پاورپوینت کامل نقدهای کشیش مسلمان شده پرتغالی بر نوشته یک کشیش ضد اسلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقدهای کشیش مسلمان شده پرتغالی بر نوشته یک کشیش ضد اسلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقدهای کشیش مسلمان شده پرتغالی بر نوشته یک کشیش ضد اسلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقدهای کشیش مسلمان شده پرتغالی بر نوشته یک کشیش ضد اسلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۶۲

مباحثی که میان میر سید احمد علوی و کشیشان مسیحی در قرن شانزدهم و اوائل قرن هفدهم
روی داده، بی تردید از دقیق ترین مباحثی است که میان مسلمانان و مسیحیان رخ داده و
اسنادی از آن برجای مانده است. این داستان همچنان ادامه یافته و بخشی از آن به نیم
قرن پس از آن کشیده شده است; زیرا «فلیپ» نامی که نقدی بر دیدگاه های سید احمد
نوشته بود، مورد انتقاد یک کشیش مسلمان شده پرتغالی قرار گرفت که شاید چهل سال یا
اندکی بیشتر، در اصفهان اقامت داشت. زمانی برای تبلیغ مسیحیت و پس از مسلمان شدن،
به کار مترجمی در دربار و نشر علوم اسلامی و نقد مسیحیت. گفتنی است وی تا چند سال
پس از سقوط صفویه، همچنان در اصفهان زندگی می کرد.

در داستان زیر سه شخصیت داریم:

نخست، میر سید احمد علوی، که کتابش مورد نقد فلیپ قرار گرفته است.

دوم، فلیپ پادری که ردّیه ای بر کتاب «مصقل صفا»ی سید احمد نوشته و در سال ۱۶۳۱
میلادی در رم به چاپ رسانده است.

سوم، علی قلی جدید الاسلام یا آنتونیو دوژزو، یک کشیش پرتغالی که به اصفهان آمده
بود تا یک مرکز تبشیری را اداره کند، اما خودش به اسلام گروید و نقدی بر فلیپ نوشت.
این نقد در کتاب «سیف المؤمنین فی قتال المشرکین»، که در اصل ترجمه و نقد سفر
پیدایش تورات است، درج گردید.

—————————————————

صفحه ۱۶۲

—————————————————

اکنون ما، در مقدمه کتاب یاد شده، شرح حالی از جناب آنتونیو به دست داده ایم و دیگر
آن مطالب را تکرار نمی کنیم.

کاری که در اینجا انجام داده ایم، استخراج این نقدهاست، که پس از مقدمه خواهد آمد.

اکنون لازم است در باره میر سید احمد و نقد فلیپ، توضیحات مختصری ارائه کنیم:

شگفتی این نقد، تنها از آن روست نیست که ما با یکی از نخستین آثار انتقادی غرب نسبت
به قرآن و پیامبر(صلی الله علیه وآله) آشنا می شویم، بلکه مهم تر از آن، پاسخ ها
است که آن ها نیز از سوی یک کشیش مسلمان داده شده، کسی که فرهنگ شیعه را در اصفهان
به روشنی دریافته و بر آن اساس به پاسخ گویی به انتقادهای فلیپ پرداخته است.

میر سید احمد علوی (م حوالی ۱۰۶۰ ق.) عالم، فیلسوف و داماد میر داماد، سه کتاب و
رساله در نقد یهودیت و مسیحیت داشته است که عبارت اند از: «صواعق رحمان»، «لوامع
ربانی» و «مصقل صفا». مهم ترین این آثار، مصقل صفا است که به کوشش استاد حامد ناجی،
همراه با مقدمه ای در باره این اثر، در سال ۱۳۷۳ ش. به چاپ رسیده است.

کتاب «مصقل صفا»، در رد بر کتاب «منتخب آینه حق نما» است که اصل آن; یعنی خود «آینه
حق نما» از فرانسیس گزاویه (م ۱۶۱۷م.) و منتخب آن از شیرو نیمو سوایر است. منتخب آن
کتاب را، در سال ۱۰۳۲، دو نفر از مبلّغان مسیحی به نام های پادری جُوان و بریو، که
از هند به ایران آمدند، در اختیار میر سید احمد قرار دادند. وی با دیدن آن کتاب، به
نقد آن پرداخت که آن نقد همین کتابِ «مصقل صفا در تجلیه آینه حق نما در ردّ تثلیث
نصار» است.

مسیحیان چندین رد بر کتاب «مصقل صفا» نوشتند; از آن جمله «آلایش های مصقل صفا» بود.
شخصی به نام «بناو مالوالیو» هم کتابی بر ضد مصقل صفا نوشت که نسخه ای از آن در
کتابخانه سن پترزبورگ موجود است.

نقد دیگری را «فلیپ گواد گنولی» با نام A pologia pro Christiana Religioneنوشت.
نقد یاد شده در سال ۱۰۴۱ / ۱۶۳۱ در رم به چاپ رسید. این که میر سید احمد این کتاب
را دیده است یا نه، آگاهی دقیق نداریم و تنها می دانیم که «رساله شرح دیباچه مصقل
صفا» در نقد یکی از آن پاسخ ها است.(۱)

آنچه که علی قلی جدید الاسلام ملاحظه و نقد کرده، همین کتاب فلیپ پادری بوده

۱ . بنگرید به مقدمه مصقل صفا، صص ۶۲ ـ ۶۱ چهره مسیح در ادبیات فارسی، قمر آرین،
ص۱۵۹

—————————————————

صفحه ۱۶۳

—————————————————

است. وی از اطلاعات آن کتاب چنین به دست آورده که اثر یاد شده در رد میر سید احمد
علوی است. اما این که خودش کتاب میر سید احمد را دیده یا نه، آگاهی نداریم. علی
قلی، ضمن ترجمه و نقد سفر پیدایش تورات و نیز در بخش هایی از کتاب «هدایه الضالّین»
به نقد نوشته های فلیپ پادری پرداخته است.

علی قلی، صرف نظر از هدفی که برای نقد و ترجمه تورات داشته، از همان ابتدا بنا را
بر آن گذاشته است تا به نقد مطالب فلیپ که در باره «پیامبر و قرآن» بوده بپردازد و
لذا می گوید: «چون در ابتدای این مدعا وعده کرده ایم تهمت هایی را که فلیپ ملعون،
در آن عبارت او که ترجمه کرده ایم، یک یک را به شماره در آورده، رد و باطل سازیم،
مناسب است از برای آن که خلاف وعده نشود به این کار اقدام بورزیم.»

علی قلی در باره خودِ فلیپ می نویسد: «این فلیپ… بعد از آن که به اعتقاد خود، علم
عربیت را تحصیل کرد، به روم رفت. ریم پاپایِ زندیق او را استاد و معلم زبان عربی و
ردیه نویس به اسلام لقب داد و مبلغ عمده ای از این جهت، برای او وظیفه قرار داد».
به نظر علی قلی، هدف پاپ از تقویت فلیپ و چاپ کتاب وی آن بوده است که «به توسط مکر
و افتراهای پادری فلیپ مردود، تمام ایران و روم و هند بلکه دیار مغرب و اوزبکیه و
غیره را اضلال نموده، همه را در زیر فرمان» درآورد.

وی در جای دیگری از این کتاب، ضمن اشاره به کارهایی که نصارا بر ضدّ اسلام انجام
داده اند، می نویسد: «از آن جمله فلیپ پادریِ نامی، در ردی که به دین اسلام، به
زبان لاتین نوشته و در میان نصارا منتشر کرده است، از برای آن که نصارا رساله او را
مطالعه کرده، بر ضعف دین اسلام آگاه گردند و در اعتقادی که به قوت تمام، به دین
ثلاثه دارند سست و ضعیف نشوند». و سپس اشاره به اقدام خود در نقد کتاب فلیپ کرده،
می گوید: ما «در اینجا نقل می کنم از برای آن که هم عداوت و عناد آن ملعون و سایر
نصارا نسبت به دین اسلام و اهل آن ثابت شود و هم از سستی خیال های پا در هوای او
قوّت و حقیّت دین اسلام ظاهر و هویدا گردد».

وی به طور معمول، از فصول و ابواب مختلف کتاب فلیپ یاد کرده و مطالب را نقل و سپس
نقد می کند. برای نمونه در باره موردی می نویسد:

«پادری فلیپ، در فصل اوّل باب دهم کتاب خود، که به رد نبوّت و دین آن جناب نوشته
است، در باره آن حضرت نقل مجهولی کرده، مزخرف چند بر قالب زده است و با وصف آن

—————————————————

صفحه ۱۶۴

—————————————————

که معلوم نیست که این نقل را از کجا پیدا کرده است و از نقل او معلوم می شود که هیچ
ربطی به عربی و معنی آن نداشته است، نصارا را گمان آن است که بسیار هنر کرده است که
این رد را نوشته است».

علی قلی درکتاب «هدایه الضالّین»، در باره فلیپ پادری می نویسد: «چنانچه فلیپ
پادریِ ملعون در فصل چهلم کتابی که به ردّ مذهب اسلام در جواب ردّی که سیادت و
فضیلت پناه مرحمت و غفران دستگاه میر سید احمدبن زین العابدین علوی بر دین نصارا
نوشته بود، به فرمان ریم پاپا نوشته است; اوّلا: به لغت لاتین و بعد از آن به عربی
ترجمه کرده، به ایران فرستاده است و این کمینه، جواب آن را به لغت لاتین نوشته ام و
بعد از اتمام این کتاب، اراده آن است که به توفیق الهی او را ترجمه کنم.»(۱)

اشاره دیگر او به این است که نصارا کتاب فلیپ را به ایران فرستاده اند تا به هر
حال، پاسخی به نوشته های سید احمد علوی باشد. علی قلی در این باره می نویسد: «پس
شرمندگی نصارا از بالای فلیپ و شرمندگی او از بالای ایشان که این کتاب آن ملعون را
به ایران فرستاده اند; زیرا که آنچه ایشان در نظر داشتند که به این کتاب ردّ دین
اسلام کرده، او را در نظرهای مردم خفیف نمایند، از این کتاب به عمل نیامد، بلکه بد
مذهبی ایشان به همه مردمی که از باطل بودن مذهب ایشان مطلع نبودند، از فرستادن این
کتاب ظاهر و هویدا گردانید.»

وی همچنین در باره کتاب فلیپ می نویسد: «این فلیپ پادری ملعون، با وجود آن که مدعی
او، یک نفر از علمای اسلام; یعنی مرحوم احمدبن زین العابدین علوی است که از نواده
های مرحوم میرداماد بود(۲) و چون آن مرحوم رد بر دین نصارا نوشته بود، این ملعون در
برابر او از غرض و عناد جرأت بر نوشتن تهمت های چنینی کرده است».

وی از موردی دیگر، از «فصل ششم و هفتمِ کتاب» فلیپ یاد کرده که اختصاص به «ردّ قرآن
مجید» داشته است. علی قلی تأکید می کند که «فلیپ پادری این کتاب را، برای آن که به
میان اسلام فرستاده شود، ساخته است».

پاسخ های علی قلی، در ردّ نوشته های فلیپ پادری، در بیشتر موارد جالب و قابل توجه
است. وی از روش هایی که در مدرسه اصفهان آموخته، به خوبی استفاده کرده و نهایت تلاش
خود را برای روشنگری به کار برده است. برخی از پاسخ های وی نقضی و برخی حَلّی است و
از این جهت، استادانه رفتار می کند. وی پاره ای از اشکالات

۱ . هدایه الضالین، نسخه مرعشی، برگ ۱۰۱ ـ ر. وی در طی ده برگ به نقل و رد مطالب
فلیپ پادری پرداخته است.

۲ . احمدبن زین العابدین علوی داماد میرداماد بوده نه از نواده های او.

—————————————————

صفحه ۱۶۵

—————————————————

مؤلف را بدانسان پاسخ می دهد که این ها بر اساس روایات اهل سنت است نه روایات اهل
بیت، و به همین دلیل، قابل قبول نیست.

برای نمونه، در مورد روایت غرانیق، که فلیپ پادری آورده، می نویسد:

«ما اولا می گوییم تفاسیرِ این آیات را که فلیپ پادری می گوید که به این نحو در کتب
اهل اسلام دیده ایم، اگر راست می گوید، آن تفسیر سنیان خواهد بود».

در مورد دیگر نیز می نویسد: «اما می دانم که نصارا در این وقت خواهند گفت این
عبارتی که دلالت بر این می کند که حوّا از دنده آدم خلق شده است، چنان نیست که همین
در کتاب ما باشد، بلکه در همه کتب اهل سنّت، که امّت پیغمبر شُمایند، چنین عبارتی
هست و در بعضی احادیثِ شما نیز این معنی مذکور است. جواب می گوییم که آنچه در کتب
اهل سنّت در این باب نقل شده است، به اعتبار آن است که چون ایشان به امامان و
مقتدایان بر حق دین پیغمبر ما کافر شده اند و از نور هدایت خاندان علوم ربّانی دور
افتاده اند، هر چه در این باب

نوشته اند، از کتب شما که مایه همه فسادهایند بیرون آورده اند و اگر در نادری از
احادیث ائمه ما اشاره به این

معنی شده باشد، نه از آن راه است که پیشوایان دین محمد(صلی الله علیه وآله)یعنی
ائمه معصومین(علیهم السلام) و متابعان ایشان بر این اعتقاد بوده اند، بلکه بنابر
تقیّه این را فرموده باشند، یا علمای اهل سنت که دشمنان ما شیعیان اند، از برای قوت
غلط مذهب خود از زبان ایشان آن را نقل کرده اند و اگر نه در مذهب شیعه، بنابر
اسنادی که از پیشوایان دین خود، که همه حامل علوم ربّانی اند، در دست دارند اتفاقی
است که این معنا افترایی است که به خدا و انبیای آن سبحانه بسته اند; زیرا که خلقت
حوّا نه از استخوان و گوشت آدم است بلکه از تتمه گل دنده آدم آفریده شده است و می
شود که این عبارت به این معنی در تورات بوده باشد.»

البته ادبیات نقدی علی قلی، تند است و معمولاً با کلماتی چون «ملعون» به استقبال از
فلیپ پادری می رود.

در اینجا بر روال کتاب، مواردی را که در نقد فلیپ بوده گزارش خواهیم کرد.

حدیث معراج و جسم بودن خداوند

از نخستین مطالبی که فلیپ پادری، به تصور خود، به عنوان اشکال مطرح کرده، این است
که بر اساس برخی از نقل هایی که در معراج آمده، خداوند باید جسم تصور شده باشد;
زیرا طبق آن نقل ها «محمد، خدا را جسم می دانست» «چراکه از برای آن سبحانه و تعالی
مکان ثابت کرده است و زبان نیز قرار داده است; زیراکه گفته است که این

—————————————————

صفحه ۱۶۶

—————————————————

قرآن من کلام خداست که برای هدایت جن و انس به من نازل شده است».

علی قلی ادامه می دهد آنچه مستند وی قرار گرفته «حدیثی را که اهل سنت در کتب خود
نوشته اند، شاهد می آورد» آنجا که رسول فرموده: «در وقتی که به قدر قاب قوسین
رسیدم، ربّ الارباب دست خود را در بالای من گذاشت و در آن وقت سردی در پشت خود
احساس کردم». فلیپ پادری پس از آن نوشته است: «از اینجا ثابت است که محمّد عربی،
خدا را جسم می دانسته است.»

علی قلی اشاره به مواردی می کند که شبیه این در آثار مسیحیان هست و «حکمای نصارا»
آن ها را تأویل می کنند. به همان قیاس این احادیث هم «قابل تأویل هستند». اما نکته
دیگر این است که «این حدیث در نزد اهل حق; یعنی شیعیان علی بن ابی طالب علیه السلام
صحّت ندارد».

حال فرض کنیم که در آثار شیعه هم بود، نباید «نصارا طعنه بر دین اسلام بزنند» زیرا
آثار خود آنان مملو از این قبیل کلمات است که حاوی تجسیم می باشد. بنابراین، بهتر
است فلیپ پادری و نصارا «اوّل چشم باز کرده عیب خود را ببینند، بعد از آن اگر آن
عیب خود را علاج توانستند کرد، آن وقت متوجه عیب جویی دیگران بشوند». در آن وقت،
«هر جوابی که برای این کفرها می گویند همان را جواب اهل اسلام بدانند و مِن بعد
دهان خود را به قفل شرمندگی بسته هرزه گویی نکنند».

ادعای فلیپ در خلط قرآن میان مریم خواهر موسی با مریم مادر عیسی

اشکال دیگری که فلیپ با توجه به آیه: } یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ
سَوْء…{ کرده، این است که «محمد(صلی الله علیه وآله) این مریم مادر حضرت عیسی را
به مریم خواهر حضرت موسی اشتباه کرده، این را داخل کتاب خود نموده است; زیرا که این
حضرت مریم خواهر آن هارون نبود، بلکه مابین این مریم و آن مریم که خواهر هارون بود،
مدت طویلی فاصله شده بود».

پاسخ علی قلی اشاره به آن است که چون این در سلسله انساب به آنجا می رسد، قرآن چنین
خطاب کرده و همین ماجرا در باره «اخنوخی و لامکی در سلسله شیث» صادق است که در
تورات تکرار شده است; یعنی «با وجود آن که هر کدام از یک سلسله جدایی اند» آن ها را
پسران قابیل نامیده اند. وی مرض عمده «فلیپ پادری» را در اظهار این قبیل هرزه گویی
ها «نادانی و کفر و عناد و جاهلی او» می داند که اینچنین «اِسناد اشتباه

—————————————————

صفحه ۱۶۷

—————————————————

به آن خاتم الانبیایی که همه انبیا خوشه چین خرمن دانش او بوده اند، داده است».

محمّد(صلی الله علیه وآله) ضد شرک یا مروّج آن!

علی قلی از فصل اول، از باب دومِ کتاب فلیپ پادری، مطلبی را نقل کرده که به بسیار
مضحک به نظر می رسد. وی می گوید: فلیپ پادری در نخستین انتقادی که در فصل مربوط به
پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر آن حضرت وارد کرده این است که «محمدِ عرب، دینی
اختراع کرده است که در آن دین منع از بت پرستی می کند و امر می نماید که خدا را به
یگانگی بپرستند و اما در آن ضمن، تعلیم بت پرستی فرموده است; زیرا که فرمان داده
است که روز جمعه را تعظیم نمایند و حکم کرده است که در آن روز به دستور بت پرستان
قدیم، همه مردم; چه زن و چه مرد، از هر لباسی خود را عریان کرده با هم رقاصی
بکنند». اما این که فلیپ با چه استدلالی تمایل محمد(صلی الله علیه وآله) را به بت
پرستی نشان داده، آن است که وی ضمن تعلیم این مطلب به مردم که بگویند «لاَ إِلَهَ
إِلا اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ»، «خود را شریک خدا قرار داده است; زیرا که
این کلمه، این معنی دارد که نیست معبودی سزای پرستش، به غیر از خدا و محمد که گفته
می شود پیامبر خدا».

نخستین انتقاد علی قلی عدم ذکر منبع توسط فلیپ است دایر بر این که «آن پادری… نمی
گوید در کدام کتاب این را فرموده»; یعنی فلیپ مأخذ خود را بیان نکرده است.

شگفتی علی قلی از آن است که فلیپ با این که مدت ها وقت «صرف یاد گرفتن لغت عربی
نموده است» تا «متشابهات قرآن و احادیث» را بفهمد و از طریق آن ها «رد بر دین اسلام
بنویسد» گرفتار چنین اشتباه فاحشی شده و «تهمتی به این عظمت و مزخرفی به این رسوایی
را قالب زده است».

باید از فلیپ پرسید: «در کجا مذکور است آن حکمی که حضرت محمد رسول الله(صلی الله
علیه وآله) کرده است که در روز جمعه زنان و مردان عریان شده باهم برقصند؟» علی قلی
می گوید: این «فلیپ پادری به مرتبه ای خود را عربی دان قیاس کرده است که فصاحت قرآن
مجید را انکار کرده» و با این حال،

گرفتار چنین اشتباه فاحشی شده است. همین یک نمونه که روشن نیست از روی چه عبارتی آن
را به تصور خود ترجمه کرده است «از برای اثبات عربی ندانستن او» کافی است.

یک مورد واضح از نادانی وی نسبت به زبان عربی، همین نکته ای است که در باره شعار
«لاَ إِلَهَ إِلا اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ»، نوشته

—————————————————

صفحه ۱۶۸

—————————————————

و گفته است: محمد با این که مردم را از شرک پرهیز می دهد، در این جمله، خود را شریک
خداوند قرار داده است! از این برداشت وی «عربی ندانستن و پوچ گفتن این پادری ظاهر و
هویدا می شود». پرسش علی قلی این است که از کجای این جمله مفهوم می شود که
محمّد(صلی الله علیه وآله) خود را شریک خداوند قرار داده است؟ «هر کسی که فی الجمله
عربی می داند هویدا است که هرگاه جزء اول از این دو کلمه، دلالت بر این بکند که
نیست معبودی سزای پرستش مگر یک خدا، مشخص است که محمد(صلی الله علیه وآله)خدا نمی
تواند بود; زیرا که اگر آن حضرت را کسی خدا بداند، پس به دو خدا قایل خواهد بود و
چون این تعدّد خدا از اول آن کلمه، که دلالت کرد بر این که نیست خدا مگر یک خدا،
نفی شده است». علی قلی احتمال می دهد وی در حدی بوده است که معنای این جمله را
بفهمد، اما به احتمال، یک «حرف واو را اضافه کرده است از برای آن که استدلال او
درست بیاید; زیرا که به انضمام آن اضافه، این معنی فهمیده می شود که نیست خدایی مگر
یک خدا و محمد، پس محمد هم خودش را خدا دانسته است که مردم را به گفتن این کلمه امر
نموده است».

پرسش علی قلی این است که در کدام کتاب از منابع اسلامی، در میان این دو

جمله «واو» بوده است. روشن است که

«همه کس می داند که این کلمه طیبه آن واو را ندارد». به علاوه که وصف محمد به «کلمه
رسول الله» خود نشان می دهد که سخن پادری «خیال محض افترا و حیله شیطانی است».

باور علی قلی این است که وی در خواندن متون عربی دچار مشکل شده و از نشان های آن
عدم تلفظ دقیق اسلامی «پدر و مادر و اولاد و ازواج حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)»
است; به طوری که «عبدالله را عبد الیا و آمنه را ایمیا و خدیجه را غدیضه و فاطمه را
فاطمات و زینب را زاینب و امّ کلثوم را اومی کلت و قاسم را کازیم نوشته است». همان
طور که خواهیم دید، وی پس از این هم، مرتب از این قبیل ایرادها بر فلیپ وارد می
کند.

فلیپ و آیه } …وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللهُ…{

علی قلی اشاره می کند که فلیپ «در فصل ششم و هفتم همان کتاب ردّ مذکور، در بابی که
او را به رد قرآن مجید موسوم کرده است» مطالبی در نقد قرآن دارد; از جمله این نقدها
آن است که می گوید، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) در قرآن آورده است «که تأویل

—————————————————

صفحه ۱۶۹

—————————————————

این کتاب را هیچ کس نمی داند به غیر از خدا، پس بنابر این هیچ فایده از این کتاب
برای امت او حاصل نمی تواند شد.»

اشکال مهم فلیپ در کتابش آن است که «از برای ثبوت مدّعای خود آیه: } …وَ ما
یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللهُ…{ را در آن کتاب نقش کرده، ترجمه آن را نوشته
است که هیچ کس نمی داند تأویل قرآن را به غیر از خدا، و الراسخون فی العلم را
انداخته است، از برای آن که مدّعای خود را به ثبوت برساند». علی قلی به طنز می
نویسد: «حکایت این پادری مثل آن قلندری است که می گفت: من از قرآن همین یک آیه را
خوشم آمده است: } لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ…{ ; شخصی به او گفت که تتمه این آیه را
هم بخوان که } وَ أَنْتُمْ سُکاری{ . آن قلندر گفت که، من حافظ قرآن نیستم که همه
قرآن را باید دانسته

باشم، همین یک آیه که برای من به کار می آید، مرا کافی است. پس این فلیپ پادری آیه
} …وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللهُ…{ راکه به کارش می آمد در کتاب خود
نقش کرده است و تتمه را که و الراسخون فی العلم است، چون نفی اثبات مدعای او را می
کرد انداخته است».

اما این اشکال «که و الراسخون فی العلم ربطی به ما قبل خود ندارد، بلکه ابتدای سخن
است» و شاهدش آن که «در قرآن های شما در سر لفظ إلاّ الله میم سرخی که علامت وقفِ
لازم است نوشته شده است» هم به نظر علی قلی وارد نیست; زیرا «این نحو قرائت از
طریقه سنیان است» و اینان «چون تأویل قرآن را از امامان ما که راسخون در علم اند،
نپرسیده اند و یاد نگرفته اند، به ظاهر آیات قرآن عمل می کنند و محکم و متشابه قرآن
را از هم فرق نمی نمایند». بنابراین، «این فلیپ پادری ملعون، هرگاه این آیه قرآن را
موافق سنیان» «فهمیده باشد کی درست است که با طایفه شیعه امامیه که سنی را نیز مثل
نصارا بر باطل می دانند، بحث بکند»؟

فلیپ پادری و آیه } فَوَجَدَکَ ضالاًّ فَهَدَی{

اشکال دیگر فلیپ پادری بر اساس آیات: } أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوی * وَ
وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی * وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی{ این است که محمد(صلی الله
علیه وآله) پیامبر نبوده است «چون محمد پیش از هدایت گمراه بود!» و چنین کسی «قابل
پیغمبری نیست; زیرا که پیغمبر باید که هرگز گمراه نباشد». به نظر وی و در یک پاسخ
نقضی «اگر این استدلال از این آیات قرآن به پیغمبر نبودن محمد مصطفی(صلی الله علیه
وآله)می کند درست باشد، لازم می آید که

—————————————————

صفحه ۱۷۰

—————————————————

حضرت ابراهیم نیز پیغمبر خدا نبوده دین آن جناب باطل شده باشد و در این صورت نه
تنها دین نصارا بلکه دین حضرت موسی نیز باطل خواهد بود»; چرا که در کتاب مقدس هم
آیاتی در باره گمراهی ابراهیم پیش از نبوت وجود دارد. هر تأویل و توجیهی برای آن
آیات کردند، برای این آیات قرآنی هم بکنند.

اما پاسخ حلّی آن این است که وی این آیات را بد تفسیر کرده و «این آیات تأویل درست
دارند و مفسّرین قرآن مجید تفسیر آن را به این نحو کرده اند که چون امّت پیغمبر
آخرالزمان پیش از بعثت آن حضرت گمراه و فقیر و بی پدر یعنی بی پیغمبر بودند و به
فترت عظیم گرفتار گشته بودند و حق تعالی چون خاتم الانبیا را از برای اتمام حجّت
مبعوث گردانید، این بلاها از میان امّت به برکت آن حضرت برطرف شد و این است که خدای
تعالی در باب برطرف شدن آن حالات بر امّت منّت می گذارد و خطاب با حضرت رسول کرده
منظورش امّت آن جناب است».

نزاع در باره محلّ فاران

آگاهیم که نقد فیلیپ پادری، در ردّ بر میر سید احمد علوی عاملی است. میر سید احمد،
با توجه به عبارتی که در فصل ۳۳ تورات بوده، آن عبارت را در اثبات نبوت حضرت
محمد(صلی الله علیه وآله) آورده است. آن آیه این است: «صاحب از سینا می آید و از
ساعیر از برای ما طلوع خواهد نمود و از کوه فاران دیده شد».(۱)

فیلیپ پادری این ادعا را رد کرده و گفته است: «از این عبارت فهمیده نمی شود که
فاران آن کوهی است که حضرت محمد در حوالی آن متولد شده است، بلکه چون آن کوه در
بیابان تیه واقع است، پس آن صاحب که از سینا می آید، باید که خدای تعالی بوده باشد
که دین و التفات او از سینا و ساعیر و فاران در حضرت موسی طلوع نمودند و دیده شدند
و بنی اسرائیل در آن بیابان مکرر انعامات آن پروردگار را دیده اند».

به نظر علی قلی، بهتر بود که فیلیپ پادری می گفت ما «نمی دانیم که این کوه در
کجاست» تا این که چنین تأویل خطایی را بکند. اما فی الواقع کوه فاران در مکه است و
«همه کس می داند که در مابین مکّه معظّمه و مدینه مشرَّفه واقع است». این نادانی از
سوی پادری مزبور، به رغم این است که «ادعا می کنند که تمام دنیا را مساحت نموده
اند». به نظر ناقد، به صرف این که در «کتب بی فروغ سراسر دروغ» پیران ایشان

۱ . بنگرید : مصقل صفا، صص ۶۷ و ۶۸

—————————————————

صفحه ۱۷۱

—————————————————

آمده است که فاران در بیابان تیه است، نباید اینان آن را باور کنند. به نظر وی،
مشاهدات بسیاری همراه با «اسنادی که در کتب خودشان و کتب اهل اسلام موجودند که
دلالت می کنند که آن کوه در صحرای مکّه معظّمه است».

به نظر علی قلی، اهل فرنگ، از شعوری که خدا به ایشان داده است، برای درک فرق میانه
حق و باطل نمی کنند و آن را «صرف یاد گرفتن صناعات دقیقه از قبیل دورانداز سازی و
وقت ساعت و غیره کارهایی که با آتش بازی مناسبت دارد می نماید و در امور اخروی که
عمده غرض از آفرینش ایشان این است که آن ها را خوب یاد بگیرند آنقدر سعی نمی کنند
که از کسانی که به سمت مکه و مدینه سفر کرده باشند بپرسند که آنچه فلیپ پادری ملعون
در کتاب خود نوشته است که کوه فاران در بیابان تیه است و دیگران مثل او در شکل های
دنیا که کشیده اند، کوه فاران را در بیابان تیه کشیده اند حق است یا آنچه اهل اسلام
می گویند که آن کوه در بیابان مکه است».

علی قلی در اینجا شرحی مفصل از عبارت مزبور در باره فاران داده و تلاش زیادی برای
اثبات انطباق آن بر حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)دارد.

در ادامه، یک عبارت دیگر هم از کتاب حَیَقوق نبی هست که علی القاعده می بایست میر
سید احمد آن را دلیل بر نبوت حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) گرفته که فلیپ آن را رد
کرده است. این عبارت در فصل ۳۳ کتاب پنجم تورات است «در این فصل حیقوق نبی به آن
صاحب که حضرت موسی در فصل سی و سیم خبر آمدن او را از کوه فاران می دهد خطاب نموده،
می گوید: ای صاحب من! شنیده ام آوازه تو را و ترسیدم ای صاحب من کار تو ـ یعنی بعثت
تو ـ در میان سال هاست ـ یعنی در اواخر اول زمان و اوایل آخر زمان است ـ

—————————————————

صفحه ۱۷۲

—————————————————

تازه کن او را ـ یعنی زود به جا بیاور او را ـ و در وسط زمان ها ظاهر خواهی کرد او
را به درستی که آزردگی تو رحمت خواهد بود ـ یعنی از جانب خدا رحمه للعالمین خواهی
بود و دینی که می آوری چون دین قیامت است، دین آزردگی می باشد. بعد از آن به امّت
خطاب نموده می فرماید: ـ پیغمبر پیغمبران از سمت جنوب خواهد آمد و معصوم از کوه
فاران و جلالت او آسمان ها را پوشانید و تمام زمین پر شد از صلوات به او یا تسبیح
او ـ که هر دو معنی به آن عبارت لاتینی که در اینجاست مناسبت دارد ـ و تجلّی او از
قبیل نور است و شاخه ها در دست اوست ـ یعنی اختیار دنیا و آخرت در دست قدرت او
خواهد بود ـ و پنهان خواهد بود شجاعت او و در پیشاپیش او مرگ خواهد رفت ـ و این
عبارت اشاره به اختیار کشتن و زنده گذاشتن است که الله تعالی به آن حضرت داده است و
بعد از فقرات چند، که چون در جایی دیگر آن ها را ترجمه کرده ایم در اینجا متوجه
ترجمه آن ها نمی شویم، می گوید: حیقوق نبی که بیرون آمده ای به خلاصی امّت خود به
خلاصی ایشان همراه وصی خود».

فلیپ تطبیق این عبارت را بر حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) انکار کرده و نوشته است
که «این عبارت به حضرت موسی در وقتی که با امّت خود در بیابان تیه، که کوه فاران در
آن می باشد، راه می رفت، باید که تأویل شود نه به حضرت محمد».

علی قلی می گوید: فلیپ هیچ شرح و استدلالی برای انطباق آن با حضرت موسی(علیه
السلام) به دست نداده است. این علاوه بر آن است که تفاسیر نصارا با این برداشت فلیپ
موافقت ندارد; چرا که «بنابر اتفاق همه صاحبان تفاسیر، دین نصارا این عبارت حیقوق
نه به حضرت موسی بلکه به حضرت عیسی(علیه السلام) تعلق دارد». اما از نظر تاریخی،
شاهدی بر این که حضرت عیسی(علیه السلام)به فاران رفته باشد، در دست نیست به علاوه،
«هرگز با وصی خود از برای خلاصی امّت خود به جنگ بیرون نرفت» و شواهد دیگر که نشان
می دهد با حضرت عیسی هم تطابق ندارد.

علی قلی، فلیپ را متهم به پرت و پلا گویی کرده و می گوید: استدلال ها و براهین و
جواب های ارائه شده توسط وی، آن قدر ضعیف است که «جواب از برای ادنی دلیلی که یکی
از جاهلان شیعه چه جای عالم دین شیعه اثنی عشری بر بطلان مذهب ایشان ایراد نماید،
پیدا نخواهد کرد».

—————————————————

صفحه ۱۷۳

—————————————————

در باره مساحت بهشت

اشکال دیگری که فیلیپ پادری در فصل سوم از باب سیم کتابش (که اختصاص به رد قرآن
مجید دارد) کرده، این است که آیه: « } وَ جَنَّه عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ
اْلأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ{(۱) یعنی بهشتی که پهنای آن پهنای آسمان و زمین
است، مهیّا شده است از برای پرهیزکاران» نشان می دهد که قرآن از طرف خداوند نیست.
توضیح آن «که همه کس می داند که جزء از کل کوچک تر می باشد و چون بهشت جزئی از عالم
است، پس چون می شود که با کل خود که آسمان ها و زمین است، مساوی باشد».

پاسخ علی قلی آن است که سخن خداوند دایر بر این که «وسعت بهشت، آسمان و زمین است،
با هیچ اصلی از اصول، که انبیای خدای تعالی خبر از آن ها داده اند و به دستور و
قواعد عقلی نیز که حکما قرار داده اند، هر چند که آن ها هم بی اعتبار و بی اصلند،
منافات ندارد». وی با شرح نظریه حکما دایر بر این که جهان مانند یک پیاز است که هر
آسمانی آسمان پایین تر را احاطه کرده است و آسمان زیرین، زمین را احاطه کرده است;
بنابر این، «چه می شود که هرگاه بهشت دربالای این هفت آسمان در زیر عرش که نصارا آن
را هم داخل آسمان ها نمی شمارند بوده باشد و در این صورت وسعت او به مرتبه ای باشد
که از وسعت این آسمان های هفتگانه و زمین بیشتر باشد».

این اشکال وجود دارد که نصارا بگویند «از کجاست که بهشت در بالای آسمان هفتم است،
بلکه ما می گوییم که بهشت در زمین می باشد».

علی قلی می گوید به هر حال هر دو ادعا مساوی است و ما با توجه به آنچه در قرآن
آمده، نظر خود را می پذیریم. اما برای رد شما هم کافی است به کتاب مقدس استناد کنیم
که در آن کتاب، بهشت در روی زمین دانسته نشده و این مطلبی است که در فصل پنجم سِفر
پیدایش آمده است. در آنجا آمده است که حضرت اخنوخ ـ ادریس ـ پس از یک زندگی ۶۶۵
ساله به بالا رفت که نصارا می گویند به بهشت رفت و معلوم می شود که آنان هم بهشت را
روی زمین نمی دانند. وی شواهد دیگری هم در سفر پیدایش در این باره آورده است.

علی قلی به تمسخر، داستان یعقوب و نردبان را از تورات نقل می کند که در آن آمده است
که یعقوب این سر نردبان و خداوند آن سر نردبان بود و به این ترتیب، خداوند را جسم
تصویر می کند. همانجا

۱ . آل عمران : ۳۳

—————————————————

صفحه ۱۷۴

—————————————————

تلاش می کند تا اشکال دیگری از فیلیپ را پاسخ دهد. این پادری «در همان فصل سیم باب
سوم کتابی که نوشته است… می گوید که در یکی از کتب شما که به کتاب سنّت موسوم
است، نوشته شده که پیغمبر شما فرموده است من در روز شفاعتم که در آن روز حتی آنانی
را هم که از امّت من از جهت گناهان خود به عذاب ها در جهنّم گرفتار بوده اند، از
جهنّم بیرون خواهم آورد، در حالتی که همه ایشان سوخته و آتش در ایشان افروخته باشد.
پس ایشان را خواهم برد به سرچشمه ای که او را کوثر می نامند و در آن چشمه چون همه
ایشان را بشویم، آن سیاهی فی الفور از ایشان زایل شده، بدن های ایشان از قبیل برف
سفید شود و ایشان را به اتفاق مؤمنان داخل بهشت خواهم گردانید و در آن وقت خدای
تعالی به جبرئیل خواهد فرمود که برو به آنجایی که کلیدهای بهشت در آنجا محفوظ است و
آن ها را با خود بیار. پس جبرئیل فرمانبرداری کرده خواهد رفت به آنجایی که کلیدهای
بهشت در آنجا می باشند و اما چون خواهد که کلیدها را بردارد، دچار او می شود ملکی
که چون امر الهی را از جبرئیل بشنود در همان لحظه دست به دهان خود کرده، هفتاد هزار
کلید بیرون خواهد آورد که هر کدام به طول هفت هزار فرسنگ و چون جبرئیل از راه
سنگینی آن ها را نتواند که بردارد، عجز خود را به خدای تعالی عرض خواهد نمود و در
آن وقت فرمان از جانب خدا به وی خواهد رسید که ای جبرئیل، بخوان مرا به اسم خودم و
به اسم محمد حبیب من و به این وضع خواهی توانست که آن کلیدها را برداری; پس چون
جبرئیل چنین کند، آن کلیدها را برداشته خواهد آورد و به آن ها باز خواهد کرد. آن
بهشت را که اسم او جنّت الفردوس; یعنی بهشت مقدس است و چون پیروان حضرت محمد(صلی
الله علیه وآله) داخل جنّت شوند، در آنجا مهیّا خواهند یافت سفره ای انداخته که طول
او هفتصد روز راه بوده باشد و در دور آن صندلی ها از طلا و نقره و دستمال ها از
ابریشم و طلا بافته خواهد بود. پس در آن سفره خواهند نشست و خوردنی های بهشت را
خواهند خورد و از چشمه های او خواهند آشامید و در انتهای میهمانی جوانانی که
خدمتکاران می باشند، رخت ها و کفش ها و حمایل ها از طلای مرصّع و همه اسباب زینت را
از برای ایشان آورده که ایشان به آن ها خود را بپوشانند. پس به هر کدام یک ترنج به
هدیه خواهند آورد و چون هر کدام ترنج خود را ببویند، از هر یک از آن

—————————————————

صفحه ۱۷۵

—————————————————

ترنج ها دختری در نهایت حسن و جمال بیرون خواهد آمد و چون پیروان محمد(صلی الله
علیه وآله)آن ها را ببینند از سفره برخاسته به هر وضع که خواهند با آن ها جماع می
کنند در مدت پنجاه سال و بعد از لذت بردن در آن مدت، خدای تعالی روی خود را به
ایشان خواهد نمود تا آن که روی او را ملاحظه کنند. و اما چون ایشان روی خدا را از
جهت نور بسیار نتوانند که ببینند، به روی زمین خواهند افتاد و در آن وقت خدای تعالی
قوّت به ایشان داده ایشان را بر می خیزاند. پس ایشان قوّت یافته به روی خدا نگاه
خواهند کرد و بعد از دیدار خدا، هر کدام در عمارت خود داخل شده با آن دختران عیش
خواهند کرد و خواهند خورد و خواهند آشامید همیشه».

به نظر علی قلی، این قبیل عبارات، فرقی با آنچه در کتاب مقدس در باره انبیا و از
جمله داستان نردبان یعقوب آمده ندارد. نصارا در این باره خواهند گفت: «هرگاه چنین
عبارت ها که فلیپ پادری نقل کرده است که در کتب شما اهل اسلام هست کفر نباشد، آن
عبارت» تورات نیز کفر نخواهد بود.

علی قلی اینجا از روشی که چند جا از آن استفاده کرده، بهره می گیرد و آن این است که
آنچه از کتب در اختیار فیلیپ بوده، «کتب سنیان» بوده است و ربطی به شیعه ندارد. به
نظر وی بهتر است نصارا از آن منابع دست «بردارند و بیایند به ملاحظه کتب دوازده نفر
پیشوایان دین آن حبیب خدا; یعنی حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله) که در دست
شیعیان اثنی عشری اند که به هیچ گونه شباهتی به کتب نصارا و سنیان ندارند». اینجاست
که تفاوت را درخواهند یافت. بدین ترتیب پیداست که علی قلی این روایت را نمی پذیرفته
است.

فلیپ پادری و داستان ماریه و آیات سوره تحریم

یکی از سوژه های اصلی مورد نظر علی قلی، بحث عصمت انبیاء است که تلاش می کند نشان
دهد بر اساس تورات، هیچ عصمتی برای انبیاء باقی نمی ماند. در همین وقت، فیلیپ
پادری، با توجه به برخی از داستان هایی که در باره پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقد
شده است، در نقد آن حضرت می کوشد و بر آن است تا نبوت حضرت را زیر سؤال ببرد.

به نوشته علی قلی «فلیپ پادری… در فصل بیست و دوم، باب دهمِ کتاب خود، که به رد
دین اسلام و بطلان پیغمبریِ بهترین پیغمبران ربّ العالمین; یعنی محمد مصطفی(صلی
الله علیه وآله) نوشته است» تلاش کرده تا «بطلان نبوّت حضرت رسول و دین آن جناب را»
ثابت کند.

داستان مورد استناد فیلیپ آن است که

—————————————————

صفحه ۱۷۶

—————————————————

محمد(صلی الله علیه وآله) نزد ماریه بود که عایشه و خدیجه ]! [از آن آگاه شده و
ایشان سوگند خورد که دیگر نزد او نخواهد رفت «و چون مرتبه دیگر او را در آن کار
گرفتند، هر دو به خانه پدران خود رفته، حضرت را واگذاشتند; زیرا که در آن وقت هنوز
مردم چندان به او نگرویده بودند». به نظر فیلیپ، این عمل حضرت محمد(صلی الله علیه
وآله) پس از سوگندی که خورده، عمل خلاف شرع بوده است و محمد «از پیش خود آن سوره
رخصت با کنیز خود دخول کردن را هر چند زنان نخواهند ساخت داخل کتاب خود نموده است».

نخستین اشکال علی قلی به استناد و منبع آن است که «از نصارا که وکالت نامه فلیپ
کافر را در دست دارند، می پرسیم که فیلیب پادری در کدام کتاب از اهل اسلام خواند
است که خدیجه کبری به سبب ماریه، نزاع با پیامبر خدا کرده باشد». به نظر وی، چنین
مطلبی در هیچ کتابی نیامده و بسا او در یکی از کتاب های سنیان آن را دیده باشد که
آن هم بعید است «چون در هیچ کتابی از کتب اهل اسلام، آنچه آن ملعون در اینجا نوشته،
مذکور نبوده است و نیست»; زیرا «حضرت پیامبر خدا تا خدیجه کبری را داشت، زن دیگر
نکرد». وی احتمال می دهد که اگر هم این پادری مطلب مزبور را جایی خوانده به جای
حفصه، آن را خدیجه خوانده است.

به علاوه این که کسی با کنیز خود، مجامعت کرده باشد، به هیچ روی عمل خلاف شرع یا
نعوذ بالله زنا نیست. بر اساس خود کتاب مقدس، بسیاری از انبیا با کنیزکان خود
مجامعت داشتند و چنین عملی بر اساس آن چه در فصل بیست و دوم فصل چهارم آمده، با
کنیزکانِ جنگ مجاز شمرده شده است.

ممکن است گفته شود که نسبت دادن خلاف شرع، به خاطر سوگندی بوده که محمد(صلی الله
علیه وآله)خورده است نه اصل عمل. پاسخ این مطلب روشن است، نقض قسم به معنای آن نیست
که عمل مزبور مصداق زنا شده است; «زیرا هرگاه کسی قسم بر ترک فعلی یاد کند، چنان
نیست که اگر آن فعل را بکند اصل آن فعل معصیت شود، بلکه اگر معصیتی بر او لازم
بیاید به سبب همان شکستن قسم است. پس پیغمبر ما هرگاه بعد از قسم با ماریه نزدیکی
کرده باشد، لازم نمی آید که زنا کرده باشد».

اگر نصارا باز هم لجاجت کرده بگویند دست کم بپذیرید که حضرت محمد(صلی الله علیه
وآله)ترک اَولی کرده است، آن وقت، علی قلی آن ها را به آن هم ناسزا و تهمت و گناه
که

—————————————————

صفحه ۱۷۷

—————————————————

در کتاب مقدس به انبیا نسبت داده شده است، ارجاع می دهد; بنابر این، «چه می شود که
پپیغمبر ما از راه آن که رحمه للعالمین و با کافّه امّت خود در کمال رأفت و شفقت
بود و صاحب خُلْق عظیم و بر امّت خود رؤوف و رحیم بود از راه آن که زنان او عایشه و
حفصه به سبب آن رشکی که زنان را با یکدیگر هست خواهش داشتند که آن حضرت با ماریه
نزدیکی نکند از برای خاطر ایشان که در آن ایّام بلکه مصلحت در آن هم بود، آن جناب
قسم بر ترک اولایی خورده باشد».

همه این ها علی فرض آن است که این حِنث قسم از طرف خود رسول باشد، اما «هرگاه به
موجب فرمان پروردگار آن حضرت عقده قَسَم را گشوده باشد، دیگر چه بحثی بر مسلمانان
در این باب وارد می آید؟»

فلیپ پادری و داستان زینب دختر جحش

این بار، فیلیپ در همان فصل ۲۲، باب دهمِ کتابش، نکته ای دیگر را به عنوان انتقاد
بر حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و نفی نبوّت ایشان آورده، و مطالب ناروا و
ناشایست و سراسر دروغ را نوشته است.

فیلیپ از توجیهی که مسلمانان برای ازدواج حضرت با زینب داشته، آگاه بوده و نوشته
است: «مفسّرین اهل اسلام در تفسیر این آیات نوشته اند که حضرت محمد(صلی الله علیه
وآله) از برای رفع نفرت طبع مردم از آن عمل که کرده بود و از راه خوفی که از مردم
بهم رسانیده بود، به زید فرمود که زن خود را بگیر و به پیش خود ببر، اما الله تعالی
او را منع نمود که چرا از ترس مردم زن زید را پس می دهی و بدین جهت از هنگام نزول
این آیات، حق تعالی حکم به وی کرد که آن زن را به شوهر خود ندهد بلکه به فرمان خدا
او را نزد خود به زنی نگاه دارد که مبادا به سبب آن خواهشی که در این باب داشت به
تنگ آید و از آن راه زحمت بکشد». البته مطالب تندتری هم در کتاب فیلیپ بوده که علی
قلی حاضر نشده است نقل کند; «اما چون از خواندن آن کفرها درد در دل پیچید و عقل
حیران و قلم سرگردان و دست لرزان بود، میسّر نشد که نقل کنم».

نخستین اشکال علی قلی آن است که طلاق در کتاب مقدس، امری طبیعی شناخته شده و به
صراحت آمده است که اگر کسی زنی گرفت و با او نزدیکی کرد و از وی خوشش نیامد، طلاق
نامه نوشته به دست او بدهد و او را برگرداند و او هم می تواند برود و شوهر دوم
بکند. این یک رویه فقهی پذیرفته شده است و مشکلی هم ندارد. بنابر

—————————————————

صفحه ۱۷۸

—————————————————

این، «آن خداوندی که توانست که بنده گناهکار خود را این اختیار بدهد که زنی که به
حکم عقد بر او حلال و بر دیگری حرام بود ]با طلاق[ به خود حرام و به همان دیگر حلال
گرداند، نمی تواند که پیغمبر عزیز کرده خود را آن اختیار بدهد که زنی که به زید
حلال بود بر خود حلال و بر زید حرام گرداند و بلکه اختیار به او بدهد که هر زن از
بندگان آن سبحانه را که خواهد بر خود حلال گرداند».

به نظر وی، نصارا با آن مطالبی که در کتاب مقدس در باره داود و نعوذ بالله زنای او
با زن اوریا آمده، باید شرم کرده و چنین انتقاداتی را بر زبان جاری نکنند. علی قلی
به دنبال آن می نویسد: «خدای تعالی به سبب عَمَل های ناشایسته که از برای خود پیش
فرستاده اید به مرتبه ای چشم و گوش شما را مسدود گردانیده است که با وصف این که از
برای هر کفری که نسبت به خدا و انبیا گفته اید و می گویید در کتب دین خود حجّت تمام
دارید، باز کور مانده به جهنّم سرازیر شده اید و با این حال شیاطین انسِ خود را در
تمام دنیا پراکنده کرده، می خواهید که همه کس را به مذهب خود در آورده، با خود به
جهنّم ببرید. اما شکر خدا که بعد از این، امیدوارم که به توفیق ربّ العالمین دیگر
جای اضلال نمودن مردم در ایران نداشته باشید. ان شاء الله تعالی».

فلیپ پادری و نقد «رسول بودن» محمد(صلی الله علیه وآله)

علی قلی در اینجا باز به سراغ فلیپ پادری رفته و با اشاره به مطالبی که وی در فصل
اول، باب دهمِ کتابش نوشته، ضمن بی ربط خواندن نقدهای وی اشاره می کند که «نصارا را
گمان آن است که ]فلیپ[ بسیار هنر کرده است». بنابر این، وی بر خود لازم دانسته است
تا بیهوده بودن مطالب وی را اثبات کند.

در آن فصل، فلیپ نوشته است:

«در کتب مسلمانان، خصوص کتاب آقر نام نوشته شده است… که حضرت محمد از نسل اسماعیل
و از پدر عبْدَلیا و از مادر ایمیاد در مکه متولد شده است و در ایام شیرخوارگی یتیم
شده او را دادند به زنی لیمه نام از برای آن که او را تربیت نماید و نزد آن زن بود
تابه شش سالگی رسید».

و افزوده است که آن حضرت:

«بت پرست بود و از بت پرستان متولد شده، تا سال چهلم زندگانی را به بت پرستی
گذرانید که سال ششصد و سیم بود از مولود حضرت عیسی و در آن سال نامیده شد پیغمبر و
بنای قرآن را در مکه ابتدا کرد و در آن جا بت پرستان و بی سوادان بسیار را فریب داد
و به آسانی

—————————————————

صفحه ۱۷۹

—————————————————

ایشان را از پرستش بت الات الوزا (کذا) نام برگردانید و خاطر نشان ایشان کرد که آن
بت خدا نبود و خدایان بسیار پرستش نمی شاید و از برای اثبات این مدّعا، دلایلی را
که پیغمبران و اوصیای خدای راست از برای ایمان آوردن به دین راست قرار داده بودند،
به کار برده چنانکه پیغمبران مردم را از بت پرستی به دین عیسای خدا در آوردند، او
از بت پرستی به پرستش یک خدا که دروغ است در آورد در حالتی که می توانست به پرستش
راست یعنی ثلاثه در آورد. و اما از شانزده سالگی تا بیست و پنچ سالگی آسیابانی می
کرد و ملازمت تجّار شوهر

دختر خاله خود قدیزا نام که بسیار دولت مند بود می نمود و بعد از فوت آن مرد، او
شوهر قدیزا دختر خاله خود شده از او سه دختر به هم رسانید. یکی فاطمات و دیگری
زاینات و سومی امی کوک نام داشت و یک پسر کاظمین نام که در سن دوازده سالگی از
زندگی بیرون رفت و خودش از بیست و پنچ سالگی تا سی و هشت سالگی چون در آن وقت دختر
خاله خود را به عقد در آورده دولت مند شده بود تجارت می نمود و آشکارا با سایر مردم
یک بتی الات الوزا نام را می پرستید و اما از سن سی و هشت سالگی ابتدا نمود به
ربّانیت پرستیدن و هر روز به تنهایی به غار حار یعنی غار صاحب می رفت و در آنجا همه
روز کس نمی دانست که به چه مشغول بود مگر آن که «کتاب آقر» می گوید که او در آ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.