پاورپوینت کامل قلبت را زنده کن ۴۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل قلبت را زنده کن ۴۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قلبت را زنده کن ۴۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل قلبت را زنده کن ۴۶ اسلاید در PowerPoint :
۱۴
گزیدهای از سخنان سرکار خانم فریده مصطفوی دختر گرامی حضرت امام۱ در جلسهی درس
اخلاق ۳/۱۲/۸۳ که در جمع اساتید و طلاب جامعه الزهرا۳ در سالن شهید صدوقی; ایراد
گردید.
یادگرفتن و دنبال کردن معارف الهی, یعنی اینکه بشناسند و بفهمند که خدا چه
میخواهد؟ خدا را بشناسند و در واقع خدا را باور و یقین کنند. عامهی مردم علم به
وجود خداوند دارند و وجود خدا را درک میکنند, ولی با عقلشان خدا را قبول دارند و
میشناسند نه با قلبشان. این قلب است که باید خدا را باور و یقین کند. اگر قلب ما,
ایمان به خدا پیدا کرد, میگویند: >مؤمن است< , وگرنه شناختن خدا, اسلام است. خدا
را ما میشناسیم, معاد را هم قبول داریم, امّا قبول داشتن و درک کردن از طریق عقل,
غیر از شناختن خدا از طریق قلب است. اگر دل, قلب و وجود انسان خدا را باور کند, خود
به خود دنبال معصیت نمیرود, بلکه دنبال دستورات الهی میرود. حتی کاری به بهشت و
جهنم هم ندارد, بلکه فقط دنبال خدا میرود و میخواهد او را پیدا کند و میخواهد
خدا را ببیند.
حضرت آیهالله جوادی آملی در جایی میفرمایند: >جهنم نرفتن که هنر نیست, حیوانها
هم به جهنم نمیروند. بچههای غیر بالغ که از دنیا میروند, به جهنم نمیروند, سفها
هم به جهنم نمیروند. سعی کنید بهشت را آن هم درجات عالی و متعالیاش را برای
خودتان کسب کنید. قانع نباشید به این که جهنم نروید, بلکه برای درجات عالی بهشت
تلاش کنید.<
نقل میکنند؛ افرادی که درجات پایینتر بهشت هستند, نسبت به درجات بالاتر غبطه
میخورند و میگویند: ایکاش ما هرچه وقت و عمر داشتیم, همه را صرف اطاعت و عبادت
خدا میکردیم؛ تا بتوانیم درجهی بالاتر را بگیریم. همینطور بالاتریها به درجات
بالاتر از خودشان غبطه میخورند که ای کاش ما هم به آن مقامات میرسیدیم و کاری
میکردیم که به آن درجات برسیم. به همین منظور حضرت علی۷ به امام حسن۷ میفرمایند:
>یا بنّی! أحی قلبک بالموعظه و أمته بالزّهاد¸؛[۱] دلت را با شنیدن موعظه زنده کن
و به وسیلهی زهد بمیران.<
از یک طرف میفرمایند: پاورپوینت کامل قلبت را زنده کن ۴۶ اسلاید در PowerPoint! و از طرف دیگر سفارش میکنند که؛ دلت را
بمیران! چگونه باید دل, هم زنده شود و هم بمیرد؟! پاسخ این است که دلی که باید
بمیرد, آن دلی است که حیات مطلوب را ندارد و به دنبال هواهای شیطانی, هوسهای
نفسانی و امیال حیوانی است. مدام دنبال مال و پول و خانه و قدرت و اخلاقهای بد
است. چرا او این را دارد و من ندارم؟ چرا تعریف فلانی را کردند و تعریف من را
نکردند؟ پس بروم کاری کنم که او از چشم دیگران بیافتد. در حالی که از ما خواسته
شده؛ همهی چیزهای خوب را برای بندههای خدا بخواهیم. از امتیاز, پیشرفت, مال و
قدرت دیگران خوشحال باشیم, نه این که ناراحت بشویم. اگر کسی به راه خطا رفت, خودش
میداند ولی ما نباید هیچ وقت بدبین باشیم. انسان باید کار مؤمن را حمل بر صحت کند.
اصل بر برائت است, تا این که خلافش ثابت شود. اگر خودم چیزی را ندارم, ولی رفیقم آن
را دارد, نباید بگویم چرا من ندارم و او دارد؟! چرا من نمرهی کم آوردم, او نمرهی
بیشتر؟ چرا او این را خرید و من نتوانستم بخرم؟ چرا او مسافرت رفت, ولی من نرفتم؟
این که بنشینم و خودم را صدمه بزنم, یک حرفی بزنم, یک اظهاری بکنم که نادرست باشد,
وقتی درونم ناراحت و آشفته بشود, خواه ناخواه آن ناراحتی بر زبانم جاری میشود و
بروز میکند.
آقا شیخ محمدتقی آملی حکیم و فقیه بزرگوار میفرماید: >یک شب خواب دیدم که بادشمن
در جنگ و ستیز هستم و در حین دعوا دندانهایم را فشار میدادم و دشمن را گاز
میگرفتم. یکمرتبه از خواب بیدار شدم, دیدم دست خودم در دهانم است و آن را گاز
میگیرم. فوراً متوجه شدم که دشمنم خود من هستم. آن دشمن درونی, من است. آن نفس
امارهی من است که دشمن است, اوست که من را وادار به کار خلاف میکند.<
ایشان از این خواب نتیجهگیری میکند که دشمن تو خودت هستی, باید خودت را اصلاح
کنی.
اینکه حضرت میفرمایند: >امته بالزّهاد¸ < زهد یعنی چه؟ این که نخورید, نخوابید,
زندگی خانوادگی, بچهداری, خانهداری, زنداری, شوهرداری نداشته باشید؟؟! منظور
اسلام از زهد اینها نیست. بلکه زهد در اسلام یعنی این که دلبستگی نداشته باش,
دلبند ریاست نباش, اگر هم ریاست داری مواظب باش که تو را در بند نکند, ریاست دست و
پای تو را نگیرد. مال داشته باش ولی این مال برای تو بند نشود, تورا در فساد غرق
نکند.
حافظ شیرازی خیلی زیبا زهد در اسلام را معنا میکند:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هرچه رنگ تعلق پذیرد, آزاد است
میگوید: من غلام کسی هستم که در این دنیا >تعلق خاطر< نداشته باشد, نه اینکه چیزی
در دنیا نداشته باشد.
دربارهی صاحب معراج السعاد¸؛ مرحوم ملااحمد نراقی فقیه بزرگوار, مجتهد و حکیم که
شیخ انصاری; مدتی شاگرد ایشان بوده است, مینویسند: >درویشی باب زهد را در کتاب
معراج السعاد¸ میخواند و فریفتهی ایشان میشود. از مسافتهای دور خودش را به
کاشان میرساند تا خدمت ملا احمد نراقی برسد و ببیند که این آقا کیست؟ _ البته این
درویش, زهد را آنطوری که ملا احمد نراقی بیان کرده است, نفهمیده بود _ وارد منزل
ملا که میشود, میبیند که ایشان دارای خانه و زندگی و حوزهی درس و رفت و آمد و
تمکن و قدرت و ریاست است. وقتی که اینها را میبیند, با خودش میگوید؛ این چیزهایی
که او نوشته با این وضعیتی که خودش دارد, اصلاً جور نیست. به قول ما حرفش با کردارش
فرق دارد.
به خیال او آقای نراقی حرفهایش مال مردم است و خودش اهل عمل نیست. تصمیم میگیرد
که به ملای نراقی بگوید, ولی خجالت میکشد. مرحوم ملا که فردی عالم و دانا است, از
حالت او میفهمد که این درویش از طرز زندگیاش تعجب کرده است. چند روز میگذرد تا
اینکه درویش میگوید: میخواهم بروم. مرحوم نراقی میپرسد: کجا ؟ درویش میگوید:
کربلا. مرحوم نراقی میفرماید: من هم با تو میآیم. درویش میگوید: من نمیتوانم
چند روز صبر بکنم تا شما کارهایت را انجام بدهی. میفرماید: من کاری ندارم. درویش
میگوید: چگونه میخواهی از این همه مال و امکانات و زندگی و ریاست و حوزهی درس و
… دست بشویی و بیایی؟! ملاّ جواب میدهد, من همین الآن راه میافتم و میآیم,
کاری ندارم, پیاده هم میرویم. حرکت میکنند چهار فرسخ از شهر کاشان که دور
میشوند, نزدیک چشمهای میرسند, درویش میگوید: کشکولم را جا گذاشتم. ملا احمد
جواب میدهد: اشکالی ندارد, وقتی به کربلا رسیدیم, یکی برایت میخرم, آن کشکولت هم
جایش محفوظ است. میگوید: من کشکول خودم را میخواهم. ملااحمد میگوید: بیا برویم,
این همه راه آمدهایم. جواب میدهد: نه من به کشکول خودم علاقه دارم اصلاً تا کنارم
نباشد, نمیتوانم راه بروم. در اینجا ملااحمد جواب میدهد: پس من هم دیگر کربلا
نمیآیم, ولیکن؛ من که به قول تو مال و خانه و ریاست و … دارم, همه را گذاشتم و
آمدم اما تو از یک کشکولت دل نمیکنی.<
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 