفت، که به نوعی می توان آن را با «سفرنامه شاردن» مقایسه کرد، در
فارسی ارائه نکرده اند. مطالعه همان بخش، که مربوط به شهرهای مختلف آذربایجان; از
جمله مراغه، تبریز و… است، نشان می دهد که این اثر تا چه اندازه اهمیت دارد.
در اینجا ابتدا اشاره ای به زندگی وی کرده،
۱ . برای نسخه های خطی و چاپی آن نکـ : مجله الداره، سال ۲۷، ش ۳، صص۷۰ ـ ۶۸
—————————————————
۱۶۶
—————————————————
سپس به پژوهش در باره او می پردازیم و در آخر گزارشی فشرده از سفر وی به مدینه و
مکه ارائه خواهیم کرد.
در مقدمه، از منابع گوناگون، بهویژه برخی از سایت های ترکی استفاده کرده ایم، اما
گزارش سفرنامه، از ترجمه عربی بخش حجاز آن است که با عنوان «الرحله الحجازیه»
بهوسیله استاد دکتر الصفصافی احمد المرسی، از ترکی به عربی در آمده است; (چاپ
دارالآفاق العربیه، قاهره، ۱۹۹۹).
وی حواشی سودمندی بر کتاب زده، اما به نظر می رسد متن آن دقت لازم را ندارد.
اولیا چلبی (۱۰۲۰ ـ ۱۰۹۴) در دهم محرم سال ۱۰۲۰ هجری در اونقپانی در شهر استانبول
به دنیا آمد. همانجا به مدرسه رفت و خط ، تذهیب و نقاشی را از پدرش درویش محمد
ظلّی، فرا گرفت. پدر او جواهرچی قصر بود و از این جهت فردی محترم به شمار می آمد.
نیای اعلای ایشان به احمد یسوی، صوفیِ مشهور می رسد. عنوان درویش برای پدر او هم
نشان آن است که همچنان علایق تصوّف در آنان باقی مانده است. با این حال، خاندان او،
چهره های برجسته ای در دولت عثمانی بودند و طبعاً این وضعیت روی سرنوشت اولیا چلبی
هم مؤثر بوده است.
افندی علاوه بر دروس مدرسی، قرآن را حفظ کرد و به همین جهت لقب حافظ به دادند.
در سال ۱۰۴۵، در شب قدر، در مسجد ایاصوفیه، در حضور سلطان مراد عثمانی قرآن خواند
که مورد تشویق وی قرار گرفت. سلطان از او خواست تا مصاحبش باشد; یعنی در مجموعه
دربار قرار گرفت.
چلبی، افزون بر دروس رسمی، مطالعاتی در موسیقی و شعر نیز داشت و پس از آن که مورد
تشویق سلطان قرار گرفت، برای تحصیل به اندرون کاخ عثمانی رفت. در آنجا با عربی و
فارسی آشنا شد. بخشی از گلستان سعدی و مثنوی ملاّی رومی را حفظ کرد که گاه به
عبارات آنها هم در سیاحتنامه خود استناد می کند. زمانی که وی در اندرون بود، بیست
سال داشت و مطالب زیادی فرا گرفته، اشعار و قصاید فراوانی در حفظ داشت. این دوره
چهار سال طول کشید.
با حمایت دایی اش، ملک احمد پاشا، که از مقرّبان سلطان مراد بود، در درون دربار
—————————————————
۱۶۷
—————————————————
شغلی به دست آورد. در واقع خودِ وی خواست تا به سپاه بپیوندد و سلطان هم با او
موافقت کرد.
به نظر می رسد که اولیا از همان زمان سیاحت را دوست می داشت و به دلیل آن که از پدر
و دوستان پدرش مطالبی در باره بلاد مختلف شنیده بود، هوس سیاحت در سر داشت. در
واقع، پدر وی که به کارهای هنری در صفحات برنجی مشغول بود، خودش در جنگ زیگتوار
شرکت کرده بود و اولیا، داستان زندگی دوستان پدرش را از زبان آنان، که با پدرش رفت
و آمد داشتند، می شنید. شنیدن این داستان ها، هوس سیاحت را در او تقویت می کرد. وی
بیست ساله بود که سفرش را از استانبول آغاز کرد و هرآنچه را که در آنجا دیده بود،
ثبت کرد.
او شبی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در خواب دید. وقتی خواست دست آن حضرت را
ببوسد، رفت تا بگوید «شفاعت» یا رسول الله، از لرزش گفت: «سیاحت» یا رسول الله. پس
از آن که خوابش را برای برخی از معبران گفت، آنان تأکید کردند که او اهل سیاحت
خواهد شد.
وی کارش را بااین داستان آغاز کرد. این نکته ای است که خود او در سیاحتنامه اش
آورده، گرچه قدری متفاوت با این حکایت است.
اولیا در سال ۱۰۵۰/۱۶۴۰، پس از گردش و دیدار از استانبول و نگارش آنچه در این گردش
به دست آورده بود، به بورسا و طرابوزان رفت و در کریمه، نزد بهادرخان گرای رفت. سپس
همراه برجستگانی از دولت، به نقاط مختلفی سفر کرد. در جریان جنگ ها، نامه رسان میان
پاشاهان بود و کار برید و الاغ می کرد. سفر او به ایران هم در همین چهارچوب بود که
طی آن، آگاهی های دقیقی را از آذربایجان و شهرهای مختلف آن ثبت کرد.
در سال ۱۶۴۵، در جریان جنگی که منجر به تصرف «یانیا» شد، در خدمت یوسف پاشا بود;
چنان که در سال ۱۶۴۶ در ارزروم حسابدار دفتر محمدپاشا بود. از آنجا به آذربایجان و
گرجستان رفت.
در سال ۱۶۴۸ از استانبول با مصطفی پاشا به شام رفت و سه سال در آنجا ماند و سپس
بازگشت. بعد از سال ۱۶۵۱ سفر خود را به بخش اروپاییِ تحت سلطه عثمانی آغاز کرد و
مدتها در صوفیه ماند.
میان سال های ۱۶۶۷ ـ ۱۶۷۸ در اطریش، آلبانی، تسلیا، کاندیه، گومولجینه (از
بلغارستان) و سلانیک بود.
—————————————————
۱۶۸
—————————————————
اولیا چلبی تمامی آناتولی، خاورمیانه، قفقاز، سودان، صحرای عرب تا شمال حبشه، روم
اروپایی، آلبانی، رومانی، مجارستان، وین، آلمان، هلند، بوسنی و هرزگوین، دالماچیا،
جنوب روسیه و تمامی مناطق عرب را گشت و آنچه را دید، نوشت. وی در سال ۱۶۸۲ در
استانبول درگذشت. امروزه کسی از محلّ دفن او آگاهی ندارد.
سیاحتنامه وی، حاصل این اسفار و بزرگترین مجموعه سفرنامه ای ترکی است که تاکنون همه
یا بخش هایی از آن به ده زبان برگردان شده است.
مهم ترین نسخه خطیِ برجای مانده از او، در چهار جلد، در موزه توپقاپی سرای، در قسمت
«روان» به شماره ۱۴۵۷ نگهداری می شود. یک نسخه هم به خط مؤلف وجود دارد (و پذیرفته
شده که از خودِ چلبی است) و آن در توپقاپی سرای به شماره ۳۰۴، در قسمت «بغداد»
نگهداری می شود. پایان نامه ای در سال ۱۹۹۴ در باره این نسخه از سفرنامه، نوشته شده
است.
پژوهش بسیاری در باره سیاحتنامه اولیا چلبی در زبان های مختلف به ویژه توسط اروپایی
ها نوشته شده است. سمیناری هم در هشتم نوامبر ۲۰۰۱ در دانشگاه مدیترانه شرقی، در
باره این کتاب برگزار شد که نشانی اینترنتی آن سمینار چنین است: ] www.emu.ed.tr
[عناوین مقالات ارائه شده در این سمینار عبارت است از:
بازارهای آناتولی، ساختار سربازی در قرن هفدهم در کریمه، اولیا چلبی یک مورخ جنگ،
منابع و محتوای سیاحتنامه، جزیره رودوس; سیاحتنامه به زبان گفتاری نه نوشتاری، یک
کلیسای یهودی استانبول از نگاه چلبی، نام های اماکن در باکو در سیاحتنامه، جلالیان
و اوباشان در آناتولی در سیاحتنامه، بخش های منظوم سیاحتنامه، سلطان حسین بایقرا در
سیاحتنامه، نان در مجلدات اول تا پنجم سیاحتنامه در آناتولی، حمام نامه در
سیاحتنامه، راه های حج و حج گزاری در سیاحتنامه، دفاتر سجلی در سیاحتنامه از شهرهای
آناتولی، وصف قیافه های اروپایی در سیاحتنامه، واژه اوغوز (ترکهای اولیه) در
سیاحتنامه، چلبی یک استاد اسلوب و طرح، یک معجم ترکی در سیاحتنامه و تصویر دربند
آذربایجان در سیاحتنامه.
اینها عناوین برگزیده ای بود از این سمینار بین المللی، که می تواند تصویری از آن
چه دراین کتاب مهم و مفصل وجود دارد، به ما ارائه کند.
—————————————————
۱۶۹
—————————————————
علاوه بر این، کارهای پژوهشیِ دیگری نیز در باره این سیاحتنامه انجام شده است. برای
نمونه، دکتر سامی بایبال، در دانشکده الهیات سلجوق، تحقیقی با عنوان «اوضاع اجانب
(غیر مسلمانان) ساکن آناتولی در سیاحتنامه چلبی» نوشته است.
اکنون مهم ترین پرسش این است که آیا آنچه را که وی نوشته، بر اساس واقعیت است یا
خیر. به سخن دیگر، آیا وی خیال پردازی کرده یا واقعیت ها را نوشته است؟
باید توجه داشت که وی در اواخر دوره توقف عثمانی در فتوحات زندگی می کرده است;
زمانی که کوپریلی ها صدر اعظم بودند و سلطان چندان توان تصمیم گیری نداشت. این
زمان، دوران سلطان مراد بود که بیشتر سرگرم مسائل داخلی بود و جبهه اروپایی هم ساکت
شده بود. در بخش آناتولی، عصیان جلالی ها وجود داشت و خود استانبول نیز گهگاه از
سوی ینی چری یا برجستگان دربار عثمانی (سارای) تهدید می شد. این روزگاری است که
چلبی گردش کرده و می بایست نوشته های او را با توجه به این اوضاع، مورد بررسی قرار
داد. اگر چلبی در نقل برخی از مطالب، خیال پردازی و یا بزرگ نمایی کرده، باید توجه
داشت که همین دوره توقف، روی او تأثیر گذاشته است.
علاقه شخصی چلبی چنان بود که در باره هر چیز، به دنبال دانش بی اندازه بود و تا آخر
کار می رفت و حتی به خیال بافی هم می افتاد. وی مطیع فرهنگ خودی بود و در باره
فرهنگش اعتماد به نفس کافی داشت و با همین اعتماد بود که نزد اجانب و خارجی ها می
رفت و کارهای آنان را ثبت می کرد و در ضمن موضع مسلّط خود را داشت. وی به کلیساها
می رفت و متون مسیحیان را رونویسی می کرد. حتی در خانه اش برای آن دسته افراد، شراب
و مخدّرات آماده می کرد و دوستی اش را با آنان دوام می بخشید. وی برای این گونه
برخوردها که با آن دسته از افراد داشت، باید تحمّل زیادی می کرد. اخبار غیبی،
رؤیاهای شگفت، ستایش از خود یا نقل عجایب و غرایب را برای آن نوشته است تا خواننده
را به خود جلب کند. طنز در این کتاب جایگاه بالایی دارد و روح کتاب بر این اساس
است.
به هر حال، همین مسائل سبب شده است که در باره ارزش این کتاب به عنوان یک منبع،
فراوان بحث شود و نکته دیگری که باید بدان توجه داشت این است که ادبیات آن کتاب،
ادبیات نوشتاری نیست، بلکه حالت گفتاری دارد.
نخستین بار یک ربع قرن بعد از وی بود که هامرِ مورخ، او را کشف کرد و تا امروز نام
—————————————————
۱۷۰
—————————————————
وی در جهان باقی است; زیرا قلم او سرشار از زندگی و حیات بود و آنجا که توضیح بیشتر
می داد، از سر همین احساس او به زندگی بود و با نیت خوب انجام می داد. در لابلای
مطالب، گاه به طنزگویی افتاده و گهگاه کلمات ترکی را با لهجه ترکی بیان کرده که خود
زبان آن اثر را شیرین کرده است.
چلبی، مانند شعرا از زبان دشوار استفاده نکرده، بلکه مطالبش را به همان زبان
عامیانه نوشته است. در این سیاحتنامه، معلومات فراوانی در تاریخ و جغرافیا می توان
به دست آورد، اما مهم ترین چیز، بیان ذهنیت آن روز عثمانی، به خصوص نسبت به کشورهای
خارجی است که به طور کامل برای ما تصویر کرده است. وی به درون مدارس رفته و به وصف
آنها پرداخته است. از علما به گونه ای سخن می گوید، که اکنون ما می توانیم سطح
علمای و مدارس آنان را دریابیم.
کتاب اولیا چلبی، در میان ترکها، به جد جا افتاده و به آن استناد می شود; مثلاً
مردم شهر بدلیس به استناد سخن اولیا چلبی که می گوید «کتاب بوریان از بدلیس است»،
چنین ادعا می کنند که بنا به گفته چلبی، این کتاب متعلق به ما بوده است. همین طور
اقوامی مانند علویان، بوسنیایی ها، کردها و… وجود و وضعیت و ویژگی های تاریخی شان
را در آن دوره، با استناد به این کتاب بیان می کنند و نام بسیاری از مدارس را از
روی این کتاب می شناسند.
حیاتی دوله، دانشمند لغت شناس ترک، مقاله ای مفصل در باره سیاحتنامه نگاشته است که
به وسیله مؤسسه زبان ترکی در سال ۱۹۹۵ تحت عنوان «ترکی میانه عثمانی (قرن هفدهم)،
ترکی اوغوزی غربی از دید سیاحتنامه چلبی» چاپ شده است.
کارهای جزئی تری هم روی سیاحتنامه شده است; «زندگی و استانبول در سیاحتنامه اولیا
چلبی»، «ترکهای بلغارستان در سیاحتنامه» و «تاریخ بوسنی و هرزگوین و سیاحتنامه
اولیا چلبی» از جمله آن تحقیقات است.
اطلاعاتی در سیاحتنامه هست که در هیچ منبع دیگری موجود نیست و همین امر، ضمن این که
ارزش منبعی به این کتاب می دهد، عاملی برای تردید در برخی از مطالب آن نیز هست;
مثلا آگاهی هایی در باره دده سلطان، از رهبران بکتاشیه آورده است که علویان ترکیه،
تنها با استناد به این کتاب از وجود او خبر دارند.
سیاحتنامه اولیا چلبی به کارهای داستانی برای بچه ها و حتی فیلم های کارتنی در
تلویزیون
—————————————————
۱۷۱
—————————————————
نیز راه یافته است. شگفتی های موجود در این سیاحتنامه، مانند وصف او از سردی هوا در
این که گربه از دیوار پرید و در وسط هوا یخ زد، نشانگر وجود فضای خیال پردازنه در
این اثر است.
به هر حال، این اثر منبع آثار تاریخی فراوانی است و بر آن اعتماد زیادی شده است.
و آخرین نکته آن که، در ترکی، کسی را که زیاد سفر می کند، به اولیا چلبی تشبیه می
کنند.
اما فهرست کلّی کتاب سفرنامه:
مجلد نخست، در باره استانبول، تاریخچه و فتح و توسعه و اقدامات بایزید دوم و چهره
های برجسته دوران سلطان سلیمان قانونی و وقایع روزگار سلیم دوم و محمد سوم تا دوران
محمد چهارم (۱۱۰۴ هجری).
مجلد دوم، شرح سفرِ وی به بورسا است که از سال ۱۰۵۰ آغاز کرده و وصف دقیقی از اماکن
تاریخی آنجا به دست داده است. سپس بازگشت به استانبول و سفر به بلاد شرقی; از جمله
برخی از شهرهای ایران، آنگاه به گرجستان و تفلیس و در نهایت منازل میان استانبول تا
شام، زمانی که به سال ۱۰۵۸ به شام رفته است.
مجلد سوم، سفر از شام به صیدا و وصف دقیق تمامی مناطق طول راه است; وصف شهرهای
فلسطین و بازگشت به شام. از آنجا به رها و سپس دیاربکر و برخی دیگر از شهرهای شرق
ترکیه می رود. او در جلد، او از وضعیت دولت عثمانی در روزگار سلطان محمد چهارم به
تفصیل سخن گفته است. پس از آن، از سفرش به بالکان (در سال ۱۰۶۲) و وصف شهرهای آن
نواحی و سرانجام بازگشت به استانبول (در سال ۱۰۶۳) و رفتنش به وان (در سال ۱۰۶۵)،
در شرق ترکیه می نویسد.
مجلّد چهارم، گزارش سفرش به وان و از آنجا به ایران و کردستان است و آنگاه شهرهای
مختلف این ناحیه و نیز وضعیت زندگی مردم را توصیف می کند. از خوراک، پوشاک و… تا
بازگشتش به استانبول نیز می نویسد.
مجلد پنجم، در ادامه سفر به وان و بدلیس، تا بازگشت به استانبول، در سال ۱۰۶۶ و سپس
سفر به حدود روسیه و بیان مسائلی است که در این سفر رخ داده است. پس از آن، سفر به
بغدان یا جبل اسود، در سال ۱۰۷۰ و شرح چرایی شورش افلاق بر ضدّ عثمانی و نیز شرح
وضعیت بوسنی و هرزگوین و قلعه های موجود در آن نواحی است.
—————————————————
۱۷۲
—————————————————
مجلد ششم، در باره سفرش به مجارستان و آلمان و سوئد و دیگر بلاد اروپایی (در سال
۱۰۷۰) است. وی شرح حال تفصیلی افرادی را که در این سفر با او بوده اند آورده است.
در این بخش، وی وصف دقیقی از نواحی مختلف مجارستان دارد.
مجلد هفتم، ادامه سفر اروپایی اوست، که شرحی از جزیره بلاتین بر حسب اطلاعاتی که از
منابع اروپایی گرفته، به دست داده است. پس از آن، شرحی از جنگ میان سپاه عثمانی با
سپاه کفر در نزدیکی رودخانه رابه و دیگر نبردها آورده است. در این بخش نیز گزارش
مفصلی از وضعیت شهرهای طول مسیر ارائه کرده، آنگاه به بحث در مورد داغستان و بخارا
و خراسان ایران پرداخته و شهرهایی را که در مسیر بازگشت او به استانبول (در سال
۱۰۷۷) بوده، وصف کرده است.
مجلد هشتم، در شرح سفرش با خان کریمه است; سپس از رفتنش به ادرنه می نویسد و آنگاه
بحث از رومانی و در نهایت سفرش (در سال ۱۰۷۸) به آلبانی و دیگر بلاد اروپایی است.
او در این جا باز هم از بازگشتِ خود به استانبول سخن گفته و از آنجا عازم مناطق
آناتولی شده است. در همین بخش است که او از سفر حجش در سال ۱۰۸۱ یاد کرده، هرچند
تفصیل مطلب را در مجلّد نهم آورده است.
مجلد نهم و دهم، گزارش تفصیلی سفر وی به حجاز و سپس مصر و سودان است.(۱)
۱ . نکـ : مجله الداره، سال ۲۷، ش۳، ۱۴۲۲ق. مقاله سهیل صابان با عنوان: «اولیا چلبی
و رحلته إلی الحجاز فی اواخر القرن الحادی عشر الهجری»، (صص۹۲ ـ ۶۳)
—————————————————
۱۷۳
—————————————————
سفرنامه حج چلبی
اولیا چلبی با اجازه پدرش و نیز جسارت خود، به همراه سه دوست و هشت غلام از محرم
سال ۱۰۸۱ تا سال ۱۰۸۲ به سفر حج رفته و این سفر در شصت سالگی وی بوده است. چلبی
شرحی از چگونگی حرکت محمل استانبول و آداب و رسوم خاص آن و نیز رخدادهای هنگام حرکت
با حضور سلطان و صدر اعظم و شیخ الاسلام به دست داده که خواندنی است. با این حال
خودِ او از مسیر اصلی صرّه همایون حرکت نکرده و مسیر دیگری را که بسیار طولانی
بوده، برگزیده است. او از استانبول تا ادنا، از آن جا تا مرعش، عنتاب، حلب، بیروت و
سپس به قدس رفته است. پیش از پیوستن به کاروان حج، مسجد الأقصی و دیگر جاهای مقدس
را زیارت کرده است. زمانی که اولیا در قدس بود، محمد چهارم که سلطان وقتِ عثمانی
بود، به حرموش پاشا، حاکم عثمانی در قدس مکتوبی فرستاد و به او گفت: کاروان شام حج
امسال می بایست ده روز زودتر حرکت کند. این دستور به کاروان حج مصر نیز داده شد.
اولیا که بنا داشت همراه کاروان حجّ مصر برود، به آن نرسید و تصمیم گرفت به همراه
کاروان شام راهی مکه شود. پس از عید فطر، وی به شام رفت. او و دوستانش، از طرف حسین
پاشا مورد استقبال قرار گرفتند. حسین پاشا نیازهای آنان را برای مسیر شام تا مکه از
شتر و غیره تأمین کرد.
وی سفرنامه حج خود را از شام و از بیستم شوال ۱۰۸۱ آغاز کرده و همان ابتدا اشاره می
کند که در همین روز دو هزار نفر از حجاج ایرانی به کاروان شام پیوستند و از هر حاج
ایرانی پانزده سکّه طلا گرفتند که یک کمک بسیار زیادی در آن وقت بود.
«کاروان ما با یک جشن بسیار بزرگ از شام خارج شد، احتفالی که تاکنون مانند آن دیده
نشده بود. پس از آن به مقدار یک ساعت میان باغ ها و بستان ها گذر کرده، به قصر
کوچوک احمد پاشا رسید». این آغاز سفر است.
به نظر می رسد چلبی این راه پر خطر را تنها برای انجام فریضه حج طی نکرده است. وی
به وصف منازل حج نمی پردازد، بلکه در توصیف همه مسیر می نویسد. پس از انجام سفر حج،
همراه کاروان مصر به قاهره می رود و به این ترتیب، سفرنامه مصرش، پس از سفر حجاز او
قرار دارد که در جلد نهم سیاحتنامه وی درج شده است. بعد از آن هم مدت زیادی در
سودان و حبشه ماند و باقی مانده سیاحتنامه خود را، که در مجلد دهم آمده، در آنجا
نوشت.
—————————————————
۱۷۴
—————————————————
چلبی آنچه را که در پیش چشمانش بوده و مشاهده کرده و شنیده، با بی طرفی نوشته است.
او حتی تصوّرات خویش را نیز به قلم می آورد. بخش اول مطالب وی در باره حجاز، بیشتر
حالت جغرافیایی دارد، اما بخش دوم آن بیشتر شبیه یک قصه و شرح حال نگاری است و
خصوصیت سیاحتنامه ایِ آن بیشتر است.
وی شرح حال تعداد زیادی از چهره های قرن هفدهم را در اختیار ما می گذارد. به اعتقاد
برخی، سفرنامه اولیا چلبی از مکه و مدینه، مفصل ترین نوشته ای است که در این باره
از قرن هفدهم میلادی برجای مانده است.(۱)
به نظر می رسد او هم مانند ابن بطوطه و ابن جبیر، تدوین نهایی سیاحتنامه را پس از
سفر انجام داده، گرچه برخی بخش ها را همان لحظه نوشته است. البته نوشته ها همه از
خودِ اوست، نه کس دیگر و به همین دلیل زبانی روان و مردمی دارد. در این کتاب، از
هنر تصویرگری قصه ای استفاده شده است. وی در این وصف ها گاه از منابعی استفاده کرده
که از برخی نام برده و از برخی دیگر نام نمی برد. در این باره تحقیقاتی هم صورت
گرفته است. بسا در باره هر شهر، از بزرگان یا استادانی یا حتی منابع رسمی اطلاعاتی
گرفته باشد. در سیاحتنامه شاهدیم که حاکمان شهر معمولاً از وی استقبال گرمی صورت
گرفته و او را میزبانی کرده اند.
وی در سیاحتنامه خود از اشعار فارسی، ترکی و عربی استفاده کرده است. گفتنی است چلبی
ادیب نبود تا زندگی نامه شخصیِ خود را با این ملاحظه بنویسد.
مهم ترین ویژگی این کتاب، ثبت عقاید عامیانه است. وی هرآنچه را از مردم در باره
جایی می شنیده، ثبت می کرده است. این باور، بسا که در طول زمان به هر دلیل از میان
رفته باشد. در باره سفر حج او هم، چنین است.
همان گونه که اشاره شد، متن حاضر یک گزارش منتخب می باشد، بنابراین کوتاه شده است.
بخش نخست آن در باره مدینه و بخش دومش در مورد مکه خواهد بود.
رسیدن به مدینه
پس از عبور از کوه هایی که از شام تا مدینه امتداد داشت و لخت و عاری از اشجار و
باغات بود، به وادی خازن رسیدیم که به آن وادی وداع و وادی استقبال هم گفته می شود.
تمام شخصیت های مدینه و برجستگان و مطوّفین ومرشدین به استقبال موکب آمده
۱ . نکـ : مقدمه الرحله الحجازیه، ص۶۷
—————————————————
۱۷۵
—————————————————
بودند، در حالی که همگی لباس سفید به تن داشتند و صورتهایشان نورانی بود و به
چشمهایشان سرمه کشیده بودند و در صدایشان رقت و شیرینی بود و نشانه های صحت در
وجودشان آشکار. آنان هلهله می کشیدند و خوشحال بودند و هدایایی با خود داشتند. در
آنجا دو ساعت ماندیم، آن هم در میان جمعیتی که به استقبال آمده بودند. اکنون فقط یک
روز به حلول ماه ذی حجه مانده است. برای این که به عرفات برسیم که روز دهم ذی حجه
است!(۱)اصلاً نمی توانم از کاروان جدا شوم و باید همراه با آن شب و روز حرکت کنم.
محمل از منزل مزیرب تا اینجا هیچ توقفی که بارها را زمین بگذارند نداشته است.
مسافت میان شام و مدینه، شامل ۲۴ مرحله است که ۳۵۰ ساعت وقت می گیرد. این وقتی است
که حرکت با شتر باشد. اما اگر راه هموارتر و آب و غذا فراهم بود، ممکن بود که این
راه را با ۱۰۰ ساعت آمد، آن هم با اسب و قاطر. اما چون راه غیر از این است، قافله
ها باید از شتر استفاده کنند. راه رفتن با شتر با راه رفتن پیاده فرقی ندارد.
بنابراین، اگر سلاطین همت کرده، راه های رییسی و سلطانی، از شام به مدینه درست می
کردند، شتران و چهارپایان به این مصایب که اکنون دچار شده و هلاک می شوند، گرفتار
نمی آمدند و آمدن با اسب و قاطر سریعتر و در وقتی کمتر ممکن بود. خداوند متعال در
شتر قوت و صبر و تحملی داده که اینچنین حرکت می کند، حتی در وقتی که خواب است.
قافله به سرعت حرکت کرد و ما بعد ازیک ساعت، بر بالای یک بلندی رسیدیم، چشممان به
باغ های مدینه و گنبد مسجد نبوی افتاد. وقتی جمعیت چشمشان به گنبد افتاد، در حالی
که سوار بودند یا افسار شتر را داشتند، صورتشان را به طرف مدینه گردانده، می گفتند:
«الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ». همان لحظه، همزمان، شترها و اسب ها
و الاغ ها هم به صدا درآمدند و صیحه می کشیدند. در این هنگام، سرعت برای رسیدن به
شهر بیشتر شد.
وقتی نزدیک مدینه رسیدیم، دیگر صحرا تمام شد و به زمین های سبز و نشان از آدمی
رسیدیم. مردم مدینه از مرد و زن و کوچک و بزرگ به استقبال آمدند و کودکان در حالی
که کیسه های خرما به حجاج عرضه می کردند، می گفتند: «حَمْداً عَلَی السَّلامَه یا
حاج زیاره مقبوله و حجّ مبرور». حجاج هم به آنان پاسخ می دادند: «شُکراً للهِِ..
لَقَدْ قدمنا إلی أَعتاب سَیّدنا و نبیّنا، الَّذِی هُوَ رَحمهٌ لِلْعالَمین».
دختران کوچک هم سرودهای دینی می خواندند و حجاج را همراهی می کردند تا به
۱ . کذا در متن عربی. روز عرفه، روز نهم ذی حجه است.
—————————————————
۱۷۶
—————————————————
دروازه شهر مدینه وارد شدند. مرحله اخیر در مدت پنج ساعت طی شد.
رییس محملِ شام، حسین پاشا بود که با عظمت و فخر وارد شهر شد; آن گونه که رؤسای
محمل های پیشین; مانند سنان پاشا، رضوان پاشا (و) طاوشان سلیمان پاشا این چنین وارد
شهر نشده بودند. در آن زمان بود که اهالی برای استقبال در اطراف خیابان ها ایستاده،
قربانی می کردند. زنان مدینه هم در لابلای دیوارها، در حالی که لباس های حریر به تن
داشتند، ایستاده بودند و هزمان با دیدن موکب پاشا، پاهای خود را بر زمین می
کوبیدند; به طوری که صدای آن همه جا را پر کرده و زمین زیر گام هایشان به لرزه
درآمده بود.
حسین پاشا آخرین نفر بود که با عظمت تمام وارد شده، از میان جمعیت عبور کرد; در
حالی که بالاپوشی از سمور داشت و عمامه ای سلیمی ـ منسوب به سلطان سلیم ـ بر سر، و
نیروهایی با لباس نظامی در اطرافش بودند. به دنبال آن دسته، موزیک و طبّال ها
آمدند، در حالی که می نواختند و بر طبل می زدند. حرکت او تا محل استقرارش ادامه
یافت. اینجا بود که هفتاد تا هشتاد توپ از توپخانه مدینه شلیک شد و این به معنای
اجازه ورود به شهر بود.
وقتی قافله استقرار یافت، منِ بنده خدا آماده برای زیارت شدم.
جای های زیارت در خارج مدینه
از راه شام که وارد مدینه می شوی، در مدخل و ورودی، باغ عثمان است که درخت های
فراوان و آب گوارا دارد و کنار آنجا مسجد ذی قبلتین است. شک نیست که اگر کسی آنجا
نماز بگزارد و خشوع کامل داشته باشد، خداوند او را بدون عذاب و حساب داخل بهشت می
کند. نزدیک آنجا چهار مسجد هست; یکی مسجد سلمان، دیگری مسجد عثمان ودیگری مسجد علی
است ]از مسجد چهارم یاد نمی کند[ .
در جنوب این مساجد، یک کوه کوچک هست که پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) در آنجا نماز
خوانده و جای آن معین است. کوه عسیر یا جهنم هم نزدیک همان کوه است و در چهارطرفش
باغ هایی هست، اما خود کوه خشک است. باغ های اینجا خیلی پر آب و پر ثمر است و لیمون
و نارنج و دیگر میوه ها در آن ها هست.
اینجا باغ های دیگری هم در سر راه حجاج هست که در یکی از آن ها، وقت آمدن حجاج،
معمولاً زنان به آنجا می آیند تا موکب حجاج را ببینند. منِ فقیر در آن ها گشتی زدم.
—————————————————
۱۷۷
—————————————————
من بعد از آن سفرِ طولانی، برای رفع خستگی، در یک حمام عمومی غسل کرده، لباس های
سفر را عوض کردم و به سمت قلعه مدینه رفتم(۱) در حالی که آیه کریمه: …رَبِّ
أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْق وَ… را می خواندم. از آن جا به سمت مسجد نبوی رفته،
از باب السلام داخل شدم و این قسمت را سینه خیز رفتم تا به ضریح نبوی رسیدم. آنگاه
روی زانو ایستاده گفتم: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ» و سپس از خود بی
خود شدم. وقتی به خود آمدم، با زحمت و به آرامی از وسط آن جمعیت برگشتم و به خیمه
آمدم. در این وقت اعلام شد که محمل دو روز در مدینه خواهد ماند.
اوصاف قلعه مدینه منوره
یثرب شهر کوچکی بود که بعد از هجرت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به آنجا، آباد
گردید. یکی از مهم ترین رخدادهای مربوط به آن شهر، آن است که وقتی کفار خواستند بر
قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله)مسلّط شده، آنجا را از بین ببرند، نورالدین زنگی،
نُه روزه خود را از شام به آنجا رساند و مدینه را از شرّ دشمن نجات داد و در اطراف
آن قلعه ای ساخت. اما این قلعه به مرور زمان خراب شد تا این که سلطان سلیمان
]قانونی ۹۰۰ ـ ۹۷۴[ در خواب پیغمبر را دید که به او فرمود: بلگراد، بودین و رودس را
فتح کن و با غنایم آن، قلعه ای در اطراف قدس شریف، و در اطراف شهر من، یثرب بنا کن.
سلطان سلیمان هم چنین کرد.
شهر مدینه، یک مولویه القضاء(۲) بود که حقوق آن به پانصد آقچه می رسید، اما به خاطر
دوری مدینه (از استانبول) و عدم آبادی و سرسبزی، این دستور مورد اهمال قرار گرفته
بود تا آن که سلطان محمد رابع فرمانی صادر کرد که بدون قضاء مکه و مدینه، هیچ قاضی
در استانبول نخواهد بود و همین سبب شد تا مولویه حرمین شریفین، به مولویه استانبول
پیوند خورد.
مردم مدینه، به حلم و نرمی و تسالم شهرت دارند.
در این زمان، برای هر یک از شیخ الاسلام، مشایخ حرم و معلمین، از صره همایون، هزار
سکه اختصاص یافت. برای طوایف مختلف هم، هر کدام دویست کیسه گندم، که از مصر آمده
بود، اختصاص داده شد.
شیخ حرم با سپاهی که عددشان به پانصد نفر می رسد، امنیت آنجا را تأمین می کند.
مدینه چند بخش دارد که زیر نظر این شهر است; ینبعِ دریا، ینبع برّ، حددیه، صفرا،
دارالقری و فدک
۱ . آن زمان، پیرامون شهر مدینه ; یعنی همان ساختمان هایی که اطراف مسجد بوده و
اکنون تقریباً تمامی آن در مسجد فعلی افتاده، دیواری بوده و در چند طرف دروازه
داشته است. چلبی از آن، با «قلعه مدینه» یاد می کند.
۲ . نوعی مرتبه علمی که به مدرّسان بزرگ داده می شد.
—————————————————
۱۷۸
—————————————————
و دیار خیبر. در قلعه مدینه، هشتاد توپ، یک زندان و تعدادی سپاه و مهتر ـ گروه
موسیقی ـ وجود دارد.
اما حدود قلعه مدینه: در جنوب شهر یک دروازه است که دو طرفِ آن، دو برج دارد و
بالای در نوشته شده است: إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللهِ
الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ ،
إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ * بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ سیصد
قدم به سمت شمال، باب الحاج یا باب القبله است. دویست قدم بالاتر از آن، دری است که
از آنجا تا وسط برج میانی چهارصد گام است. در سمت دیگر باب الشام است و در سمت دیگر
باب البقیع.
در جمع، محیط قلعه ۳۳۵۰ گام است و عرض دیوار شش ذراع و ارتفاع آن بیست ذراع است. در
داخل قلعه، دو هزار خانه مسکونی وجود دارد. به جز آنها، خانات و مدارس و تکایا و
دارالحدیث و دار القرّاء و سبیل است. داخل قلعه مسجدی ـ به جز مسجد نبوی ـ نیست،
اما در بیرون نزدیک دیوار قلعه هس
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 