پاورپوینت کامل علل تسریع گسترش اسلام در یثرب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل علل تسریع گسترش اسلام در یثرب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علل تسریع گسترش اسلام در یثرب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل علل تسریع گسترش اسلام در یثرب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۴۰

مقدمه

آنگاه که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) از مسلمان شدن مردم مکه ناامید شد، چشم به
شهرهای اطراف دوخت و آرزوی اسلام آوردن آنان را کرد. سفری به طائف کرد، اما از
اسلام آوردن آنان مأیوس و آزرده خاطر بازگشت و سرانجام دل به قبایلی بست که برای
زیارت خانه خدا به مکه می آمدند. در موسم حج، با آنان دیدار کرد و تقدیر الهی چنان
بود که ملاقات هایی صورت پذیرد که نه تنها پیامبر را امیدوار کند و سرنوشت دین جدید
را در جزیره العرب تغییر دهد، بلکه آینده بشریت را نیز رقم زند. در آخر کار، آن
دیدارها به هجرت منتهی گشت و گذشته از آن که موجب هجرت اسلام از مکه به مدینه شد،
گسترش اسلام به کشورهای جهان را نیز موجب شد و پی آمدی چون هجرت مهاجران به مدینه و
پیوستن آنان به انصار را داشت. بلکه علّت مهاجرت پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)بود
برای یافتن جهانی از انصار و در پایان هجرتی شد تا اندیشه های حضرت محمد(صلی الله
علیه وآله) را در دل تاریخ باقی بگذارد و جاودانه کند.

علاوه بر این که هجرت، تاریخ شد، تاریخ نیز هجری مدنی شد و در تحلیل آن چه که موجب
گشت که یثرب به جای مکه پایگاه عمده نشر اسلام شود و نقطه عطفی در تاریخ گردد،
مطالبی است که باید در پاسخ پرسش های ذیل

روشن گردد:

—————————————————

صفحه ۱۴۰

—————————————————

* چرا دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)در میان قوم، قبیله و خویشانش، نه تنها
پذیرفته نشد، بلکه موجب گردید که او را آزردند. یارانش را شکنجه دادند. سه سال
محاصره اقتصادی اش کردند. خار بر سر راهش ریختند. با شکمبه شتر لباسش را آلودند و
سرانجام قصد جانش کردند و او نیز در حالت خوف، شهر و دیار و قومش را ترک کرد؟

لیکن در آن سوی مکه، یثربیان به حضرتش ایمان آوردند و یارانش را در منزل خود جای
دادند و مال و منال خویش را با آنان تقسیم نمودند و چون پیامبر آهنگ یثرب کرد، مردم
شهر برای استقبالش به خارج شهر رفتند و ورودش را لحظه شماری می کردند و چندین روز
تا به نیمه انتظار کشیدند، تا ورودش را به مدینه با شکوه تمام جشن بگیرند و علی رغم
آن که مکه او را رانده بود، یثرب با تمام وجود آغوش باز کرده تا میهمان خود را با
کمال مهربانی و شکوه، در خود جای دهد.

مگر هردو شهر، عرب نبودند و پایبند به عقاید و آرای اجداد خویش؟ مگر دین رسمی هردو
بت پرستی نبود؟ یکی «هُبل» و دیگری «منات» را می پرستید. مگر قبیله نبود که تمام
هویت افراد را تشکیل می داد؟ چگونه بود که قبیله پیامبر خدا او را از خود راند، ولی
قبیله های اوس و خزرج، نه تنها او را به سرپرستی خود برگزیدند، بلکه جان و مال و
امنیت خود را در راه ترویج اندیشه های او نثار کردند و دشمنان او را نیز به زانو
درآوردند؟ راز این تفاوت چیست؟

پیامبر خدا ۱۳ سال در مکه، در محیط اقوام و خویشانش جز اندکی

موفقیت تحصیل نکرد، اما در یثرب توانست پایگاه امپراتوری بزرگ اسلامی

را بنیان کند! در این مقاله، کوشیده ایم علت گسترش سریع اسلام در مدینه

را تبیین کنیم، شاید یکی از رازهای نهفته در انبوه اخبار و روایات را روشن سازیم.

یثرب:

یثرب، شهری است در «واحه ای»، در کنار کوه «سَلْع»، با مجموعه ای از خانه های محقّر
با دیوارهایی از سنگ و گِل و سقفی از شاخه های نخل. چون بقیه شهرهای جزیره، نظام
اجتماعی بدویِ قبیله ای حاکم بود، رییس قبیله از منافع افراد حفاظت می کرد. اطراف
آن را مزارع و نخلستان ها تشکیل می داد و هیچ برج و بارویی که شهر را از حمله دشمن
مصون و محافظت کند،

وجود نداشت، جز همین مزارع و بساتین که شرق و جنوب و مقداری از جنوب غربی را
فراگرفته بود و از آن جا که یثرب شهری

—————————————————

صفحه ۱۴۱

—————————————————

کشاورزی بود و طوایف مختلف در آن زندگی می کردند، هر طایفه ای برای حفظ اموال خود
«حِصن» مانندی داشتند که به آن «أُطم» می گفتند و این برای آن بود که در درون شهر
نیز میان قبایل و طوایف مختلف درگیری هایی به وجود می آمد و در این گونه موارد،
هرکس در قلعه و «أُطم» خود از مال و خانواده خود دفاع می کرد و اندکی از این
استحکامات بهوسیله یهود و دیگران در ناحیه غرب و شمال ساخته شده بود تا از یورش
دشمنان که معمولاً از این ناحیه ها به شهر حمله می کردند، جلوگیری کند.

قبایلی که مردم این شهر را تشکیل می دادند، عبارت بودند از «اوس» و «خزرج»، که سال
ها بر این ناحیه مسلط شده بودند و جمعیتی از یهودیان و دیگر قبایل که در یثرب ولی
خارج از آن، به کشاورزی اشتغال داشتند و چون دو طایفه بزرگ اوس و خزرج اغلب دچار
نزاع داخلی بودند، سعی بر آن داشتند که با قبایل اطراف و یهودیان هم پیمان شوند و
از این رو بنی قریظه و بنی نضیر با اوس بودند و بنی قینقاع با خزرج.

تأثیر این پیمان ها بیشتر در جنگ ها آشکار می شد; چنان که در شرح جنگ «بعاث» خواهد
آمد.

مردم یثرب، از جهت اقتصادی بیشتر به کار در نخلستان ها و کشت و زرع و اندکی پیشهوری
اشتغال داشتند و مناطق مناسب برای کشاورزی بیشتر در اختیار یهودیان بود تا اعراب،
چنان که یهود نیز صنایع زرگری و اسلحه سازی چون شمشیر، زره و نیزه را در اختیار
داشتند. اکنون باید دید شهری با این ترکیب ویژه، چگونه پذیرای اسلام شد; آن هم
بگونه ای که در مدت زمان اندکی (حدود ۱۷ ماه پس از هجرت)، توانست قریش را در بدر
گوشمالی دهد! عواملی که موجب گسترش سریع اسلام در یثرب شد را می توان در موارد زیر
خلاصه کرد:

۱ . تأثیر قرآن

قرآن معجزه جاوید پیامبر اسلام است و نباید از تأثیر آن در جذب مردم مدینه به اسلام
غافل بود. از یک سو نفوذ و جاذبه لفظی و معنوی قرآن و از سوی دیگر وجود زمینه مساعد
روحی و معنوی در میان مردم یثرب برای پذیرش اسلام را می توان از عوامل شتاب در
گسترش اسلام به شمار آورد. باید گفت همانگونه که بخش عظیمی از دشمنی، عداوت و
مخالفت قریش با پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) برخاسته از تضاد آیات قرآن با منافع
قدرت طلبی و سودجویی قریش

—————————————————

صفحه ۱۴۲

—————————————————

بود، جذب و تمایل بسیاری از مردم یثرب به اسلام نیز به دنبال همان پیام های توحید و
عدالت خواهی قرآن بوده است.

آنان اسلام را همای سعادت و فرشته نجات خود می دانستند و بهترین شاهد بر این
تأثیرگذاری، جمله ای است که از پیامبر اسلام نقل شده است:

«فإنّ المدینه فتحت بالقرآن»;(۱) «همانا مدینه با قرآن فتح گردید.»

و این گفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) در تحلیل شیوه نفوذ اسلام در مدینه، آمیخته
با شواهد بسیاری از گزارش تاریخ است; از جمله این که برخی نوشته اند: نخستین
مسلمانان انصار «اسعدبن زراره» و «ذکوان» بودند. آنان بر عتبه بن ربیعه وارد شدند.
عتبه گفت: این نمازگزار (حضرت رسول(صلی الله علیه وآله)) ما را از زندگی بازداشته
است. چون پیش از آن اسعدبن زراره و ابوالهیثم بن تیهان در یثرب از توحید سخن می
گفتند، ذکوان که سخن عتبه را شنید به «اسعد» گفت: این همان دینی است که تو می
خواهی، آنگاه هر دو برخاستند و نزد پیامبر خدا رفتند و قرآن گوش دادند و اسلام
آوردند و چون اسعدبن زراره خبر اسلام آوردن خود و گفتار و دعوت پیامبر خدا را به
ابوالهیثم گفت. او نیز اسلام آورد و پیامبر خدا را نادیده، به پیغمبری شناخت.(۲)

و در مورد تأثیر قرآن در دگرگونی احوال مردم یثرب بهترین شاهد، اسلام آوردن سران
قبیله بنی عبدالأشهل است، آنگاه که «اسیدبن حُضَیر» با حالتی خشمنگین نزد مصعب بن
عمیر آمد، مصعب گفت: بیا بنشین و سخن ما بشنو. اگر سخن ما تو را پسندیده شد، قبول
کن وگرنه هرچه خواهی کن. مصعب با وی سخن گفت و چند آیه از قرآن خواند و او را به
اسلام دعوت کرد. چون «اسید» سخن «مصعب» را شنید و به قرآن گوش فرا داد، از حالت
پیشین خود برگشت و دل وی در اسلام رغبت کرد و بعد از آن گفت: چه نیکو سخنی است این
سخن و چه لطیف کلامی است. من هرگز کلامی به این لطیفی نشنیده ام و بدین شیرینی
کلامی ندیده ام. هم چنین مصعب در برخورد با «سعدبن عباده» قرآن بر او خواند و سعد
نیز رغبت در اسلام نمود.(۳)

بنابراین، جای هیچ گونه شک و تردید نیست که انعطاف پذیری مردم یثرب همراه با نفوذ
اعجاز آمیز قرآن در قلب و دل آنان از عوامل تسریع و پیشرفت اسلام در مدینه بوده است
و آنگاه که پیامبر خدا مصعب را به مدینه فرستاد، جز مقداری از قرآن، مگر

۱ . البلاذری، فتوح البلدان، بیروت، دارالکتب العلمیه، ص۲۱

۲ . محمدابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، چاپ دانشگاه تهران، ص۱۶۶

۳ . ابن اسحاق، رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، سیره رسول الله، چاپ خوارزمی، ج۱،
ص۴۳۲ با تلخیص.

—————————————————

صفحه ۱۴۳

—————————————————

وسیله دیگری برای جذب مردم داشت؟! او با قرائت قرآن مردم را به اسلام فراخواند.

۲ . محمد(صلی الله علیه وآله) پیامبر و فرشته صلح برای یثرب

آنگاه که آتش جنگ میان اوس و خزرج زبانه کشید و تاریخ را بر پایه روز و سالِ جنگ ها
بنا می نهادند، جنگ آطام(۱) منشأ و مبدأ تاریخ دو قبیله مهم مدینه گشت و تنور جنگ
در ایام الحرب، روزگار را بر مردمان یثرب سیاه و زندگی را بر کام آنان تلخ می کرد و
در آن روزگار که یاد وقایع «یوم الفضاء»، یوم الربیع، یوم الرحابه، یوم السراره،
یوم راحس و غبراء، یوم بعاث و حاطب، یوم مضرس و معبس(۲) و یوم آطام، ذهن و فکر هر
اوسی و خزرجی را آکنده از درد ستیز و برادرکشی می کرد و… در این میان از یثرب نیز
که سال ها بود در آن جا میان دو قبیله اوس و خزرج رقابت و دشمنی شدید در کار بود،
جمعی به حج آمدند و در گفتگو با پیامبر، روزنه امیدی برای پایان جنگ های طولانی خود
یافتند و پس از شنیدن دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در عقبه، گفتند: ما قوم خود
را در حال دشمنی و گیر و دار گذاشتیم و امیدواریم که خداوند بهوسیله تو آنان را با
هم الفت دهد. اکنون به یثرب برمی گردیم و آنان را به اسلام می خوانیم، باشد که خدا
به این دین هدایتشان کند!

در نقل دیگر نیز آمده است: چون پیامبر از آنان خواست که حمایتش کنند، گفتند: از جنگ
بعاث چیزی نگذشته است و اکنون در این وضع آمدنت به مدینه بی نتیجه خواهد بود، بگذار
تا ما بازگردیم، باشدکه خداوند میان ما سازش پدید آورد.(۳)

یوم بعاث

طائفه اوس در جنگ با خزرج، از یهود بنی قریظه و بنی نضیر کمک خواستند، چون این خبر
به خزرج رسید، به یهودیان پیام دادند که آگاهی یافتیم که اوس برای جنگ با ما از شما
کمک خواسته است. بدانید که ما از کمک گرفتن از عرب به شماره شما و بیشتر از شما
عاجز نیستیم و اگر بر شما ظفر یافتیم، برایتان ناخوشایند خواهد بود و اگر شما پیروز
شدید، هرگز دست از مبارزه نخواهیم کشید و باز هم شما را ناخوشایند خواهد بود; زیرا
آن چه امروز از جانب ما از آن آسوده اید فردا به آن مشغول خواهید بود و آسوده تر از
این، برای شما آن است که ما دو طایفه را رها کنید و ما و برادرانمان را به حال خود
واگذارید.

۱ . مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۱۷۶

۲ . ابو ریحان بیرونی، آثار الباقیه، ترجمه دانا سرشت، ص۵۵

۳ . تاریخ پیامبر اسلام، آیتی، ص۱۶۴ و ۱۶۶

—————————————————

صفحه ۱۴۴

—————————————————

یهود بنی قریظه و بنی نضیر که این پیام را شنیدند و دریافتند که سخن حقی است، به
خزرج خبر دادند چنان که می دانید اوس از ما یاری خواسته، ولی ما هرگز آنان را علیه
شما یاری نخواهیم کرد.

خزرجیان گفتند: اگر چنین است، گروگان هایی نزد ما بگذارید. یهودیان ۴۰ جوان از
قبیله خود نزد آنان به گرو گذاشتند و خزرجیان آنان را میان خانواده های طایفه تقسیم
کردند و بدینوسیله مدتی نگه داشتند و بعد مردی از بیاضه ـ تیره ای از خزرج ـ به نام
عمروبن نعمان البیاضی به خویشان خود; یعنی تیره بیاضه، گفت: پدرانتان شما را در
سرزمینی بد قرار دادند; در سرزمینی خشک و شوره زار ساکن شدید. به خدا سوگند سر و
گردن و تن خود نشویم تا این که شما را به خانه های بنی قریظه و بنی نضیر در کنار آب
گوارا و نخل های نیکو فرودآورم و پس از آن به آنان پیغام داد یا سرزمین ما را تخلیه
کنید تا در آن ها منزل کنیم یا گروگان های شما را می کشیم.

یهودیان وقتی این پیام را شنیدند، بر آن شدند که ترک دیار کنند، ولی کعب بن أسد
قرظی گفت: ای مردم، در سرزمین خود بمانید و خزرج را رها کنید تا گروگان های شما را
بکشد. به خدا سوگند این مشکلی نیست; زیرا هریک از شما که شب با همسرش همبستر شود
فرزندی مانند آن گروگان ها بهوجود آورد و به این رأی اتفاق نمودند و به عمرو خبر
دادند که ما منزل و دیار خود را به شما تسلیم نخواهیم کرد. هرچه خواهید با گروگان
ها انجام دهید و به پیمانی که در مورد آن ها دارید بیندیشید و آن را پاس بدارید.
عمرو و کسانی که از او اطاعت می کردند، به گروگان ها حملهور شدند و آن ها را کشتند،
اما عبدالله بن أبیّ که رییس خزرج و مردی شکیبا بود، از کشتن آنان خودداری کرد و
گفت: این سرکشی و گناه و تجاوز است. نه من همکاری می کنم و نه خویشانم که از من
فرمان می برند. بدین سان هرچه گروگان نزد او بود رها کرد.

و در روز کشتن گروگان ها، اوس با خزرج درگیر شد و بنی قریظه و بنی نضیر با کعب بن
اسد قرظی گرد آمدند و بعد از رایزنی، بر آن شدند که اوس را بر ضدّ خزرج یاری دهند و
این خبر را به اوس رساندند و بر آن شدند که هریک از خانواده های اوس به خانواده ای
از بنی قریظه وارد شود و در خانه آنان جای گیرند و به بقیه تیره های اوس خبر دادند
که آماده جنگ و قیام علیه خزرج باشند و مردمانی از آنان جمع شدند و کار خود استوار
کردند و در کار جنگ جدّی

—————————————————

صفحه ۱۴۵

—————————————————

شدند.

چون خبر ـ اتحاد اوس با یهود ـ به خزرج رسید، جمع شدند و نزد عبدالله بن أُبیّ
رفتند و به او گفتند: آیا خبر از کار اوس و بنی قریظه داری که بر جنگ با ما هماهنگ
گشته اند؟ ما نیز می خواهیم با آنان بجنگیم و اگر آنان را شکست دادیم هیچ یک از
آنان به منزل و مأوای خود نمی رسد تا این که یکی از آنان باقی نماند.

چون سخن آنان به پایان رسید، عبدالله به آنان گفت: این از جانب شما تجاوز و عصیان
است بر قبیله خود. به خدا سوگند من دوست ندارم حتی دسته ای از ملخ ها را به سوی
آنان روانه کنم. خبردار شدم که می گویند قوم ما زندگی را از ما دریغ دارند، ولی آیا
مرگ را هم می توانند از ما دریغ بدارند؟ به خدا سوگند مردمانی می بینم که از جنگ
دست برنمی دارند، مگر این که همه کشته شوند و خوف آن دارم که اگر با آنان بجنگید،
چون شما متجاوزید، آنان بر شما پیروز گردند و مردمان شما را بکشند، چنان که آنان را
کشتید، اگر برگشتند، رهایشان کنید و اگر حملهور شدند به نزدیک ترین خانه ها داخل
شوید، شما را رها خواهند کرد.

عمروبن نعمان بیاضی در پاسخ عبدالله گفت: ترس بر قلبت مستولی شده از این که پیمان
اوس و یهود را شنیدی. عبدالله گفت: به خدا سوگند هرگز با شما همراه نخواهم شد و
همچنین کسانی که از من فرمان می برند با شما همکاری نخواهند کرد و تو را چنان می
بینم که کشته ات را در عبایی پیچیده اند و بر دوش چهار کس می برند و مردمانی از
خزرج از عبدالله متابعت کردند و بقیه خزرج بر این اتفاق کردند که عمروبن نعمان
بیاضی را به سرپرستی خود برگزینند و کار فرماندهی جنگ را به او واگذارند.

اوس و خزرج چهل شبانه روز درنگ کردند و در این مدت به تجهیز جنگ می پرداختند و نزد
یکدیگر جمع می شدند و به هم پیمانان خود، از دیگر قبایل عرب، پیام می فرستادند…

بار دیگر اوسی ها گرد هم جمع شدند و به رایزنی نشسته، گفتند: اگر با این قیام و
شورش پیروز شدیم، یکی از آنان را باقی نمی گذاریم و جنگ این بار چون جنگ بارهای
دیگر نیست و حضیر برخاست و گفت: ای گروه اوس، شما را اوس ننامیدند مگر این که برای
امور بزرگ کارساز شوید. سپس طَبَق خرمایی بیاوردند و به خوردن مشغول شدند و
حضیرالکتائب نشسته بود و بردی بر دوش داشت و خود را در آن

—————————————————

صفحه ۱۴۶

—————————————————

پیچیده بود و از شدت خشم و کینه، نه خرمایی می خورد و نه به سفره و طبق آن نزدیک می
شد. به حاضران پیشنهاد کرد که با ابوقیس بن الأشعث پیمان ببندند، ولی ابوقبیس گفت:
نمی پذیرم، چون تاکنون در هیچ جنگی بر مردمی رییس و سرپرست نگشته ام، مگر آن که
شکست خوردند و ریاست ما را شوم و نامبارک دانستند. و اوس مناه ـ تیره ای از اوسی ها
ـ و طوایف دیگر فرا رسیدند. حضیر و ابوعامر راهب نزد ابوقیس رفتند که قبیله «مزینه»
ـ تیره ای دیگر از اوس ـ نیز آمدند و از مردم یثرب به قدری جمع شده و گرد آمدند که
طایفه خزرج را یارای مقابله با آن نیست و اگر ما پیروز شدیم چاره چیست؟ همه را
بکشیم یا نه؟ ابوقیس گفت: بکشیدشان تا بگویند «سخنی که چون شکست می خوردند به زبان
می راندند» و در این باره اختلاف در گرفت.

حضیر گفت: شراب ننوشد تا آن که پیروز شود و قصر و دژ عبدالله بن أبی را نابود کند و
دو ماه درنگ کردند و به جمع عِده و عُده پرداختند.

بعاث جای دیدار دو طایفه و گردهم آمدن دو قبیله بود و جز بی نام و نشان ها کسی از
جنگ تخلّف نکرد و در جنگ های پیش از این، چنین فراهم نیامده بودند و چون اوس به
خزرج نگاه کرد بزرگ دید و به حضیر گفتند کاش کناره می گرفتی و به هم پیمان هایی که
تخلّف کردند، از طایفه مزینه، پیغام می دادی.

حضیر، کمانی را که در دست داشت، انداخت و گفت: به امید «مزینه» بنشینم با این که
رویاروی دشمن قرار گرفته ام، نه پیش از این مرگ باد. و جنگی سخت رخ داد و اوس چون
نیش سلاح را چشید، پا به فرار گذاشت و بر منطقه حرّه قَوْرَی بالا رفتند و گریختند.

حضیر ـ فرمانده اوس ـ از بلندی پایین آمد ـ که بگریزد ـ خزرج فریاد برآورد به کجا
فرار می کنی؟! حضیر چون شنید سر نیزه را در ران خود فرو برد و از مرکب پیاده شد و
اسب خود پی نمود و سوگند خورد که از این جا نمی روم تا کشته شوم و فریاد زد: ای
مردمان اوس، اگر مرا امان می دهید بدهید، اوسی ها را دل به رحم آمد. حضیر از زمین
برخاست و دو جوان از بنی عبدالاشهل تازه داماد پرشور در کنار او حاضر شدند و آغاز
به رجزخوانی نمودند و جنگیدند تا کشته شدند و تیر به عمروبن نعمان بیاضی ـ رییس
خزرج ـ خورد و او را کشت و معلوم نشد چه کسی تیر را انداخت. بعد از آن، خزرج پا

—————————————————

صفحه ۱۴۷

—————————————————

به فرار گذاشت و اوسی ها شمشیر در آن ها نهادند. فریادی برآمد: ای مردم اوس، عفو
کنید و جوانمردی نمایید، برادران خود را نکشید. اوس نیز کوتاه آمدند. بعد از آن که
اموالشان را به تاراج بردند و دست از غارت لباسشان کشیدند و بنی قریظه و بنی نضیر
آنان را غارت کردند. حضیر را که زخم برداشته بود بر دوش گرفتند و رجزی خواندند و
نخلستان ها و مزارع و خانه های خزرج را به آتش کشیدند و سعدبن معاذ قبیله بنی سِلم
را به جهت نیکی که در حق جنگی به نام «الرعل» نموده بودند، در پناه خود درآوردند.

و حضیر الکتائب و ابوعامر راهب نزد ابوقیس بن اشلت رفتند و گفتند: اگر نظری می دهی
که قصر به قصر و خانه به خانه خزرج را بگردیم مردمانش را بکشیم و خانه هایشان را
خراب کنیم و یکی از آنان باقی نگذاریم، ولی ابوقیس گفت: چنین نمی کنیم. حضیر خشمگین
شد و گفت: شما را اوس ننامیدند مگر به جهت آن که کارهای مهم را کفایت می کردید. اگر
خزرج پیروز می شد دست از ما برنمی داشت و به نزد طایفه اوس برگشت و دستور بازگشت به
خانه ها را صادر کرد.(۱)

از تأمل در این گزارش تاریخی، نکات زیر حاصل می شود:

الف: از این که خزرج اقدام به کشتن گروگان های یهودیان کرد، معلوم می شود که عرب
قبل از اسلام، به هیچ یک از تعهدات خود پایبند نبوده است و هرگاه منافع قوم و قبیله
اقتضا می کرد، به تمام تعهّدات خود پشت پا می زد و مروّت عربی تا آن جا کارایی داشت
که برای قبیله نام آور باشد و چون کار به سختی می گرایید، ناجوانمردانه عمل می
کردند و چهل گروگان یهود را برای اطمینان از این که به اوس کمک نکنند نزد خود نگه
داشتند، برگه امتیازی بود تا با آن یهود را از خانه و کاشانه خود برانند و به
سرزمین های حاصل خیز یهود یثرب دست یابند و چون تسلیم نشدند، دست به کشتار گروگان
ها زدند و این خود حکایت از آن دارد که محیط زندگی عرب آن روز، چقدر آشفته بود و
زندگی در آن چه قدر نا امن و غیرقابل اطمینان. و این که جامعه آن روز جزیره العرب
به تعبیر قرآن } …عَلی شَفا حُفْرَه مِنَ النّارِ…{ (۲) بوده است، جای تردید
نیست.

از یک سو نفوذ و جاذبه لفظی و معنوی قرآن و از سوی دیگر وجود زمینه مساعد روحی و
معنوی در میان مردم یثرب برای پذیرش اسلام را می توان از عوامل شتاب در گسترش اسلام
به شمار آورد.

۱ . محمد احمد جار المولی بک، علی محمد البجاری، محمد ابوالفضل ابراهیم، ایام العرب
فی الجاهلیه، بیروت، احیاء التراث العربی، ص۷۸ ـ ۷۳

۲ . آل عمران : ۱۰۳

—————————————————

صفحه ۱۴۸

—————————————————

ب: با نگاهی به تصمیم و عزم قبیله اوس در قتل و غارت رقیب خود، تصویر ناخوشایندی از
بی رحمی و خشونت عرب آن روزگار آشکار می شود; از این که می خواستند آنان را چنان
بکشند که یکی از آنان به خانه خود برگردد، اموالشان را غارت می کردند و مزارع و
نخلستان ها را به آتش کشیدند و گله های شتر و گوسفند را به یغما بردند، نشانگر آن
است که چون آتش جنگ با حرارت خشم آکنده از عصبیت عرب جاهلی شعلهور شود، هیچ گونه
رحم و مروتی را باقی نمی گذاشت و جنگ بعاث نمایشی از بی رحمی و خشونت بود که تا
روزگاری دراز، هم چنان نقل می شد.

نتیجه آن که معلوم شد عرب آن روزگار بهویژه اوس و خزرج در یثرب از نعمت و موهبت
امنیت برخوردار نبودند و سایه شوم غارت و هرج و مرج بر زندگی آنان مستولی شده بود و
چون کار به جنگ منتهی می شد، رحم و شفقت از دل ها رخت بر می بست و جز ترس و دلهره و
اضطراب چیزی فضای یثرب را نگرفته بود. چنان که برخی چشم به قریش دوختند تا شاید به
کمک آنان رقیب را از میان بردارند و روشن است در چنین فضای آشفته ای، خبری از عمران
و آبادانی و رونق زندگی نیست و اگر نیرو و توانایی هست یا در تخریب حیات و اقتصاد
دیگران به کار گرفته می شود و یا بهوسیله دیگران نابود می گردد و این روزگارِ
مردمانی بود که با آغوش باز پیام صلح و آرامش پیامبر خدا را پذیرا شدند; زیرا آنان
که طعم تلخ ناامنی را چشیده بودند و بارها شاهد جنگ و خونریزی و سوختن اموال خود
بودند، ندای صلح و آرامش زیباترین ترانه ها در گوش آنان است و این یکی از رازهای
تسریع گسترش اسلام در یثرب بوده است.

آن چه از گزارش تاریخ به دست می آید، این است که میان اهل مکه و اطراف آن اختلاف و
جنگی چون «بعاث» وجود نداشته، بلکه محیطی که قریش بر آن مسلط شده و به کار بازرگانی
در آنجا مشغول بودند، اگر جنگ هایی رخ داده است، محدود بوده و به اهمیت جنگی چون
بعاث نبوده است و شاید قریش پیام اسلام را مزاحم و منافی با امنیت تجاری و بهره کشی
خود می دانست، ولی مدینه آن را موجب صلح و آرامش می دانست. و هم چنین تاریخ گواه آن
است که یثرب اگر پیش از آن که به ندای اسلام لبیک گفته، به این نکته

—————————————————

صفحه ۱۴۹

—————————————————

نیز واقف بوده است; چنان که بیهقی در دلائل الامامه والنبوه نقل نموده است; چون
انصار در عقبه اولی با پیامبر بیعت کردند گفتند: شما می دانید که میان اوس و خزرج
سخت اختلاف و خون ریزی است و ما همگی شیفته و خیرخواه شماییم و اکنون رأی خود را می
گوییم: ما معتقدیم که با توکّل بر خدا، شما هم چنان در مکه بمانید، ما نزد قوم خویش
برمی گردیم و شأن و منزلت شما را بیان می کنیم و آن ها را به سوی خدا و پیامبر خدا
فرا می خوانیم، شاید خداوند متعال به اینوسیله میان ایشان را اصلاح نماید و آن ها
را با یکدیگر هماهنگ نماید. امروز ما همگی نسبت به هم دشمن و کینه توزیم و اگر شما
پیش ما بیایید و ما با یکدیگر صلح نکرده باشیم، نمی توانیم گرد تو فراهم آییم.(۱) و
همین امید و آرزویی که اهل یثرب داشتند که بهوسیله پیامبر به صلح و آرامش برسند،
بعد از ۸ سال پیامبر اسلام بعد از فتح مکه و شکست، از آنان اعتراف گرفت که بهوسیله
او هماهنگ شدند و الفت پیدا کردند و چنین فرمودند: } …إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً
فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ…{ .(۲)

۳ . تأثیر یهود در مردم یثرب

یهود عربستان

یکی از آیین ها و ادیانی که پیش از ظهور اسلام، در شبه جزیره عربست

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.