پاورپوینت کامل آنگاه که مادر میگوید…براساس خاطرات خانم مهری برزگر مسؤول بنیاد علمی و خیریه حضرت خدیجه کبری ۳۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آنگاه که مادر میگوید…براساس خاطرات خانم مهری برزگر مسؤول بنیاد علمی و خیریه حضرت خدیجه کبری ۳۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آنگاه که مادر میگوید…براساس خاطرات خانم مهری برزگر مسؤول بنیاد علمی و خیریه حضرت خدیجه کبری ۳۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آنگاه که مادر میگوید…براساس خاطرات خانم مهری برزگر مسؤول بنیاد علمی و خیریه حضرت خدیجه کبری ۳۲ اسلاید در PowerPoint :
۱۲۷
درست به خاطر دارم در سفر اولم به آمریکا وقتی دختربچهای ده، یازده ساله بودم،
روزی خانوادهای که نزد آنها زندگی میکردم، مرا همراه خودشان به کلیسا بردند. بعد
از این که مراسم دعای روز یکشنبه تمام شد، فردی از مسؤولین کلیسا مرا به محوطهی
جلوی محراب برد و پرسید: تو به چی اعتقاد داری؟
گفتم: من به خدا اعتقاد دارم و او را میپرستم.
گفت: چه دلیلی برای اینکه خدا هست، داری؟
گفتم: خدا ما را خلق کرده و غیر از این نمیتواند باشد.
گفت: اگر همین حالا هرچه از خدا بخواهی به تو میدهد؟!
ماندم چه بگویم. او بلافاصله گفت: اما من همین حالا هرچه از مسیح بخواهم به من
میدهد.
گفتم: چه طور؟ حرفت را ثابت کن!
گفت: الان از مسیح میخواهم زیر پایم آب بیرون بیاید.
به یادم دارم که همانجا قسمتی را با خاک پوشانده بودند. او پایش را به زمین کوبید
و من یکباره دیدم که زمین خیس شد. متعجّب شدم. دور و برم را نگاهی کردم. باورم
نمیشد. خم شدم، خاکها را عقب زدم، شیشهای پر از آب را زیر آن قرار داده بود و با
خاک رویش را پوشانده بود تا با ضربهی پا، ترک برداشته و زمین خیس شود.
گفتم: شما دروغ میگویی، این کار را حضرت مسیح۷ نکرد، خودت کردی. قبلاً شیشهی آب
را زیر آن گذاشته بودی! ولی خدایی که ما به آن معتقدیم این نیست. او خدایی است که
همهی جهان را خلق کرده است..
تأثیر و نفوذ دیانت مادر و فضای مذهبی خانواده بر این دخترک کم سن و سال که به خاطر
یک بیماری از ۸ سالگی مجبور به اقامت در آمریکا شده بود، آن روز در کلیسا آن قدر
ریشهدار و عمیق نمودِ ظاهری یافت که تعجب حاضرین را برانگیخت.
مادرم روزههای مستحبی میگرفت. گاهی شبها که من از خواب بیدار میشدم، او را
سرگرم عبادت میدیدم. ایشان آن زمان تحصیلات مکتبی داشت و از اطلاعات مذهبی و
اجتماعی خوبی برخوردار بود. من در ۸ سالگی دچار بیماری شدم، و چون در ایران غیر
قابل علاج تشخیص داده شد، مرا برای معالجه به همراه برادرم که در آمریکا تحصیل
میکرد، راهی آنجا کرد. به ناچار نزد خانوادهای مسیحی به اصطلاح پانسیون شدم. اما
مادرم همواره دلتنگ و ناراحت بود تا بالاخره مرا به ایران برگرداند. یکی دو سال بعد
پدرم از دنیا رفت و سرپرستی ما را ایشان بر عهده گرفت. خانهی ما بسیاری از اوقات
سال محل برگزاری جلسات مذهبی و بحث و درس بود..
تقدیر برای دومین بار خانم برزگر را در ۱۹ سالگی و پس از ازدواج به همراه همسرش به
آمریکا کشاند. همزمان با تحصیل دانشگاهی در دو رشته زبان انگلیسی و خانهداری، با
دقت و کنجکاوی روشهای تبلیغاتی رایج آنجا را که برای گرایش و جذب مردم به سوی
مسیحیت به کار گرفته میشد، دنبال کرد. او منظورش را از این کار چنین بازگفته است:
فکر میکردم که چرا ما نباید برای گرایش جوانانمان به اسلام از روشهای نو و بدیع
استفاده کنیم؟!.
چهار سال بعد که به ایران بازگشت فعالیت جدی تبلیغی خود را آغاز کرد.
باز هم پایهگذار اصلی مادرم بود. خانهی مسکونیاش را در مشهد، شهری که در آن به
دنیا آمده و زندگی میکردیم، به من بخشید و من هم آن را وقف مسجد و حسینیه کردم. آن
روزها بیش از ده سال به پیروزی انقلاب اسلامی مانده بود. همزمان با تحصیل علوم دینی
برنامههای متنوعی را برای مردم محلّه تدارک دیدم که موجب جذب آنان، به ویژه قشر
جوان دبیرستانی و دانشگاهی شد. از سوی آموزش و پرورش نیز دعوت به کار شدم و به
تدریس علوم دینی پرداختم. در کنار آن، تدریس آشپزی و خیاطی را نیز به عهده گرفتم تا
از این طریق و در خلال این گونه کلاسها بتوانم به اذهان بچهها راه پیدا کنم. چیزی
نگذشت که از طرف آموزش و پرورش بخشنامهای در مورد تأسیس مکانهایی که آن زمان
کلوپ نام داشت، صادر شد. در میان فهرست این کلوپها، تصمیم به تأسیس کلوپ دینی
گرفتم. شاید آن زمان همه فکر میکردند که کمترین استقبال از کلوپ دینی میشود، امّا
به خاطر رابطهی دوستانهای که با بچهها برقرار کرده بودم، اکثر آنها در کلوپ
دینی ثبت نام کردند.
خودم را آماده کردم. حالا که بچهها چنین استقبال کرده بودند، باید خوراک خوبی
برایشان فراهم میشد. با وجود خستگی دانش آموزان از درس و مشق، کلوپ ما از
شلوغترین و مستمرترین کلوپها به شمار میرفت. شاید دلیل بارز این امر به کارگیری
روشهای تشویقی و طرح مباحث دینی در کنار کارهای هنری بود. با تازه واردها ابتدا
خودم شروع به کار کردم تا جذب شوند.
با اوج گیری فعالیتها، مزاحمتهای ساواک شروع شد. چند بار مرا به ساواک کشاندند که
چرا از حجاب میگویی؟ میگفتم: ما از آیات قرآن میگوییم، مگر شما قرآن را قبول
ندارید؟! میگفتند: به هر حال شما به حجاب کاری نداشته باشید… من و همسرم ابتدا
از مرجع تقلیدی غیر از امام۱ تقلید میکردیم، اما هرچه با نمایندهی ایشان در تهران
برای آگاهی از اعلام نظراتشان در مورد حضور در راهپیمایی و تظاهرات، تماس
میگرفتیم، با پاسخ منفی روبه رو م
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 