پاورپوینت کامل موانع نقد و نوآوری درحوزه­ی دین پژوهی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل موانع نقد و نوآوری درحوزه­ی دین پژوهی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل موانع نقد و نوآوری درحوزه­ی دین پژوهی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل موانع نقد و نوآوری درحوزه­ی دین پژوهی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۵۵

درآمد:

به مناسبت هفته­ی پژوهش و برگزاری اولین نشست علمی ـ پژوهشی در جامعهالزهرا۳ تصمیم
بر آن شد تا مروری بر بایسته­های حوزه پژوهش و راه­کارها و موانع داشته باشم. در
بررسی­های خود با اثری از برادر گرامی حضرت حجهالاسلام والمسلمین جناب آقای رشاد
برخورد نموده و بخش زیادی از دلمشغولی­های خود را در آن یافتم، حیف بود که این نقد
را به نسیه­ای که البته و به یاری خدا به نسیان سپرده نمی­شود، واگذار نمایم. بدین
منظور خوانندگان عزیز نشریه­ی نامه­ی جامعه را به مطالعه و تدقیق نظر در این
بازنگاشته دعوت می­نمایم. لازم به ذکر است که منبع مورد استفاده؛ کتاب نقد، شماره­ی
۲۷ و ۲۸، بهار و تابستان ۸۲ بوده است.

معاونت پژوهش جامعه­الزهرا۳

پیش از ورود به اصل بحث، یادآوری چند نکته را ضرور می­دانم:([۱])

یک این که: مراد من از موانع در این بحث، هرگونه عامل سلبی و ایجابی است که سبب
رکود و فتور نقد و نوآوری علمی می­باشد و از باب تسامح، به عدم مقتضی نیز مانع
اطلاق می­کنم.

دو این­که: موانع نقد و نوآوری، به جهات و حیثیات گوناگون می­تواند طبقه­بندی و
سطح­بندی بشود، از جمله به جهات ده­گانه­ی زیر:

۱. از نظر رشته­های علمی و نیز شاخه­های هر رشته؛ مانند: علوم طبیعی و تجربی، علوم
انسانی و اجتماعی، علوم دینی و الهی؛ در این صورت پاره­ای موانع، عام و مشترک میان
همه­ی رشته­ها و برخی دیگر خاص و مختص به رشته یا حتی دانش مشخصی خواهد بود.

۲. از حیث عامل انسانیِ حامل موانع؛ مانند: صنف اصحاب هر رشته و محیط حوزه یا
دانشگاه، حکومت، جامعه، فرد.

۳. از لحاظ ماهیت مانع؛ مانند: موانع فرهنگی، اخلاقی، روانی، اجتماعی، روشگانی و
رویکردی، تدبیری، و مدیریتی.

۴. از جهت سلبی یا ایجابی بودن مانع عدم مقتضی یا وجود مانع.

۵ . از نظر متعلق و مضاف الیه مانع، مانند موانع معطوف به نقد و موانع معطوف به
نوآوری.

۶ . از حیث دوره­ی تاریخی ظهور و فعلیت مانع مزمن یا مقطعی بودن آن.

۷. از لحاظ اقلیمی و قلمرو جغرافیایی تأثیر مانع؛ مانند: شرق یا غرب، قاره یا کشور
خاص.

۸ . از جهت شمول و گستره­ی مانع، کلی و جزیی بودن آن چنان­که برخی از مواردی که در
بحث حاضر معروض خواهد افتاد؛ کلی­تر و شامل­تر از بعض دیگر است.

۹. از نظر سببی و مسببی، چنان­که برخی موانع علت برخی دیگر و طبعاً بعضی از آن­ها
معلول­اند و در طول بعض دیگر قرار می­گیرند.

۱۰. از حیث میزان اولویت و نیز از لحاظ اولیت و ثانویت اقدام علیه موانع.

سه این که: اکنون در این بحث، بنده در مقام استقرار و احصای تمام موانع نقد و
نوآوری در همه­ی عرصه­ها نیستم، بحث من معطوف است فقط به موانع نقد و نوآوری در
حوزه­ی دین پژوهی. در این حوزه نیز درصدد شرح همه­ی موانع نیستم، بلکه در حد یک بحث
کوتاه تنها به پاره­ای از کژی­ها و کاستی­های مشهود اشاره خواهم کرد و تکمیل و
تفصیل این بحث، حاجتمند تحقیق جامع و مبسوط است.

چهار این که: ذکر کاستی­ها و ناراستی­ها هرگز به معنای نادیده انگاشتن مزایا و
موفقیت­های بی­شمار ماضی و حال حوزه­ی دین پژوهی نیست، بلکه این درست به مفهوم
اعتماد و اعتنا به استعداد و استطاعت علمی ژرف و گسترده­ای است که در جهت تحرک و
تحول در حال و مستقبل در زمینه­ی مطالعات و استنباط­های دینی وجود دارد، و حقیقت
این است که نسل ما در یک مفصل برجسته­ی تاریخ علوم دینی ـ به ویژه در ایران ـ قرار
گرفته است و حوزه­های علمی شیعی امروز در شرف یک انقلاب حکمی و معرفتی قرار دارد و
زودا که ـ پس از گذشت دو قرن از رنسانس علمی اصول گرایی، ـ باذن الله، نوزایی عمیق
و عظیم دیگری در حوزه­های علمیه­ی ما روی دهد.

و پنج این که: میان مقوله­ی نقد و مقوله­ی نوآوری، پیوندی گسست ناپذیر برقرار است،
آن­سان که نفی هر یک ملازم با انتفای دیگری است، زیرا نقد منهای نوآوری، منفی بافی
بیش نیست و چنان­که نوآوری بدون نقد نیز تلاشی است در معرض زوال، چون آن­گاه یک
نظریه­ی نو، شانس پذیرش و پایایی می­یابد که نظریه­های رقیب آن با نقادی جدی از
صحنه خارج شده باشند، وانگهی غالباً نوآوری با نقادی آغاز می­شود، بلکه نقدها سبب
نوآوری­هاست؛ بدین­سان که با نقادی تفکر، فکر مورد نقادی از رهگذر دفاع و اصلاح،
خود را بازسازی و نوسازی می­کند، یا با حذف شدن فکر نارس و ناتوان، در اثر نقادی،
فکر نوظهور به منصه­ی اثبات و ثبات می­نشیند.

اینک اصل بحث

چنان­که عرض شد: بررسی شامل و کامل موانع نقد و نوآوری در قلمرو دین­پژوهی، نیازمند
استقرا و استقصای درخور است. این کمینه بی­آن­که قصد احصا و استقصای موانع را داشته
باشم و بدون لحاظ طبقه­بندی­های چندگانه­ای که بدان­ها اشاره شد، برخی از موانع را
و تنها با سنخ­بندی ماهوی آن­ها طبقه­بندی از نوع سوم، این­جا یادآور می­شوم:

الف. موانع فرهنگی:

آن­ها را به انواع عوامل سلبی و ایجابی اطلاق می­کنم که به صورت عرفیات و عادات
بومی، قومی یا صنفی درآمده و به جهت نهادینه شدن آن، به طبیعت ثانوی و دأب دایم
طبقات نخبه یا توده­ی جامعه ما بدل گشته است، مانند:

۱. فقدان سنت تضارب آرا، یا دست کم عدم رونق و رواج تضارب علمی؛ به نحوی که در
فرهنگ ما مناظره میان دو صاحب نظر برجسته و نام­آور، به ویژه هم­سو و هم­فکر، یک
اتفاق نادر قلمداد می­شود! به رغم این که فرهنگ دینی ما آکنده است از توصیه­های
اکید به بحث و تضارب آرا، چنان­که امیر حکمت و معرفت فرموده­اند: چالش­گاه­ها،
زایشگاه­های رأی درست است؛ اضربوا بعض الرّأی ببعضٍ یتولد منه الصّواب؛ امخضوا
الرأی مخض السقاء یُنتج سدید الأراء([۲])

و تاریخ علمی ما نیز مشحون است از تجربه­های کامیاب و در خور مباهات از مناظرات
علمی، از جمله برجسته­ترین آن­ها، مباحثات بسیار جدی و تاریخی میان اصولیون و
اخباریون در قرن دوازدهم است که به رنسانس عظیمی در اجتهاد شیعی در قرن سیزدهم هجری
منتهی گشت. این مناظرات سرگذشتی دل­انگیز و درس­آموز دارد که مرور بر آن برای نسل
امروز حوزه­های علمیه بسی سودمند است؛ چه آن­که به نظر حقیر، برای رسوب­زدایی و
لایروبی، بازیافت و باز پروردن گوهرهای اقیانوس دانش اصول، امروز نیازمند تکرار آن
تجربه­ی گران­سنگیم.

۲. فقد آداب و ادبیات نقد؛ اصولاً نسل ما چندان با معنا و منطق نقد آشنا نیست،
چنان­که اگر روزی هم اتفاق نادری رخ دهد، منتقد به جای نقد به نفی و عیب جویی
می­پردازد و نقدشونده نیز نقد را توطئه و توهین به خود می­پندارد و ناگزیر به جای
توضیح و احیاناً تصحیح نظرات خویش به واکنش­های اهانت آمیز روی آورده، به مقابله به
مثل دست می­یازد و بدین­سان خود و جامعه را از برکات و مواهب نقد سازنده محروم
می­سازد! و این است سرّ عبارت بلند امام علی روحی فداه که: مَن استَبَدَّ بِرأیه
هلک([۳])

۳. سیطره­ی شخصیت و ابهت زدگی؛ پیشینه­ی فرهنگ علمی ما حاکی است که هرگاه یک قله­ی
علمی در قلمرو دانشی از دانش­های دینی سربرآورده است، در دامنه­ی تاریخی نظرات او
دشتی فراخ و بی­فراز از تقلید و تقدیس به چشم می­خورد! مروری بر تاریخ و ادوار
تفسیر، فقه و اصول، کلام و فلسفه، این مدعا را مدلل و مستند می­سازد؛ شخصیت امثال
شیخ طوسی در فقه، صاحب مجمع در تفسیر، خواجه­ی طوسی در کلام و ملاصدرا در فلسفه۵ از
این حیث مثالی زدنی است.

حرمت حریم بزرگان را نگه­داشتن، سنت اخلاقی و علمی ارجمندی است، اما افراط در
التزام به حریم داری بزرگان و تعلیقه نگاری و حاشیه نویسی بر آرا و آثار بزرگ، گاه
به حاشیه نشینیِ برخی فحول و وجوه انجامیده و افکار و شخصیت آنان را به حاشیه­ی
تاریخ علیم و اندیشه رانده است، درحالی که گاه مجموعه­ی نظراتی را که یک فیلسوف یا
متکلم به صورت تطفلی در حاشیه­ی آثار و آرای فیلسوف و متکلمی دیگر ابراز داشته،
استعداد تدوین به صورت یک مکتب علمی مستقل را داشته اما تطفل، مانع درخشش او و
افکارش گشته است و بدین­سان بسا که عرصه­ی علم از ظهور و بسط یک مکتب فکری جدید
محروم مانده است.

۴. مشهورات زدگی؛ پاره­ای مدعیات در دانش­های گوناگون در میان نخبگان، جزو مسلمات
انگاشته شده و از دست­رس اجتهاد مجدد بیرون نگه­داشته شده است؛ این دست مدعیان
چونان رسوبات مزاحم، موجب تنگناهایی در سیر و مسیر فعالیت­های علمی می­گردد و راه
را بر اصلاح و تجدد فکری می­بندد، بازپژوهی و بازخوانی آن­ها یکی از راه­های
توسعه­ی معرفت است.

آیا هرگز در صحت و سقم این عبارت اندیشیده­ایم که: قرآن قطعی السند و ظنّی الدلاله
است و حدیث، ظنّی السند و قطعی الدّلاله است!! این بیان مشتمل بر چهار حکم مطلق
است، مبنای صدور این احکام چیست؟ به چه دلیل قرآن مطلقاً ظنّی الدلاله انگاشته
شده؟ و چرا مطلق حدیث باید ظنّی السند قلمداد شود؟!

کما این­که حصر ادله و منابع به چهار مورد مشهور، محل تأمل است؛ چگونه اجماع، در
عرض کلام معصوم، حجت مستقل قلمداد می­شود؟ اگر چیزی همچون اجماع حجت مستقلی است چرا
مشابهات آن­که بسی قوی­تر از آن نیز می­تواند به عقل و کتاب و کلام معصوم مستظهر و
مستند گردد، در زمره­ی منابع و ادله به شمار نرود؟ و نیز آیا فکر کرده­ایم که به
رغم تفاوت­های فراوانی که میان فعل و قول معصوم وجود دارد آن دو را ذیل سنت قرار
داده و آن­ها را یک منبع می­انگاریم؟ و از این گونه مدعیات در ادبیات علمی ما بسیار
است، که با اندک تأملی دقت و صحت آن­ها مورد تردید قرار خواهد گرفت.

۵ . فقدان سنت ترابط و تعامل علمی تعالم میان قله­های هم­عصر؛ به نحوی که مثلاً
دیدار دو مرجع معاصر مقیم یک شهر، در سنت دینی کنونی ما یک حادثه­ی غریب قلمداد
می­شود، تا چه رسد به برپایی جلسات متناوب مباحثه و مشاوره­ی علمی و تا چه رسد به
افتا مشترک برآمده از مباحثه­ی ممتد!

آیا مسایلی چون احتمال کشف واقع یا قوت و دقت در افتای ناشی از شور علمی، توحید
کلمه و تقلیل تشتت آرا، کاستن از حیرت مقلدین و … مصلحت­های مهمی نیستند که به
دلیل فقدان سنت تعالم و تشاور، چنین آسان و ارزان از دست می­روند؟ آیا حیطه­ی
رهنمود … و من شاور الرّجال شارکها فی عقوله([۴]) فقط حکمت عملی است؟ وانگهی
آیا فقه، در زمره­ی حکمت عملی نیست؟

۶ . حجاب معاصرت؛ چنان­که در میان عوام معروف است ما مرده پرستیم! در فرهنگ نخبوی
و توده­ای ما پایان تشییع شخصیت­ها آغاز تکریم و تعظیم آن­هاست! قدرشناسیِ به موقع،
موجب شکوفایی علم و عالم می­شود؛ هر شخصیتی، فراخور حد خویش، به زبان وجود، زمزمه
می­کند که: سلونی قبل أن تفقدونی([۵])، اگر وجود مغتنم صاحبان دانش و اندیشه را
دریابیم، بسیار بلکه بی­شمار گوهرها در حیات آنان فراچنگمان خواهد افتاد که اینک با
فوت آن­ها این گوهرها نیز به همراه آن­ها برای همیشه در دل خاک دفن می­شود!

۷. خصلت فرافکنی شخصی و صنفی؛ یکی از خصایل فرهنگی ما خود تبرئه­گری است! همه فقط
انتفاد می­کنند و کاستی­ها و کژی­ها را بر می­شمارند و خود را طلبکار و اپزسیون
می­پندارند، کسی خود را بدهکار و پاسخ­گو نمی­انگارد، همه از مواجهه با نیازها و
ضرورت­ها شانه خالی می­کنند و کم­تر کسی برای دفع کژی­ها و رفع کاستی­ها در مقام
نقد و نظریه­پردازی بر می­آید. همه از دیگری طلب و توقع می­کنند و همین خصلت از
موجبات فساد و کساد بازار نقد و نواندیشی است.

۸ . افراط و تفریط؛ در جامعه­ی ما هر کسی یا هر فکری یا یک سره حق است یا بالمرّه
باطل! به تعبیر عامیانه نیمه­ی پر لیوان را هرگز نمی­بینیم.

۹. اصول­گرایی را با تحجر یکی انگاشتن و تصلب را با تقدس یکسان پنداشتن؛ در نتیجه
نقادی و نوآوری را بی­مبالاتی و لاقیدی قلمداد کردن از جمله بزرگ­ترین موانع نقد و
نواندیشی است.

۱۰. عوام زدگی؛ ملاحظه­ی ذایقه­ی عوام و رعایت مذاق متشرعه، مذبح اجتهاد است.
عرفیات غلط بسیاری ـ که موارد ۵ و ۶ و ۷ و ۹ از جمله­ی آن­هاست ـ خود را بر محیط و
مناسبات علمی ما تحمیل کرده است و امروز در زمره­ی موانع رشد علمی درآمده، نیازمند
بحث و بسط درخوری است که فرصتی فراخ و فراخور طلب می­کند و این بنده از بارگاه باری
توفیق این فرصت و فراغت را مسألت می­کنم، تا مگر حق این مبحث مهم را مستقلاً ادا
کنم.

شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر

ب. موانع اخلاقی:

۱۱. از جمله­ی آفات و موانع نقد و نوآوری که می­تواند و باید به صورت مستقل و مبسوط
تبیین و تنسیق شود؛ آفات اخلاقی است، و از قضا این مبحث در فرهنگ دینی و حوزوی ما
از ادبیات بسیار غنی و عمیقی برخوردار است. روایات ما در این زمینه، مشحون از نکاتی
بدیع است، و سلف ما نیز در کتب اخلاقی خود، بسیار بدان پرداخته­اند، برخی حتی
رساله­های مستقلی در این باب سامان داده­اند.

سهم رذایلی چون خوض در باطل هرزه­ درایی، عیب­جویی، سخریه و استهزا، کینه توزی،
بخل، حسد، کبر، عجب، غرور، تکبر، ریا، لجاج و عناد، مراء و مجادله، خودخواهی و
آوازه­گری، دنیاگرایی، جاه طلبی، حب و بغض فی غیرا، تعصب ناروا، و ده­ها آفت و
رذیلت دیگر در ممانعت از نقد یا سوء استفاده از آن و نیز ایجاد رکوع و فتور در
معرفت و حکمت بی­نیاز از توضیح است؛ حضرت امیر فرموده است: من لم یهذّب نفسه لم
ینتفع بالعقل([۶]) چنان­که نقش فضایل اخلاقی نیز در گسترش و ارتقای علم و اندیشه
قابل انکار نیست.

به رغم تنوع و تعدد رذایل، در شمارش موانع، مجموع آن­ها را عجالتاً یک مانع محسوب
می­دارم و به لحاظ فراوانی و پردامنه­گی این مبحث و محدودیت مجال مقال از بسط این
گروه از موانع نیز صرف نظر می­کنم، و به جهت اهمیت بسیاری که این بحث در باب نقد و
نوآوری دارد از اهل فضل که از اهلیت اخلاقی نیز برخوردارند استدعا می­کنم آن­چنان
که درخور آن است بدان بپردازند.

ج. موانع اجتماعی:

از عوامل سلبی و ایجابیِ ناشی از شرایط اجتماعی کنونی کشور ـ و احیاناً جهان اسلام
ـ که نقد و نوآوری را در قلمرو دین­فهمی و بسط دانش­های دین­شناسی آسیب­پذیر کرده
است، به موانع اجتماعی تعبیر می­کنم، از جمله­ی آن عوامل است:

۱۲. از خودبیگانگی علمی و قبول و اقبال عام یافتن علوم و آرای وارداتی؛ دانش و
اندیشه، مرز و مالکیت نمی­شناسد. نظر فقیهانی که مالکیت معنوی را به رسمیت
نمی­شناسند، براساس همین مبنا می­تواند پشتیبانی شود، دست کم فتوا دادن به حقوق
مالکانه در مطلق ابداعات و اختراعات و یا مالکیت مطلق و بلا حد آن­ها نیازمند درنگ
و درایتی افزون­تر است؛ زیرا هر نظر و عمل بدیعی حصیله و نتیجه­ی بذل وسع و سعی
بلیغ هزاران هزار اندیشمند و دانشمند، طی قرون متمادی است، هرگز احدی از صفر تا صد
یک فکر یا فعل تازه را، خود به تنهایی نپرداخته است، کار یک نظریه­پرداز یا
بدیع­ساز تنها یک گام به پیش راندن معرفت و صنعت است ـ گامی برساخته بر هزاران گام
پیش از خود ـ و گهگاه ابداع و ابتکار حتی گامی پیش فرانهادن نیست، بلکه کار مبدع
گردآوری و تجمیع حاصل رنج پیشینیان است؛ از این­رو ثروت­های معنوی، ملک همه­ی بشریت
است. پس سخن بنده در این نیست که چرا از دانش و فناوری بشری بهره می­گیریم، بلکه
بحث من در این است که ترکتازی علوم و اندیشه­های فرامرزی، ذهن و زندگی ما را اشغال
کرده و اندیشه و رفتار ما را دچار چالش ساخته و دانش و اندیشه­ی بومی و خودی را
منزوی و زمین­گیر کرده است، و بدتر از آن؛­ این­که نسل کنونی را یک­سره مصرف کننده
و وابسته بار آورده است و می­رود که سرمایه­ی سرشار حکمت و معرفت خودی را از دست­رس
او خارج سازد. دریغا و دردا که افزون بر یک دهه است این آفت به قلمرو دین­پژوهی و
ادبیات دینی ما نیز سرایت کرده است و به صورت­های مسیحیت زدگی در کلام و سنی زدگی
در فقه، شرق­زدگی در عرفان در میان اوساط فکری و علمی ما خودنمایی می­کند.

از خودبیگانگی علمی، استقلال در اندیشیدن را از ما بازستانده و دریغا که این آفت ما
را دچار انقطاع تاریخی کند و از مواریث غنی و قویم معرفتی­ ما جدا سازد.

۱۳. سیاست زدگی؛ برخورد جناحی با نظرات علمی که نوعی مواجهه­ی شبه ایدئولوژیک
می­باشد، امروز نقش بازدارنده و ویران کننده­ای را نسبت به اثربخشی نقدها و شکوفایی
نظرات جدید ایفا می­کند، هرگونه نقد و نظر از سوی هر کس ـ اگر به زیان یا نفع یک
جناح سیاسی خاص باشد، هرچند بدون قصد و غرض صادر شده باشد ـ به توطئه علیه یک جریان
یا تئوریزه کردن مواضع جریان دیگر متهم می­گردد، در جامعه­ی ما ادبار و اقبال به
من قال و ماقال، با مقیاس­های جناحی صورت می­بندد و وزن هر نگاه، به پیمان­ها و
پیمانه­های سیاسی پیموده می­شود! این جاست قتلگاه نقدها و نظرها!

۱۴. روی دیگر سکه­ی تقلبی فوق، پسینی شدن نقد و نظرها است! سنت سیّئه­ای که
مارکسیست­ها آن را پی نهادند؛ هرچند کمابیش این آفت از خصلت آدمی سرچشمه می­گیرد،
اما دست کم آنان ایدئولوژیک­سازی علم و علمی سازی ایدئولوژی را تشدید کردند؛
متأسفانه امروز هر کس از جنایات چپ جهانی سخن می­گوید، فقط آمار خشونت­ورزی­ها و
قتل­عام­های آن­ها را متذکر می­شود در حالی که خسارت عظیم تاریخی که سیطره­ی
مارکسیسم بر علم و فرهنگ، طی کم­تر از یک قرن، از رهگذر هدر دادن یا تخریب
استعدادهای علمی و تحریف علم بر بشریت وارد ساخت، هرگز قابل محاسبه نیست و صدچندان
زیانبارتر از قتل­عام­هایی بود که جریان چپ مرتکب شد. اکنون نیز لیبرال سرمایه­داری
جهانی آن تجربه­ی تلخ تاریخی را تکرار می­کند، نئولیبرالیسم که با شعار پایان
ایدئولوژی وارد معرکه شده خود درست هم­چون یک ایدئولوژی تمام و تمامت خواه، خویش را
بر همه­ی شؤون انسانی تحمیل کرده و همه چیز حتی معرفت و حکمت را لیبرالیته
می­خواهد!

امروز، جامعه­ی ما نیز مبتلا به آفت پسینی و تبعی کردن نقد و نظر شده است، نقدها و
نظرها به اشاره­ی بادنمای جناح­ه می­چرخد و پاره­ای از اصحاب سیاست که داعیه­ی
فکری و فرهنگی نیز دارند تب و تاب خویش را با میزان الحراره­های حزبی تنظیم
می­کنند، هر موضعی که طیف و طایفه­ی مورد علقه و علاقه­شان اتخاذ کند قلب و قلم
اینان نیز بی­درنگ برای توجیه آن فعال می­شود؛ چرخش­های یک و صد هشتاد درجه­ای
شگفت­آوری که در مبانی و مواضع فکری برخی مدعیان تفکر، امروز روی می­دهد، فقط
براساس این عامل قابل توجیه است.

۱۵. از جمله آفات نوظهور که متأسفانه، پس از دانشگاه­ها، تدریجاً دامن­گیر نظام
آموزشی حوزه­ها نیز می­گردد و به زودی منشأ رکود علمی مطالعات دینی خواهد شد، مدرک
زدگی است؛ نظم و نسق یافتن حوزه از آرمان­های تاریخی درد آشنایان و مصلحان امت و از
اوجب واجبات عصر ما است، اجرای آزمون و اعطای مدرک نیز، یکی از ساز و کارهای بس
کارساز انتظام دهی به امور علمی حوزه است، اما مدرک را ام المعابیر انگاشتن و همه­ی
­محصلان جوان را به اخذ آن معطوف و مصروف داشتن؛ دانش­کش است! بدترین وجه مدرک زدگی
نیز اصرار برخی جوانان به کسب مدارک و مدارج دانشگاهی است، که از جمله­ی آثار سوء
این رفتار اکنون این شده است که پاره­ای از طلاب جوان ـ و گاه مستعد، خوش فکر و با
ذوق ـ تحصیلات دانشگاهی را راه میان­بر طی مراحل علمی قلمداد کرده، ره صد ساله را
چند ساله می­پیمایند و آن­گاه به محض اخذ مدرک دکتری دچار توهم غنا از تحصیل و
تعمیق می­شوند، زیرا دکتری را عالی­ترین مدرک علمی انگاشته، و کسب عالی­ترین مدرک
را نیز با احراز عالی­ترین سطح علمی، برابر پنداشته، از تحصیل دست می­کشند! اخذ
مدرک و کسب درجه­ی علمی دانشگاهی، خود به خود، ایرادی ندارد، بلکه حسن و هنر است به
شرط ادامه­ی تحصیل و استدامه­ی بهره­مندی از محضر استادان و مدرسان حوزه تا مرتبه­ی
حصول کمالات عالی علمی.

۱۶. عصری­سازی افراطی که به صورت زمانه زدگی و تجدد طلبی در همه­ چیز جلوه­گر
شده است، از جمله­ی موانع عمده­ی نوآوری در روزگار ماست، هرچند این رفتار غلط
انداز، گاه به غلط نواندیشی یا آزاد اندیشی نیز نامیده می­شود. اما خود از
بزرگ­ترین عوامل رکود و رکون علمی به شمار است. زیرا با سیال و بی­ثبات شدن تفکر،
حقایق بسیاری در زیر گل و لای این سیل سیال دفن می­شود و فکرهای تازه نیز مجالِ نما
و نمود و بروز و بقا نمی­یابند و در این میان نواندیشی حقیقی رخ در حجاب می­کشد.

۱۷. آوازه­گری و شهرت­طلبی نیز از موانع و مهلکات نقد و نوآوری است علم و اندیشه
ذاتاً با پر و پا کاندا ناسازگار است و تیغ تبلیغ، قبل از هر چیز علم و تحقیق را
ذبح می­کند. این آفت، شاذگرایی و نظریه بازی را جانشین نوگرایی و نظریه­پردازی
می­کند. روزنامه زدگی علمی و علم روزنامه­ای، الهیات ژورنالی و فقه بازاری که
متأسفانه در روزگار ما سخت رایج و دارج گشته ارمغان این رفتار سخیف است.

۱۸. وجود جریان­های متشابه و مشتبه موازی با جریان نواندیشی حقیقی نیز از جمله­ی
آفات نوآوری در دین­شناسی معاصر است، زیرا این جریا­ن­ها با طرح مدعیات بی­منطق و
مبنا، اذهان را مشوش، فضا را مغشوش و چهره­ی جنبش اصیل نواندیشی را مخدوش می­سازند.
لطمه­ای که گفتمان­های شبه نواندیشی بر جریان نواندیشی اصیل وارد می­سازند؛ صدچندان
زیان­بارتر از لطمات جریان­های سنتی و متصلب است. وجه تسمیه­ی شبهه نیز تشابه
صوری آن با حق است: و إنّما سُمیّت الشُّبههُ شبههً لأنّها تُشبه الحقّ([۷])

۱۹. امروز تقسیم کلیشه­ای دو قطبی تفکر به سنتی ـ مدرن ـ محدود و معدود ساختن
گفتمان­های علمی فکری به این دو قالب، آفت دیگر نوآوری است. این قالب­بندی تقلیدی
در کشور ما نخست در حوزه­ی اجتماعیات رایج گشت و اخیراً نیز این تقسیم کلیشه­ای و ـ
که خود از ارمغان­های تجدد فرنگی است ـ وارد ادبیات دینی ما شده است! هرگز این
طبقه­بندی، دقیق و واقعی نیست و بیرون از این دو قالب، در قلمرو مطالعه­ی دین در
ایران معاصر جریان سومی­ برآمده است که سیطره­ی علمی در آینده­ی نه چندان دور، به
اذن الهی از آنِ این جریان است، ما اوصاف و خصایص گفتمان­های سه­گانه را در مقالات
کتاب دین­پژوهی باز گفته­ایم.([۸])

۲۰. آفت­زدگی ادبیات دینی و اجتماعی معاصر نیز مانع دیگر نواندیشی است؛ کاربرد
کلمات چندپهلو و عبارات ایهام آمیز، گزینش معادل­های غیردقیق در ترجمه­ی واژگان
وارداتی، استعمال غلط و نابه­جای اصطلاحات، تصرف در معانی کلمات و جعل اصطلاح
بی­رویه، مجمل­گویی، مهمل درایی، شعارزدگی،مداهنه و مجامله، از شایع­ترین آفات
ادبیات جدید اجتماعی و دینی است.

تجربه­ی دینی را با وحی الهی برابر نشاندن، قرائت­پذیری دین را با اختلاف آرای
اجتهادی یکسان انگاشتن، پلورالیسم و لیبرالیسم را با سمحه و سهله بودن شریعت محمدی۹
یکی پنداشتن، مردم سالاری دینی را با سکولار دموکراسی همگون دانستن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.