پاورپوینت کامل گلچینی از خاطرات ۴۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گلچینی از خاطرات ۴۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گلچینی از خاطرات ۴۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گلچینی از خاطرات ۴۳ اسلاید در PowerPoint :
۳۰
جمعی از خواهران طلبهی مکتب توحید
¨ نام استاد شهید به عنوان بنیانگذار حوزهی خواهران در تاریخ به ثبت رسیده است و
افتخار شاگردی ایشان برای همهی طلاب خواهر در سراسر جهان اسلام وجود دارد. تلاش
بیوقفهی استاد در تشکیل حوزههای خواهران نشان دهندهی بلندنظری و آیندهنگری
استاد است. شهید بزرگوار در این نکته به یقین رسیده بودند که اعتلا و رونق اسلام از
طریق حوزهها انجام خواهد گرفت، و لذا ما برای زنده نگهداشتن راه ایشان باید تلاش
کنیم و نگذاریم که کوچکترین سستی و تنبلی علمی و معنوی، طلاب را از اهداف عالی باز
دارد.
¨ هنوز کسانی از شاگردهای ایشان از هر قلم و کاغذی حداکثر استفاده را میکنند.
یادداشتهای موقتی را بامداد مینویسند تا بتوانند بعداً آن را پاک کنند و
استفادهی دیگری کنند و از همه مهمتر بالای هر نوشتهای نام خدا را فراموش نکنند.
f f f
حمیده حائری:
¨ موضوع تحصیل و سفر من به قم در خانهی ما مطرح بود. مادرم به دلیل دوری از خانه،
با این سفر مخالفت میکرد، ولی پدرم موافق بود. آیهالله قدوسی که به همراه علامه
طباطبایی۰ سفری به شیراز آمده بودند، برای پدرم مرحوم آیهالله شیخ صدرالدین حائری;
پیغام فرستاده بودند که شما بچههای دیگران را به قم میفرستید، آن وقت دختر خودتان
نیاید؟! پدرم گفته بودند: او در حال حاضر کلاس خیاطی میرود. شهید قدوسی فرموده
بودند: ایشان خیاطیشان را تمام کنند، بعد بیایند. بعد که مادرم با آمدن من به قم
راضی شده بودند، شهید قدوسی اجازه ندادند، فرمودند: خیاطیش را تمام کند و بعداً
بیاید. این شهید بزرگوار نسبت به دبیرستان رفتن خانمها به اندازهی خیاطی تأکید
نداشتند و جدای از شیوههای مدیریتی با شاگردان رابطهای پدرانه و محبت آمیز
داشتند.
¨ اوایل انقلاب، زلزلهی نسبتاً شدیدی در قم رخ داد که یکی از منارههای حرم مطهر
آسیب دید. در این زلزله بخشی از دیوار مکتب توحید هم ریخت، ولی کسی صدمهای ندید.
وقتی آیهالله قدوسی آوار را دیدند، لا اله الا الله و الحمدلله میگفتند. ایشان
گوسفندی را برای بچهها قربانی کردند. این دغدغه، همان دغدغهای است که پدرها نسبت
به فرزندانشان دارند.
¨ اوایل انقلاب نان تازه نمیآوردند. برنامهریزی شد که پس از نماز صبح، سه نفر از
خواهران نوبت کاری نان بخرند. من این جریان را برای پدرم تعریف کردم. ایشان با
تعجب گفتند: شما میروید نان میخرید؟ بلافاصله به آیهالله قدوسی۱ زنگ زدند و
مسأله را بیان کردند. شهید بزرگوار از این موضوع اظهار بیاطلاعی کردند و پیگیر
شدند. از آن پس این کار متوقف شد.
¨ در سالهای اوجگیری انقلاب خیلی مشتاق بودیم که در راهپیمایی شرکت کنیم. امّا
آیهالله قدوسی اجازه نمیدادند. یک روز تحصن کردیم و به کلاس نرفتیم. ایشان که
اعتراضات را شنیده بودند، تشریف آوردند و یک جمله فرمودند که با همین یک جمله همهی
بچهها به کلاس رفتند، آن جمله این بود: شما ناموس و امانتهای پدرانتان در دست من
هستید و من نمیتوانم شما را جلوی این گرگها بفرستم آن شب اجازه دادند، پشت بام
مکتب برویم و شعار بدهیم.
¨ انقلاب روحیهای را در بچهها ایجاد کرده بود که زیاد اعتراض و انتقاد میکردند.
از جمله اینکه چرا برنامهی تفریحی برای ما نیست، و یا چرا ما را به کوه نمیبرند؟
چرا برای رفت و آمدها سختگیری میشود؟ حتی نسبت به گذاشتن پاراول میان شاگرد و
استاد مرد اشکال میکردند و …
شهید قدوسی۱ صبحهای جمعه با خواهران جلسه داشتند. ابتدا بیست دقیقه صحبت میکردند
و سپس به حرفهای بچهها گوش میدادند. از اینرو بچهها منتظر بودند که اعتراضها
را مطرح کنند. امّا همین که میفرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم و نکات اخلاقی را
تذکر میدادند، گویا آبی بود بر همهی آتشها. پس از آن بیست دقیقه، سکوت مطلق فضا
را میگرفت و همه به هم نگاه میکردند که چه کسی سخن خواهد گفت. فقط یک بار، یکی از
خواهران مسأله کوهنوردی را عنوان کرد، ایشان هم با متانت و خوشرویی جواب دادند:
اتفاقاً ما هم در قم کوه داریم، بعضی از عرفا به کوه جمکران پناه میآوردند. هم
ورزش است و هم دعا و مناجات. شما هم برای دعای ندبه به کوه جمکران بروید. این
پیشنهاد از سوی مسؤولین پیگیری شد و از آن پس صبح جمعه بچهها را با یک مینیبوس
نزدیک کوه جمکران میبردند، و از آنجا نیز برای تفریح به باغ انار ده میرفتیم.
¨ یک بار آخر هفته آیهالله قدوسی به همراه آیهالله شهید بهشتی به مکتب آمدند تا
ایشان جلسه درسی برای ما داشته باشند. بچههای مشتاق زیارت شهید بهشتی۱، در گوشه و
کنار حیاط پنهان شدند تا در حین ورود ایشان را ببینند و حتی اصرار داشتند که در
کلاس درس شهید بهشتی۱ پاراول نباشد. امّا مسؤولین موافقت نمیکردند، چرا که گذاشتن
پاراول قانون مکتب بود. اتفاقاً شهید بهشتی پشت پاراول نشستند و شروع به صبحت کردند
و آنقدر از گذاشتن پاراول تعریف کردند که بچهها از برنداشتن پاراول خدا را شکر
کردند. شهید قدوسی هم سکوت کردند و تنها به این جمله اکتفا کردند که: قداستها را
برای خودتان نگه دارید…
¨ مسألهی دیگری که بچهها روی آن پافشاری داشتند، انتخاب مدیر بود. در اینباره هم
آیهالله قدوسی فرمودند: اشکالی ندارد شما افراد را انتخاب کنید، ما آنها را به
عنوان صاحب نظر در جمع مدیریتیمان قرار میدهیم.
¨ یکبار همسر عموی بنده به مکتب دعوت شده بود. پس از مراجعت، به عموی بنده که در
مکتب درس اخلاق داشتند، گفته بودند که: سنگهای پلهها از تمیزی برق میزد، و
دخترها با سن کمی که دارند با گونیهای زبر تمیز میکنند، پیشنهاد دهید یا پلهها
را موکت کنند و یا کسی را برای این کار استخدام کنند. شهید قدوسی که این مطلب را
شنیده بودند، فرمودند: من تعمد دارم که اینها خانهداری و نظافت را یاد بگیرند.
ما نباید دختران لوس تحویل همسرانشان بدهیم.
¨ یکی از خانمها که سنی از ایشان گذشته بود، در برنامههای مدیریتی آشپزخانه،
خوابگاه و … نقش مادرانهی خوبی برای ما داشت. شهید قدوسی به همان میزان که بر
امور درسی تأکید داشتند و مرتب با خانمهای مسؤول جلسه میگذاشتند، به همان نسبت به
مسایل خانهداری و نظافت دختران دقت نظر داشتند، و تأکید میکردند که حتی جزییات
امور آشپزی و نظافت به شاگردان آموزش داده شود. آن خانم ما را به هشت گروه چند نفره
کاری تقسیم کرد و به همه مسؤولیت واگذار نمود.
¨ ایشان محیط را طوری اداره میکرد که اکثر بچهها مشتاقانه کار میکردند و حتی بر
یکدیگر سبقت میگرفتند و به فکر خستگی خود نبودند، و بلکه حتی خودشان را فراموش
میکردند. چنین فضایی در مکتب حاکم بود.
همین تدبیر و برنامهریزی باعث شد که من وقتی وارد خانهی شلوغ ۲۰، ۳
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 