پاورپوینت کامل آنگاه که مادر می­گوید ;آخرین فریاد زینب اسعدی ۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آنگاه که مادر می­گوید ;آخرین فریاد زینب اسعدی ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آنگاه که مادر می­گوید ;آخرین فریاد زینب اسعدی ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آنگاه که مادر می­گوید ;آخرین فریاد زینب اسعدی ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

۱۹

مهدی فرزند سوم و اولین پسرمان بود. او هم مثل دیگر بچه­های روستای سعدی در
خانه­ای گلی به دنیا آمد. پدرش او را بغل کرد و در گوشش اذان گفت و یکی از روحانیون
فامیل پشت قرآن تاریخ تولد مهدی را نوشت. ما امکانات خاصی برای زندگی نداشتیم.
روزها چراغمان خورشید بود و شب­ها نور مهتاب. هیچ لوله­ای آب را به خانه­های ما
نمی­آورد، خودمان با کوزه­های گلی که روی شانه­هایمان می­گذاشتیم تا سرچشمه پیاده
می­رفتیم و با آب به خانه بر می­گشتیم. بچه­های روستا زیر نور ماه مشق می­نوشتند و
در جاده­های خاکی بازی می­کردند.

مهدی در مدرسه بچه با استعدادی بود و به قول معلم­هایش با یک­بار شنیدن درس همه
چیز را یاد می­گرفت، ولی مسأله­ای که مشکل ایجاد می­کرد، حساسیت او روی مسایل شرعی
بود. پسرهای بزرگ­تر از او کاری به این کارها نداشتند ولی مهدی با وجود این­که سن و
سالی نداشت و دوره ابتدایی را می­گذراند از حجاب معلم­هایش ایراد می­گرفت. با این
که کسی به حرف­هایش اعتنا نمی­کرد ولی مهدی دست بردار نبود. بالاخره با صحبت­هایی
که پدرش با او کرد و بر اثر خواهش­ها و التماس­های من قبول کرد که با معلم­هایش بحث
نکند. مهدی به قول خودش عمل کرد ولی از راه­های دیگر اعتراض خودش را نشان می­داد.
یک روز کت خانم معلم­ها را بر می­داشت و به جایش چادر می­گذاشت، روز دیگر عکس شاه و
فرح را از اول کتاب­هایش پاره می­کرد و … گرفتاری­هایی که او درست می­کرد هیچ وقت
به خاطر شیطنت نبود. او می­خواست مجری اسلام و عدالت باشد و از استعداد و هوشش برای
این کار استفاده می­کرد و بدون ترس نظراتش را اعلام می­کرد. او با تمام وجودش به
خدا و اسلام اعتقاد داشت و نمی­توانست ببیند کسی مخالفت با آن­ها می­کند.

خیلی بچه بود که پشت سر پدرش ایستاد و نماز خواندن را یاد گرفت و چون تعلیماتی را
که نسبت به قرآن در خانه داشت کافی نمی­دانست سعی می­کرد از هر طریقی قرآن خواندنش
را کامل کند. آن روزها در اغلب شهرهای کشور مبارزه به شکلی آشکار آغاز شده بود اما
انقلابیون کرمان هنوز نتوانسته بودند آشکارا ظاهر شوند. تجمعات انقلابی فقط در مسجد
جامع کرمان روی می­داد و از آن محدوده تجاوز نمی­کرد. یک روز مردمی که در اطراف
مسجد جامع بودند جوانی را دیدند که کلاهش را تا روی چشم­هایش پایین کشیده بود و با
پلاکاردی از در اصلی مسجد جامع خارج شد. رفتارش به گونه­ای بود که توجه همه را به
خود جلب کرده بود. چند لحظه بعد جوان پلاکاردش را باز کرد و همه­ی چشم­ها متوجه عکس
امام خمینی(ره) شد که روی پارچه نقش بسته بود. جوان پلاکارد را بر دوش گرفت و با
قدم­های محکم و استوار به طرف خیابان اصلی رفت و بعد با صدای بلند فریاد زد: یا
مرگ یا خمینی! و بعد صدایش را بلندتر کر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.